آقا رحیم در خانوادهای رشد کرده بود که
افرادی باسواد، اهل شعر، ادب و تاریخ بودند. او ادبیات فارسی، صرف و نحو، مقدمات و
اصول، خارج اصول فقه، فلسفه، هیئت و ریاضیات، اسفار را نزد اساتیدی حاج میرزا بدیع،
علامه آیت الله آقا سید محمدباقر درچهای، سید ابوالقاسم دهکردی، جهانگیر خان
قشقایی، آخوند ملا محمد کاشی و حاجی ملا اسماعیل درب کوشکی فراگرفت. حاج رحیم با ادامه
تحصیل در عراق توانست به مقام اجتهاد یابد.
او شوق فراوانی نسبت به
فراگیری دانش داشت. خودش در این باره میگوید: «از اول شب آماده مطالعه کتابهای
علمی میشدم و مطالعه طول میکشید تا شام حاضر میشد و لذت مطالعه کتاب، مهلت به
صرف شام نمیداد و غذا سر میشد و گاهی مطالعه طول میکشید تا صبح میشد و بعد از
تناول غذای شب و ادای فریضه صبح، در مجلس درس حاضر میشدم و با شوقِ علم آموزی
اعتنا به کمبود خواب نداشتم.»
آقا رحیم ارباب «از حیث تبحر در ادبیات، در زمان خود کم نظیر بودند. تمام اشعار سیوطی و نیز کتاب شرح منظومه ملا هادی سبزواری را در سن نود و چند سالگی از حفظ داشت. وی به تدریس، بیشتر از هر چیز دیگر اهمیت میداد و در طول پنجاه سال کمتر به مسافرت می رفت، حتی برای سفرهای زیارتی عتبات مقدس کربلا، نجف و مشهد. برای حج هم فقط یک بار به حج واجب رفت. درس را تعطیل نمیکرد و در احیای حوزه و تربیت شاگردانی که هر کدام از علمای شهر اصفهان هستند، نهایت جدیت را داشت.
به مناسبت روز ولادت این عالم بزرگ، خاطره ای از رفتار و سلوک ایشان را به نقل از مرحوم دکتر محمد جواد شریعت، پژوهشگر، نویسنده و قرآنپژوه اصفهانی در ادامه می خوانید.
«دکتر محمد جواد شریعت که با جمعى از دانشجویان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب اصفهانى دیدار کرده است، خاطره آن ملاقات را چنین باز میگوید: سال یکهزار و سیصد و سى و دو شمسى بود، من و عده اى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلى دارد نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسى بخوانیم و همین کار را هم کردیم خانواده هایمان کم کم از این موضوع آگاهى یافتند و به فکر چاره افتادند. آنها، پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت، ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نیفتاد، راهى دیگر برگزینند. چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد، ما را نزد یکى از روحانیان آن زمان بردند. آن روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز می خوانیم، به شیوه اى اهانت آمیز، نجس و کافرمان خواند . این عمل او ما را در کارمان راسختر ساخت . عاقبت یکى از پدران، افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت.
آنها نزد حاج آقا ارباب شتافتند و موضوع را با وى در میان نهادند. او دستور داد در وقتى معین ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را که تقریبا پانزده نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت، آن بزرگ مرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتى استثنایى روبه رو هستیم . آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود . سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسى نماز نمی خوانید، فعلا تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید . وقتى آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکى یکى خودتان را معرفى کنید و بگویید در چه سطح تحصیلى و چه رشته اى درس می خوانید.
آنگاه، به تناسب رشته و کلاس ما، پرسشهاى علمى مطرح کرد و از درسهایى مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید که پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود. هر کس از عهده پاسخ بر نمیآمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو می شد. پس از آن که همه ما را خلع سلاح کرد، فرمودند : والدین شما نگران شده اند که شما نمازتان را به فارسى مى خوانید، آنها نمى دانند من کسانى را مى شناسم که - نعوذبالله - اصلا نماز نمى خوانند . شما جوانان پاک اعتقادى هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى مى خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم، ولى مشکلاتى پیش آمد که نتوانستم. اکنون شما به خواسته دوران جوانى ام جامه عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما. در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حل کرده اید . اکنون یکى از شما که از دیگران مسلطتر است، بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» را چگونه ترجمه کرده است.
یکى از ما به عادت دانش آموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمى آمدم . بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان . حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست بسم الله چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبى ندارد . اما «الله» قابل ترجمه نیست، زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمى توان ترجمه کرد؛ مثلا اگر اسم کسى «حسن» باشد، نمى توان به آن گفت: «زیبا» . ترجمه «حسن» زیبا است؛ اما اگر به آقاى حسن بگوییم آقاى زیبا، خوشش نمى آید . کلمه الله اسم خاصى است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى کنند . نمى توان «الله» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد . خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کردهاید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده . حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکى از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگى او را مى رساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست؛ «رحمن» یعنى خدایى که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم مى کند و همه را در کنف لطف و بخشندگى خود قرار مى دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مى فرماید.
در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست . خوب، رحیم را چطور ترجمه کرده اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان» . حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم - چون نام وى رحیم بود - بدم نمى آمد «مهربان» ترجمه کنید; اما چون رحیم کلمه اى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود . اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهى به دهى مى برد; زیرا رحیم یعنى خدایى که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مى کند . پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آورده اید، بد نیست؛ ولى کامل نیست و اشتباهاتى دارد . من هم در دوران جوانى چنین قصدى داشتم؛ اما به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم . تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیده تر مى شود . اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید؛ زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور کلى بهتر است.
در اینجا، همگى شرمنده و منفعل و شکست خورده از وى عذرخواهى کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده کنیم . ایشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مى خواهد بخوانید . من فقط مشکلات این کار را براى شما شرح دادم . ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از کار خود اظهار پیشمانى کردیم . حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینى، مجلس را به پایان برد . ما همگى دست مبارکش را بوسیدیم و در حالى که ما را بدرقه مى کرد، خدا حافظى کردیم . بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانه خود دست برداشتیم . بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب مى رسیدم و از خرمن علم و فضیلت وى خوشه ها بر مى چیدم . وقتى در دوره دکتراى زبان و ادبیات فارسى دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامه ها و پیغام هاى استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را براى وى مى بردم و پاسخ هاى کتبى و شفاهى حضرت آیت الله را به آن استاد فقید مى رساندم و این افتخارى براى بنده بود.»