گروه فرهنگی مشرق - پرویز شیخ طادی کارگردان سینمای ایران، درباره نقش قهرمان در سینمای ایران، یادداشتی به این شرح نوشت.
سینمای عاری از قهرمان و جبرمحور کنونی ناشی از الگو گیری سینمای ما از سینمای اروپاست یعنی سینمای کن؛ سینمای کن و اروپا تقریبا سینمایست که قهرمان ندارد؛ بلکه شخصیتهای افسرده؛ منفعل و درمانده هستند که ما آنها را قهرمان تصور میکنیم؛ سینمایی که انسان در آن اصالت ندارد و تنها چرخ دنده ایست از یک مجموعه چرخ دنده های خالی از اراده و تابع جامعه جهانی ؛درحالیکه انقلابات نظری ؛ مادی ؛ فلسفی ؛ هنری و اجتماعی ابتدا از صاحب یک اراده محکم و پویا آغاز گردیده و همواره در سرگذشت آنها میبینیم چگونه با جامعه وقت خویش به مبارزه برخواسته و جهان را تحت تاثیر خود قرار داده و منشا تغییرات اساسی شدهاند ؛ قهرمانی که حتی در محیط کوچک خود ؛ در یک سلول ؛ درخانواده ؛ درکارگاه ؛ شغل و درخود خود ... قهرمان است ؛ حال نگاه میکنیم به سینمای اروپا و خودمان؛ این شخصیتهای قهرمان نما درواقع توان تغییر در خود را نیز از دست داده اند چه رسد به جامعه پیرامون.
این ویژگیها بعنوان ارزش و هنر به سایر فیلمسازان جویای نام و محجور وطن و حتی مدیران فرهنگی و دولتها القا شد و متاسفانه بمرور تبدیل به یک جریان فکری و سلیقه گردید .
این سینما طبعا مورد استقبال عام قرار نمیگیرد ؛ زیرا انسان درعمل خودرا صاحب اختیار وموثر مییابد و با این آثار دچار تضاد ماهویست ؛ همه انسانها از شخصیتهای بی اراده و ضعیف متنفرند .
درزندگی ترسیم شده توسط سینمای اروپا داستان و قصه گویی نیز معنا پیدا نمیکند زیرا شخصیت با ارادهای موجود نیست که از موانع عبور کند و قصههای زندگی را خلق کند .
سرنوشت نهایی این شخصیتها درفیلم تسلیم است و تن به تحمیل و تحمل میدهند؛ و این همان خصلتهایی است که میبایست به جهان بویژه جهان سوم و درحال توسعه القا نمود؛ تا ریشه پویایی و تغییر را بخشکاند و تسلیم محض شرایط موجود نماید ؛ یک مصرف کننده بی آزار که باید ذائقه فطریش را برای پذیرش محصول تحمیل شده دراختیار غیر قرار دهد ؛ درصورتیکه قهرمان شخصیتیست پویا ؛ دربرابر ستم و زورگویی و حق کشی می ایستد ؛ خطا دارد اما خطا پیشه نمیشود ؛ دائم در حرکت است ؛ به ذائقه و سلیقه خویش احترام میگذارد ؛ گاهی خاکستریست اما سفیدی شخصیتش دراثر حرکت و عبور از موانع بر سیاهیش غالب میگردد ؛ اگر سینما و هنرهای نمایشی و حتی موسیقی که معتقدم موسیقی نیز قهرمان دارد و تولید اراده میکند؛ اگر از سکون و ایستایی و خفتگی اراده خارج گردند روح حرکت را در کالبد خود و جامعه جاری میسازند .
درمقابل سینمای امریکا تلاش میکند داستان گو و قهرمان محور باشد تا بازار جهان را همچنان درقبضه خود نگه دارد؛ گاهی تردید میکنم ؛ شاید رواج سینمای غیر قابل تحمل و بی رمق و ضد داستان و ضد قهرمان ترفندی سیاسی اقتصادیست از سوی هالیوود برای کوتاه نگه داشتن قد و قواره سینمای سایر ملل و اجرای آن را به برخی جشنواره ها سپرده .
چیزی که از سواحل سینمای کن و اروپا عاید سینمای ما شد یک فاجعه بود ؛ یک زشت شناسی را جای زیبایی شناسی نشاند؛ یک کالبد مرده ؛ یک ربات بی روح و خسته بجای انسان زند.
سینمای عاری از قهرمان و جبرمحور کنونی ناشی از الگو گیری سینمای ما از سینمای اروپاست یعنی سینمای کن؛ سینمای کن و اروپا تقریبا سینمایست که قهرمان ندارد؛ بلکه شخصیتهای افسرده؛ منفعل و درمانده هستند که ما آنها را قهرمان تصور میکنیم؛ سینمایی که انسان در آن اصالت ندارد و تنها چرخ دنده ایست از یک مجموعه چرخ دنده های خالی از اراده و تابع جامعه جهانی ؛درحالیکه انقلابات نظری ؛ مادی ؛ فلسفی ؛ هنری و اجتماعی ابتدا از صاحب یک اراده محکم و پویا آغاز گردیده و همواره در سرگذشت آنها میبینیم چگونه با جامعه وقت خویش به مبارزه برخواسته و جهان را تحت تاثیر خود قرار داده و منشا تغییرات اساسی شدهاند ؛ قهرمانی که حتی در محیط کوچک خود ؛ در یک سلول ؛ درخانواده ؛ درکارگاه ؛ شغل و درخود خود ... قهرمان است ؛ حال نگاه میکنیم به سینمای اروپا و خودمان؛ این شخصیتهای قهرمان نما درواقع توان تغییر در خود را نیز از دست داده اند چه رسد به جامعه پیرامون.
این ویژگیها بعنوان ارزش و هنر به سایر فیلمسازان جویای نام و محجور وطن و حتی مدیران فرهنگی و دولتها القا شد و متاسفانه بمرور تبدیل به یک جریان فکری و سلیقه گردید .
این سینما طبعا مورد استقبال عام قرار نمیگیرد ؛ زیرا انسان درعمل خودرا صاحب اختیار وموثر مییابد و با این آثار دچار تضاد ماهویست ؛ همه انسانها از شخصیتهای بی اراده و ضعیف متنفرند .
درزندگی ترسیم شده توسط سینمای اروپا داستان و قصه گویی نیز معنا پیدا نمیکند زیرا شخصیت با ارادهای موجود نیست که از موانع عبور کند و قصههای زندگی را خلق کند .
سرنوشت نهایی این شخصیتها درفیلم تسلیم است و تن به تحمیل و تحمل میدهند؛ و این همان خصلتهایی است که میبایست به جهان بویژه جهان سوم و درحال توسعه القا نمود؛ تا ریشه پویایی و تغییر را بخشکاند و تسلیم محض شرایط موجود نماید ؛ یک مصرف کننده بی آزار که باید ذائقه فطریش را برای پذیرش محصول تحمیل شده دراختیار غیر قرار دهد ؛ درصورتیکه قهرمان شخصیتیست پویا ؛ دربرابر ستم و زورگویی و حق کشی می ایستد ؛ خطا دارد اما خطا پیشه نمیشود ؛ دائم در حرکت است ؛ به ذائقه و سلیقه خویش احترام میگذارد ؛ گاهی خاکستریست اما سفیدی شخصیتش دراثر حرکت و عبور از موانع بر سیاهیش غالب میگردد ؛ اگر سینما و هنرهای نمایشی و حتی موسیقی که معتقدم موسیقی نیز قهرمان دارد و تولید اراده میکند؛ اگر از سکون و ایستایی و خفتگی اراده خارج گردند روح حرکت را در کالبد خود و جامعه جاری میسازند .
درمقابل سینمای امریکا تلاش میکند داستان گو و قهرمان محور باشد تا بازار جهان را همچنان درقبضه خود نگه دارد؛ گاهی تردید میکنم ؛ شاید رواج سینمای غیر قابل تحمل و بی رمق و ضد داستان و ضد قهرمان ترفندی سیاسی اقتصادیست از سوی هالیوود برای کوتاه نگه داشتن قد و قواره سینمای سایر ملل و اجرای آن را به برخی جشنواره ها سپرده .
چیزی که از سواحل سینمای کن و اروپا عاید سینمای ما شد یک فاجعه بود ؛ یک زشت شناسی را جای زیبایی شناسی نشاند؛ یک کالبد مرده ؛ یک ربات بی روح و خسته بجای انسان زند.