به گزارش مشرق، نويسنده وبلاگ سياست نويس نوشت: اگرچه عادت ندارم در يک روز دوبار وبلاگ را به روز کنم و معمولا کمتر فرصت به روز کردن حتي نظرات را دارم اما اين بار پس از تماشاي فيلم شجاعانه ابراهيم حاتمي کيا با نام "گزارش يک جشن" خواستم بنويسم تا دين خودم را به اين کارگردان ارزشي ادا کنم.
بالاخره پس از قريب به يکسال بغض فروخورده ابراهيم حاتمي کيا شکست اما اين بار نه درکنار راين بر سر خدا فرياد کشيد و نه در يک آژانس شيشهاي گذشته حاج کاظم را به رخ.
حاتمي کياي قصه گو قصه اش را با ازدواج آغاز کرد از يک عروسي کوچک اما پر از شور و عشق. حاتمي کيا از شادي جريان يافته در ميان بخشي از جوانان مي گفت که با ورود يک مامور و با ارائه يک حکم به يکباره اين شادي بهم ريخت.
شادي رفت با رفتن شاديها، ريزشها هم آغاز شد، مامور متمرد شد و بانوي اول فيلم آرام آرام به حاشيه رفت و بانوي جديد جايگزين شد. حاتمي کيا به وضوح اعلام کرد که قرار بود جشني برپا باشد و عدهاي دور هم جشن بگيرند اما با يک حکم نابجا جشن بهم ريخت و سالن جشن از يک محوطه بسته به خيابانها کشيده شد و خيابان يعني صحنه درگيري، درگيريها يعني آغاز ريزشها هم از جريان حاکم و هم از جريان معترض.
"گزارش يک جشن" را در سالن ويژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ديدم، سالني که از سيد محمود دعايي تا صفار هرندي براي تماشاي فيلم حاتمي کيا آمده بودند، اما نکته جالب را از زبان آقاي صفار هرندي در پايان نمايش شنيدم که گفت: "مثل اينکه همه حس مشترکي درباره فيلم دارند" البته سيد محمود دعايي وقتي از او پرسيده شد که فکر ميکنيد فيلم اکران عمومي مي شود يا خير؟، گفت:" اگر نيروي انتظامي اجازه بدهد، بله".
از صفارهرندي سوالي پرسيدم که اگرچه بالبخند پاسخ داد ولي مشخص بود از فيلم حاتمي کيا ناراضي است.گفتم آقاي هرندي اگر وزير ارشاد بوديد اجازه اکران عمومي به اين فيلم ميداديد يا خير؟؛ لبخندي زد و گفت:" مجوز اکران رو که ديگران صادر ميکنند منتها وظيفه جمع کردنش از سالنها به عهده ما بود."
نميدونم شايد هم "گزارش يک جشن" سرنوشتي بهتر از "به رنگ ارغوان" پيدا نکند و شايد هم ....، به هرحال حاتميکيا با اين فيلم در 50سالگي پختگياش را به نمايش گذاشت.