به گزارش مشرق، گفتگوی مهر با دکتر مصطفی احمد، محقق شیعه و
متفکر مالزیایی، به بررسی دلایل گرویدن وی به مذهب تشیع و آینده انقلابهای
منطقه پرداخته است. وی مدتی را در ایران زندگی کرده و به مطالعه فلسفه
ایران و غرب پرداخته است.
لطفاً برای شروع، و برای آشنایی بیشتر مخاطبین ما با شما، از خود یک معرفی اجمالی بدهید؟
نام من مصطفی احمد است و به عنوان دانشجوی دکترا، در یکی از دانشگاه های مالزی به تحقیق و پژوهش مشغولم. زمینه تحقیقات من متمرکز بر فلسفه و مطالعات ایران است که برایم جذابیت زیادی دارد چرا که فلسفه ایران همواره پویا بوده و هست. فلسفه ایران پایه های محکمی در جامعه ایرانی دارد. برای مثال فلسفه ایران در دوره زرتشت و آیین مهری وجود داشته و بعدها نیز اسلام با پیام صلح به سرزمین ساسانی ها پای گذاشت و فلسفه را گسترش داد. به هر جهت، جهان اسلام مدیون فلاسفه ایرانی – اسلامی هم چون میرداماد، ملاصدرا، سبزواری و غیره است.
با وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز در سال ۱۳۵۷ اسامی تازه ای هم چون روح الله خمینی، مرتضی مطهری و علامه طباطبایی در فلسفه معرفی شد.
به عنوان یک شهروند مالزیایی، چرا به امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران علاقه مند شدید؟
واقعیت این است که من ابتدا با دیگر چهره های ایرانی همچون دکتر علی شریعتی و شهید مرتضی مطهری آشنا شدم. هر دوی این چهره ها تاثیر بسیاری در دیدگاه مذهبی من گذاشتند. من از آنها آموختم که دانش اسلامی و ملی و فلسفه را تحسین کنم و با نگاهی منتقدانه به جهانبینی غربی بنگرم. اما با مطالعات گستردهای که داشتم به این نتیجه رسیدم که امام خمینی چهره بسیار بزرگی هستند. مهمترین دلیل من برای احترام و اهمیت به ایشان مبارزه دائمشان با قدرتهای بیگانهای چون استعمارگران و امپریالیستهاست.
اگر زندگینامه ایشان را دقیق مورد مطالعه قرار دهیم به راحتی تعهد ایشان را در مبارزه با ظلم مشاهده خواهیم کرد. بنابراین من قطعاً به این اعتقاد دارم که هیچ انقلاب اسلامی در ایران بدون امام خمینی نمی توانست وجود داشته باشد، البته نقش دیگر عناصر انقلاب را نباید نادیده گرفت اما مطمئن هستم نقش امام خمینی نقطه عطفی در انقلاب ایران بوده که نهایتا منجر به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران شد.
این را نباید فراموش کرد که انقلاب اسلامی ایران رویداد دینی عظیمی در صد سال گذشته بوده است. به عنوان یک محقق شک ندارم که انقلاب اسلامی ایران عامل احساس عزت نفس برای امت اسلام در مبارزه با ظلم و دیکتاتوری ظالمان استعمارگر و امپریالیست بوده است.
انقلاب ایران به خاطر عظمت و میزان نفوذش، به سرزمین من در آسیای جنوب شرق وارد شد و کتب بسیاری درباره انقلاب ایران و چهرههای انقلاب به زبانهای مختلف ترجمه شد و من نیز به همین خاطر، با انقلاب اسلامی ایران آشنا شدم.
از نظر شما، آیا انقلاب اسلامی ایران بعد از بیش از ۳۰ سال، همچنان توان جذب و الگودهی به عدالت طلبان و آزادیخواهان دنیا را دارد؟
پاسخ مثبت است. تا جایی که من می دانم این انقلاب همچنان جذابیت خود را حفظ کرده خصوصا اینکه این انقلاب نمونه ای از مبارزه با ابرقدرتهای غربی است. فکر می کنم انقلاب ایران نقش مهمی برای ایجاد تعادل در تاثیر ابرقدرتها بر روی جهان داشته است. بدین دلیل است که من شک ندارم این انقلاب هم چنان الگویی برای آزادی خواهان و عدالت خواهان جهانست. در این جا باید اشاره کنم ما می توانیم از انقلاب ایران درس استقلال و اتکای به خود، بدون نیاز به ابرقدرتهای غربی را بگیریم و جالب اینکه این کشور مستقل به خوبی به دیگر کشورهای اسلامی نشان داده که ما می توانیم بدون کمک بیگانگان روی پاهای خویش بایستیم.
آیا این امکان وجود داشت که انقلاب مصر و انقلابهای عربی، با الگوگیری از انقلاب اسلامی ایران به موفقیت برسند؟
نخیر! به طور قطع نه! تفاوت بسیاری در پیش زمینه انقلاب اسلامی ایران و انقلابهای عربی وجود دارد. مهمترین این تفاوتها نقش بسیار با اهمیت رهبری کاریزماتیک در انقلابهاست. در انقلاب اسلامی ایران امام خمینی به عنوان یک رهبر بزرگ ظاهر شد و این شخصیت عظیم تمامی ایران را با هم متحد ساخت. در حالی که در انقلابهای عربی حتی یک رهبر مورد پذیرش تمامی گروهها برای برقراری اتحاد وجود ندارد. به همین دلیل بعضی گروههای برخاسته، به جنگ با یکدیگر مشغولند و همین امر منجر به ربوده شدن انقلاب توسط دیگر رژیمها می شود. برای مثال انقلاب مصر به خوبی به ما نشان می دهد که رژیم گذشته با چهرهای جدید و شعارهایی جدید به قدرت بازمی گردد. بنابراین با توجه به این مساله رهبری، اصلاً فکر نمی کنم انقلابهای عربی بتوانند از انقلاب ایران الگو بگیرند.
در حالی که نظام سلطه و سیستمهای تبلیغاتی قوی دنیا، در تلاشند دنیا را به سمت بی خدایی سوق دهند، به نظر شما چه دلیلی برای آتئیستها –ملحدان- وجود دارد برای اینکه به سمت اسلام گرایش پیدا کنند؟ اسلام چه راه حلی برای نیازهای فکری آنها دارد؟
به یاد دارم شهید مطهری در کتاب "عدل الهی" خود این گونه گفته است که اگر صدای اسلام و عقاید اسلامی به رنه دکارت رسیده بود، وی میتوانست مسلمان باشد. فرمایش بسیار جالبی از امام علی علیه السلام است که میفرمایند "یک انسان، یا برادر تو در دین است یا برادر تو در انسانیت است." بنابراین، بایستی نسبت به همه بشر با نگاه انسانیت رفتار کرد و دلسوز همه ابناء بشر بود. این موضوع، همه مشکلات را حل میکند.
اسلام در نظام فلسفی و فکری، چه برتری ای نسبت به تمدن غرب دارند؟ آیا تمدن غرب، در ساختن نظامهای مدنی موفق تر نبوده است؟
با توجه به مطالعاتی که داشتهام برآوردم این است که بسیاری از متفکران غربی در پی یافتن نقش مثبت دین در زندگی مدرن هستند. برای مثال یکی از فلاسفه شهیر غربی، هابرماس، بهترین نمونه است. او فردی ملحد با دیدگاهی مثبت به دین است. من هرگز یک جانبهنگر نیستم و دیدگاه صرفاً اسلامی یا صرفا غربی را نمیپذیرم چراکه چنین دیدگاهی مسالهساز میشود. دانش، جهانشمول است و ما میتوانیم علم و دانش را از هر کسی و در هر جایی فرا بگیریم.
از سوی دیگر باید هر علم خوبی را از هر جایی بیاموزیم اگرچه این منبع میتواند اسلامی یا غربی باشد. قطعاً بسیاری از مسلمانان با نگاه به پیشرفتهای علمی و تکنولوژی غرب، آن را تحسین میکنند و امروزه عدهای از غربیها که تمدن و پیشرفتشان مدیون تمدن اسلامی است، نگاهی مثبت به عناصر مذهبی کشورهای اسلامی دارند.
همان طور که هابرماس در بعضی از کتب خود تاکید دارد، مذهب میتواند اخلاقیات را به جامعه مدرن وارد کند. وی اشاره میکند که اخلاقیات، عنصر منحصر به فرد و غالب در مذهب است که میتواند به جامعه سکولار این امکان را بدهد تا در کنار مذهبیون به طور یکپارچه زندگی کنند. البته من معتقدم که جهان با تفکر سکولار پابرجا نخواهد ماند. جهان به طور قطع به مذهب نیاز دارد تا جوامع بهتری را در خود داشته باشد. بنابراین اسلام و غرب باید با هم به مبارزه با بیاخلاقی در سراسر جهان بپردازند.
در پایان، آیا کتاب خاصی هست که برای فهم بیشتر معارف، به افراد غیرمسلمان (و غیر شیعه) معرفی کنید؟ آیا این کتاب بر روی اینترنت قابلیت دسترسی دارد؟
به نظر من این که چه کتابی را بخوانیم زیاد اهمیت ندارد اما با اتمام روز باید نگاهی منتقدانه به مطالب مطالعه شده داشته باشیم. من معتقدم مطالعه کورکورانه و منفعلانه کتب مذهبی بیفایده است. مطالعه باید همراه با تفکر باشد و این هر دو میتواند به تفکر منتقدانه منجر شود. اما نگاه به سیاست خارجی امریکا از دید نوآم چامسکی میتواند اولین قدم برای درک بهتر از زوایای تاریک ابرقدرتهای جهان باشد. هم چنین مطالعه کتب هابرماس می تواند به ما در داشتن دیدگاهی متعادل درباره مذهب یاری رساند. هردوی اینها متفکران غربی هستند و کتب ایشان به راحتی قابل دسترسی است.
لطفاً برای شروع، و برای آشنایی بیشتر مخاطبین ما با شما، از خود یک معرفی اجمالی بدهید؟
نام من مصطفی احمد است و به عنوان دانشجوی دکترا، در یکی از دانشگاه های مالزی به تحقیق و پژوهش مشغولم. زمینه تحقیقات من متمرکز بر فلسفه و مطالعات ایران است که برایم جذابیت زیادی دارد چرا که فلسفه ایران همواره پویا بوده و هست. فلسفه ایران پایه های محکمی در جامعه ایرانی دارد. برای مثال فلسفه ایران در دوره زرتشت و آیین مهری وجود داشته و بعدها نیز اسلام با پیام صلح به سرزمین ساسانی ها پای گذاشت و فلسفه را گسترش داد. به هر جهت، جهان اسلام مدیون فلاسفه ایرانی – اسلامی هم چون میرداماد، ملاصدرا، سبزواری و غیره است.
با وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز در سال ۱۳۵۷ اسامی تازه ای هم چون روح الله خمینی، مرتضی مطهری و علامه طباطبایی در فلسفه معرفی شد.
به عنوان یک شهروند مالزیایی، چرا به امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران علاقه مند شدید؟
واقعیت این است که من ابتدا با دیگر چهره های ایرانی همچون دکتر علی شریعتی و شهید مرتضی مطهری آشنا شدم. هر دوی این چهره ها تاثیر بسیاری در دیدگاه مذهبی من گذاشتند. من از آنها آموختم که دانش اسلامی و ملی و فلسفه را تحسین کنم و با نگاهی منتقدانه به جهانبینی غربی بنگرم. اما با مطالعات گستردهای که داشتم به این نتیجه رسیدم که امام خمینی چهره بسیار بزرگی هستند. مهمترین دلیل من برای احترام و اهمیت به ایشان مبارزه دائمشان با قدرتهای بیگانهای چون استعمارگران و امپریالیستهاست.
اگر زندگینامه ایشان را دقیق مورد مطالعه قرار دهیم به راحتی تعهد ایشان را در مبارزه با ظلم مشاهده خواهیم کرد. بنابراین من قطعاً به این اعتقاد دارم که هیچ انقلاب اسلامی در ایران بدون امام خمینی نمی توانست وجود داشته باشد، البته نقش دیگر عناصر انقلاب را نباید نادیده گرفت اما مطمئن هستم نقش امام خمینی نقطه عطفی در انقلاب ایران بوده که نهایتا منجر به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران شد.
این را نباید فراموش کرد که انقلاب اسلامی ایران رویداد دینی عظیمی در صد سال گذشته بوده است. به عنوان یک محقق شک ندارم که انقلاب اسلامی ایران عامل احساس عزت نفس برای امت اسلام در مبارزه با ظلم و دیکتاتوری ظالمان استعمارگر و امپریالیست بوده است.
انقلاب ایران به خاطر عظمت و میزان نفوذش، به سرزمین من در آسیای جنوب شرق وارد شد و کتب بسیاری درباره انقلاب ایران و چهرههای انقلاب به زبانهای مختلف ترجمه شد و من نیز به همین خاطر، با انقلاب اسلامی ایران آشنا شدم.
از نظر شما، آیا انقلاب اسلامی ایران بعد از بیش از ۳۰ سال، همچنان توان جذب و الگودهی به عدالت طلبان و آزادیخواهان دنیا را دارد؟
پاسخ مثبت است. تا جایی که من می دانم این انقلاب همچنان جذابیت خود را حفظ کرده خصوصا اینکه این انقلاب نمونه ای از مبارزه با ابرقدرتهای غربی است. فکر می کنم انقلاب ایران نقش مهمی برای ایجاد تعادل در تاثیر ابرقدرتها بر روی جهان داشته است. بدین دلیل است که من شک ندارم این انقلاب هم چنان الگویی برای آزادی خواهان و عدالت خواهان جهانست. در این جا باید اشاره کنم ما می توانیم از انقلاب ایران درس استقلال و اتکای به خود، بدون نیاز به ابرقدرتهای غربی را بگیریم و جالب اینکه این کشور مستقل به خوبی به دیگر کشورهای اسلامی نشان داده که ما می توانیم بدون کمک بیگانگان روی پاهای خویش بایستیم.
آیا این امکان وجود داشت که انقلاب مصر و انقلابهای عربی، با الگوگیری از انقلاب اسلامی ایران به موفقیت برسند؟
نخیر! به طور قطع نه! تفاوت بسیاری در پیش زمینه انقلاب اسلامی ایران و انقلابهای عربی وجود دارد. مهمترین این تفاوتها نقش بسیار با اهمیت رهبری کاریزماتیک در انقلابهاست. در انقلاب اسلامی ایران امام خمینی به عنوان یک رهبر بزرگ ظاهر شد و این شخصیت عظیم تمامی ایران را با هم متحد ساخت. در حالی که در انقلابهای عربی حتی یک رهبر مورد پذیرش تمامی گروهها برای برقراری اتحاد وجود ندارد. به همین دلیل بعضی گروههای برخاسته، به جنگ با یکدیگر مشغولند و همین امر منجر به ربوده شدن انقلاب توسط دیگر رژیمها می شود. برای مثال انقلاب مصر به خوبی به ما نشان می دهد که رژیم گذشته با چهرهای جدید و شعارهایی جدید به قدرت بازمی گردد. بنابراین با توجه به این مساله رهبری، اصلاً فکر نمی کنم انقلابهای عربی بتوانند از انقلاب ایران الگو بگیرند.
در حالی که نظام سلطه و سیستمهای تبلیغاتی قوی دنیا، در تلاشند دنیا را به سمت بی خدایی سوق دهند، به نظر شما چه دلیلی برای آتئیستها –ملحدان- وجود دارد برای اینکه به سمت اسلام گرایش پیدا کنند؟ اسلام چه راه حلی برای نیازهای فکری آنها دارد؟
به یاد دارم شهید مطهری در کتاب "عدل الهی" خود این گونه گفته است که اگر صدای اسلام و عقاید اسلامی به رنه دکارت رسیده بود، وی میتوانست مسلمان باشد. فرمایش بسیار جالبی از امام علی علیه السلام است که میفرمایند "یک انسان، یا برادر تو در دین است یا برادر تو در انسانیت است." بنابراین، بایستی نسبت به همه بشر با نگاه انسانیت رفتار کرد و دلسوز همه ابناء بشر بود. این موضوع، همه مشکلات را حل میکند.
اسلام در نظام فلسفی و فکری، چه برتری ای نسبت به تمدن غرب دارند؟ آیا تمدن غرب، در ساختن نظامهای مدنی موفق تر نبوده است؟
با توجه به مطالعاتی که داشتهام برآوردم این است که بسیاری از متفکران غربی در پی یافتن نقش مثبت دین در زندگی مدرن هستند. برای مثال یکی از فلاسفه شهیر غربی، هابرماس، بهترین نمونه است. او فردی ملحد با دیدگاهی مثبت به دین است. من هرگز یک جانبهنگر نیستم و دیدگاه صرفاً اسلامی یا صرفا غربی را نمیپذیرم چراکه چنین دیدگاهی مسالهساز میشود. دانش، جهانشمول است و ما میتوانیم علم و دانش را از هر کسی و در هر جایی فرا بگیریم.
از سوی دیگر باید هر علم خوبی را از هر جایی بیاموزیم اگرچه این منبع میتواند اسلامی یا غربی باشد. قطعاً بسیاری از مسلمانان با نگاه به پیشرفتهای علمی و تکنولوژی غرب، آن را تحسین میکنند و امروزه عدهای از غربیها که تمدن و پیشرفتشان مدیون تمدن اسلامی است، نگاهی مثبت به عناصر مذهبی کشورهای اسلامی دارند.
همان طور که هابرماس در بعضی از کتب خود تاکید دارد، مذهب میتواند اخلاقیات را به جامعه مدرن وارد کند. وی اشاره میکند که اخلاقیات، عنصر منحصر به فرد و غالب در مذهب است که میتواند به جامعه سکولار این امکان را بدهد تا در کنار مذهبیون به طور یکپارچه زندگی کنند. البته من معتقدم که جهان با تفکر سکولار پابرجا نخواهد ماند. جهان به طور قطع به مذهب نیاز دارد تا جوامع بهتری را در خود داشته باشد. بنابراین اسلام و غرب باید با هم به مبارزه با بیاخلاقی در سراسر جهان بپردازند.
در پایان، آیا کتاب خاصی هست که برای فهم بیشتر معارف، به افراد غیرمسلمان (و غیر شیعه) معرفی کنید؟ آیا این کتاب بر روی اینترنت قابلیت دسترسی دارد؟
به نظر من این که چه کتابی را بخوانیم زیاد اهمیت ندارد اما با اتمام روز باید نگاهی منتقدانه به مطالب مطالعه شده داشته باشیم. من معتقدم مطالعه کورکورانه و منفعلانه کتب مذهبی بیفایده است. مطالعه باید همراه با تفکر باشد و این هر دو میتواند به تفکر منتقدانه منجر شود. اما نگاه به سیاست خارجی امریکا از دید نوآم چامسکی میتواند اولین قدم برای درک بهتر از زوایای تاریک ابرقدرتهای جهان باشد. هم چنین مطالعه کتب هابرماس می تواند به ما در داشتن دیدگاهی متعادل درباره مذهب یاری رساند. هردوی اینها متفکران غربی هستند و کتب ایشان به راحتی قابل دسترسی است.