به گزارش مشرق به نقل از فردا، پس از به ثمر نشستن انقلاب اسلامي ايران بسياري از نيروهاي انقلابي با توجه
به وجهه فرهنگي انقلاب به سراغ اين حوزه رفتند و با فعاليت در رسانههاي
مختلف سعي كردند پيام فرهنگي اين خيزش بزرگ مردمي در ايران را با زوايا و
حاشيههاي درست خود كاناليزه كرده و به گوش مردم و نسل آينده برسانند. شايد
نمونه بارزي اين مبارزين انقلابي كه به
مبارزين فرهنگي تبديل شدند، شهيد حاج مهدي عراقي باشد كه به عنوان مدير
مالي اين روزنامه ريشه دار به فعاليت پرداخت كه البته اين شهيد بزرگوار
تنها يكي از اين افراد است كه در روزنامه كيهان به فعاليت پرداختند. اما
روزنامه كيهان به عنوان يك رسانه كه وظيفه نشر مباني انقلاب اسلامي را به
عهده دارد چه شرايطي را پس از انقلاب پشت سر گذاشت. اين سئوالي است كه محمد
جواد صاحبي ضمن خاطراتش به بخشي از اين سئوال از ديدگاه خود پاسخ مي دهد
كه در ادامه ميتوانيد خواننده بخشي از خاطرات وي در اين زمينه باشيد.
یکی دو ساعت بیشتر نگذشت که رادیو خبر انفجار و سقوط هواپیمای ایشان را داد که به همراه شهید محلاتی، بخشی از نمایندگان مجلس مانند آقای موسوی دامغانی و جمعی از مسئولان لشکری و کشوری مورد هجوم هواپیماهای رژیم بعثی عراق قرار گرفته و همه این جمع به شهادت رسیدند.
به هر حال دغدغه ی ایشان عملی نشد. بعد از این قضایا آقای خاتمی ( سيد محمد خاتمي) هم از من خواست و حتی در مراسم ترحیم آقای شاهچراغی این درخواست را تکرار کرد و گفت که آقای شاهچراغی از شما گله مند بود و دوست داشت شما به تهران بیایید و کمک کنید و اکنون که آقای حسن منتظرقائم وآقای شاهچراغی هر دو رفته اند این ضرورت بیشتر احساس می شود. من از وضعیت فعلی آنجا راضی نیستم و اشاره ای هم به بعضی از مسائل کرد و گفت من راضی نیستم که این روزنامه بلندگوی گروه هایی بشود که بعضا به امام وانقلاب اعتقادی ندارد. من این سعه صدر را دارم که اینها بروند مجوز بگیرند و از خودشان روزنامه داشته باشند. اشکالی ندارد که نهضت آزادی مجوز بگیرد وحرف های خودش را بزند، اما نبایستی روزنامه ی کیهان عرصه تاخت و تاز و بلندگوی این گروه ها بشود.
آقای خاتمی حساس بود که مبادا افرادی مثل مهدی هاشمی یا عناصر وابسته به او در کیهان راه پیدا کنند و آن را عرصه پیشبرد اهداف خودشان قرار دهند. او در عین حال میگفت من راضی نیستم از قول من چیزی گفته شود که کسی از این ناحیه آسیب ببیند. ما به جای اینکه حرفی به کسی بزنیم بهتر است افراد مطمئنی را در هیئت تحریریه و شورای سردبیری بیاوریم تا بتوانیم بدون اینکه معترض کسی بشویم آرمان هایمان را عملی کنیم. به هر حال اینهایی که اینجا آمده اند کسانی هستند که فی الجمله به امام و انقلاب معتقدند و نمی خواهم ازاینجا بیرون بروند. فقط وضعیت طوری باشد که نتوانند افکار و اندیشه های خودشان را تحمیل کنند.
حضور در تهران و فعالیت در کیهان
به دنبال خواست آقای خاتمی مبنی بر حضور من در موسسه،مدتی در تهران رفت وآمد داشتم و همراه با دوستان در سردبیری حضور پیدا کردم وحتی در تعیین تیترهای روزنامه همفکری می نمودم، تا اینکه آقای خاتمی آقای سید محمد اصغری را به عنوان سرپرست کیهان معرفی کرد و از جانب امام مورد قبول واقع شد.
بعد از آقای اصغری من هم حضورم را در موسسه کیهان بیشتر کردم و حتی شب ها می رفتم و در آنجا می خوابیدم. بعضی روزها درتحریریه، سردبیری و شورای تیتر حضور پیدا می کردم و این گونه حضور من برای بعضی از دوستان سردبیری محل سوال بود و با کنایه مطرح می کردند که چرا و به چه منظوری او باید از قم به اینجا بیاید، لذا گاهی که مسائلی پیش می آمد فکر می کردند که بنده در آن دخیل هستم. آقای شمس الواعظین گاهی به شوخی می گفت در شوروی سابق یکی از مقامات بود که هیچ وقت در متن قضایا وارد نمی شد و همیشه در سایه بود اما تا اندازه ای تاثیرگذار بود که مردم هر زمان چهره اش را می دیدند یقین می کردند که فردا اتفاقی خواهد افتاد. او به من می گفت که هر وقت شما به اینجا می آیید تصور می کنم که فردا یک حادثه ای رخ خواهد داد. این یک توهم بیشتر نبود و من آن قدر در تصمیمات آنجا تاثیرگذار نبودم. آقای اصغری مدتی با این نیروها مدارا کرد ولی به تدریج درصدد برآمد تا اصلاحاتی انجام دهد. بعضی از اعضای کادر فنی آنجا کسانی بودند که از رژیم گذشته مانده بودند و اصلا کاری با خط و ربط سیاسی نداشتند و انصافا هم خوب کارشان را انجام می دادند اما شورای سردبیری که از نیروهای انقلاب بودند ( مانند آقای شمس الواعظین، آقای تهرانی و بعضی دیگر) با فکر و اندیشه کار می کردند و طبیعی بود که چالش های فکری ایجاد شود و اختلافاتی بروز کند، لذا بعد از مدتی آقای اصغری با این بخش اصطکاک پیدا کرد.
آقای خاتمی ، آقای اصغرزاده را که از دانشجویان خط امام بود، به عنوان قائم مقام آقای اصغری به کمک وی فرستاد. آقای اصغر زاده روحیه خاصی داشت و به نظر می رسید که در کار مدیریت فرهنگی نمی تواند موفق باشد. چون اولا به مسائل سیاسی خیلی بها می داد و ثانیا روحیه ماجراجویی در او دیده می شد. او بعدا هم این روحیه اش را در جاهای دیگر از جمله مجلس شورای اسلامی و شورای شهر تهران بروز داد.
بعد از حضور آقای اصغر زاده احساس کردم که باید در مواردی نظراتم را به صراحت اعلام کنم؛ مثلا آن زمان خانم شرکت مدیر مجله زن روز، از زنان روشنفکری بود که البته در مسائل سیاسی فرد تندرویی به حساب می آمد و سعی می کرد نظراتش را در آن نشریه زنانه اعمال کند، اما من این رویه را نمی پسندیدم و می گفتم نشریه زن روز باید یک نشریه صنفی برای طبقه زن ها باشد و باید همان نیازهای فکری و فرهنگی خانم ها را تامین کند و نباید وارد عرصه های دیگر شود. اما آنها نوع دیدگاه شان ایجاد رقابت بین خانم ها و آقایان بود. تذکرات گاه و بی گاه من باعث رنجش خاطر اقای اصغرزاده می شد و گاهی اینها را بهانه ای برای تحریم افراد قرار می داد. بعد از مدتی اصغرزاده از کیهان رفت. بعد از آن یک روز آقای خاتمی از بنده درخواست کرد که به آقای اصغری بیشتر کمک کنم و نیروهایی در اختیارش قرار دهم تا بتواند مشکلات را حل کند. وی گفت: « این روزنامه متعلق به نظام و تحت اشراف امام است و من هم نماینده امام هستم و موظفم که از خط امام و نظام و انقلاب پاسداری کنم و نگذارم از آن انحرافی صورت گیرد.»
پس از درخواست آقای خاتمی، من آقای نصیری را به وی معرفی کردم و گفتم او نیروی با استعداد و با انگیزه ای است ولی تجربیاتش زیادنیست. آقای نصیری به تهران رفت و در هیئت تحریریه در سرویس مقالات مشغول به کار شد و بعدا هم آقای اصغری وی را به جای آقای بهروز گرانپایه مسئول سرویس مقالات گذاشت و کم کم فعالیتش را در آنجا توسعه داد.
کم کم از سوی دفتر رهبری پیشنهاد شد که او را به عنوان سردبیری منصوب کنند وآقای اصغری هم در آن شرایط چون ضرورت می دید، پذیرفت و آقای نصیری به عنوان سردبیر معرفی شد. البته تا آن موقع سردبیری به صورت شورایی اداره می شد اما بیشتر امور را آقایان تهرانی، خانیکی و شمس الواعظین انجام می دادند.
آقای اصغری هم استعفا داد و آقای شریعتمداری به عنوان سردبیر به جای او منصوب شد. آقای شریعتمداری به اتفاق آقایان، سلیمی نمین، شیخ الاسلام، صفارهرندی و بعضی دیگر با آقای حاج محمد زاده مسئول دفتر سیاسی سپاه همکاری داشتند.
آقای شریعتمداری جز افراد موثر دفتر سیاسی بود و در نشریه رویدادها و تحلیل که نشریه درونی و محرمانه سپاه بود، مطالب ویژه ای درج می کرد و از همان جا هم برای کیهان مقاله می فرستاد.
منبع: کتاب در کشاکش سیاست و فرهنگ ،خاطرات محمد جواد صاحبی، تدوین : حجت الله علیمحمدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
یکی دو ساعت بیشتر نگذشت که رادیو خبر انفجار و سقوط هواپیمای ایشان را داد که به همراه شهید محلاتی، بخشی از نمایندگان مجلس مانند آقای موسوی دامغانی و جمعی از مسئولان لشکری و کشوری مورد هجوم هواپیماهای رژیم بعثی عراق قرار گرفته و همه این جمع به شهادت رسیدند.
به هر حال دغدغه ی ایشان عملی نشد. بعد از این قضایا آقای خاتمی ( سيد محمد خاتمي) هم از من خواست و حتی در مراسم ترحیم آقای شاهچراغی این درخواست را تکرار کرد و گفت که آقای شاهچراغی از شما گله مند بود و دوست داشت شما به تهران بیایید و کمک کنید و اکنون که آقای حسن منتظرقائم وآقای شاهچراغی هر دو رفته اند این ضرورت بیشتر احساس می شود. من از وضعیت فعلی آنجا راضی نیستم و اشاره ای هم به بعضی از مسائل کرد و گفت من راضی نیستم که این روزنامه بلندگوی گروه هایی بشود که بعضا به امام وانقلاب اعتقادی ندارد. من این سعه صدر را دارم که اینها بروند مجوز بگیرند و از خودشان روزنامه داشته باشند. اشکالی ندارد که نهضت آزادی مجوز بگیرد وحرف های خودش را بزند، اما نبایستی روزنامه ی کیهان عرصه تاخت و تاز و بلندگوی این گروه ها بشود.
آقای خاتمی حساس بود که مبادا افرادی مثل مهدی هاشمی یا عناصر وابسته به او در کیهان راه پیدا کنند و آن را عرصه پیشبرد اهداف خودشان قرار دهند. او در عین حال میگفت من راضی نیستم از قول من چیزی گفته شود که کسی از این ناحیه آسیب ببیند. ما به جای اینکه حرفی به کسی بزنیم بهتر است افراد مطمئنی را در هیئت تحریریه و شورای سردبیری بیاوریم تا بتوانیم بدون اینکه معترض کسی بشویم آرمان هایمان را عملی کنیم. به هر حال اینهایی که اینجا آمده اند کسانی هستند که فی الجمله به امام و انقلاب معتقدند و نمی خواهم ازاینجا بیرون بروند. فقط وضعیت طوری باشد که نتوانند افکار و اندیشه های خودشان را تحمیل کنند.
حضور در تهران و فعالیت در کیهان
به دنبال خواست آقای خاتمی مبنی بر حضور من در موسسه،مدتی در تهران رفت وآمد داشتم و همراه با دوستان در سردبیری حضور پیدا کردم وحتی در تعیین تیترهای روزنامه همفکری می نمودم، تا اینکه آقای خاتمی آقای سید محمد اصغری را به عنوان سرپرست کیهان معرفی کرد و از جانب امام مورد قبول واقع شد.
بعد از آقای اصغری من هم حضورم را در موسسه کیهان بیشتر کردم و حتی شب ها می رفتم و در آنجا می خوابیدم. بعضی روزها درتحریریه، سردبیری و شورای تیتر حضور پیدا می کردم و این گونه حضور من برای بعضی از دوستان سردبیری محل سوال بود و با کنایه مطرح می کردند که چرا و به چه منظوری او باید از قم به اینجا بیاید، لذا گاهی که مسائلی پیش می آمد فکر می کردند که بنده در آن دخیل هستم. آقای شمس الواعظین گاهی به شوخی می گفت در شوروی سابق یکی از مقامات بود که هیچ وقت در متن قضایا وارد نمی شد و همیشه در سایه بود اما تا اندازه ای تاثیرگذار بود که مردم هر زمان چهره اش را می دیدند یقین می کردند که فردا اتفاقی خواهد افتاد. او به من می گفت که هر وقت شما به اینجا می آیید تصور می کنم که فردا یک حادثه ای رخ خواهد داد. این یک توهم بیشتر نبود و من آن قدر در تصمیمات آنجا تاثیرگذار نبودم. آقای اصغری مدتی با این نیروها مدارا کرد ولی به تدریج درصدد برآمد تا اصلاحاتی انجام دهد. بعضی از اعضای کادر فنی آنجا کسانی بودند که از رژیم گذشته مانده بودند و اصلا کاری با خط و ربط سیاسی نداشتند و انصافا هم خوب کارشان را انجام می دادند اما شورای سردبیری که از نیروهای انقلاب بودند ( مانند آقای شمس الواعظین، آقای تهرانی و بعضی دیگر) با فکر و اندیشه کار می کردند و طبیعی بود که چالش های فکری ایجاد شود و اختلافاتی بروز کند، لذا بعد از مدتی آقای اصغری با این بخش اصطکاک پیدا کرد.
آقای خاتمی ، آقای اصغرزاده را که از دانشجویان خط امام بود، به عنوان قائم مقام آقای اصغری به کمک وی فرستاد. آقای اصغر زاده روحیه خاصی داشت و به نظر می رسید که در کار مدیریت فرهنگی نمی تواند موفق باشد. چون اولا به مسائل سیاسی خیلی بها می داد و ثانیا روحیه ماجراجویی در او دیده می شد. او بعدا هم این روحیه اش را در جاهای دیگر از جمله مجلس شورای اسلامی و شورای شهر تهران بروز داد.
بعد از حضور آقای اصغر زاده احساس کردم که باید در مواردی نظراتم را به صراحت اعلام کنم؛ مثلا آن زمان خانم شرکت مدیر مجله زن روز، از زنان روشنفکری بود که البته در مسائل سیاسی فرد تندرویی به حساب می آمد و سعی می کرد نظراتش را در آن نشریه زنانه اعمال کند، اما من این رویه را نمی پسندیدم و می گفتم نشریه زن روز باید یک نشریه صنفی برای طبقه زن ها باشد و باید همان نیازهای فکری و فرهنگی خانم ها را تامین کند و نباید وارد عرصه های دیگر شود. اما آنها نوع دیدگاه شان ایجاد رقابت بین خانم ها و آقایان بود. تذکرات گاه و بی گاه من باعث رنجش خاطر اقای اصغرزاده می شد و گاهی اینها را بهانه ای برای تحریم افراد قرار می داد. بعد از مدتی اصغرزاده از کیهان رفت. بعد از آن یک روز آقای خاتمی از بنده درخواست کرد که به آقای اصغری بیشتر کمک کنم و نیروهایی در اختیارش قرار دهم تا بتواند مشکلات را حل کند. وی گفت: « این روزنامه متعلق به نظام و تحت اشراف امام است و من هم نماینده امام هستم و موظفم که از خط امام و نظام و انقلاب پاسداری کنم و نگذارم از آن انحرافی صورت گیرد.»
پس از درخواست آقای خاتمی، من آقای نصیری را به وی معرفی کردم و گفتم او نیروی با استعداد و با انگیزه ای است ولی تجربیاتش زیادنیست. آقای نصیری به تهران رفت و در هیئت تحریریه در سرویس مقالات مشغول به کار شد و بعدا هم آقای اصغری وی را به جای آقای بهروز گرانپایه مسئول سرویس مقالات گذاشت و کم کم فعالیتش را در آنجا توسعه داد.
کم کم از سوی دفتر رهبری پیشنهاد شد که او را به عنوان سردبیری منصوب کنند وآقای اصغری هم در آن شرایط چون ضرورت می دید، پذیرفت و آقای نصیری به عنوان سردبیر معرفی شد. البته تا آن موقع سردبیری به صورت شورایی اداره می شد اما بیشتر امور را آقایان تهرانی، خانیکی و شمس الواعظین انجام می دادند.
آقای اصغری هم استعفا داد و آقای شریعتمداری به عنوان سردبیر به جای او منصوب شد. آقای شریعتمداری به اتفاق آقایان، سلیمی نمین، شیخ الاسلام، صفارهرندی و بعضی دیگر با آقای حاج محمد زاده مسئول دفتر سیاسی سپاه همکاری داشتند.
آقای شریعتمداری جز افراد موثر دفتر سیاسی بود و در نشریه رویدادها و تحلیل که نشریه درونی و محرمانه سپاه بود، مطالب ویژه ای درج می کرد و از همان جا هم برای کیهان مقاله می فرستاد.
منبع: کتاب در کشاکش سیاست و فرهنگ ،خاطرات محمد جواد صاحبی، تدوین : حجت الله علیمحمدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی