ادامه این گفتوگو، با بحث پذیرفتن وکالت عبدالحسین هراتی توسط علیزادهطباطبایی شروع شد که وی در جواب گفت: من 22 سال است وکیلم. سال 54 که در دانشکده حقوق قبول شدم، عمویی داشتم که از سال 1311 وکیل دادگستری و البته مردی عارف بود. به من گفت زودتر لیسانس را بگیر و از نوکری دولت بیا بیرون، پروانه وکالت بگیر چون وکالت شغل خود خداست به شرطی که درِ دفتر وکیل به روی همه باز باشد و چشمش هم به جیب کسی نباشد.
من تلاشم این بود که اینجور وکالت کنم. از روزی هم که در سال 71 پروانه گرفتم درِ دفتر من به روی همه باز بود و از قاتل و جنایتکار و دزد و سارق مسلح و همه نوع آدمی در دفتر من وارد شده است و من هیچ کس را رد نکردم جز مواد مخدر.
دفاع از منافقین را هم قبول میکنم/از هیچ ناحقی دفاع نکردهام
یعنی اگر یک منافق که دستش به خون مردم ایران آلوده است هم به دفتر شما بیاید، وکالت او را قبول میکنید؟
من وکالتش را قبول میکنم ولی از چه دفاع میکنم؟ از جرمش دفاع نمیکنم بلکه میگویم این منافقی که 100 نفر را کشته است، طبق قانون به جرمش رسیدگی کنید. حق ندارید یک سیلی اضافه هم به گوشش بزنید. حرفی که شهید بهشتی در تصویب قانون اساسی زد. وقتی در تصویب قانون اساسی این اصل مطرح شد که هر نوع شکنجه ممنوع است، مرحوم آیتالله مشکینی بلند شد و گفت فرض کنید که الآن (این ماجرا بعد از شهادت استاد مطهری بود) به شخصی مظنون میشوند که اگر یک سیلی در گوشش بزنند قاتل آقای مطهری را معرفی میکند، شما میگویید این یک سیلی هم نباید زده شود؟ آقای بهشتی گفت آنهایی که کارشان به داغ و درفش رسید از یک سیلی شروع کردند. ما حتی یکی سیلی هم نباید بزنیم. اگر یک گناهکاری تبرئه شود بهتر از این است که بیگناهی محکوم شود. به این دلیل من میگویم هر کس به من مراجعه کرده وکالتش را پذیرفتهام ولی با جرأت و قاطعیت میگویم (لوایح من در طول 22 سال موجود است) از هیچ امر ناحقی دفاع نکردهام.
دادگاه محاکمه هراتی برگزار شده است؟
نه نمیدانم چه زمانی برگزار میشود.
شاکی وی مؤسسه امام خمینی است یا مدعیالعموم؟
تا جایی که من میدانم، مدعیالعموم شکایت کرده است.
شما از آن بیانیه هراتی (علیه امام خمینی) دفاع نمیکنید؟
خیر. قطعاً از بیانیه هراتی دفاع نمیکنم. آدمها در یک زمانهایی مرتکب اشتباهاتی میشوند. اجازه دهید خاطرهای را بازگو کنم. اول انقلاب در نیروی هوایی بودم و پروندههایی مانند کودتای نوژه و بنیصدر را خودم مسئول پرونده بودم. جنگ تازه شروع شده بود. یک سروان عراقی را گرفته بودند و با من تماس گرفتند و گفتند بیا میخواهیم بازجویی کنیم. گفتم که من باید یکی دیگر را بیاورم. من از خلبان نمیتوانم بازجویی کنم. رفتم خلبان قَدَری را که در کودتا و جریانات دیگر دستگیرش کرده بودیم را بیاورم. به محض اینکه به این فرد گفتم بیا اوین، گفت باز میخواهید مرا بازداشت کنید؟ گفتم نه. آمد و بازجویی انجام شد و اطلاعات خوبی هم از خلبان عراقی به دست آوردیم.
وقتی برگشتیم یک خاطره را برای من تعریف کرد. میگفت سال 54 از آمریکا برگشتم جزو تیم آکروجت بودم. مادرم مریض شد و او را به بیمارستانی در شوروی بردیم. آنجا با یک پرستار آشنا شدم. جلسه اول در بیمارستان، جلسه دوم بیرون از بیمارستان با او ملاقات داشتم و جلسه سوم جایی دیگر قرار گذاشتیم که من در حال رفتن پیش آن پرستار بودم که ضداطلاعات مرا احضار کرد. پرونده مرا به دستم داد و وقتی آن را نگاه کردم دیدم واقعاً درباره من منصفانه قضاوت کردهاند. تمام نقاط قوت مرا نوشته بودند و گفته بودند خلبان باسواد و خوبی است که در تمام دورهای که در آمریکا بوده لب به مشروب نزده است ولی نسبت به زن نقطه ضعف دارد و این جاسوس روسی او را به دام انداخته است. موضوع را به شاه اعلام کردند و چند پیشنهاد دادند؛ اول اخراج خلبان از نیرو هوایی، دوم از قسمت خلبانی به اداری منتقل شود سوم با دستور شاه اقدام شود. شاه گفته بود این خلبان شایسته را نجات دهید و در درجه سرهنگی مجدد گزارش دهید. میگفت ما رفتیم و با این جاسوس روسی ارتباط برقرار کردیم و جریانی را کشف کردیم. میگفت من تا زمانی که سرهنگ شدم می دانستم زیرنظر ضداطلاعات هستم و مراقب من هستند.
غنچه قوامی اشتباهاتش را قبول کرد/ربط دادن دستگیری او به والیبال دروغ بود
آدمها ممکن است خطا و اشتباه کنند اما ما نباید اصرار داشته باشیم که فلانی بیا بگو غلط کردم و اشتباه کردم. من یکی از پروندههایی که الان درگیر آن هستم پرونده غنچه قوامی است. دقت کنید این عین حرفهای غنچه قوامی در جلسه دادگاه است. این اظهارات را تحت فشار هم نگفته است. «من اشتباهاتم را پذیرفتهام من خائن و وطن فروش نیستم. از کسانی که از اعدام و خفقان در ایران میگویند متنفر هستم، آنها میخواهند جایزه حقوق بشر بگیرند. از رسانههای خارجی منزجر هستم. من مشکلات کشور را به خارجیها منتقل نمیکنم. من تمام اشتباهاتم را پذیرفتهام». اینها صورتجلسه دادگاه است و غنچه قوامی هم زیر آن را امضا کرده است.
اعمال فشار هم به ایشان نشده است؟
خیر.
پس چرا وقتی حرفهایی مانند فشار و شکنجه روانی به غنچه قوامی مطرح میشود شما هیچ وقت نیامدید بگویید این حرفها دروغ است.
ببینید تمام تلاش من این بود که چیزی رسانهای نشود.
اما این دروغگوییها، اتهامزنی علیه نظام بود.
چه کسی این اتهامات را مطرح کرد؟ سایتهای خود اصولگرایان آمدند و گفتند غنچه را به خاطر مسائل بازی والیبال گرفتهاند.
خیر. کسی که این مطلب را مطرح کرد خبرنگار یکی از روزنامههای اصلاحطلب بود که در صفحه شخصی خود در فیس بوک آن را آغاز کرد.
چیزی که من در دادگاه ارائه دادم پرینت سایتهای مختلف بوده است ولی اصلاً اتهامش مسائل مربوط به والیبال نبوده است. هر کس گفته بیخود گفته و اصلاً چنین چیزی نبوده است. این دختر فقط در فضای مجازی یک غلطهایی کرده بود و خودش هم وقتی بازجویی شد و قبل از اینکه من او را ببینم و بدون اینکه چیزی به او القا کنم، گفت من اشتباه کردهام.
ریحانه جباری مستحق اعدام بود/ادعای دفاع مشروع اصلاً پذیرفته نیست
این مشکل به ضعف نظارت کانون وکلا هم برمیگردد که برخی محکومان مانند ریحانه جباری قربانی وکلایشان هم میشوند.
ریحانه جباری مستحق اعدام بود. قتل هم، قتل عمد بود و اصلاً بحث دفاع مشروع پذیرفته نیست. از پشت زد و سربندی را کشت. دقیقاً اگر این فشار رسانهای وارد نشده بود و آن خانواده را آنجور در معرض اتهام قرار نمیدادند، رضایت میگرفتند و ریحانه اعدام نمیشد. در پرونده غنچه قوامی هم عین جملهای که بازجو در پرونده نوشته این است که بازپرس از بازجو سوال کرده که چرا روند بازجویی اینقدر ادامه پیدا کرد؟ که در جواب گفته همزمان شد با ماه مبارک رمضان و ایشان روزه هستند و نمیتوانیم از او خیلی بازجویی کنیم. این عین چیزی است که کارشناس پرونده نوشته است. غنچه یک دختر مسلمانی است مانند 90 درصد دخترانی که در جامعه میبینید. اشکالاتی مانند بقیه دارد و خودش هم پذیرفته است. این خیلی مهم است که طرف بپذیرد اشتباه کرده است.
اما این رسانهها نمیآیند این مطالب را مطرح کنند.
خب من اینها را گفتم.
پسر میرزاده بازداشت شد؟
خبر ندارم.
در جریان تحقیق و تفحص از دانشگاه آزاد هم مطالبی درباره مهدی هاشمی مطرح شده است.
من چیزی ندیدم. این مطالب خیلی قبل هم مطرح شد ولی مهدی میگوید من هیچ دخالتی نداشتهام. واقعیت این است که از خرداد تا آخر تیر هر کسی را که باید میگرفتند، گرفتند. تمام متهمان قضایای اغتشاشات 88 تا آخر تیر دستگیر شدند. مهدی تا آخر شهریور ایران بود و حتی احضار هم نشد.
مگر قبل از آن به بیروت نرفت؟
مهدی تا آخر شهریور از ایران خارج نشد و هرگز هم متهم نشد به چیزی؟ آخر شهریور برای سرکشی به دانشگاه آزاد رفت و بعد هم مهدی واقعاً آدم شایستهای است.
مهدی مقداری تندخو است و با من هم این رفتار را دارد اما مدیری شایسته است
ولی یک مقدار تندخو است و تند برخورد میکند.
بله این را قبول دارم و معتقدم که این تندی را دارد و با خود من هم این رفتار را دارد. اما مهدی مدیر واقعاً شایستهای بوده است. شرکت سازههای دریایی را خودش راه انداخت و الآن بزرگترین پیمانکار بینالمللی شده است. سازمان بهینهسازی مصرف سوخت را با یک برگه کاغذ که در دولت خاتمی به او دادند راه انداخت.
با رانت راه انداخت؟
حالا شما اسمش را رانت میگذارید بگذارید. بالاخره هاشمی، اسمش هاشمی است.
آقای علیزاده شما ابتدای صحبتتان به سفارش عموی خود مبنی بر اینکه از نوکری دولت بیا بیرون اشاره کردید اما الآن همه شما را به اسم وکیل خاندان هاشمی میشناسند.
شما یادتان نیست اول انقلاب شعاری که بچه حزباللهیها داشتیم این بود که «درود بر سه یاور خمینی، هاشمی و دو سیدحسینی». یعنی هاشمی، خامنهای و بهشتی. این سه محور انقلاب بودند.
اما اینکه برای انقلاب توطئه میشود تردیدی نیست. غنچه قوامی حرفی در دادگاه زد که برای خود من خیلی جالب بود. غنچه گفت به من میگویید فعالیت تبلیغی علیه نظام کردم اما شما نمیدانید این نظام یعنی چی؟ من که در انگلیس درس خواندهام میدانم نظام جمهوری اسلامی، یعنی نظام مقتدری که جریان داعش که امنیت دنیا را به هم زده است نتوانسته نزدیک مرزهای ایران بشود. آن وقت من که در فضای مجازی چهار تا حرف مزخرف زدهام علیه این نظام تبلیغ کردهام؟ این یک واقعیتهایی است.
غنچه مسائل جاسوسی و ارتباطهای خاص ندارد؟
نه این طور نبوده است. تمام سوءظنهایی که پیش آمد این بود که نامزد غنچه علی علیزاده است که استاد دانشگاه در انگلیس است (با من هم هیچ نسبت و ارتباطی ندارد) و تمام نوشتههایش را برای من ایمیل کرد و گفت من استاد دانشگاه هستم و تمام مواضع من، دفاع از مواضع جمهوری اسلامی بوده است. غنچه قوامی فرزند دکتر قوامی است که تمام 8 سال جنگ را در جبهه بوده و حدود 800 جراحی رایگان انجام داده است. پدربزرگش مهندس مشتاقیان معاون آقای آقازاده و کاشف میدان پارس جنوبی است. یک خانواده اصیلی است. رفت انگلیس درس بخواند و چون فهمید که اگر آنجا لیسانس بگیرد در ایران نمیتواند پروانه وکالت بگیرد، به همین دلیل برای گذراندن آخرین ترم تحصیل به ایران برگشت.
خودش میگوید «اگر در فیسبوک برخی حرفهای سیاسی زدم صرفاً برای خوشایند نامزدم بوده است». در اینکه دیگران سوءاستفاده کنند شکی نیست و از من و مقامات و مراجع هم ممکن است سوءاستفاده کنند.
آدمهای مغرض در رسانههای اصلاحطلب هستند
اگر با برخی رسانههای اصلاحطلب برخورد میکردید، غنچه قوامی هم این طور با مشکل روبهرو نمیشد.
من بارها به دوستان اصلاحطلب گفتم. بعضاً میبینم آدمهای مغرض در رسانههای اصلاحطلب هستند و خودم این را دیدهام. من وکیل مدافع رسانهها بودم وقتی میدیدم یک خطای عمدهای صورت گرفته و ته قضیه را میگرفتیم میدیدم که مثلاً کرباسچی که عامل بیگانه نیست ولی کسی که آمده و کاری کرده که نشریه کرباسچی با آن مسائل مواجه شود نمیگویم عامل بیگانه بوده ولی از جایی تحریک شده است. من واقعاً این مسائل را دیدهام.
من یک مصاحبهای از مرحوم عسگراولادی در خبرگزاری تسنیم دیدم که حرف قشنگی زده بود. این درد و واقعیت انقلاب است. میگوید مرحوم بهشتی به من گفت محمد منتظری را بیاور تا من با او صحبت کنم. من به محمد منتظری گفتم بیا جلسه حزب اما محمد منتظری گفت جایی که بهشتی باشد من نمیآیم زیرا او عامل امپریالیسم است. به او گفتم خود بهشتی خواسته که با تو صحبت کند. میگوید وقتی وارد جلسه شدند، بهشتی او را با عنوان « محمد ما»... خطاب میکند.
بعد از آن جلسه هم محمد منتظری بسیار گریه میکند و میگوید من تا امروز علیه چه کسی این حرف ها را میزدم.
یا خاطره دیگری بگویم. اول انقلاب بود و من در نیروی هوایی بودم. یک روز پیش شهید چمران رفتم. یک اتاق کوچک در ستاد مشترک ارتش داشت و نماینده امام بود. گفتم تازه انقلاب شده و بچه مسلمانها (قبل از انقلاب که اینقدر بچه مسلمان نداشتیم در ارتش)، الآن بچهها میبینند شما با هم اختلاف دارید و خودشان هم رو در روی هم قرار میگیرند. گفت من با چه کسی اختلاف دارم؟ من گفتم با جلالالدین فارسی (من با جلال ارتباط داشتم و جلال پیشنهاد تشکیل سیاسی ایدئولوژیک ارتش را داده بود). اما شهید چمران گفت من مرید برادرم جلال هستم و هر جا شما بگویید من میآیم و جلال را میبوسم. به قدری خوشحال شدم که فوراً آمدم سراغ جلالالدین فارسی. جلال زنده و حاضر است. گفتم آقای فارسی وقتی بچه مسلمانها میبینند شما باهم مشکل دارید باهم مشکل پیدا میکنند. او هم پرسید من با چه کسی مشکل دارم، گفتم با چمران. گفت این مرتیکه با اون ارباب مزدورش که تا کمر جلوی شاه دولا میشد جاسوس سازمان امنیت سوریه هستند. گفتم استاد، خب درباره شما هم ممکن است کسی بگوید با قذافی.... گفت برادر قذافی دولت انقلابی است.
جلال زنده است، این را بنویسید و عکسالعمل او را ببینید. خب اینجور ذهنیتهایی، از اول انقلاب بود. بچه مسلمانها رو در روی هم قرار میگرفتند و در سطوح بالا هم این اختلافات بود و همیشه هم متأسفانه این موضوع بوده است.
نماینده خلخال که اسمش الآن یادم نیست، آقای خلخالی به صلاحیت وی اعتراض کرد و نطق خیلی آتشینی علیه وی کرد. خلخالی گفت این جزو چماقدارانی است که با چماق آمد و زد تو سر نواب صفوی و ما را مدرسه فیضیه بیرون انداخت. حالا میخواهد نماینده شود؟ این نماینده هم گفت آقای خلخالی درست میگوید. آیتالله بروجردی مرا خواست و گفت این حرکتهایی که اینها راه انداختهاند باعث تعطیلی حوزه میشود، برو اینها را بزن و از حوزه بینداز بیرون. خب یک واقعیتهایی به این شکل همیشه بوده است، حالا ما بیاییم بگوییم نواب صفوی عامل بیگانه بوده و میخواسته حوزه را تعطیل کند؟ خب این طور که نبوده ولی او هم کارش درست بوده است.
حجاریان گفت ما هزینه کردیم تا هاشمی را حذف کردیم شما میخواهید دوباره هاشمی را احیا کنید؟
متأسفانه این مسائل بوده و الآن من میدانم در بین اصلاحطلبان آدمهای مغرض بسیار زیاد است. در شورای شهر اول، اولین شهرداری که جبهه مشارکت پیشنهاد داد همین آقای دانشآشتیانی بود که به عنوان وزیر پیشنهادی علوم دولت روحانی معرفی شده است. خود من با این موضوع مخالفت کردم اما گفتند یعنی چی؟ مشارکت اصرار دارد که حتماً یکی از مشارکت شهردار شود. اما خب شهردار تهران باید خصوصیاتی داشته باشد. ما ایستادیم و نگذاشتیم این طور شود.
پیشنهاد من محسن هاشمی بود. با آقای
نوری صحبت کردم و گفتم شایستهترین فرد برای شهردار شدن محسن هاشمی است.
گفت به چه دلیل؟ گفتم اول اینکه محسن هاشمی مهندسی است که در جنگ بوده
است. در شهرداری تجربه دارد و مدتهاست مدیرعامل مترو است و از همه مهمتر،
الآن شهرداری در وضعیتی است که (من آن زمان وکیل مدیران شهرداری بودم)
بیشتر مدیران شهرداری یا بازداشت هستند یا در راهروی بازداشتگاه یا
دادگستری هستند. ما نیاز به حمایت آقای هاشمی داریم. از طرف دیگر با جریانی
مواجهیم که ما را میزنند اگر محسن را بگذاریم به عنوان شهردار، هم
شهرداری خوب اداره میشود و هم محسن شورای شهر را قبول دارد و مطیع شورای
شهر میشود.
آقای نوری گفت من حرفت را قبول دارم ببین میتوانید رأی بگیرید. من رفتم
با فروزش، عطریانفر و چند نفر دیگر مثل امیر عابدینی صحبت کردم. با خانم
وسمقی صحبت کردم گفت باید موافقت سعید (حجاریان) را جلب کنی. به سعید گفتم
ما میخواهیم محسن را پیشنهاد کنیم اما سعید گفت ما هزینه کردیم تا هاشمی
را حذف کردیم شما میخواهید دوباره هاشمی را احیا کنید؟ این عین جمله سعید
بود.
الآن هم پشت آقای هاشمی پنهان شدهاند.
خب ببینید، هاشمی هاشمی است. هاشمی تغییر نکرده است.
پس چرا آقای هاشمی یادش رفته که همین امثال سعید بودند که ...
هاشمی همه اینها را میداند ولی با هیچکس دشمن نیست و حال کسی را نمیگیرد. تنها بحثی هم که درباره هاشمی مطرح است و اتهامی که به هاشمی میزنند، بحث مهندس سحابی است. چون در این قضیه هم واقعا آقای هاشمی میگوید من نگفتم که روی او را کم کنید.
در خاطراتش این مطالب را نوشته است. میگوید رویش را کم کنید (نقل به مضمون).
نه چنین چیزی نیست.
عباس عبدی را هم به زندان انداخت.
نه. هاشمی کسی را زندان نینداخت. دستگاه امنیتی اقدام میکرد اما هاشمی نیامد دفاع کند. هاشمی آن روز، هاشمی این روز نبود. بالاخره آدمها تغییر میکنند. امام هم تغییر کرد. سال 42 یکی از اعتراضها این بود که چرا به زنان حق رأی دادید ولی امام سال 57 امام سال 42 نبود. اوضاع تغییر کرد. اصلا اجتهاد یعنی همین که متناسب با اوضاع و احوال بتوانید استنباط کنید و حکم خدا را پیاده کنید.
کروبی بعد از انتخابات 88 به هاشمی گفت این وضعیت نتیجه تصمیمگیریها تو است
شما با آیتالله هاشمی مراودات زیادی دارید. ایشان درباره بحث پیروی از مقام معظم رهبری چه نظری دارند.
بعد از انتخابات 88 آقای کروبی آمده بود نزد آقای هاشمی و اعتراض میکرد که این وضعیت نتیجه تصمیمگیریهای تو است. آقای هاشمی هم گفته بود امروز هم اگر امر دایر شود که من در انتخاب رهبر نقش داشته باشم، سیدعلی خامنهای را انتخاب میکنم و کسی را از ایشان شایستهتر نمیشناسم. کروبی چنین ادعایی مطرح کرده بود که اوضاع پیش آمده نتیجه تصمیمگیری شماست اما هاشمی گفته بود من امروز هم شایستهتر از سیدعلی خامنهای در این مملکت کسی را نمیشناسم و واقعاًَ این اعتقاد را دارد.
ممکن است اختلاف نظر داشته باشند که با امام هم این اختلافات را داشتند. خاطرات هاشمی را ببینید در قضیه ریاست جمهوری آقای بهشتی. میگوید من و آقای خامنهای رفتیم قم، اما امام ما را نپذیرفت، اصرار کردیم امام داخل راهرو آمد، من گریه کردم گفتم اجازه دهید بهشتی کاندیدا شود چون ما اعتماد به غیر روحانی نداریم. امام قبول نکرد. یعنی امام با اصرار میگفتند روحانی رئیسجمهور نشود، نظر هاشمی خلاف نظر امام بود و الآن هم میبینیم نظر هاشمی درست بوده است نه نظر امام. نه اینکه امام اشتباه میکرده است بلکه امام مصلحتهایی را در نظر میگرفته و میگفته هر چه روحانیت از اجرا فاصله داشته باشد، حرمت روحانیت بهتر حفظ میشود. روحانیت بیاید در اجرا، به ناچار هر چه وارد آب شوید، همان اندازه خیس میشوید.
البته امام این نظر را اصلاح کردند.
بله.
ممنون آقای علیزاده از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، اگر صحبت و مطلب دیگری باقی مانده است بفرمایید.
در قضایای 88، حدود 8 بار وزارت بنده را احضار کرد. به آنها گفتم والله، بالله، ما جزو انقلابیهای اول انقلاب هستیم و امروز هم برنگشتهایم. به بچههای وزارت گفتم، شیرین عبادی به من گفت تو عامل حکومت هستی. من برایش روایت یکی از یاران امام صادق را گفتم. یکی از یاران امام صادق، آمده بود برای شهادت در دادگاه اما گفته بودند او رافضی است و شهادتش مورد قبول نیست. این فرد هم شروع کرده بود به گریه کردن. وقتی علت گریه را از او پرسیدن، گفت من را منتسب به کسی میکنید که معلوم نیست او مرا بپذیرد.
افتخار میکنم وابسته به نظام جمهوری اسلامی ایران باشم
من افتخار میکنم که وابسته به نظام باشم، این نظام را خودمان درست کردیم و
اگر هم ایرادی دارد باید تلاش کنیم این ایراد را برطرف کنیم. استادی
داشتیم، اوایل انقلاب؛ وقتی میرفتیم از قطبزاده که رئیس صدا و سیما شده
بود و ضدانقلاب مخالفش بود، دفاع کنیم؛ این استاد خندید و گفت، از همه
نمیشود دفاع کرد. گفتیم او منصوب امام است. این استاد گفت بعد از 1400 سال
این نخستین بار است که توسط روحانیت شیعه، یک نظامی تشکیل شده است و تضعیف
این نظام خیانت و جنایت است ولی توجیه هم حماقت است.
گفت تکلیف، رسالت ماست شما ببینید کمبودها کجاست همانجا بروید کمبودها را جبران کنید.