به گزارش مشرق، محمدکاظم انبارلویی طی یادداشتی در روزنامه رسالت نوشت: فردا روز 23 تیر، سالروز قیام تاریخی ملت ایران است. قیام تاریخی 23 تیر در نبرد ملت ایران علیه جنگ نرم استکبار و استبداد جهانی یک نقطه عطف محسوب میشود. آمریکا و اذنابش در تدارک بازگشت استبداد و استعمار به ایران بودند، آن هم نه از طریق یک جنگ سخت بلکه یک جنگ نرم که حداقل 10سال روی آن برنامهریزی کرده بودند. حضور میلیونی مردم در روز 23 تیر و سخنرانی تاریخی حجتالاسلام و المسلمین روحانی در این روز، آب سردی بر آتش جنگ نرم دشمن بود.
نگارنده که آن روزها شاهد شرارت منافقین جدید و پیوند آنها با منافقین قدیم و باند تبهکار ملوس و منوچ بودم از سخنرانی آقای روحانی چند جمله در خاطرم هست که فرمودند؛
- اهانت به مقام ولایت، اهانت به ملت ایران و اسلام است
- اگر منع نبود، جوانان انقلابی با اوباش به شدیدترین وجهی برخورد میکردند و آنان را بر سر جایشان مینشاندند
- مردم با نظام و رهبری، با خون خود پیمان بستهاند
- آنان که به آشوب و تخریب اموال عمومی و تعرض به نظام دست زدند، مجازات خواهند شد.
در نیمه اول دهه 40، وقتی نخست وزیر خائن شاه، اهانت به مرجعیت و رهبری کرد. یک جوان شیر پاک خورده به نام محمد بخارایی دهان او را با گلوله دوخت و او را به جهنم فرستاد. او در دفاعیات خود گفت: دهانی که به مرجعیت اهانت کند باید دریده شود. این یک پیام روشن و صریح از جوانان این آب و خاک بود. بخارایی و یارانش هم هزینه این کار بزرگ را پرداختند و در تاریخ ایران ماندگار شدند. اشاره آقای روحانی در سخنرانی 23 تیر در مورد پیمان مردم با نظام و رهبری و هزینههای اهانت به مقام مرجعیت و رهبری و اینکه اگر منع نبود، جوانان انقلابی آنان را به سزای عملشان میرساندند، اشاره به چنین پیشینه تاریخی بود.
امروز هم برخی از روی غفلت میخواهند روی خیانتها و جنایتهای سران فتنه سرپوش بگذارند و جرایم آنها را نادیده بگیرند. اینها دست به کار خطرناکی میزنند، چرا که به قول آقای روحانی در حال برداشتن آن "منع" هستند.
منع چیست؟ منع آن است که امروز ما یک نظام مستقر هستیم. دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی نظام دست به ماشه هستند. لذا لزومی ندارد برخی برای دریدن گلوهایی که به مقدسات نظام و مردم اهانت میشود، اقدامی یکجانبه صورت دهند. جایگاه شورای عالی امنیت ملی در قانون اساسی مشخص است. نهادهای قضائی و اطلاعاتی و نظارتی کار خود را میکنند و امر آنها و حکم آنها مطاع است. اگر این مفهوم در ذهن جوانانی که استخوان در گلو و خار در چشم، شرارت فتنهگران و سران فتنه را نظارهگرند، از هم بپاشد، معلوم نیست سنگ روی سنگ بند شود.
***
آقای علی مطهری از روی سادگی و دلسوزی و همچنین از روی حب به برخی و بغض به منتخب ملت در سال 88 مسیری را طی میکند که عاقبت خوشی برای خود و سران فتنه در دنیا و آخرت رقم نمیزند.
وی در نقد مطالب و مستندات تاریخی نگارنده در دو سرمقاله رسالت، مسائلی مطرح میکند که نه مستند است و نه اساس و منطق حقوقی و نه مبنای انقلابی و الهی دارد.
وی در پاسخ اول، فعل سران فتنه را به "نقد"، "انتقاد" و "منتقد" بودن فرو کاهید و در پاسخ دوم بیآنکه اشکالات و ایرادات آنها را پاسخ بگوید، فعل آنها را به "اعتراض مدنی" تقلیل داد.
یک وقتی در اوج شرارت اصحاب دوم خرداد هنگام طرح قانون جرم سیاسی نوشتم جرم سیاسی را اول باید تعریف و بعد مطالبات براندازانه خود را در قالب آن طراحی کنید. ما در فقه اسلام و قوانین اسلامی جرمی به نام "جرم سیاسی" نداریم. حتی در برخی کشورها که چنین عنوانی در قوانین آنهاست، این جرم تعریف نشده است.
چرا تلاش عدهای بر این نقطه معطوف است؟ برای اینکه میخواهند عناوین مجرمانهای را که در فقه ما نظیر "بغی"، "باغی" و "محاربه" و "محارب" است و بیش از 10 قرن فقها و حقوقدانهای ما روی آن تفقه کردهاند و تعریف حقوقی دادهاند، دور بزنند.
آقای مطهری در پاسخ دوم به نقد مشفقانه بنده مینویسد: "آنچه پس از انتخابات سال 88 اتفاق افتاد، ابتدا یک "اعتراض مدنی" بود. اما سرمقالهنویس رسالت اعتراض مدنی را در جمهوری اسلامی به رسمیت نمیشناسد. با نوع برخوردی که به آن اعتراض شد، فتنهای رقم زده شد. بنابراین اصرار ایشان بر محارب و باغی بودن دو کاندیدای معترض، مسموع نیست." (1)
در پاسخ قبلی، بنده در مورد تعریف محارب و محاربه از قول آیتالله موسوی اردبیلی، مرجع، فقیه و حقوقدان مورد نظر آقای مطهری شاهد آوردم، اکنون در مورد "بغی" و "باغی" از پدر بزرگوار ایشان شاهد میآورم.
پدر بزرگوار آقای علی مطهری علامه شهید مرتضی مطهری در مورد "قتال اهل بغی" میفرماید: "اگر در میان مسلمین جنگی در بگیرد و یک طایفه بخواهد به طایفه دیگر زور بگوید، اینجا وظیفه سایر مسلمین در درجه اول این است که میان آنها صلح برقرار کنند و میانجی شوند که اینها با هم صلح کنند. اگر دید یک طرف سرکشی میکند و به هیچوجه حاضر نیست صلح کند، بر آنها واجب میشود که به نفع آن فئه مظلوم علیه آن فئه سرکش وارد جنگ شوند. این نص قرآن کریم است؛ "و ان طائفتان من المومنین الخ- حجرات آیه 9"(2)
یک انتخابات پرشور و مثالزدنی در جمهوری اسلامی برگزار شده است. منتخب ملت با 11 میلیون اختلاف با نفر بعدی، آن هم با رای 64/63 درصد آرا پیروز شده است. طرف مقابل به هر دلیل نتایج را قبل از شمارش آرا نپذیرفته و اعلام شورش و جنگ خیابانی کرده است. رای هیچ نهاد فیصلهبخشی را هم نپذیرفته است. نصیحت ناصحان و مشفقان را هم نپذیرفته و هنوز پس از گذشت پنج سال سوار بر اسب سرکش عناد، دشمنی، لجاجت، کینهجویی، ستیزهجویی، خودمحوری، خودمردمپنداری و... است. محصول قشونکشی خیابانی او غارت مغازههای مردم، اخلال در امنیت کشور، همکاری با سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و اسرائیل و انگلیس، کشتن دهها نفر و... بوده است.
پدر بزرگوار شما میگوید بر این فعل عنوان مجرمانه "بغی" و "باغی" مترتب است.
طرف مقابل جز مهار و مدیریت فتنه و جلوگیری از خونریزی و غارت بیشتر و حفظ اقتدار و امنیت ملی چه میتوانست بکند؟
آقای مطهری نام این همه شرارت و بیرحمی و گستاخی را میگذارد "اعتراض مدنی" و نام نوع برخورد هوشمندانه مردم و نظام را میگذارد "فتنه"!
بعد هم میبیند این قضاوت، ظالمانه است، چند سطر آن طرفتر میگوید: "گر چه اعلام پیروزی آقای موسوی در ساعات پایانی انتخابات را یک خطا میدانم اما اگر چند اگر اتفاق نمیافتاد... اساسا فتنهای به این وسعت پدید نمیآمد تا امروز شما اصرار بر محارب و باغی بودن آنها داشته باشید."
آیا طرح این مسائل بیپایه حکایت از سادگی و سادهلوحی ندارد؟
فرض میکنیم آقای موسوی در این جنگ طایفگی بین مومنین با مشارکت کفار و منافقین و بهائیها و سرویسهای امنیتی غرب محق باشد و حق داشته باشد نص آیه 9 سوره حجرات را نادیده بگیرد و در بیانیههای پی در پی، اشرار را به شورش و اعتصاب و مقابله با نظام تحریض کند. او نفر دوم رای آورده است. نفر چهارم این رقابت که آرای او کمتر از آرای باطله بود چه حقی داشت در اندازه یک باغی و محارب ظاهر شود و با رمز آشوب "تقلب" وارد پروژه "تغلب" شود؟ او حتی معتقد بود در انتخابات سال 84 که وزارت کشور در دست آقای خاتمی و دوستانش بود، تقلب شده و حق او ضایع شده است! او را با چه منطقی باید آرام میکردیم؟!
وقتی کسی به اصطلاح به سیم آخر میزند و تمام سوابق و شایستگیهای خود را در آتش عُجب، غرور، تکبر، خشم و غضب خود میسوزاند و در برابر جمهوریت و اسلامیت نظام میایستد و شنیعترین اتهامات را به نظام وارد میکند، چه باید کرد؟
او ایامی دبیر کل مجمع روحانیون مبارز بود. دید مجمع نمیتواند جاهطلبیهای او را ارضا کند، رفت یک بساط دیگر به پا کرد. از آن بساط میخواست از روی خط اتحاد گوگوش تا سروش به قدرت برسد. نشد و به همه چیز پشت پا زد. دوستان او در مجمع با آنکه او به وزیر کشور آقای خاتمی، آقای موسوی لاری در انتخابات سال 84 تهمت تقلب زد، با او همراهی کردند و در 30 خرداد 88 روز قیام مسلحانه منافقین علیه امام (ره) در سال 60 اعلام راهپیمایی کردند. یعنی همین "اعتراض مدنی" که آقای مطهری میفرمایند! آن هم یک روز پس از خطبههای نماز جمعه رهبری معظم انقلاب برای فیصلهبخشی فتنه این اعلام جنگ یکطرفه اهل بغی و محاربه صورت میپذیرد!
این جماعت از سماحت مردم، نظام و رهبری سوءاستفاده کردند و کار را تا روز عاشورای 88 ادامه دادند و آخرین حرف خود را از زبان منافقین کوردل و مخالفین نظام زدند و شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" سر دادند.
آنجا بود که خون مردم به جوش آمد و همانند 23 تیر 78 به خیابانها ریختند و سران فتنه را با اسم و آدرس، لعن و نفرین کردند و موضع خود را در قطعنامه تاریخی 9 دی سال 88 اعلام نمودند.
سادهسازی این روزهای تاریخی، پنهان کردن جنایات اهل بغی و محاربه و فرو کاهیدن فعل آنها به انتقاد و اعتراض مدنی، چقدر با انصاف و عدالت سازگار است؟
بنده برادرانه به آقای مطهری نصیحت میکنم این عبارت تکاندهنده مولا علی (ع) را آویزه گوش خود کند که فرمود: "نباید همانند تیری باشید که شیطان برای زدن اهداف خود از آن استفاده میکند." (3)
آقای مطهری اگر مهارتی در حوزه سیاست دارد باید آن را در راه جلوگیری از بازتولید فتنه به کار ببرد. موتور فتنه هنوز در حصر و بیرون از آن روشن است. آنها همچنان به دنبال سربازگیری از خیمه اسلام و ولایت علیه نظام اسلامی هستند و از این اندیشه ناپاک هنوز ناامید نیستند.
آنها نتوانستند حب جاه را از جانشان بیرون کنند و از مرکب سرکش فتنه فرود آیند.
از فتنه 78 عبرت نگرفتیم، گرفتار فتنه 88 شدیم. اکنون دشمن در تدارک غنیسازی فتنه 98 است. نباید عدهای از هماکنون نام خود را داوطلبانه در میان پیاده نظام این فتنه بنویسند.
پینوشتها:
1- رسالت 18/4/93 صفحه اول
2- مجموعه آثار شهید مطهری، ج 16، ص 627
3- نهجالبلاغه خطبه 125
نگارنده که آن روزها شاهد شرارت منافقین جدید و پیوند آنها با منافقین قدیم و باند تبهکار ملوس و منوچ بودم از سخنرانی آقای روحانی چند جمله در خاطرم هست که فرمودند؛
- اهانت به مقام ولایت، اهانت به ملت ایران و اسلام است
- اگر منع نبود، جوانان انقلابی با اوباش به شدیدترین وجهی برخورد میکردند و آنان را بر سر جایشان مینشاندند
- مردم با نظام و رهبری، با خون خود پیمان بستهاند
- آنان که به آشوب و تخریب اموال عمومی و تعرض به نظام دست زدند، مجازات خواهند شد.
در نیمه اول دهه 40، وقتی نخست وزیر خائن شاه، اهانت به مرجعیت و رهبری کرد. یک جوان شیر پاک خورده به نام محمد بخارایی دهان او را با گلوله دوخت و او را به جهنم فرستاد. او در دفاعیات خود گفت: دهانی که به مرجعیت اهانت کند باید دریده شود. این یک پیام روشن و صریح از جوانان این آب و خاک بود. بخارایی و یارانش هم هزینه این کار بزرگ را پرداختند و در تاریخ ایران ماندگار شدند. اشاره آقای روحانی در سخنرانی 23 تیر در مورد پیمان مردم با نظام و رهبری و هزینههای اهانت به مقام مرجعیت و رهبری و اینکه اگر منع نبود، جوانان انقلابی آنان را به سزای عملشان میرساندند، اشاره به چنین پیشینه تاریخی بود.
امروز هم برخی از روی غفلت میخواهند روی خیانتها و جنایتهای سران فتنه سرپوش بگذارند و جرایم آنها را نادیده بگیرند. اینها دست به کار خطرناکی میزنند، چرا که به قول آقای روحانی در حال برداشتن آن "منع" هستند.
منع چیست؟ منع آن است که امروز ما یک نظام مستقر هستیم. دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی نظام دست به ماشه هستند. لذا لزومی ندارد برخی برای دریدن گلوهایی که به مقدسات نظام و مردم اهانت میشود، اقدامی یکجانبه صورت دهند. جایگاه شورای عالی امنیت ملی در قانون اساسی مشخص است. نهادهای قضائی و اطلاعاتی و نظارتی کار خود را میکنند و امر آنها و حکم آنها مطاع است. اگر این مفهوم در ذهن جوانانی که استخوان در گلو و خار در چشم، شرارت فتنهگران و سران فتنه را نظارهگرند، از هم بپاشد، معلوم نیست سنگ روی سنگ بند شود.
***
آقای علی مطهری از روی سادگی و دلسوزی و همچنین از روی حب به برخی و بغض به منتخب ملت در سال 88 مسیری را طی میکند که عاقبت خوشی برای خود و سران فتنه در دنیا و آخرت رقم نمیزند.
وی در نقد مطالب و مستندات تاریخی نگارنده در دو سرمقاله رسالت، مسائلی مطرح میکند که نه مستند است و نه اساس و منطق حقوقی و نه مبنای انقلابی و الهی دارد.
وی در پاسخ اول، فعل سران فتنه را به "نقد"، "انتقاد" و "منتقد" بودن فرو کاهید و در پاسخ دوم بیآنکه اشکالات و ایرادات آنها را پاسخ بگوید، فعل آنها را به "اعتراض مدنی" تقلیل داد.
یک وقتی در اوج شرارت اصحاب دوم خرداد هنگام طرح قانون جرم سیاسی نوشتم جرم سیاسی را اول باید تعریف و بعد مطالبات براندازانه خود را در قالب آن طراحی کنید. ما در فقه اسلام و قوانین اسلامی جرمی به نام "جرم سیاسی" نداریم. حتی در برخی کشورها که چنین عنوانی در قوانین آنهاست، این جرم تعریف نشده است.
چرا تلاش عدهای بر این نقطه معطوف است؟ برای اینکه میخواهند عناوین مجرمانهای را که در فقه ما نظیر "بغی"، "باغی" و "محاربه" و "محارب" است و بیش از 10 قرن فقها و حقوقدانهای ما روی آن تفقه کردهاند و تعریف حقوقی دادهاند، دور بزنند.
آقای مطهری در پاسخ دوم به نقد مشفقانه بنده مینویسد: "آنچه پس از انتخابات سال 88 اتفاق افتاد، ابتدا یک "اعتراض مدنی" بود. اما سرمقالهنویس رسالت اعتراض مدنی را در جمهوری اسلامی به رسمیت نمیشناسد. با نوع برخوردی که به آن اعتراض شد، فتنهای رقم زده شد. بنابراین اصرار ایشان بر محارب و باغی بودن دو کاندیدای معترض، مسموع نیست." (1)
در پاسخ قبلی، بنده در مورد تعریف محارب و محاربه از قول آیتالله موسوی اردبیلی، مرجع، فقیه و حقوقدان مورد نظر آقای مطهری شاهد آوردم، اکنون در مورد "بغی" و "باغی" از پدر بزرگوار ایشان شاهد میآورم.
پدر بزرگوار آقای علی مطهری علامه شهید مرتضی مطهری در مورد "قتال اهل بغی" میفرماید: "اگر در میان مسلمین جنگی در بگیرد و یک طایفه بخواهد به طایفه دیگر زور بگوید، اینجا وظیفه سایر مسلمین در درجه اول این است که میان آنها صلح برقرار کنند و میانجی شوند که اینها با هم صلح کنند. اگر دید یک طرف سرکشی میکند و به هیچوجه حاضر نیست صلح کند، بر آنها واجب میشود که به نفع آن فئه مظلوم علیه آن فئه سرکش وارد جنگ شوند. این نص قرآن کریم است؛ "و ان طائفتان من المومنین الخ- حجرات آیه 9"(2)
یک انتخابات پرشور و مثالزدنی در جمهوری اسلامی برگزار شده است. منتخب ملت با 11 میلیون اختلاف با نفر بعدی، آن هم با رای 64/63 درصد آرا پیروز شده است. طرف مقابل به هر دلیل نتایج را قبل از شمارش آرا نپذیرفته و اعلام شورش و جنگ خیابانی کرده است. رای هیچ نهاد فیصلهبخشی را هم نپذیرفته است. نصیحت ناصحان و مشفقان را هم نپذیرفته و هنوز پس از گذشت پنج سال سوار بر اسب سرکش عناد، دشمنی، لجاجت، کینهجویی، ستیزهجویی، خودمحوری، خودمردمپنداری و... است. محصول قشونکشی خیابانی او غارت مغازههای مردم، اخلال در امنیت کشور، همکاری با سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و اسرائیل و انگلیس، کشتن دهها نفر و... بوده است.
پدر بزرگوار شما میگوید بر این فعل عنوان مجرمانه "بغی" و "باغی" مترتب است.
طرف مقابل جز مهار و مدیریت فتنه و جلوگیری از خونریزی و غارت بیشتر و حفظ اقتدار و امنیت ملی چه میتوانست بکند؟
آقای مطهری نام این همه شرارت و بیرحمی و گستاخی را میگذارد "اعتراض مدنی" و نام نوع برخورد هوشمندانه مردم و نظام را میگذارد "فتنه"!
بعد هم میبیند این قضاوت، ظالمانه است، چند سطر آن طرفتر میگوید: "گر چه اعلام پیروزی آقای موسوی در ساعات پایانی انتخابات را یک خطا میدانم اما اگر چند اگر اتفاق نمیافتاد... اساسا فتنهای به این وسعت پدید نمیآمد تا امروز شما اصرار بر محارب و باغی بودن آنها داشته باشید."
آیا طرح این مسائل بیپایه حکایت از سادگی و سادهلوحی ندارد؟
فرض میکنیم آقای موسوی در این جنگ طایفگی بین مومنین با مشارکت کفار و منافقین و بهائیها و سرویسهای امنیتی غرب محق باشد و حق داشته باشد نص آیه 9 سوره حجرات را نادیده بگیرد و در بیانیههای پی در پی، اشرار را به شورش و اعتصاب و مقابله با نظام تحریض کند. او نفر دوم رای آورده است. نفر چهارم این رقابت که آرای او کمتر از آرای باطله بود چه حقی داشت در اندازه یک باغی و محارب ظاهر شود و با رمز آشوب "تقلب" وارد پروژه "تغلب" شود؟ او حتی معتقد بود در انتخابات سال 84 که وزارت کشور در دست آقای خاتمی و دوستانش بود، تقلب شده و حق او ضایع شده است! او را با چه منطقی باید آرام میکردیم؟!
وقتی کسی به اصطلاح به سیم آخر میزند و تمام سوابق و شایستگیهای خود را در آتش عُجب، غرور، تکبر، خشم و غضب خود میسوزاند و در برابر جمهوریت و اسلامیت نظام میایستد و شنیعترین اتهامات را به نظام وارد میکند، چه باید کرد؟
او ایامی دبیر کل مجمع روحانیون مبارز بود. دید مجمع نمیتواند جاهطلبیهای او را ارضا کند، رفت یک بساط دیگر به پا کرد. از آن بساط میخواست از روی خط اتحاد گوگوش تا سروش به قدرت برسد. نشد و به همه چیز پشت پا زد. دوستان او در مجمع با آنکه او به وزیر کشور آقای خاتمی، آقای موسوی لاری در انتخابات سال 84 تهمت تقلب زد، با او همراهی کردند و در 30 خرداد 88 روز قیام مسلحانه منافقین علیه امام (ره) در سال 60 اعلام راهپیمایی کردند. یعنی همین "اعتراض مدنی" که آقای مطهری میفرمایند! آن هم یک روز پس از خطبههای نماز جمعه رهبری معظم انقلاب برای فیصلهبخشی فتنه این اعلام جنگ یکطرفه اهل بغی و محاربه صورت میپذیرد!
این جماعت از سماحت مردم، نظام و رهبری سوءاستفاده کردند و کار را تا روز عاشورای 88 ادامه دادند و آخرین حرف خود را از زبان منافقین کوردل و مخالفین نظام زدند و شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" سر دادند.
آنجا بود که خون مردم به جوش آمد و همانند 23 تیر 78 به خیابانها ریختند و سران فتنه را با اسم و آدرس، لعن و نفرین کردند و موضع خود را در قطعنامه تاریخی 9 دی سال 88 اعلام نمودند.
سادهسازی این روزهای تاریخی، پنهان کردن جنایات اهل بغی و محاربه و فرو کاهیدن فعل آنها به انتقاد و اعتراض مدنی، چقدر با انصاف و عدالت سازگار است؟
بنده برادرانه به آقای مطهری نصیحت میکنم این عبارت تکاندهنده مولا علی (ع) را آویزه گوش خود کند که فرمود: "نباید همانند تیری باشید که شیطان برای زدن اهداف خود از آن استفاده میکند." (3)
آقای مطهری اگر مهارتی در حوزه سیاست دارد باید آن را در راه جلوگیری از بازتولید فتنه به کار ببرد. موتور فتنه هنوز در حصر و بیرون از آن روشن است. آنها همچنان به دنبال سربازگیری از خیمه اسلام و ولایت علیه نظام اسلامی هستند و از این اندیشه ناپاک هنوز ناامید نیستند.
آنها نتوانستند حب جاه را از جانشان بیرون کنند و از مرکب سرکش فتنه فرود آیند.
از فتنه 78 عبرت نگرفتیم، گرفتار فتنه 88 شدیم. اکنون دشمن در تدارک غنیسازی فتنه 98 است. نباید عدهای از هماکنون نام خود را داوطلبانه در میان پیاده نظام این فتنه بنویسند.
پینوشتها:
1- رسالت 18/4/93 صفحه اول
2- مجموعه آثار شهید مطهری، ج 16، ص 627
3- نهجالبلاغه خطبه 125