گروه جنگ نرم مشرق- در شماره نخست این مقاله، پس از توضیحی راجع به چگونگی نگاه یک استراتژیست، 5 آرزوی اصلی ایالات متحده در مسائل اقتصادی جهان را به ترتیب ذکر کردیم. آنچه در ادامه میآید شماره دوم و ادامه این مقاله است:
پس آمریکا در مسیر آرزوهای خود، تمام هم و غمش این بود که دولتمردان و نخبگان یک جامعه را به آرزوها و خواستههای خود نزدیک کند. چرا که اگر آمریکا میتوانست نظر و نگرش نخبگان یک جامعه را در حوزهی اقتصاد به سمت خواستههای خود سوق دهد، در این صورت آن نخبگان خواستههای جامعهی خود را به خواستههای او نزدیک میکردند.
دشمن چگونه آرزوهایش را عملیاتی میکند؟
گفته شد که آمریکا در حوزهی اقتصاد آرزوها و خواستههایی داشت. آمریکا برای اینکه به 5 خواست و آرزوی خود در حوزهی اقتصاد میرسید باید آرزوهای خود را در قالب تئوریهای علمی وارد علم اقتصاد میکرد.
آمریکا برای تئوریزه کردن آرزوهای خود در علم اقتصاد، 3 گام اصلی برای خود تعریف کرد:
- طراحی نظام آموزشی اقتصاد یا همان نهاد آموزش اقتصاد
- طراحی کتب و متون درسی
- تربیت اساتید و دانشجویان
«آمریکا برای تئوریزه کردن آرزوهای خود در علم اقتصاد، 3 گام اصلی برای خود تعریف کرد.»
اولین گام: طراحی نهاد آموزش علم اقتصاد
آمریکا برای اینکه خواست و آرزوهایش را به تئوری و نظریههایی تبدیل کرده و این تئوریها را در علم اقتصاد تعبيه كند؛ در گام اول، نیاز به مکانهایی داشت که در آن مکانها، این تئوریها زیر چتر علم اقتصاد، آموزش داده شوند. این مکانها در نقاطی از جهان تعریف میشدند که برای آمریکا حساسترین نقاط، از نظر پیشبرد خواست و آرزویش بودند:
توجه به اهمیت حفظ ثبات در جهان و ضرورت ادغام کشورهای پیرامونی در نظام سرمایهداری جهانیِ تحت تسلط ایالات متحده، باعث شد تا بنیادها برنامههای دانشگاهی خود را در مناطقی متمرکز کنند که از نظر استراتژیک و اقتصادی برای دولت ایالات متحده و شرکتهای آمریکاییِ دارای سرمایهگذاری خارجی، حائز اهمیت بود. (ص 110 کتاب کنترل فرهنگ)
اما آمریکا برای دستیابی به این خواستهاش باید دو کار میکرد؛ نخست آنکه، در نقاط استراتژیک جهان دانشگاههایی جدید تاسیس میکرد. دانشگاههایی که آمریکا را به خواستههایش میرساندند. دوم آنکه آمریکا باید رویهي دانشگاههایی را که در این نقاط وجود داشتند و فعالیت میکردند، اما نه در جهت پیشبرد اهداف آمریکا، تغییر میداد آن هم تحت عنوان کمک، تقویت و توسعه، تا بتواند جهتگیری این دانشگاهها را مطابق ایدوئولوژی خود کند.
پس در اقدام نخست، دانشگاهها و موسسات مورد حمایت آمریکا که در کشورهای هدف وجود نداشتند تاسیس و زمینه برای شکلگیری نسلِ اول دانشگاههایی که در مسیر آرزوهای آمریکا پیشرو بودند، فراهم شد:
علاقهی بنیاد فورد .... به دو صورت تظاهر کرد: 1- کارکنان بنیاد به تقویت زیربنای اداری دانشگاههای پیشرو و مورد حمایت خود در جهان سوم مبادرت ورزیدند، 2- مدارس و دانشکدهها ... گاه در چهارچوب اداری دانشگاهها و گاه در خارج از آن ایجاد شدند و در مرحلهي شکلگیری خود تحت هدایت بنیادها قرار گرفتند. مدرسهی ملی حقوق و مدیریت کنگو، که در سال 1961 با دویست نفر دانشجو آغاز به کار کرد، یک نمونه از شکل اخیر فعالیت بنیاد فورد بود. (ص 101 کتاب کنترل فرهنگ)
«شکلگیری مدارس و دانشکدهها گاه در چهارچوب اداری دانشگاهها و گاه در خارج از آن، به عنوان يكي از علايق بنياد فورد، تحت هدايت آن قرار گرفت.»
یکی از گردانندگان بنیاد راکفلر، ایجاد «یک سازمان نمونه که تجسم تمام علایق بنیاد» از جمله در رشتههای علوم اجتماعی و انسانی ... باشد را توصیه میکرد. او تشخیص میداد که بنیاد، باید افراد متخصصی را «برای ایجاد و گسترش دانشکدهها و تدوین برنامههای آموزشی» تربیت کند و این همان زمینهای است که بنیاد میتواند موثرترین نقش را در آن ایفا کند. (ص 104 کتاب کنترل فرهنگ)
همزمان با اقدام اول که ایجاد دانشگاهها در کشورهای مهم و استراتژیک جهان سوم بود، بخش اصلی کار بنیادها تصحیح یا تغییر جهتگیری و اولویتهای مراکز دانشگاهی، مطابق اولویت و خواست آمریکا بود، كه آن هم تحت عنوان کمک، تقویت و توسعهی دانشگاهها، در دستور کار قرار گرفت:
ستون اصلی این فعالیتهای خارجی، توسعهی نهادهای آموزشی، خصوصاً دانشگاهها، در مناطقی بوده است که طراحان سیاست خارجی آن را برای آمریکا دارای اهمیت استراتژیک، اقتصادی و ژئوپولیتیک تشخیص دادهاند. (ص 98 کتاب کنترل فرهنگ )
در اوایل سال 1956، نورمن اس. بوکانان Norman S. Bucanan (یکی از اعضای بنیاد راکفلر) توصیه کرد که بهتر است تلاش بنیاد معطوف به برنامههای منطقهایی خاصی در دانشگاههای دستچین شدهی جهان سوم شود، با این امید که منافع حاصله از آن به تدریج به سایر بخشهای این دانشگاهها جریان یابد. اتخاذ چنین روشی به این معنی بود که باید بیش از گذشته «به سازماندهی دانشگاهها، مدیریتها و حتی نحوهی استفادهی دانشگاههای مورد نظر از منابع مالیایی که در اختیار دارند، توجه شود.» (ص 104 کتاب کنترل فرهنگ)
کنت تامپسون، نایب رئیس بنیاد راکفلر که مسئولیت فعالیتهای توسعهی دانشگاهی را بر عهده داشت ... نوشت که به اعتقاد وی «موضوع توسعهی معدودی دانشگاه درجهی یک، در کشورهای جهان سوم، هستهی اصلی مباحثات ما را در در طول چند سال آینده تشکیل خواهد داد.» ( ص 105 کتاب کنترل فرهنگ)
«در اوایل سال 1956، نورمن اس. بوکانان Norman S. Bucanan (یکی از اعضای بنیاد راکفلر) توصیه کرد که بهتر است تلاش بنیاد معطوف به برنامههای منطقهایی خاصی در دانشگاههای دستچین شدهی جهان سوم شود.»
در نتیجه، کار دومی که آمریکا باید در راستای ایجاد نهادهای آموزشی انجام میداد، تغییر جهتگیری دانشگاهها طبق منافع و آرزوی خود بود که با بهانهی تقویت و توسعهی دانشگاهها عملیاتی میشد. اما این سوال در اینجا مطرح میشود که آمریکا چگونه به تقویت و توسعهی دانشگاهها میپرداخت؟
یک نوع دیگر از نهادهای آموزشی در کنار نهادهای دانشگاهی، مراکز توسعهی دانشگاهی بودند که مراکزی تحقیقاتی- پژوهشی محسوب میشدند و بیرون از دانشگاهها و گاه در داخل آنها فعالیت میکردند. در واقع این موسسات عملکرد دانشگاهها را از دور تحت نظر داشته و به آنها خط میدادند:
تبادل نظرهای درون سازمانی به اتخاذ تصمیماتی مبنی بر حمایت از پنج مرکز توسعهی دانشگاهی منجر شد. این مراکز عبارت بودند از: دانشگاه واله در کلمبیا؛ دانشگاه شرق آفریقا که نهادی منطقهای بود و شامل دانشگاههای ملی اوگاندا، کنیا و تانزانیا میشد؛ دانشگاه ایبادان در نیجریه؛ دانشگاه فیلیپین و اتحادیهای از سه دانشگاه تایلندی کاستسارت، ماهیدول و تماسات که در شهر بانکوک و اطراف آن قرار داشتند. این موسسات، از زمان تصمیم مصوب سال 1955 بنیاد راکفلر مبنی بر گسترش فعالیتهای آن در بعضی کشورهای در حال توسعه، مورد توجه بسیار قرار گرفته بودند. (ص 106 کتاب کنترل فرهنگ)
در گزارش سالانهی بنیاد راکفلر در سال 1963، ... نحوهی بازسازی دانشکدهی علوم اجتماعی این گونه تشریح شده بود: «دو نفر از کارمندان بنیاد در اختیار کالج مکرده قرار میگیرند، که یکی از آنها به عنوان رئیس دانشکدهی اقتصاد خدمت خواهد کرد، و دیگری مدیریت پژوهشهای توسعهی اقتصادی در شرق آفریقا را در موسسهی پژوهشهای اجتماعی آفریقای شرقی برعهده خواهد گرفت.» (ص 115 کتاب کنترل فرهنگ)
«با ایجاد و توسعهی مراکز آموزشی، نسل اول دانشگاههای مورد نظر آمریکا که زمینهساز اجرای سیاستهایش بودند، شکل گرفت.»
اعتقاد به توانایی علوم اجتماعی به طور عام، و اقتصاد به طور خاص، یکی از عواملی بود که موجب شد بنیادهای فورد و راکفلر به سرمایهگذاریهای سنگین در امر گسترش نهادهایی از قبیل موسسهی پژوهشهای اجتماعی و اقتصادی نیجریه، و ... مبادرت ورزند. در دانشگاه شرق آفریقا که از حمایتهای سخاوتمندانهی هر سه بنیاد و چندین موسسهی چند ملیتی کمک خارجی و موسسات کمک رسانی دولتی برخوردار بودند، پایههای اصلی تحقیقات علوم اجتماعی را موسسهی پژوهش اجتماعی آفریقای شرقی در اوگاندا، و موسسهی مطالعات توسعه در کنیا تشکیل میدادند. (ص 119 کتاب کنترل فرهنگ)
با ایجاد و توسعهی مراکز آموزشی، نسل اول دانشگاههای مورد نظر آمریکا که زمینهساز اجرای سیاستهایش بودند، شکل گرفت. دانشگاههایی که یا تازه تاسیس بودند و یا به بهانهی توسعه و تقویت جهتگیریشان تصحیح شده و با اهداف آمریکا همجهت شده بودند، برای نسل بعدی دانشگاههایی که قرار بود شکل بگیرند، مرجع شدند. یعنی برای ایجاد دانشگاههای جدید، اولین منبعی که از آن کپی و الهام گرفته میشد، دانشگاههایی بود که در نسلِ اول شکل گرفته و یا به وسیلهی مراکز توسعه دانشگاهی، تغییرجهت داده بودند:
گردانندگان بنیادها معتقد بودند که موسساتی که از کمکهای آنان استفاده میکنند، به نوبهی خود خدماتی را در اختیار دانشگاههای جهان سومی که توجه کمتری به آنها شده است، قرار خواهند داد. کنت تامپسون از بنیاد راکفلر، به مسئولیت «نسل اول مراکز توسعهی دانشگاهی و نقش آنها در کمک به نسل دوم این مراکز» اشاره کرده است. این به معنای آن بود که هر گاه یک دانشگاه جهان سومی مورد حمایت بنیادها، به سطح توسعهی مورد نظر نمایندگان بنیاد برسد، به نوبهی خود رابطهی مشابهی را با سایر موسسات بومی برقرار خواهد ساخت. آرنو Arnove به اصلِ ایجادِ " شبکههای دانشگاهی" اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه نفوذِ بنیاد از حدودِ یک دانشگاهِ خاص و حتی از مرزهای ملی هم فراتر میرود. (ص 102 کتاب کنترل فرهنگ)
این شبکهسازی مزیتهایی برای آمریکا داشت. مزیت اول این بود که وقتی تعدادی دانشگاه در نسل اول شکل گرفته و تعدادی نیز به وسیلهی مراکز توسعهی دانشگاهی، تغییر جهت داده شدند، هزینه و سختی کار را برای آمریکا تا حد زیادی کم میکرد. چرا که این مراکز به مرور به هم پیوند خورده و شبکه میشدند و این همافزاییِ دانشگاهها و موسسات، به خواست و آرزوی آمریکا حیات مستقلی میبخشید و آن را ریشهدارتر میکرد.
مزیت دوم این بود که حضور افراد بومی در این دانشگاهها و موسسات که دستپروردهی آمریکا بودند، امکان هرگونه اعتراض را بر روی عملکرد این مراکز میبست:
ایجاد اینگونه شبکهها از موسسات دانشگاهی باعث شد تا حضور مستقیم بنیادها و در نتیجه احتمال ابراز مخالفت ملیگرایان محلی با آنها، به عنوان مروجان امپریالیزم فرهنگی کاهش یابد. اصل شبکهسازی همچنین اجازه میدهد تا ایدوولوژی بنیادها آزادانه، مثلاً در سرتاسر آمریکای لاتین اشاعه یابد و چنان وانمود شود که این ایدئولوژی حیات مستقلی دارد و در پاسخ به نیازهای محلی تکوین یافته است. در حالی که ایدوئولوژی بنیادها در محافل روشنفکری آمریکای لاتین اشاعه مییابد، گردانندگان بنیادها به دفاتر خود در نیویورک بازگشته و مشاهده میکنند که کار آنها توسط یک موسسه دستپروردهی آمریکای لاتینی اجرا میشود. (ص 102 کتاب کنترل فرهنگ)
«در حالی که ایدوئولوژی بنیادها در محافل روشنفکری آمریکای لاتین اشاعه مییابد، گردانندگان بنیادها به دفاتر خود در نیویورک بازگشته و مشاهده میکنند که کار آنها توسط یک موسسه دستپروردهی آمریکای لاتینی اجرا میشود.»
این روند برای کشور ایران در دوران پیش از انقلاب اتفاق افتاد. روندی که به عمقی از کادرسازی و شبکهسازی در نظام آموزشی ایران، خصوصاً در علوم انسانی، رسید که در مقابل هر تغییری مقاومت میکرد. این شبکهسازی در ایران بعد از وقوع انقلاب به خوبی محک خورد.
«بعد از انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، محتوای بعضی از دروس دستخوش مقداری تغییر شدند، اما شبکهسازی در دانشگاههای ایران، مثل خیلی دیگر از کشورهای مهم و استراتژیک برای آمریکا، آنقدر خوب پیش رفته بود که همین تغییرات جزئی و محدود را هم برنتافت.»
بعد از انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، شرایط به سمتی پیش رفت که محتوای بعضی از دروس دستخوش مقداری تغییر شدند، اما شبکهسازی و کادرسازی در دانشگاههای ایران، مثل خیلی دیگر از کشورهای مهم و استراتژیک برای آمریکا، آنقدر خوب پیش رفته بود که همین تغییرات جزئی و محدود را هم برنتافت. این نکتهای است که در «دومین همایش آموزش و پژوهش اقتصاد در ایران»، در یکی از مقالات ارائه شده در این همایش توسط آقای سید محمد هاشم پوریزدانپرست، استاد اقتصاد دانشگاه شیراز، به خوبی بیان شده است:
به دنبال انقلاب فرهنگی در اوایل دههی شصت، مسئولین محترم ستاد انقلاب فرهنگی، با کمک اساتید دانشگاهها و مدرسین حوزههای علمیه به تدوین شرح دروس دانشگاهی، منطبق با اهداف انقلاب اسلامی، به خصوص در رشتههای علوم انسانی همت گماردند.
حاصل این تلاش در رشتهی اقتصاد، اضافه شدن مطالبی برخاسته از اعتقادات و فقه اسلامی به دروس این رشته بود تا دانشجو با نظرات فقهی اسلامی در رابطه با موضوعات مختلف اقتصادی آشنا شود.
با گشوده شدن دانشگاهها و آغاز مجدد آموزش دانشگاهی و به مرور زمان، این تلاشها به بوتهی فراموشی سپرده شد و اساتید این رشته با دلایلی چون؛ عدم اعتقاد به آنچه به مطالب درسی گذشته افزوده شده بود، سردرگمی و بی اطلاعی از آن مطالب، و اعتقاد راسخ به اصول فکری حاکم بر کتابهای درسی که در دانشگاههای غربی آموخته بودند، عمداً مطالب فوق را از شرح دروس حذف کردند. آنها مجدداً کتابهای ترجمهای با دیدگاههای لیبرالی و زاییدهی نظام سرمایهگرایی را به عنوان علم و اصول جهان شمول به خورد دانشجویان دادند.
جالب است که چند درس جدیدی هم که به دروس رشتهی اقتصاد افزوده شد؛ یا به لطایف الحیل در بعضی دانشگاهها حذف شدند و یا به گوشهای رانده شده و از اثر افتادهاند. این دورس عبارت بودند از:
ـ مبانی فقهی اقتصاد اسلامی
ـ نظامهای اقتصادی صدر اسلام
ـ جغرافیای اقتصادی ایران
اما امروزه شیوهی جدیدتری از این شبکهسازی و همافزایی به وجود آمده است. شیوهایی که در آن افراد بومی تربیت شده در دانشگاهها و موسسات دستپرورده را به طور خودکار به سمت و سوی خواست و آرزوی آمریکا میکشاند. در این روش به واسطهی وجود اینترنت و فضای سایبر، دیگر نیازی به فرستادن مستشارانی برای جهتدهی به محتوا و دروس ارائه شده در دانشگاههای کشورهای هدف نیست. اساتید هر رشته، فهرست دروس و محتواهای ارائه شده در دانشگاه خود را با دانشگاههای آمریکا هماهنگ میکنند. این رویه هم در مقالهی آقای پوریزدان پرست تشریح شده است:
با توجه به استقلال دانشگاهها در تعیین دروس هر رشته که اخیراً آیین نامهی آن از جانب وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری به دانشگاهها ارسال شده است؛ نگارنده در جلسات دانشگاهی شاهد بود که برای اقدام در این رابطه سریعاً تعدادی از اساتید، برنامههای درسی دانشکدههای آمریکا را از سایتهای اینترنتی به دست آورده و همان را به عنوان دروس یکی از دانشگاههای اقتصاد پیشنهاد دادند. این اساتید در تقلید صرف خود از برنامههای درسی دانشکدههای آمریکا، با توجه به حذف دروس «برنامهریزی اقتصادی» در آنها و حاکمیت مجدد نظریههای کلاسیکی، پیشنهاد حذف آن را از دروس دانشگاهِ خود میدادند؛ این در حالی است که کشور ما با اقتصاد مبتنی بر برنامه، اداره میشود و بودجهی دولتش که سه چهارم تولید صنعتی کشور را در اختیار دارد بودجهای برنامهای است.
«به واسطهی وجود اینترنت و فضای سایبر، دیگر نیازی به فرستادن مستشارانی برای جهتدهی به محتوا و دروس ارائه شده در دانشگاههای کشورهای هدف نیست. اساتید هر رشته، فهرست دروس و محتواهای ارائه شده در دانشگاه خود را با دانشگاههای آمریکا هماهنگ میکنند.»
ادامه دارد...