به گزارش مشرق، ستون «یادداشت روز» شماره امروز روزنامه کیهان به مطلبی تحت عنوان «آمریکا به زوال استراتژی رسیدهاست!» اختصاص دارد که نویسنده در آن به بررسی و تحلیل چرایی حمایت آمریکا از تروریستها و اشغالگران در عراق پرداخته است:
دومین قمار بزرگ آمریکا در عراق بوی باخت میدهد. نیروهای ارتش و بسیج مردمی عراق، ضمن پاکسازی شهر تکریت (زادگاه صدام و مقر بقایای حزب بعث) به سمت موصل در حال پیشروی هستند. تکریت در حالی آزاد میشود که آمریکاییها حاضر نشدند به دولت قانونی و منتخب عراق برای سرکوب تروریستها کمک کنند بلکه حتی مواضعی در پیش گرفتند که متضمن حمایت از تروریستهای داعش بود. مقامات آمریکایی ظرف 3 هفته اخیر به جای تخطئه تروریستها، دولت عراق و نخستوزیر مالکی را متهم کردند که انحصارطلبی میکنند و به جنگ فرقهای دامن میزنند! آنها مدعی شدند باید دولت نجات ملی تشکیل شود و در نهان به شبکه داخلی و خارجی فشار علیه برگزیدگان انتخابات عراق پیوستند. عجیب بود اما واقعیت داشت. 11 سال پیش هنگامی که آمریکا به عراق قشون کشید، مدعی بود عراق را از دست صدام و حزب بعث آزاد کرده و قصد دارد با تروریستهای القاعده مقابله کند. اما آنها اکنون از «میان دولت منتخب عراق» و «بعثیها، تکفیریها و القاعده» دومی را انتخاب کرده و پای تروریستها و دیکتاتورها و جنایتکاران ناقض حقوقبشر ایستادهاند. بدین معنا آمریکا دوبار در عراق باخته است. اگر داعشیها به پیشروی هم ادامه میدادند، آمریکا بازنده بود چه رسد به اینکه خبرها از شروع فرار داعشیها از موصل حکایت میکند.
به نظر میرسد مثلث آمریکا - اسرائیل- عربستان در فتنه اخیر چند هدف عمده را با شدت و ضعفهایی دنبال میکردند. 1- برکناری دولت مالکی یا امتیازگیری از آن 2- تجزیه عراق و تضعیف دولت مرکزی شیعه 3- فشار به ایران به واسطه 2 هدف دیگر در آستانه مذاکرات هستهای. 4- بازسازی طرح شکست خورده خاورمیانه جدید 5- ایجاد حاشیه امنیت برای دو رژیم ناامن و بیثبات صهیونیستی و سعودی. آمریکای مدعی دموکراسی با چراغ سبز به داعش (دولت آمریکایی- اسرائیلی عراق و شام)، عملاً حکم به مقابله با انتخابات و دموکراسی در عراق داد چه اینکه 2 ماه پیش بر اساس منطق جهانشمول «هر شهروند یک رای»- فارغ از دین و قومیت- اکثریت مردم رای به ابقای دولت اسلامگرا داده بودند که حتی به هنگام حضور صدها هزار اشغالگر آمریکایی، به اشغالگران باج نداد. آمریکا در ازای چند هزار میلیارد دلار هزینه جنگ افغانستان و عراق، جز خسارت به دست نیاورد. از دیگر سو، 2 رژیم صهیونیستی و سعودی در قبال تحولات 14 سال اخیر منطقه (گسترش موج مقاومت و بیداری اسلامی) بیشترین احساس نگرانی را داشتند. اشغالگران فلسطینی از شمال و جنوب، خود را در منگنه «مقاومت اسلامی» و «بیداری اسلامی» احساس میکردند و بدترین دوره را ظرف 7 دهه اخیر تجربه مینمودند.
آل سعود در این میان حال و روز بهتری ندارند. آنها با وجود شرطبندی روی جنایتهای آمریکا و اسرائیل در جنگهای عراق و لبنان و غزه و سوریه، تهدید را در چند قدمی خود احساس میکنند. اینکه دو ملت عراق و سوریه با وجود تاخت و تاز تروریسم و جنگ، مردمسالاری و دموکراسی را در مرزهای شمالی عربستان به نمایش بگذارند، و از آن طرف مردم بحرین و یمن «بیداری اسلامی» و مطالبه حق حاکمیت ملی را در دیگر مرزهای عربستان به رخ بکشند، به منزله آینه دق برای آل سعود است. بیدلیل نبود برکناری رئیس استخبارات سعودی و انتشار این تحلیل در برخی نشریات منطقه که مقرن بنعبدالعزیز قربانی شکستهای عربستان در عراق و سوریه و لبنان و بحرین (در مقابل ایران) شده است. آل سعود پیش از این روی گروهکهایی نظیر طالبان، القاعده، النصره و دیگر گروههای تکفیری تروریست سرمایهگذاری کرده بود و اکنون نیز به عنوان یک رژیم مرتجع مورد اعتراض ملت عربستان، به سیم آخر زده و ضمن حمایت از داعش، از آمریکا میخواست در این قمار انتحاری مشارکت کند. به این اعتبار، بیشترین سود تحرکات تروریستی و نظامی گروههایی از قبیل داعش و النصره به جیب رژیم صهیونیستی میرود و اگر آل سعود، به مثابه غریق در باتلاق به هر دستاویزی متشبث میشود، همزمان این اعتبار آمریکاست که بیش از گذشته به حراج گذاشته شده است.
اظهارات اخیر شیمونپرز در 2 مصاحبه میتواند بخشی از اهداف پنهان فتنه چند سال اخیر در سوریه و عراق- و لبنان- را بازگو کند. او در مصاحبه با هافینگتون پست گفته است «شبهنظامیانی که در حال پیشروی در عراق و سوریه هستند، در حال تغییر محاسبات سیاسی خاورمیانه هستند. اسرائیل دیگر مهمترین تهدید علیه اکثریت کشورهای عربی در خاورمیانه نیست. تا به امروز شاید اسرائیل اولین مشکل در چشم خیلی از عربها بود اما امروز آنها باید بگویند مشکل واقعی ما و آنها، اعتماد دوجانبه نیست بلکه تروریسم است. ما باید منافع مشترک را در نظر بگیریم که قبلاً وجود نداشتند. ما همچنین باید یک مقر برای مقابله با خطر مشترک ایجاد کنیم... کشورها یکی پس از دیگری در حال سقوطند. واقعاً لازم است خاورمیانه دیگری ساخته شود. خاورمیانه باید تغییر کند... من با 10 رئیسجمهور آمریکا دموکرات و جمهوریخواه کار کردهام. تا آنجا که امنیت اسرائیل اقتضا میکند، اوباما بیشترین کاری را که یک رئیسجمهور آمریکا برای ما میتواند، انجام داده است... جریان شیعه و سنی، مشکل مسلمانان و جهان عرب است نه ما و آمریکا. این حقیقت است که کردها کشور خودشان را تاسیس کردهاند». پرز همچنین در مصاحبه با شبکه 10 تلویزیون رژیم صهیونیستی میگوید «میتوان به باراک اوباما در مذاکرات هستهای با ایران اعتماد کرد. او در طول دوره خدمت خود بیوقفه از منافع اسرائیل در خاورمیانه و امنیت به ویژه در مقابل ایران حمایت کرده است. هیچ یک از رؤسای جمهور سابق آمریکا به اندازه اوباما برای دفاع از اسرائیل قدم برنداشت. ما چه خواستهای از رئیس جمهور آمریکا داریم که اجابت نکرده باشد؟! روابط آمریکا و اسرائیل هرگز بهتر از حالا نبوده است. اوباما حتی یک بار هم کلمهای در محکومیت اسرائیل نگفت. حتی میتوان به او در مذاکرات هستهای با ایران برای برچیدن برنامه هستهای این کشور اعتماد کرد.»
تلاش برای انحراف بیداری اسلامی - که مثل یک طوفان شمال آفریقا و جنوب خلیجفارس را درنوردید و مقامات صهیونیستی آن را زلزله 9 ریشتری مشابه انقلاب اسلامی 1979 ایران ارزیابی کردند- از یکسو و ایجاد دردسر و بحران برای محور مقاومت اسلامی از سوی دیگر، راز فتنهانگیزی چند سال اخیر در سوریه و لبنان و عراق را بازگو میکند. هر چند که این فتنهانگیزی برای محور مقاومت و ملتهای منطقه بیهزینه نیست و هر چند که باید نگران فتنهانگیزی مذهبی بود، اما این واقعیت غیر قابل انکار است که خباثت دشمن عملا موجب ورود ملتهای منطقه به یک رزمایش واقعی در حوزه قدرت نظامی، بسیج ظرفیتها و معرفت عمیق نسبت به خباثت شیطان بزرگ شده است.
به این اعتبار ملت و دولت سوریه پس از جنگ با سوریه قبل از جنگ اصلا قابل مقایسه نیست. اگر در میان مردم سوریه دفاع وطنی به مثابه بسیج ظرفیتهای ملی و اسلامی شکل گرفت، دولت سوریه نیز در کوره این بحران بزرگ آبدیده شد؛ همچنان که نگاه جهادی پدید آمده در میان مردم و دولت و گروههای عراقی به نسبت چند ماه قبل از این اصلا قابل مقایسه نیست. با این وصف، تحریککنندگان گروههای تکفیری تروریست به خیال یک سود اندک آنی، خسارتهای راهبردی بلندمدتی را برای خود تدارک کردهاند. نه در سوریه و نه در عراق - متحدان ایران- کسی در برابر فشار و تهدید و باجخواهی جا نزد، چه رسد به ایران به عنوان محور مقاومت و بیداری اسلامی. اگر دیروز منطقه قلمون و حمص از دست تروریستها در سوریه آزاد شد، اکنون این تکریت (لانه اصلی بعثیها) است که آزاد میشود و موصل چشمانتظار رزمندگان جبهه مجاهدت است. در حقیقت عملیات تاخیری برای تعویق پیروزی بیداری اسلامی در فلسطین اشغالی و شبه جزیره عربستان، پس از عرض اندام بیداری و مقاومت اسلامی و دموکراسی در عراق و سوریه، با امواج مهیبتری بازخواهد گشت.
اکنون تکریت بدون حمایت آمریکا از دست تروریستها آزاد میشود. مفهوم مستتر در این اتفاق آن است که تروریستهای اجارهای آمریکا و اسرائیل و آل سعود، ذرهای پایگاه مردمی حتی در زادگاه صدام ندارند که اگر چنین بود باید مقاومت میکردند و مردم را به نفع خود بسیج میکردند- اگر هم کسانی مانند بارزانی با تحریک آمریکا و اسرائیل خیال میکنند از نمد بحران میتوانند کلاهی برای خود دست و پا کنند، در حق مردم کردستان عراق ظلم میکنند که چندین بار قربانی جنایت و نسلکشی بعثیها شدهاند- آزادسازی تکریت و پاکسازی جاده تکریت به سامرا از تروریستها بیش از هر چیز، شاهدی بر این مدعاست که به تدریج کاریکاتوری از جنبشسازی آمریکا و غرب برای تروریستهای داعش برجای میماند. یکصد سال پس از آغاز جنگ جهانی اول و تدوین معاهده سایکس- پیکو بر اساس نتایج آن جنگ توسط انگلیس و فرانسه، منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) برنمیتابد که اشغالگران و غارتگران بینالمللی مجددا برای او نقشه و جغرافیا ترسیم کنند. این امر نه در لبنان و نه در سوریه و نه حتی فلسطین که صهیونیسم بینالملل بر آن چمباتمه زده، عملی نشد و در عراق نیز محقق نخواهد شد، هرچند که خائنان هزینههایی را به ملتها و کشورهای منطقه تحمیل کنند.
اکنون در آستانه روز قدسی دیگر، نوک پیکان و فلش اصلی را باید به سمت اشغالگران فلسطین مقدس برگرداند. وزارت امور خارجه در این باره مسئولیت مهمی دارد. عراق و سوریه عمق استراتژیک ما هستند. پیروزی ملتها در این منطقه، برگ برنده ما پای میز مذاکرات است همچنان که آمریکاییها به بحران در این منطقه به عنوان اهرم فشار در مذاکرات با ایران مینگرند. باید رژیم آمریکا را به اعتبار جانبداری از تروریستها و معارضه با دولتهای دموکراتیک ملی به چالش کشید، همچنان که باید این پرسش را جهانی کرد: چرا دولت آمریکا کمترین اعتراضی به اشغالگران سرزمین مردم فلسطین نمیکند و در عراق و سوریه، در کنار تروریستها میایستد؟ باید این حقیقت را منتشر کرد که آمریکا از سر ضعف منطق- و در برابر منطق قدرتمند جمهوری اسلامی و محور مردمی مقاومت و بیداری اسلامی- در کنار تروریستها و اشغالگران میایستد. این بیآبرویی و ضعف برای یک رژیم مدعی ابرقدرتی و پیشاهنگی دموکراسی سرشکستگی کوچکی نیست.
محمد ایمانی
دومین قمار بزرگ آمریکا در عراق بوی باخت میدهد. نیروهای ارتش و بسیج مردمی عراق، ضمن پاکسازی شهر تکریت (زادگاه صدام و مقر بقایای حزب بعث) به سمت موصل در حال پیشروی هستند. تکریت در حالی آزاد میشود که آمریکاییها حاضر نشدند به دولت قانونی و منتخب عراق برای سرکوب تروریستها کمک کنند بلکه حتی مواضعی در پیش گرفتند که متضمن حمایت از تروریستهای داعش بود. مقامات آمریکایی ظرف 3 هفته اخیر به جای تخطئه تروریستها، دولت عراق و نخستوزیر مالکی را متهم کردند که انحصارطلبی میکنند و به جنگ فرقهای دامن میزنند! آنها مدعی شدند باید دولت نجات ملی تشکیل شود و در نهان به شبکه داخلی و خارجی فشار علیه برگزیدگان انتخابات عراق پیوستند. عجیب بود اما واقعیت داشت. 11 سال پیش هنگامی که آمریکا به عراق قشون کشید، مدعی بود عراق را از دست صدام و حزب بعث آزاد کرده و قصد دارد با تروریستهای القاعده مقابله کند. اما آنها اکنون از «میان دولت منتخب عراق» و «بعثیها، تکفیریها و القاعده» دومی را انتخاب کرده و پای تروریستها و دیکتاتورها و جنایتکاران ناقض حقوقبشر ایستادهاند. بدین معنا آمریکا دوبار در عراق باخته است. اگر داعشیها به پیشروی هم ادامه میدادند، آمریکا بازنده بود چه رسد به اینکه خبرها از شروع فرار داعشیها از موصل حکایت میکند.
به نظر میرسد مثلث آمریکا - اسرائیل- عربستان در فتنه اخیر چند هدف عمده را با شدت و ضعفهایی دنبال میکردند. 1- برکناری دولت مالکی یا امتیازگیری از آن 2- تجزیه عراق و تضعیف دولت مرکزی شیعه 3- فشار به ایران به واسطه 2 هدف دیگر در آستانه مذاکرات هستهای. 4- بازسازی طرح شکست خورده خاورمیانه جدید 5- ایجاد حاشیه امنیت برای دو رژیم ناامن و بیثبات صهیونیستی و سعودی. آمریکای مدعی دموکراسی با چراغ سبز به داعش (دولت آمریکایی- اسرائیلی عراق و شام)، عملاً حکم به مقابله با انتخابات و دموکراسی در عراق داد چه اینکه 2 ماه پیش بر اساس منطق جهانشمول «هر شهروند یک رای»- فارغ از دین و قومیت- اکثریت مردم رای به ابقای دولت اسلامگرا داده بودند که حتی به هنگام حضور صدها هزار اشغالگر آمریکایی، به اشغالگران باج نداد. آمریکا در ازای چند هزار میلیارد دلار هزینه جنگ افغانستان و عراق، جز خسارت به دست نیاورد. از دیگر سو، 2 رژیم صهیونیستی و سعودی در قبال تحولات 14 سال اخیر منطقه (گسترش موج مقاومت و بیداری اسلامی) بیشترین احساس نگرانی را داشتند. اشغالگران فلسطینی از شمال و جنوب، خود را در منگنه «مقاومت اسلامی» و «بیداری اسلامی» احساس میکردند و بدترین دوره را ظرف 7 دهه اخیر تجربه مینمودند.
آل سعود در این میان حال و روز بهتری ندارند. آنها با وجود شرطبندی روی جنایتهای آمریکا و اسرائیل در جنگهای عراق و لبنان و غزه و سوریه، تهدید را در چند قدمی خود احساس میکنند. اینکه دو ملت عراق و سوریه با وجود تاخت و تاز تروریسم و جنگ، مردمسالاری و دموکراسی را در مرزهای شمالی عربستان به نمایش بگذارند، و از آن طرف مردم بحرین و یمن «بیداری اسلامی» و مطالبه حق حاکمیت ملی را در دیگر مرزهای عربستان به رخ بکشند، به منزله آینه دق برای آل سعود است. بیدلیل نبود برکناری رئیس استخبارات سعودی و انتشار این تحلیل در برخی نشریات منطقه که مقرن بنعبدالعزیز قربانی شکستهای عربستان در عراق و سوریه و لبنان و بحرین (در مقابل ایران) شده است. آل سعود پیش از این روی گروهکهایی نظیر طالبان، القاعده، النصره و دیگر گروههای تکفیری تروریست سرمایهگذاری کرده بود و اکنون نیز به عنوان یک رژیم مرتجع مورد اعتراض ملت عربستان، به سیم آخر زده و ضمن حمایت از داعش، از آمریکا میخواست در این قمار انتحاری مشارکت کند. به این اعتبار، بیشترین سود تحرکات تروریستی و نظامی گروههایی از قبیل داعش و النصره به جیب رژیم صهیونیستی میرود و اگر آل سعود، به مثابه غریق در باتلاق به هر دستاویزی متشبث میشود، همزمان این اعتبار آمریکاست که بیش از گذشته به حراج گذاشته شده است.
اظهارات اخیر شیمونپرز در 2 مصاحبه میتواند بخشی از اهداف پنهان فتنه چند سال اخیر در سوریه و عراق- و لبنان- را بازگو کند. او در مصاحبه با هافینگتون پست گفته است «شبهنظامیانی که در حال پیشروی در عراق و سوریه هستند، در حال تغییر محاسبات سیاسی خاورمیانه هستند. اسرائیل دیگر مهمترین تهدید علیه اکثریت کشورهای عربی در خاورمیانه نیست. تا به امروز شاید اسرائیل اولین مشکل در چشم خیلی از عربها بود اما امروز آنها باید بگویند مشکل واقعی ما و آنها، اعتماد دوجانبه نیست بلکه تروریسم است. ما باید منافع مشترک را در نظر بگیریم که قبلاً وجود نداشتند. ما همچنین باید یک مقر برای مقابله با خطر مشترک ایجاد کنیم... کشورها یکی پس از دیگری در حال سقوطند. واقعاً لازم است خاورمیانه دیگری ساخته شود. خاورمیانه باید تغییر کند... من با 10 رئیسجمهور آمریکا دموکرات و جمهوریخواه کار کردهام. تا آنجا که امنیت اسرائیل اقتضا میکند، اوباما بیشترین کاری را که یک رئیسجمهور آمریکا برای ما میتواند، انجام داده است... جریان شیعه و سنی، مشکل مسلمانان و جهان عرب است نه ما و آمریکا. این حقیقت است که کردها کشور خودشان را تاسیس کردهاند». پرز همچنین در مصاحبه با شبکه 10 تلویزیون رژیم صهیونیستی میگوید «میتوان به باراک اوباما در مذاکرات هستهای با ایران اعتماد کرد. او در طول دوره خدمت خود بیوقفه از منافع اسرائیل در خاورمیانه و امنیت به ویژه در مقابل ایران حمایت کرده است. هیچ یک از رؤسای جمهور سابق آمریکا به اندازه اوباما برای دفاع از اسرائیل قدم برنداشت. ما چه خواستهای از رئیس جمهور آمریکا داریم که اجابت نکرده باشد؟! روابط آمریکا و اسرائیل هرگز بهتر از حالا نبوده است. اوباما حتی یک بار هم کلمهای در محکومیت اسرائیل نگفت. حتی میتوان به او در مذاکرات هستهای با ایران برای برچیدن برنامه هستهای این کشور اعتماد کرد.»
تلاش برای انحراف بیداری اسلامی - که مثل یک طوفان شمال آفریقا و جنوب خلیجفارس را درنوردید و مقامات صهیونیستی آن را زلزله 9 ریشتری مشابه انقلاب اسلامی 1979 ایران ارزیابی کردند- از یکسو و ایجاد دردسر و بحران برای محور مقاومت اسلامی از سوی دیگر، راز فتنهانگیزی چند سال اخیر در سوریه و لبنان و عراق را بازگو میکند. هر چند که این فتنهانگیزی برای محور مقاومت و ملتهای منطقه بیهزینه نیست و هر چند که باید نگران فتنهانگیزی مذهبی بود، اما این واقعیت غیر قابل انکار است که خباثت دشمن عملا موجب ورود ملتهای منطقه به یک رزمایش واقعی در حوزه قدرت نظامی، بسیج ظرفیتها و معرفت عمیق نسبت به خباثت شیطان بزرگ شده است.
به این اعتبار ملت و دولت سوریه پس از جنگ با سوریه قبل از جنگ اصلا قابل مقایسه نیست. اگر در میان مردم سوریه دفاع وطنی به مثابه بسیج ظرفیتهای ملی و اسلامی شکل گرفت، دولت سوریه نیز در کوره این بحران بزرگ آبدیده شد؛ همچنان که نگاه جهادی پدید آمده در میان مردم و دولت و گروههای عراقی به نسبت چند ماه قبل از این اصلا قابل مقایسه نیست. با این وصف، تحریککنندگان گروههای تکفیری تروریست به خیال یک سود اندک آنی، خسارتهای راهبردی بلندمدتی را برای خود تدارک کردهاند. نه در سوریه و نه در عراق - متحدان ایران- کسی در برابر فشار و تهدید و باجخواهی جا نزد، چه رسد به ایران به عنوان محور مقاومت و بیداری اسلامی. اگر دیروز منطقه قلمون و حمص از دست تروریستها در سوریه آزاد شد، اکنون این تکریت (لانه اصلی بعثیها) است که آزاد میشود و موصل چشمانتظار رزمندگان جبهه مجاهدت است. در حقیقت عملیات تاخیری برای تعویق پیروزی بیداری اسلامی در فلسطین اشغالی و شبه جزیره عربستان، پس از عرض اندام بیداری و مقاومت اسلامی و دموکراسی در عراق و سوریه، با امواج مهیبتری بازخواهد گشت.
اکنون تکریت بدون حمایت آمریکا از دست تروریستها آزاد میشود. مفهوم مستتر در این اتفاق آن است که تروریستهای اجارهای آمریکا و اسرائیل و آل سعود، ذرهای پایگاه مردمی حتی در زادگاه صدام ندارند که اگر چنین بود باید مقاومت میکردند و مردم را به نفع خود بسیج میکردند- اگر هم کسانی مانند بارزانی با تحریک آمریکا و اسرائیل خیال میکنند از نمد بحران میتوانند کلاهی برای خود دست و پا کنند، در حق مردم کردستان عراق ظلم میکنند که چندین بار قربانی جنایت و نسلکشی بعثیها شدهاند- آزادسازی تکریت و پاکسازی جاده تکریت به سامرا از تروریستها بیش از هر چیز، شاهدی بر این مدعاست که به تدریج کاریکاتوری از جنبشسازی آمریکا و غرب برای تروریستهای داعش برجای میماند. یکصد سال پس از آغاز جنگ جهانی اول و تدوین معاهده سایکس- پیکو بر اساس نتایج آن جنگ توسط انگلیس و فرانسه، منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) برنمیتابد که اشغالگران و غارتگران بینالمللی مجددا برای او نقشه و جغرافیا ترسیم کنند. این امر نه در لبنان و نه در سوریه و نه حتی فلسطین که صهیونیسم بینالملل بر آن چمباتمه زده، عملی نشد و در عراق نیز محقق نخواهد شد، هرچند که خائنان هزینههایی را به ملتها و کشورهای منطقه تحمیل کنند.
اکنون در آستانه روز قدسی دیگر، نوک پیکان و فلش اصلی را باید به سمت اشغالگران فلسطین مقدس برگرداند. وزارت امور خارجه در این باره مسئولیت مهمی دارد. عراق و سوریه عمق استراتژیک ما هستند. پیروزی ملتها در این منطقه، برگ برنده ما پای میز مذاکرات است همچنان که آمریکاییها به بحران در این منطقه به عنوان اهرم فشار در مذاکرات با ایران مینگرند. باید رژیم آمریکا را به اعتبار جانبداری از تروریستها و معارضه با دولتهای دموکراتیک ملی به چالش کشید، همچنان که باید این پرسش را جهانی کرد: چرا دولت آمریکا کمترین اعتراضی به اشغالگران سرزمین مردم فلسطین نمیکند و در عراق و سوریه، در کنار تروریستها میایستد؟ باید این حقیقت را منتشر کرد که آمریکا از سر ضعف منطق- و در برابر منطق قدرتمند جمهوری اسلامی و محور مردمی مقاومت و بیداری اسلامی- در کنار تروریستها و اشغالگران میایستد. این بیآبرویی و ضعف برای یک رژیم مدعی ابرقدرتی و پیشاهنگی دموکراسی سرشکستگی کوچکی نیست.
محمد ایمانی