هر چه کردم دلم نیامد همان‌جا نماز بخوانم؛ تصمیم گرفتم از کانال بیرون بیایم و نمازم را لبه کانال بخوانم. در حال بالا آمدن از کانال بودم که صدای چند نفر از وسط کانال بلند شد: «بابا کجا می‌ری؟ مگه آتش دشمن را نمی‌بینی؟ همین جا نماز بخون!» در همان حال بالا آمدن گفتم: « من نمی‌دانم شما چطور اینجا نماز می‌خوانید. من باید بیرون کانال نماز بخوانم.»

گروه جهاد و مقاومت مشرق - یکی از ماندگارترین یادگارهای سالیان حماسه و غیرت، تصویری است که توسط هنرمندِ بسیجی، استاد «محمود بدرفر» به ثبت رسیده است.

روز 20 دی ماه سال 1365 هجری شمسی، در منطقه ی عملیاتی «شلمچه»، «مهدی صمدی صالح» رزمنده‌ای از نیروهای «لشکر32 انصارالحسین(ع)»(گردان 154 حضرت علی اکبر(علیه السلام))، در زیر بارانی از آتشِ دشمن، سر تا به پا، آجین شده در گل و لای، به نماز ایستاد و سایه سنگینِ براقش، چشم شیشه ای عکاسِ 27 ساله ای را به خود خیره ساخت و برگی طلایی از تاریخ یک ملت، به ثبت رسید.

این برشِ تاریخی، تنها لحظه ای است از روزهای متمادی که فرزندان این ملت، در منطقه ی «شرق بصره» پشت سر گذاشتند تا پرچم «اسلام ناب محمدی(صلوات الله علیه)» بر بامِ سرزمین‌شان در اهتزاز بماند که ماند و خواهد ماند، ان شاءالله.

آن چه پیش رو دارید، گزارشی است بی‌واسطه و دقیق، به روایت «مهدی صمدی صالح» از مسیری که به خلق این اثرِ به یادماندنی انجامید.

«مهدی صمدی صالح»
، این روزها، در پنجمین دهه از حیات خود، احتمالا از اشتغال در دانشگاه بوعلی سینای همدان، بازنشسته شده است:

«عملیات کربلای 5 که آغاز شد، روز دوم عملیات به دسته ما مأموریت داده شد به سمت خط مقدم حرکت کنیم. شب قبل یک گردان از لشکر کرمان وارد عملیات شده بود و ما می بایست خود را به آن محور می رساندیم و جایگزین آن نیروها می شدیم. ستون زیر آتش گسترده دشمن حرکت کرد و با سرعت هرچه تمام تر به خط مورد نظر رسید. به محض ورود ما به کانالی که بچه های کرمانی شب قبل تصرفش کرده بودند و در آن حضور داشتند، آنها شروع کردند به عقب رفتن. جلو آخرین نفر از نیروهی کرمانی را که از کانال خارج می شد گرفتم و با ناراحتی گفتم: «بابا یکی از شما باید من رو نسبت به این منطقه توجیه کند. من اصلا نمی دانم عراقی ها کدام طرف هستند. چقدر فاصله داریم.» بنده خدا مکث کوتاهی کرد و گفت: «باشه. من بهت می گم»

هنوز حرفش تمام نشده بود که «آخ» بلندی کشید و افتاد داخل کانال. بلندش که کردم، دیدم سه تا گلوله مستقیم از پشت به او اصابت و قلبش را سوراخ کرده است. رفقایش دور شده بودند و در میان آن همه سر و صدا، فریاد مرا نمی‌شنیدند. سرگرم انتقالش به گوشه‌ای از کانال بودم که دیدم بچه ها دارند به خط مقابل شلیک می‌کنند. سرم را بالا آوردم و دیدم تعدادی نیرو در 300 متری ما، داخل یکی از کانال‌ها مستقرند. دوربینم کاملا گلی شده بود. با گوشه پیراهنم شیشه‌اش را تمیز کردم و نیروهای مقابل را دیدی زدم. بادگیرهای کرم‌رنگ و کلاه‌های پشمی بعضی‌های‌شان مطمئنم کرد که خودی هستند. با عجله فریاد زدم: «نزنید. اینها بسیجی هستند.»
نیروهای دسته، تیراندازی را قطع کردند و من اجمالا منطقه را بررسی کردم. حضورمان آنجا کاملا بی‌فایده بود و فقط زیر آتش خمپاره‌ها، تلفات می‌دادیم. با بی‌سیم به فرمانده گردان گزارش وضعیت دادم و کمی از ظهر گذشته، اجازه عقب‌نشینی گرفتم. مسیر بازگشت از داخل کانال بود و با توجه به عمق 80 سانتی‌متری کانال، فقط باید پامرغی برمی‌گشتیم و الا حتماً تیر و ترکش می‌خوردیم. بعد از 300 متر پامرغی رفتن، برای استراحت، توقفی کوتاه کردیم. بچه‌ها حسابی خسته بودند. در این فرصت، کانال و اطرافش را دوباره بررسی کردم. با توجه به تفاوت ارتفاع لبه کانال (که درست وسط جاده آسفالت حفر شده بود) با دو طرف آن، فکری به ذهنم رسید که با مسؤول دسته در میان گذاشتم. اگر با سرعت از کانال بیرون می‌زدیم و دو نفری می دویدیم، به جایی می رسیدیم که دید دشمن روی آن صفر بود. قرار شد در صورت تمایل، شخصا این مسیر را امتحان کنم. «رحمت نوروزی» هم اعلام کرد که با من می آید. تا سه شمردیم و پریدیم بیرون و به حالت دو، خودمان را به آن طرف رساندیم. کل مسیر پر از گل بود و سرتا پای‌مان گلی شد. حدسم درست بود. آنجا یک متر از لبه کانال پایین‌تر بود. با توجه به شیب منطقه می‌شد کاملا ابستاده راه رفت. حدود 200 متر که از جاده فاصله گزفتیم، یک نفربر «خشایار» خودی دیدیم که داشت مهمات خالی می کرد. به سمتش دویدیم و به پنجاه متری اش که رسیدیم، گلوله خمپاره ای روی نفربر خورد و کاملاً نیست و نابودش کرد. انگار اصلا وجود نداشته است. به راه رفتن ادامه دادیم تا رسیدیم به یک ستون تازه‌نفس از نیروهای خودی که به سمت خط حرکت می کردند. ما از خستگی تلو تلو می خوردیم و حتی توان حمل سلاح‌مان را نداشتیم و با انگشت بند اسلحه را گرفته بودیم و روی زمین می‌کشیدیم. همه جای بدن‌مان، به جز چشم‌های‌مان گل خالی بود. دیدم نفرات اول ستون با تعجب ما را به هم نشان می‌دهند و چیزهایی می‌گویند.  رحمت ندایی به من داد و به 3-4 متری آنها که رسیدیم، صداهای عجیب و غریب از خودمان درآوردیم و به سمت‌شان هجوم بردیم که مثلا ما موجی هستیم. چند نفر ترسیدند و فرار کردند اما بعضی‌ها که معلوم بود سابقه دارند، متوجه شدند ما داریم شوخی می‌کنیم.


بسیجی خط‌شکن «مهدی صمدی صالح»، جمعی «لشکر32  انصار الحسین(ع)»
(گردان 154 حضرت علی اکبر (علیه السلام)) -
زمان: 20 دی ماه سال 1365 شمسی
 مکان: شرق بصره - آب گرفتگی «بوبیان»

از آن‌ها که جدا شدیم، نیم‌ساعت بعد به دژ اصلی شلمچه رسیدیم. نیروهای «گردان 154» را که دیدیم، انرژی تازه‌ای گرفتیم و آنها هم به استقبال‌مان آمدند. گوشه‌ای از کانال، جایی برای استراحت پیدا کرده بودیم که یکی از دوستان با دو عدد کمپوت گیلاس کنارمان نشست و مشغول خوردن شدیم. ساعت 15/30 دقیقه را نشان می داد و ما هنوز نماز نخوانده بودیم. قبله مایل به راست بود و عرض 80 سانتی کانال هم،  رکوع و سجود را برای بچه‌ها مصیبتی می‌کرد. هر چه کردم، دلم نیامد همان‌جا نماز بخوانم و تصمیم گرفتم از کانال بیرون بیایم و نمازم را لبه ی کانال بخوانم. در حال بالا آمدن از کانال بودم که صدای چند نفر از وسط کانال بلند شد: «بابا کجا می‌ری؟ مگه آتش دشمن را نمی بینی؟ همین جا نماز بخوان» در همان حال بالا آمدن گفتم: « من نمی دانم شما چه طوری این جا نماز می خوانید. من باید بیرون کانال نماز بخوانم.»

بیرون از کانال، نماز ظهر و عصرم را خواندم و سلام آخر را که گفتم، در فاصله چند متری خود، چند عکاس و خبرنگار دیدم که در حال عبور از کانال و حرکت به سمت جلو هستند. حتی فکرش را هم نمی کردم که چند لحظه پیش، آنها از من و تعدادی از بچه های گردان عکس گرفته باشند.

برگشتم داخل کانال و مدتی بعد، سوار قایق شدیم و مسیر چند کیلومتری دریاچه ماهی را با سرعت طی کردیم و به مقر اصلی گردان منتقل شدیم و آنجا منتظر آمدن کمپرسی‌ها و انتقال به عقب بودیم که من بر اثر برخورد با یک وسیله نقلیه مجروح شدم و به بیمارستان شهید بابایی اهواز منتقل و بعد از سه روز بستری شدن، فرار کردم و برگشتم به خط که بماند.


«مهدی صمدی صالح» ربع قرن پس از آن نماز جاودانه در «شلمچه»

بعد از پایان جنگ، بلافاصله از سپاه خارج شدم و دو ماه بعد در مغازه جوشکاری مشغول به کار شدم. روزی یکی از دوستان که کارمند استانداری همدان بود، وارد مغازه شد و گفت: «مهدی! یکی از عکس‌های زمان جنگت را داخل کتابی چاپ کرده‌اند.» فردایش، ساعت 9 صبح، رفتم به روابط عمومی استانداری همدان برای دیدن عکس خودم. یکی از کارمندها، کتاب بزرگی را از داخل یکی از قفسه‌ها بیرون آورد و به دست من داد.
با عجله روی یکی از میزها، مشغول ورق‌زدن کتاب شدم. عکس‌ها با کیفیت بسیار بالایی روی برگه‌های گلاسه چاپ شده بود. نمی‌دانستم عکس را چه کسی و در چه منطقه‌ای از من گرفته است. تقریباً به اواسط کتاب رسیده بودم که یکباره خشکم زد. باورم نمی‌شد؛ عکس بزرگی از من در حال خواندن نماز در وسط صفحه خودنمایی می‌کرد. بی‌اختیار مرغ خیالم به عملیات کربلای 5 پر کشید. همان روزی که پس از بازگشت از خط مقدم، از کانال بیرون آمده بودم و به تنهایی مشغول خواندن نماز ظهر و عصر شده بودم. عکس بعدی از داخل کانال گرفته شده بود و تعدادی از نیروهای دسته را در حال نماز خواندن نشان می داد.

از کارمندها خواستم عکس را در اختیارم قرار دهند. گفتند: «ما اجازه نداریم. برای ما مسؤولیت دارد! الان مسؤولش نیست. بعداً بیایید با خودش صحبت کنید.» فردایش با هزاران امید، آمدم و مسؤول روابط عمومی را پیدا کردم. در کمال ناباوری گفت: «نه! نمی‌شه. برای من مسؤولیت داره!»

نشان دادن کارت شناسایی سپاه و مدارک دیگرم هم کمکی نکرد. آقای رئیس فکری کرد و گفت: « یک دوربین بیاور و از روی کتاب عکس بگیر.» خنده‌ام گرفت و گفتم: «من نه عکاسی بلدم، نه دوربین دارم. یک ساعت این کتاب را به من امانت بدهید. من آن را بدون هیچ خراشی برمی‌گردانم.» اما جواب همچنان منفی بود.

روز بعد، دوباره با نا امیدی به استانداری رفتم. آقای رئیس تشریف نداشت.  یکی از کارمندها که روز اول با من آشنا شده بود، با لحنی دوستانه گفت: «برو بیرون منتظر باش» . چند دقیقه بعد آمد و عکس بریده شده از داخل کتاب را به من داد و آهسته گفت: « فقط به کسی نگو این عکس را از کجا آورده‌ای.» عکس را با ظرافت خاصی از ته شیرازه بریده بود، طوری که هیچ کس باورش نمی شد این عکس از داخل کتابی کنده شده باشد. و این گونه برای نخستین بار، عکس خودم در دومین روز از عملیات کربلای5 را به دست آوردم. عکسی که بعدها فراگیر شد و در پیشانی تاریخ ثبت شد.»
با عجله روی یکی از میزها، مشغول ورق زدن کتاب شدم. عکس‌ها با کیفیت بسیار بالایی روی برگه‌های گلاسه چاپ شده بود. نمی‌دانستم عکس را چه کسی و در چه منطقه‌ای از من گرفته است. تقریبا به اواسط کتاب رسیده بودم که یکباره خشکم زد. باورم نمی‌شد؛ عکس بزرگی از من در حال خواندن نماز در وسط صفحه خودنمایی می‌کرد. بی اختیار مرغ خیالم به عملیات کربلای 5 پر کشید. همان روزی که پس از بازگشت از خط مقدم، از کانال بیرون آمده بودم و به تنهایی مشغول خواندن نماز ظهر و عصر شده بودم. عکس بعدی از داخل کانال گرفته شده بود و تعدادی از نیروهای دسته را در حال نماز خواندن نشان می داد. - See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13910504000383#sthash.P3yTzyDE.dpuf
با عجله روی یکی از میزها، مشغول ورق زدن کتاب شدم. عکس‌ها با کیفیت بسیار بالایی روی برگه‌های گلاسه چاپ شده بود. نمی‌دانستم عکس را چه کسی و در چه منطقه‌ای از من گرفته است. تقریبا به اواسط کتاب رسیده بودم که یکباره خشکم زد. باورم نمی‌شد؛ عکس بزرگی از من در حال خواندن نماز در وسط صفحه خودنمایی می‌کرد. بی اختیار مرغ خیالم به عملیات کربلای 5 پر کشید. همان روزی که پس از بازگشت از خط مقدم، از کانال بیرون آمده بودم و به تنهایی مشغول خواندن نماز ظهر و عصر شده بودم. عکس بعدی از داخل کانال گرفته شده بود و تعدادی از نیروهای دسته را در حال نماز خواندن نشان می داد. - See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13910504000383#sthash.P3yTzyDE.dpuf


تمبر چاپ شده در سال 1375، توسط «پست جمهوری اسلامی ایران»


استاد «محمود بدرفر»، متولد سال 1338 در تهران و دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد
 از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. وی عکاسی را در سال 1360 و در واحد
 تبلیغات سپاه آغاز نمود. وی در منطقه عملیاتی «دشت عباس» از ناحیه کتف و شکم،
 مجروح شد و به مقام جانبازی رسید. او در حال حاضر، در «انجمن عکاسان انقلاب
 و دفاع مقدس»مشغول فعالیت ‌است.



تهیه و تنظیم: محمدعلی صمدی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 55
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • مجتبی مقدم ۰۶:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    عرض ارادت خدمت حاج آقا بدرفر
  • ۰۸:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    اي ول اين بنده خدا رو چندبار تو مراسم هاي مختلف در همدان ديدم-
  • سینا ۰۸:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    وقتی این عکسودیدم یادیکی ازشیربچه های همدانی سردارشهیدشعبانعلی قره باغی فرمانده مخابرات لشگرانصارالحسین (ع) افتادم که درنهایت تواضع وادب ،فرمانده ای شجاع وبی باک بود.یادش گرامی باد
  • ۰۹:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    این کجاش هنری است ؟؟؟ خودتون رو مسخره کردید ؟
  • ۰۹:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    راست میگی باید حتما یه بازیگر جلو دوربین لخت بشه تا به صحنه لفظ هنری اطلاق کنیم، هنر چقدر در سطح حیوانی پایین اومده که دیگه منکر زیبایی های معنوی یه اثر معنوی میشیم
  • ۰۹:۵۴ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    واقعا نمیفهمی! حقت همون چهارتا خط خطیه که خارجیا دارن و اسمشو گذاشتن هنر!!!!!
  • hamid ۱۰:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    هنرمند نیستی اگه بودی میفهمیدی این عکس تاریخ ملت ماست که باعث افتخارمونه
  • reza ۱۰:۲۶ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    ناشناس 9.05 نکنه کارای گلشیفته هنریه!!!؟؟ اصلا تو معنی هنر رو می فهمی؟ در امتداد زندگی ، از منافع و مادیات و جان گذشتن بخاطر دیگران هنر است و آنهم بالاترین هنر نقاشی و شعر و اینا که خیلی هم بهشون علاقه دارم در برابر هنر ایثار و جانبازی و از خودگذشتگی ، قطره است در برابر اقیانوس... این معیار رو داشته باش تا جایگاه هنر رو بدانی... این جمله بی ادبانه شما آخر بزدلی ، بی غیرتی ، نمک ناشناسی و حماقت بود که از آن بوی تعفن و خیانت و جنایت و وطن فروشی می آمد. خدا شما و مارا عاقبت بخیر کرده و از سر گناهانمان بگذرد.
  • ۱۰:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    ناشناس عزیز سلام : عکاسی در جنگ یکی از سخت ترین عکاسی ها است. زیرا : 1- رزمندگان اسلحه دارند و از جان خود دفاع می کنند در حالی که عکاس فقط دوربین در دست دارد. 2- در بعضی صحنه ها رزمندگان سنگر گرفته اند ولی عکاس یا تصویر بردار در حال ثبت اثر است.
  • ۱۰:۵۷ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    افتخار بر عکاسانی که تاریخ دفاع مقدس را برای آیندگان ثبت کردند. متاسفانه بخشی از جوانان ایرانی نمی خواهند یا نمی توانند درک صحیحی از ایثارگری جوانان نسل قبل خود داشته باشند .و قدر شناس نیستند
  • ۱۱:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    حضرت امام روح الله: تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم السلام - اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميت‌ها باشد. هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه‌داري مدرن و كمونيسم خون‌آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي‌درد، و در يك كلمه " اسلام آمريكايي " باشد.
  • ۱۱:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    حضرت امام روح الله: تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم السلام - اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميت‌ها باشد. هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه‌داري مدرن و كمونيسم خون‌آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي‌درد، و در يك كلمه " اسلام آمريكايي " باشد.
  • مقدسی ۱۱:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    این تصاویر حدیث مردان الهی هست که بی ادعا معنی حرف تا عمل را به جهانیان اثبات کردند . احسنت بر غیرت عاشورایی تان . برادر صمدی صالح برایتان آرزوی سلامتی داریم .
  • ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    شما راحت باش !!! خيلي هنرمندي !!!!
  • ۱۲:۴۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    هم عکسش هنره هم بودن در خط شهید و شهادت هنره
  • ۱۲:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    عکس زیبا وپرمعنایی است جزاکم الله خیرالجزاء
  • ۱۳:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    اولا کاملا از نظر تکنیک عکاسی میشه گفت هنریه. شما بی هنری به ما ربطی نداره. هنر از نظر شما فقط رون لخت هنرپیشه های هرزه ی هالیوود یهودیه. دوم اینکه شهادت هنر مردان خداست. تو اون گیر و دار یکی رفته نماز میخونه. یکی دیگه هم رفته عکسشو گرفته. هنر نیست؟ بی غیرت؟ بی بخار! خودتو مسخره ی دنیا و آخرت کردی. کی میخاهید آدم بشید؟ موقع مرگ؟ توی قبر؟
  • ۱۳:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    احسنت خوب گفتی. هنر برای این جور گوسفندا، فقط لنگ و پاچه لخت گوسفندایی مثل خودشونه
  • ۱۳:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    شهادت هنر مردان خداست. بسیجی نترسی که زیر آتیش دشمن ایستاده نماز میخونه و عکاسی که از این نماز ملکوتی عکس گرفته هر دو سرور هنرمندان هستند.
  • کاوشگر ۱۳:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    جناب ناشناس9/05 وقتی از هنر چیزی نمیدونی مگه مجبوری چیزی بنویسی که همه مسخره ات کنند لااقل اگه به تمبر یادبود نگاه میکردی میفهمیدی که حتما یه اثر هنری بوده که به تمیر تبدیل شده توصیه میکنم بری تعریف هنر از دیدگاه امام خمینی سلام اله علیه رو مطالعه کنی وببینی که اتفاقا این عکس یه کار هنری تموم عیاره
  • ۱۳:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    نزدیک اذان این عکس را دیدم. راستش را بخواهید با شنیدن صدای اذان خیلی مشتاقتر از قبل برای وضو گرفتن و نماز رفتم. وقتی این عکس را می بینی اینگار دل آدم برای نماز با توجه به خداوند بیشتر پر می زند.
  • ۱۳:۲۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    چه مردانی بی ادعای
  • ناشناس ۱۳:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    اين عكس و داستان اشك آدم را در مي اورد كه براي دفاع از سرزمين و ناموس چه جواناني با چه از خودگذشتگي خط شكن در ميدان جنگ بودندو جزاحترام به ياد شهيدان و جان بركفان چه مي توان كرد فقط گفت تاريخ اين سرزمين را با شرافت اذين بستند
  • ۱۳:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    نظر من که منتشر نشد انشالله روزی برسه که هر ایرانی بتونه با استقلال و ازادی نظر بده
  • hadi ۱۵:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    به نظر من این عکس بهترین عکس دوران دفاع مقدسه ...
  • ابوالفضل ۱۵:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    باید بفهمی ... نمی فهمی
  • yasi ۱۶:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    نماز یه یاد کربلاس حسین ع
  • lion2007 ۲۱:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    دست عکاس وپای ایشونو می بوسم همین
  • ۲۳:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
    0 0
    فقط خداوند خلق می کند ،این مونتاژه . برگرفته از کلمات آیت الله جوادی آملی
  • محمدرضا ۱۰:۲۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۶
    0 0
    آقا مهدی انشاالله در رکاب امام زمان(عج) با همین هیبت حاضر باشی و آقا محمود هم اون لحظات را ثبت کنه - یا علی
  • علی ۱۲:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۶
    0 0
    مشرق جان این کارات فوق العاده است با گرایش سیاسیی شما هم عقیده نیستم ولی پوشش خبری بعضعی از کارها ی شما از جمله این مورد و موارد مشابه قبلی جای تحسین دارد
  • ناشناس ۱۶:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۶
    0 0
    خداوند به هردوبزرگوار سلامتي عنايت كند.ثث
  • شرمنده شهدا ۲۳:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۶
    0 0
    زنده باد عکاس و سوژه اش
  • جابر ۲۳:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۶
    0 0
    تیترش را می گذاشتید"جهاد اکبر در میدان جهاد اصغر
  • امیر ۲۳:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۶
    0 0
    کربلای 5 را چه رنگی و زنده تعریف کرده اند
  • جمالی ۰۰:۰۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    با آن همه خستگی و آتش، چه حالی برای شوخی داشته اند. حالا اگه یکی از ترس با تیر می زدشان چی می شد؟
  • رضا ۰۰:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
  • ناشناس ۰۰:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    نماز ستون دین است
  • امین ۰۰:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    من فکر می کردم این بنده خدا شهید شده
  • ناشناس ۰۰:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    همون نمازش قبول بشه جاش تو بهشته انشاءالله
  • عباس ۰۰:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    این بچه های همدون واقعا دل شیر دارن
  • عامری ۰۰:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    به نظر من باید نماز را داخل کانال می خواندند. به خطر انداختن جلن باید منطقی عقلی داشته یاشد
  • رضا ۰۰:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    سلام بر آن روح خدا در کالبد زمان
  • ناشناس ۰۰:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    هنرمند واقعی خود امام بود که از جوان های زمان شاه همچین دلاورایی ساخت
  • ۰۰:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    مخلص استاد بدرفر هم هستیم
  • جلیل ۰۰:۰۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    نه بابا. تو خوبی! نکبت!
  • تن تن ۰۰:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    آره بابا! فقط تو خوبی و دفیقات. فقط شما مستقلی و اربابات
  • دانشجوی عکاسی ۰۰:۱۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    ناز شصتت استاد. چشمت طلا
  • ناشناس ۰۰:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    جانم حاج محمود بدرفر. تاریخ این کشور مدیون شما است
  • جاوه ۰۰:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    حرف مفت نزن تا نظرت منتشر بشه
  • شهبازی ۰۰:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    شیره بچه های همدان
  • زهیر ۰۰:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    نظز شما به درد عمه محترمتان هم نمی خورد
  • چرمشیر ۰۰:۲۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۷
    0 0
    منطق عقلیش رو بکنم تو اون چشمت؟
  • ۱۲:۳۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۵
    0 0
    نمازی که با اخلاص باشد همین طور جاودانه خواهد ماند
  • حسن میرزایی ۰۰:۰۶ - ۱۳۹۴/۰۷/۰۲
    0 0
    سلام ودورد خدا بر شهدا ی جنگ تحمیلی وشهدای زنده ای که خود نشانی ازجنگ وانقلاب جمهوری اسلامی ایران عزیز می باشند ضمن تشکر از جانباز عکاس حاج محمود بدرفر و تشکر از رزمنده اسلام حاج مهدی صمدی صالح این افتخار کشورم ایران وافتخار شهرم صالح اباد همدان بر خود واجب دانستم که پیام نمازماندگار رابنویسم وان همان ولایت تاشهادت درراه خداست .التماس دعا

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس