گروه تاریخ مشرق- در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در ايران- که منجر به شکلگيري جمهوري اسلامي در اين ديار شد- به نظر ميرسد تقويت شناخت عوامل اتفاق، اتحاد و يکپارچگي ملت براي برداشتن گامي بلند در مسير تعيين سرنوشت خود، ضروري باشد.
قيام سراسري ايرانيان در جامعهاي با قلمرو سرزميني وسيع و با سلائق و قوميتهاي متنوع به عنوان يک پديده بيمانند در تاريخ جهان عليه استبداد و استعمار به اين دليل بيبديل بود که صرفاً راه خود را بر ايجاد تحول فکري در انسان بنا گذاشت و هرگز در برابر قدرت سخت عوامل ضداستقلال خود به ابزارهاي مشابه متوسل نشد.
حرکت در مسير آگاهي از اين رو رمز پيروزي ايران بود که قدرت سخت را در مواجهه با خود نه تنها بيتاثير ميساخت بلکه هر نوع تشديد خشونت از قبيل شکنجه و کشتار براي شکستن اراده و عزم ملت ايران در کسب استقلال، شناخت بيشتر از استبداد (پهلوي) و سلطهگران (آمريکا، انگليس و اسرائيل) را رقم ميزد.
متاسفانه امروز غفلت از برخي رويکردهاي انقلاب اسلامي موجب کمرنگ شدن توجه به آگاهي در جمهوري اسلامي ايران شده است. بايد اذعان داشت يافتهها و شناخت جامعه کنوني به ويژه نسل پرورش يافته اين دوران از دلايل قيام نسل انقلاب به شدت روند نزولي دارد. گام برداشتن در مسير جبران اين غفلت چندان نيز سهل نيست زيرا به محض سخن گفتن از گذشته آن را در پيوند با حال ارزيابي ميکنند. لذا به منظور اجتناب از شکلگيري اين تصور که تشريح دلايل قيام سراسري ملت ايران، ارتباطي با انحراف اذهان از خطاي برخي مسئولان امروز دارد، در سلسله نوشتارهايي تلاش خواهد شد با روايات دستاندرکاران همان دوران به واقعيتها نزديک شويم. اميراسدالله علم به عنوان محرم اسرار محمدرضا پهلوي خاطراتي در شش جلد از خود باقي گذاشته است. اين يادداشتهاي روزانه که در آن دوران به صندوق امانات بانکي در اروپا سپرده شده بود 15 سال پس از مرگ راوي انتشار عمومي يافت.
علم در مورد وضعيت ارائه خدمات پايهاي به مردم در سال 56- که شاه مدعي بود کشور را در آستانه نيل به تمدن بزرگ قرار داده!!- مينويسد: «جمعه 27/3/56: آيتالله [احمد] خوانساري تلفن کرد که در قم برق نيست و مردم بيآب ماندهاند، تلفني (به شاه) عرض کردم. فرمودند فوري به دولت بگو... ولي اين حرفها نيست. کار از پايه خراب است اکنون باز در تهران بيبرقي است، منجمله منزل خودم هر شب برق قطع ميشود و ناچار يک موتور برق کوچک خريدهام که اين دو سه روزه به کار بيافتد... کار به حدي مسخره شده که از تصور خارج است... ميترسم يک دفعه امور از داخله بگسلد، ولي اميدوارم چنين چيزي پيش نيايد.» (يادداشتهاي علم، ج6، ص497)
در اين فراز وزير دربار شاه به صراحت پيشبيني بحران اجتماعي و گسترش اعتراضات تا حد از هم گسستن امور داخلي را مطرح ميسازد. بايد توجه داشت بحران قطع برق به صورت روزانه هشت ساعت مربوط به روستاها نيست که اصولاً به طور کلي از اين نعمت محروم بودند بلکه مربوط به پايتخت کشوري است که استبداد حاکم بر آن در تبليغات مدعي بود به زودي ايران در تحت تسلط آمريکا، انگليس و اسرائيل به يکي از بزرگترين کشورهاي صنعتي تبديل خواهد شد. حال چگونه بدون چنين زيرساختهاي ابتدايي ميتوانستيم به کمک نور شمع و فانوس، صنعتي شويم خدا ميداند.
البته در فرازي ديگر در سال 55 علم خود به اين واقعيت اذعان دارد که با قطعي ممتد برق در کشور عملاً راهاندازي صنعت زيانده خواهد بود: «يکشنبه 26/10/55-... نبودن برق و ساعات ممتد خاموشي در پايتخت و ولايات، خوابيدن و ضرر هنگفت صنايع به علت نبودن برق، خرابي تلفن، نبودن ...» (همان، ص391)
در نيمه اول همين سال 1355 نير علم بحث در مرز تمدن بزرگ بودن را به سخره ميگيرد و ميگويد: «در مرز تمدن بزرگ، پايتخت کشور ما هنوز خاموشي برق داشته و هيچ سرويس صحيحي، نه آب، نه برق، حتي در پايتخت نتوانيم به مردم بدهيم، واقعاً ننگ است، واقعاً ننگ است... هر الاغي را شاهنشاه به نخستوزيري برگزيند، همين قدر که قدري حميت و حقيقت داشته باشد، کافي است که وضع را نجات بدهد. جهان وطن که نميتواند وطن آباد کند.» (همان، ص182) مراد علم از جهان وطن هويدا است که علاوه بر بهايي بودن، عضويت وي در سازمان فراماسونري و ترويج تز جهان وطني محملي براي خدمت به صهيونيستها و پشت کردن به ايران و ايرانيت بود.
مناسب خواهد بود که در کنار چنين وضعيت اسفباري در شهرهاي بزرگ و پايتخت که قطعي ممتد برق آن مربوط به يک يا دو سال نبود در مورد روستاها که بخش اعظم جمعيت کشور را در خود جاي ميدادند نيز نظري به روايت علم افکنيم: «پنجشنبه 29/1/53... ظهر براي نيم ساعتي جلسه هيئت امناء خانههاي فرهنگ روستايي را داشتيم و جاي بسي تأسف من شد که وقتي جويا شدم در دهات چقدر برق و آب آشاميدني داريم، معلوم شد يک درصد دهات ايران آب آشاميدني تميز دارند... ولي چهار درصد دهات ايران برق دارند. خيلي عجيب است و جاي تأسف.» (همان، ج4، ص66)
اکنون بايد ديد در حاليکه مردم ايران از ابتداييترين خدمات (آب، برق، آموزش، بهداشت، حمل و نقل، جاده و ...) محروم بودند ثروت اين ملت چگونه برباد ميرفته است. علم در اين زمينه معترف است آمريکاييها قيمتهاي رسمي سلاحها را تا سه برابر براي ايران افزايش ميدادند اما مخالفتي با آن از جانب محمدرضا پهلوي صورت نميگرفت: «15/6/1355... منابع پنتاگون به کمپاني ژنرال ديناميک سازنده هواپيماي16F فشار آوردهاند که بايد قيمتها را دو برابر براي ايران حساب بکني و بگويي که حساب سابق ما اشتباه بوده... شاهنشاه خيلي به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند در دل خودم هم چنين شکي پيدا شده بود... ما از اينها کاغذ داريم که هر هواپيما 5/6 ميليون دلار گفتهاند، چه طور حالا زيرش ميزنند و ميگويند هر هواپيما 18 ميليون دلار، از سه برابر هم بيشتر (شاه حسابش خيلي خوب نبوده). عرض کردم، همين کاري است که در مورد destroyer [ناوشکنهاي] spruamu کردند که قيمت يک دفعه از 280 ميليون دلار براي شش عدد، به 600 ميليون دلار رسيد و ما هم خريديم قطعاً در آنجا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پولهاي نفت را بکشد بالا.» (همان، ج6، صص7-236)
اين حاتمبخشيها از سرمايه ملت ايران منحصر به آمريکا نبوده بلکه وابستگان به آمريکا نيز از آن سهم داشتند که مناسب است به مواردي از آنها از خاطرات علم اشاره شود: «شنبه 22/3/1355 موثقي را پس از شرفيابي ديدم. مذاکراتش با ملکخالد خوب بود و بيچاره قول داده است پانصد ميليون دلار حسبالامر اعليحضرت همايوني به ملک حسين بدهد.» (همان، جلد6، ص152) از ديگر نمونهها خريد کاخ و اتومبيلهاي متعدد براي پادشاه افغانستان در ايتاليا است: «عرض کردم پادشاه افغانستان باز يک اتومبيل در رم خريده به ده هزار دلار و پولش را از شاهنشاه ميخواهد. فرمودند، البته بده، چه بايد کرد خدا به ما ميرساند که ما به ديگران بدهيم» (همان، ج6، صص6-45)
البته در کنار چپاول ثروت ايران توسط قدرت خارجي که با درندهخويي وصف نيافتني عمل ميکردند به تعبير علم لاشخورهاي داخلي نيز در حاشيه اين چپاولگريها بيبهره نبودند. مناسب است علت اينکه ملت ايران از اين ثروت (توليد 6 ميليون بشکه نفت در روز) کمترين بهرهاي نميبردند و حتي در تهران وضعيت آموزش و کمبود فضاي آموزشي به حدي فاجعهآميز بود که بعضاً دبيرستانها به صورت چهارشيفته اداره ميشده را از زبان علم دنبال کنيم: «26/11/47- واي که طبقه حاکمه چقدر فاسد و پليد است.» (همان، ج1، ص131) و در فرازي ديگر: «8/12/53- صبح ملاقاتهاي منزل جايگاه بود چون همه از طبقه لاشخور حاکمه (طبقه خودم) بودند و هرکس به منظور جلب منفعتي آمده بود.» (همان، ج 4، ص393) و در جايي ديگر ميافزايد: «15/12/53- صبح باز لاشخورها به سراغ من آمده بودند که از سفر گسترده تازه متمتع باشند. واقعاً جانکاه است.» (همان، ج4، ص401)
علم به استفاده از تعبير لاشخور اصرار دارد و بهگونهاي ميخواهد بگويد ثروت اصلي را آمريکا، انگليس و اسرائيل ميبرند و ته مانده آنرا افراد وابسته به اين قدرتها در داخل کشور لذا ميگويد: «31/4/54- لاشخورها که در اطراف ما هستند، براي بلعيدن اين کار بزرگ دهن باز کردهاند و از طرق مختلف حمله ميآورند.» (همان، ج5، ص200)
به اين ترتيب پيشبيني علم از وضعيت ايران در سال 52، انفجار ملت است: «26/5/52- من وضع را قابل انفجار ميبينم و بسيار نگرانم». (همان، ج3، ص111) و در سال 54 قاطعانه ميگويد که ايرانيان راهي جز انقلاب نخواهند داشت: «3/11/54- مطلبي که مرا بيشتر تحت تأثير داشت مذاکراتي بود که ديشب با [عبدالمجيد] مجيدي رئيس سازمان برنامه و بودجه داشتم، چون چندتا پروژه مورد علاقه شاهنشاه را بايد با او مذاکره ميکردم. ديشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکي از کمي پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن ميگفت که بينهايت ناراحتم کرد. يعني وضع به طوري است که قاعدتاً بايد به انقلاب بيانجامد.» (ج5، ص452)
*عباس سلیمی نمین
کد خبر 281948
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۴
- ۰ نظر
- چاپ
پيشبيني علم از وضعيت ايران در سال 52، انفجار ملت است: «من وضع را قابل انفجار ميبينم و بسيار نگرانم». و در سال 54 قاطعانه ميگويد که ايرانيان راهي جز انقلاب نخواهند داشت.