حاج‌آقا مصطفی بسیار اشکال می‌کرد و ابداً به دلیل این‌ که پدرش استاد مسلم و مرجع سرشناس و باعظمتی بود، دست از اشکال کردن برنمی‌داشت! انصافاً اشکالاتی هم که می‌گرفت، فوق‌العاده دقیق و علمی بودند. امام هم اغلب روی حرف خود می‌ایستادند و بحث بالا می‌گرفت.

گروه تاریخ مشرق- راوی ارجمند خاطراتی که در پی می‌آید، علاوه بر آنکه از شاگردان فاضل و گرانمایه امام خمینی است، مدتی نیز نزد شهید آیت الله سید مصطفی خمینی تلمذ کرده و از همین روی با خصال علمی و عملی فرزند امام، آشنایی مطلوبی دارد. حضرت آیت الله حاج شیخ محمد مؤمن قمی در گفت و شنود با ما، به ابعادی مهم از منش علمی و اجتماعی استاد اشاره کرده است، که قطعا تاریخ پژوهان انقلاب را به کار خواهد آمد.


*جنابعالی از چه دوره ای و چگونه با شهیدآیت الله حاج مصطفی خمینی آشنا شدید؟ ظاهرا درم قاطعی نزد ایشان تلمذ هم کرده اید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. بله، حدود سال 37، درس طلبگی را در قم شروع کردم. در آن زمان آیت‌الله‌العظمی بروجردی مرجع علی‌الاطلاق شیعه بودند و حوزه درسی ایشان بسیار گسترده بود. حضرت امام هم بر اساس کفایه، اصول و بر اساس مکاسب، فقه را تدریس می‌کردند. بنده می‌خواستم درس خارج را شروع کنم و نزد ایشان رفتم و در آنجا بود که با مرحوم حاج‌ آقا مصطفی که ایشان هم طلبه بود آشنا شدم.

*چه ویژگی‌هایی ایشان را از دیگران متمایز می‌کرد؟

ایشان طلبه‌ای بسیار فاضل و فوق‌العاده اهل درس و بحث بود و مخصوصاً در فلسفه ید طولایی داشت و غالباً با فضلای مدرسه حجتیه، درباره اسفار ملاصدرا بحث می‌کرد. صدای رسایی هم داشت و موقع بحث، صدایش خیلی بلند می‌شد! بنده منطق را قبلاً نزد استادی خوانده بودم و در سال 39 تصمیم گرفتم منظومه حاج ملاهادی سبزواری را، نزد حاج‌آقا مصطفی بخوانم. ایشان دو ساعت مانده به غروب به مدرسه حجتیه می‌آمد و به بنده و دو سه نفر دیگر منظومه را درس می‌داد و بعد هم به اتفاق، درس حضرت امام می‌رفتیم. ایشان حقیقتاً بر مباحثی که تدریس می‌کرد، تسلط داشت و از دقت نظر بسیار بالایی برخوردار بود. بر ادبیات عرب تسلط داشت و کتاب اسفار و آثار متعدد ملاصدرا را، بسیار عالی تدریس می‌کرد.
انسان فوق‌العاده خوش‌فکر و خوش‌فهم بود و از مسائل، درک عالی داشت. هر درسی را که تدریس یا هر بحثی را که مطرح می‌کرد، با دقت بالایی دنبال می‌کرد. بیان خیلی خوبی هم داشت و می‌توانست مطالب را خوب بفهماند.
با این همه، ابداً اهل تفاخر و به رخ کشیدن داشته‌های خود نبود. بسیار درویش مسلک و متواضع بود و حتی یک بار هم کسی از ایشان نشنید که از بابت پسر بزرگ حضرت امام بودن -که در آن زمان مرجع و مدرس بزرگی بودند- ذره‌ای فخر بفروشد یا خودش را بگیرد.

*جایگاه ایشان در درس حضرت امام چگونه بود؟

حاج‌آقا مصطفی بسیار اشکال می‌کرد و ابداً به دلیل این‌ که پدرش استاد مسلم و مرجع سرشناس و باعظمتی بود، دست از اشکال کردن برنمی‌داشت! انصافاً اشکالاتی هم که می‌گرفت، فوق‌العاده دقیق و علمی بودند. امام هم اغلب روی حرف خود می‌ایستادند و بحث بالا می‌گرفت. حضرت امام غیر از رابطه پدر ـ فرزندی، به دلیل صراحت و دقت علمی، خیلی به حاج‌آقا مصطفی علاقه داشتند، اما ابداً امتیاز ویژه‌ای برای او قائل نمی‌شدند! از جمله هنگامی که حاج‌آقا مصطفی ازدواج کرد، بودجه‌ای برای تهیه منزل جداگانه برای ایشان وجود نداشت و امام دو اتاق در بیرونی منزل خودشان را، در اختیار وی گذاشتند. بعدها که نهضت پیش آمد و منزل حضرت امام پررفت و آمد و محل بحث و مبارزه شد، برای این‌که به درس حاج‌آقا مصطفی لطمه وارد نشود، امام برای او و همسرش منزل کوچکی را گرفتند. امام همواره به حاج‌آقا مصطفی سفارش می‌کردند نگذار هیچ چیزی در درس‌ات اختلال ایجاد کند.

اشکال‌ طلبگی مصطفی خمینی به پدرش/ ناراحتی امام از دست بعضی معممین نجف/

*از حوادثی که منجر به تبعید امام شد و از فعالیت‌های شهید حاج‌آقا مصطفی در آن دوره بفرمایید؟

به نظر بنده در میان حوادث سال‌های 42 و 43 سخنرانی حضرت امام در عصر عاشورای 13 خرداد 43 در مدرسه فیضیه حیرت‌انگیز بود. هنوز دو روز از این سخنرانی نگذشته بود که امام را دستگیر کردند.

*حاج‌آقا مصطفی هم در مدرسه فیضیه حضور داشت؟

نمی‌دانم، فقط این را می‌دانم که امام در هیچ امری، اطرافیانشان را با خود نمی‌بردند و به کارهایشان جلوه بیرونی نمی‌دادند. احتمالاً او را از مبارزات دور نگه می‌داشتند، چون درس ایشان برایشان خیلی مهم بود.

*چگونه از دستگیری امام باخبر شدید؟

در ساعات اولیه، خبر نداشتم و یکی از دوستان طلبه آمد و خبر داد که امام را دستگیر کرده‌اند.

*واکنش مردم به دستگیری امام چگونه بود؟

مردم به خیابان‌ها ریخته بودند و علما هم به منزل مرحوم آیت الله آسید احمد زنجانی رفتند تا در این باره تصمیم بگیرند. ما تا ساعت ده آنجا بودیم و هنوز خبری از کشتار مردم نرسیده بود. آقایان بعد از بحث تصمیم گرفتند به حرم حضرت معصومه(س) بروند و در آنجا به دستگیری امام اعتراض کنند. در آنجا حاج‌آقا مصطفی در بین عده‌ای از ارادتمندان امام ایستاده بود و صحبت می‌کرد که یک مرتبه از طرف خیابان حضرتی، جنازه‌ای را وارد صحن کردند! مردم ناگهان خروش برداشتند و آقایان علما برای این‌ که جلوی برخورد ماموران با مردم را بگیرند، به آنها دستور دادند که با آرامش از صحن بیرون بروند!

*نقش حاج‌آقا مصطفی درآن لحظات چه بود؟

ایشان به مردم گفت: پراکنده شوند، اما ساعت پنج عصر مجدداً به حرم برگردند و تجمع کنند! عصر آن روز حکومت نظامی برقرار و از تجمع مردم جلوگیری شد. امام را به تهران بردند و حدود یک سال زندانی کردند. در غیبت امام اداره بیت ایشان کلاً به عهده حاج‌آقا مصطفی بود. همه ارادتمندان امام معتقد بودند نباید بیت امام را خالی گذاشت و باید برای زنده نگهداشتن نام امام، حتماً باید در خانه ایشان جمع‌هایی را داشته باشند.

آیا در مدت حصر حضرت امام درتهران، به دیدار ایشان هم رفتید؟

راستش را بخواهید تصور نمی‌کردیم دوران زندان ایشان طولانی باشد. چند ماه پس از دستگیری، امام را به منزلی در قیطریه منتقل کردند که عصر همان روز، عده‌ای به ملاقات ایشان رفتند. آن روز نتوانستم بروم و فردا صبح رفتم که فقط عده خاصی را راه دادند و مانع از ورود بنده شدند!

*اشاره کردید درس حاج‌آقا مصطفی برای امام بسیار مهم بود. در فاصله‌ای که امام در زندان بودند، حاج‌آقا مصطفی به درس و بحث هم می‌رسید؟


درست نمی‌دانم، ولی علی‌القاعده جمع بین رسیدگی به امور بیت و تلاش برای زنده نگهداشتن نام امام و درس خواندن مفصل و دقیق، کار مشکلی است.

*یکی از اهدافی که همواره سرلوحه مبارزات امام قرار داشت حفظ وحدت کلمه علما بود. شهید حاج‌آقا مصطفی خمینی در این زمینه چه فعالیت‌هایی می‌کرد؟

آن روزها مرحوم آیت‌الله خوئی در مبارزه با رژیم شاه، مصرف قند و شکر را که دولتی بود، حرام اعلام کردند! حاج‌آقا مصطفی با آن‌که علاوه بر امام، خودش هم مجتهد بود و می‌توانست شخصاً در این باره تصمیم بگیرد، با این همه از این حکم تبعیت کرد و از آن روز دیگر در خانه امام به‌جای چای، شربت سرکه شیر داده می‌شد!
آیت‌الله خوئی از نظر حضور در میدان مبارزه، در ردیف امام نبودند، ولی وقتی این حکم را دادند، امام و حاج‌آقا مصطفی این حکم را اجرا کردند. امام می‌فرمودند: حتی اگر کاری هم ندارید، هفته‌ای یک بار برای نوشیدن چای هم شده، دور هم جمع شوید! رژیم همین که ببیند شما با یکدیگر مجتمع می‌شوید به هراس خواهد افتاد! در ایام حصر امام، حاج‌آقا مصطفی هم دقیقاً همین موضوع را رعایت می‌کرد.

*از وقایع پس از آزادی حضرت امام از زندان بگویید؟

موقعی که امام آزاد شدند، من در نجف بودم و در آنجا در مدرسه آیت‌الله بروجردی، جشن گرفتیم. لازم به ذکر است در پی ایجاد مزاحمت‌های فراوان رژیم شاه برای طلبه‌های جوان، از جمله ندادن گذرنامه به طلبه‌های مشمول نظام وظیفه عده زیادی از آنها به حوزه نجف رفتند و به این ترتیب حوزه نجف که ضعیف شده بود، قدرت گرفت. طرفداران نهضت امام عمدتاً در مدرسه آیت‌الله بروجردی ساکن شده بودند و حاج شیخ نصرالله خلخالی هم رهبری مبارزات را در نجف به عهده داشت.

*کی به ایران برگشتید و چه کردید؟

در مرداد 43 برگشتم و توفیق شرکت در درس خارج امام را پیدا کردم.

اشکال‌ طلبگی مصطفی خمینی به پدرش/ ناراحتی امام از دست بعضی معممین نجف/

*پس از تبعید امام موفق به دیدار با ایشان شدید؟

بله، چون گذرنامه عراقی داشتم، باید سالی دو بار به عراق می‌رفتم که باطل نشود، اما از طرف دیگر مشمول نظام وظیفه هم بودم و در نتیجه باید قاچاقی از ایران می‌رفتم. امام و حاج‌آقا مصطفی در ترکیه بودند که من برای بار دوم به عراق رفتم و موقعی که برگشتم، فهمیدند قاچاقی رفته‌ام و دستگیر و محاکمه‌ام کردند. در آن سال‌ها برای دادن معافیت سربازی صد تومان می‌گرفتند. به هر شکلی که بود این پول را تهیه کردم و معاف شدم و دیگر راحت به عراق می‌رفتم و همان جا ازدواج کردم.

*کیفیت و کمیت درس امام در نجف چگونه بود؟

درس ایشان بسیار پرجمعیت و هم‌طراز درس آیت‌الله خوئی بود. این جلسات در مسجد شیخ انصاری که به مدرسه ترک‌ها مشهور بود تشکیل می‌شدند و حاج‌آقا مصطفی همچنان به عنوان مستشکل اصلی و فردی عالم مطرح بود. ایشان به دستور امام تمام وقتش را صرف تحصیل و مطالعه می‌کرد و تمایلی به اداره بیت نداشت.

*آخرین دیدارتان کی و چگونه بود؟

در سال 49 به عراق رفتم که به من گفتند: ایشان از عراق به لبنان رفته است! افراد کج‌فهم یا مرتبط با رژیم شاه در عراق امام و حاج‌آقا مصطفی را خیلی آزار می‌دادند. زمان فوت آقای حکیم بود و سیزده تن از علمای قم مردم را به تقلید از امام ارجاع داده بودند. فکر کردم امام حتماً این اعلامیه‌ را دیده‌اند، ولی گفتند فقط خبرش را شنیده‌اند. بعد اسامی آن افراد را از من پرسیدند که عرض کردم. ایشان سخت برآشفتند و گفتند چرا این کار را کردند؟ عرض کردم برای این‌که یک نفر توی دهان رژیم بزند، چون در برابر اسلام ایستاده است. وقتی بحث تکلیف پیش می‌آمد امام دیگر بحث نمی‌کردند.
در آنجا متوجه شدم امام از دست بعضی از معممین نجف بسیار ناراحت‌اند، چون این حرف باطل را پخش کرده بودند که ایشان رفته است تا کار آنها از رونق بیندازد، در حالی که امام اساساً در این وادی‌ها نبودند و فقط قصد داشتند همگان را آگاه سازند که در برابر رژیم‌های حکومتی فاسد بایستند.
چند نفری از اینها را می‌شناختم و با یکی از آنها در سفرهای قبلی خود حشر و نشر داشتم. آدم عجیبی بود و خیلی امام را اذیت کرد. به ایران که برگشتم، گذرنامه‌ام را توقیف و محدودیت‌هایی را برایم ایجاد کردند.     

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۰۹:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۳
    0 0
    ممنون از مشرق و آقای مومن عزیز

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس