به گزارش مشرق، متن یادداشت محمد کاظم انبارلویی با عنوان "آنها راه را از کجا اشتباه آمدند؟" را در ذیل می خوانید:
یک انقلاب در ابعاد جهانی طی 50 سال اخیر به نام اسلام و قرآن در تاریخ جهان ثبت شده است. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) معادلات قدرت در جهان را به هم زده و اسلام را در اندازه یک قطب قدرت در معادلات جهانی وارد مناسبات قدرت کرده است. این انقلاب به سرعت به پیش میرود و از موانع دشوار عبورمیکند، تردیدی در آن نیست.
پیشاپیش این انقلاب مجاهدان و آزادگان و علما و مراجع و بزرگان دین، نخبگان دانشگاه و... هستند. آنها راه را تاکنون درست آمدهاند، اما عدهای با آنکه کارنامهای نسبتا درخشان در حدوث و بقای انقلاب داشتهاند، به بیراهه رفتند و نتوانستند به مقصد برسند.
یک سئوال در ذهن جوانان این مرز و بوم مطرح است، که آنها راه را از کجا اشتباه آمدهاند، چرا به بیراهه رفتند؟ شاید آسیبشناسی زیر پاسخی به این سئوال باشد؛
1ـ روایت داریم از امام صادق(ع) سئوال شد؛ چرا این قدر از سلمان فارسی یاد میکنید؟ فرمود: نگویید سلمان فارسی، بگویید سلمان محمدی!
و نیز فرمود به سه دلیل از او زیاد یاد میکنم:
1ـ خواست و نظر پیامبر و امیرمومنان را بر خواست خود ترجیح میداد
2ـ فقرا را دوست داشت و آنها را بر اهل ثروت و دارایی ترجیح میداد
3ـ به علم و عالمان عشق میورزید. (1)
امام صادق(ع) سه ویژگی را برای ماندن در خیمه ولایت پیامبر(ص) و علی(ع) ذکر میکند. این سه ویژگی ما را به مرتبت "منا اهل البیت" میرساند.
متاسفانه در این انقلاب برخی رجال سیاسی این سه خصلت را ترک کردند و نتوانستند در خیمه انقلاب بمانند.
این جماعت خواست و نظر خود را بر خواست و نظر ولایت ترجیح دادند، در همین نقطه متوقف نشدند و روی نظر خود ایستادند و با مردم و نظام درگیر شدند.
همین جماعت کمکم روی از محرومین و مستضعفان و فقرا برگرداندند و با ثروتمندان و سرمایهداران نشستند و برخاستند. در آغاز انقلاب آه در بساط نداشتند اما اکنون به 3 میلیارد میگویند پول خرد!
در همین مرتبت هم متوقف نشدند روی از عالمان دین برتافتند و شروع کردند به ناسزاگویی و هتک حرمت اهل علم و مراجع!
سرویسهای دشمن هم وقتی چنین استعدادی در آنها دیدند مثل یک سوژه با آنها رفتار کردند و راههای نفوذ در ذهن آنها را برای بسط خواست و هوای آنها و تفاوت آن با ولایت پیدا کردند! این پروژه تا آنجا پیش رفت که سرویسهای امنیتی دشمن آنان را تا مرز "بغی" و "محاربه" با نظام همراهیشان کردند. سران فتنه از این وادی سر برآوردند!
2ـ بارها بر سر منابر و تریبونهای مذهبی، اهل علم داستان حکمتآموز خضر و موسی را برای اهل ایمان بازگو کردند. به ما میگفتند؛ خداوند در قرآن میخواهد در این داستان میزان متابعت از ولی و سختیهای این اطاعت و پیچیدگیهای آن را بیان کند. به ما گفته بودند این داستان میگوید نباید در داوری تعجیل کنیم، فعل ولی مبتنی بر حکمت است، ما باید بر عهد خود در متابعت پابرجا باشیم و نقض عهد نکنیم و بیجهت از در مخالفت در نیاییم.
به ما گفته بودند؛ این داستان میگوید ادب و آداب متابعت از آنکه میداند باید رعایت شود. به ما گفته بودند برای طی طریق الهی باید قدری شکیبایی به خرج داد. از داستان خضر و موسی دهها نکته پندآموز اخلاقی و سیاسی به ما آموخته بودند.
اما برخی از همانها که داستان خضر و موسی را برایمان با آب و تاب تعریف میکردند. بنای بیمهری با خضر انقلاب را گذاشتند، ادب موسی را هم رعایت نکردند با آنکه میدانستند حق چیست و با کیست، بر انقلاب و نظام و امام و رهبری شوریدند و مرتبت خود را تا آنجا پایین آوردند که در ردیف سامری و قارون قرار گرفتند.
راه را از آنجا اشتباه آمدیم که آموزههای داستان خضر و موسی را فراموش کردیم. اجازه دادیم با نظر رهبری زاویه پیدا کنند. این زاویه هر روز بیشتر و بیشتر شد تا آنکه در دو قطب قدرت حضور یافتند.
با آنکه به مردم میگفتند ولایت فقیه همان ولایت رسولالله و ولایت معصوم است، با ولایت درآویختند و یا حداقل در اجرای حکم او ساکت بودند و به دشمن علامت دادند روی این فاصله میتواند حساب باز کند.
همینها هیزم آتش جنگ نرم را تدارک دیدند و مدام بر نظر و زاویه حرف خود با نظام اصرار ورزیدند. اما؛ انقلاب به سرعت پیش میرود و کاری به آنها ندارد. سرعتگیر انقلاب همین "همرهان سست عنصر" است که با اعمال نظر خود برخلاف مسیر اصلی انقلاب دل شیفتگان اسلام و انقلاب را خون کردهاند و میخواهند همه چیز را به بیراهه ببرند تا جایی که سخنی از "اصول" و "آرمانها" نباشد.
تا استدلال میکنیم چرا به بیراهه میروید، بر عهد خود مبنی بر التزام به ولایت فقیه باشید. میگویند ولی فقیه معصوم نیست، ما نظر خود را داریم.
آنانکه تا سرحد مخالفت با اصل ولایت فقیه پیش رفتند برای خود عصمت قائل بودند و داشتند انقلاب را به سمت دیکتاتوری سوق میدادند. تصلب رای، خودشیفتگی، خودپرستی مفرط، مستی حاصل از رای ملت، اطرافیان فریبکار و مجیزگوی، آنان را در وادی ستایش از رای و نظر خود انداخت.
انقلاب در این سالها آسیبها از این جماعت دیده و در آینده هم خواهد دید.
راه، راه امام است. راه، راه رهبری مظلوم انقلاب است. اگر یک وقتی دیدی در این مسیر روشن گام برنمیداری حتما باید از خود سئوال کنی، راه را از کجا اشتباه آمدی! اگر صادقانه این پرسش را مطرح کنی حتما پاسخ آن را خواهی یافت.
روزی 10 بار در نمازهای یومیه از خدا میخواهیم ما را به راه راست هدایت کند. در تمام عمر اگر یک بار این تقاضا را صادقانه گفته باشیم حتماً او ما را به صراط مستقیم ولایت الهیه رهنمون میسازد.
ملت ما از روی صدق و صفا رهبران الهی نهضت امام خمینی(ره) را همراهی کردند و از این راه مستقیم دست بر نمیدارند؟
آیا آنان که راه را اشتباه آمدهاند نمیخواهند برگردند به صراط مستقیم الهی و از جعل "صراطهای مستقیم" دست بردارند؟
راه رسیدن به خدا و هدایت او یکی بیش نیست، آن هم از مسیر پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) و ولایت فقیه میگذرد.
پینوشت:
1ـ بحارالأنوار ج22 ص327- امالی شیخ صدوق ص133
یک انقلاب در ابعاد جهانی طی 50 سال اخیر به نام اسلام و قرآن در تاریخ جهان ثبت شده است. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) معادلات قدرت در جهان را به هم زده و اسلام را در اندازه یک قطب قدرت در معادلات جهانی وارد مناسبات قدرت کرده است. این انقلاب به سرعت به پیش میرود و از موانع دشوار عبورمیکند، تردیدی در آن نیست.
پیشاپیش این انقلاب مجاهدان و آزادگان و علما و مراجع و بزرگان دین، نخبگان دانشگاه و... هستند. آنها راه را تاکنون درست آمدهاند، اما عدهای با آنکه کارنامهای نسبتا درخشان در حدوث و بقای انقلاب داشتهاند، به بیراهه رفتند و نتوانستند به مقصد برسند.
یک سئوال در ذهن جوانان این مرز و بوم مطرح است، که آنها راه را از کجا اشتباه آمدهاند، چرا به بیراهه رفتند؟ شاید آسیبشناسی زیر پاسخی به این سئوال باشد؛
1ـ روایت داریم از امام صادق(ع) سئوال شد؛ چرا این قدر از سلمان فارسی یاد میکنید؟ فرمود: نگویید سلمان فارسی، بگویید سلمان محمدی!
و نیز فرمود به سه دلیل از او زیاد یاد میکنم:
1ـ خواست و نظر پیامبر و امیرمومنان را بر خواست خود ترجیح میداد
2ـ فقرا را دوست داشت و آنها را بر اهل ثروت و دارایی ترجیح میداد
3ـ به علم و عالمان عشق میورزید. (1)
امام صادق(ع) سه ویژگی را برای ماندن در خیمه ولایت پیامبر(ص) و علی(ع) ذکر میکند. این سه ویژگی ما را به مرتبت "منا اهل البیت" میرساند.
متاسفانه در این انقلاب برخی رجال سیاسی این سه خصلت را ترک کردند و نتوانستند در خیمه انقلاب بمانند.
این جماعت خواست و نظر خود را بر خواست و نظر ولایت ترجیح دادند، در همین نقطه متوقف نشدند و روی نظر خود ایستادند و با مردم و نظام درگیر شدند.
همین جماعت کمکم روی از محرومین و مستضعفان و فقرا برگرداندند و با ثروتمندان و سرمایهداران نشستند و برخاستند. در آغاز انقلاب آه در بساط نداشتند اما اکنون به 3 میلیارد میگویند پول خرد!
در همین مرتبت هم متوقف نشدند روی از عالمان دین برتافتند و شروع کردند به ناسزاگویی و هتک حرمت اهل علم و مراجع!
سرویسهای دشمن هم وقتی چنین استعدادی در آنها دیدند مثل یک سوژه با آنها رفتار کردند و راههای نفوذ در ذهن آنها را برای بسط خواست و هوای آنها و تفاوت آن با ولایت پیدا کردند! این پروژه تا آنجا پیش رفت که سرویسهای امنیتی دشمن آنان را تا مرز "بغی" و "محاربه" با نظام همراهیشان کردند. سران فتنه از این وادی سر برآوردند!
2ـ بارها بر سر منابر و تریبونهای مذهبی، اهل علم داستان حکمتآموز خضر و موسی را برای اهل ایمان بازگو کردند. به ما میگفتند؛ خداوند در قرآن میخواهد در این داستان میزان متابعت از ولی و سختیهای این اطاعت و پیچیدگیهای آن را بیان کند. به ما گفته بودند این داستان میگوید نباید در داوری تعجیل کنیم، فعل ولی مبتنی بر حکمت است، ما باید بر عهد خود در متابعت پابرجا باشیم و نقض عهد نکنیم و بیجهت از در مخالفت در نیاییم.
به ما گفته بودند؛ این داستان میگوید ادب و آداب متابعت از آنکه میداند باید رعایت شود. به ما گفته بودند برای طی طریق الهی باید قدری شکیبایی به خرج داد. از داستان خضر و موسی دهها نکته پندآموز اخلاقی و سیاسی به ما آموخته بودند.
اما برخی از همانها که داستان خضر و موسی را برایمان با آب و تاب تعریف میکردند. بنای بیمهری با خضر انقلاب را گذاشتند، ادب موسی را هم رعایت نکردند با آنکه میدانستند حق چیست و با کیست، بر انقلاب و نظام و امام و رهبری شوریدند و مرتبت خود را تا آنجا پایین آوردند که در ردیف سامری و قارون قرار گرفتند.
راه را از آنجا اشتباه آمدیم که آموزههای داستان خضر و موسی را فراموش کردیم. اجازه دادیم با نظر رهبری زاویه پیدا کنند. این زاویه هر روز بیشتر و بیشتر شد تا آنکه در دو قطب قدرت حضور یافتند.
با آنکه به مردم میگفتند ولایت فقیه همان ولایت رسولالله و ولایت معصوم است، با ولایت درآویختند و یا حداقل در اجرای حکم او ساکت بودند و به دشمن علامت دادند روی این فاصله میتواند حساب باز کند.
همینها هیزم آتش جنگ نرم را تدارک دیدند و مدام بر نظر و زاویه حرف خود با نظام اصرار ورزیدند. اما؛ انقلاب به سرعت پیش میرود و کاری به آنها ندارد. سرعتگیر انقلاب همین "همرهان سست عنصر" است که با اعمال نظر خود برخلاف مسیر اصلی انقلاب دل شیفتگان اسلام و انقلاب را خون کردهاند و میخواهند همه چیز را به بیراهه ببرند تا جایی که سخنی از "اصول" و "آرمانها" نباشد.
تا استدلال میکنیم چرا به بیراهه میروید، بر عهد خود مبنی بر التزام به ولایت فقیه باشید. میگویند ولی فقیه معصوم نیست، ما نظر خود را داریم.
آنانکه تا سرحد مخالفت با اصل ولایت فقیه پیش رفتند برای خود عصمت قائل بودند و داشتند انقلاب را به سمت دیکتاتوری سوق میدادند. تصلب رای، خودشیفتگی، خودپرستی مفرط، مستی حاصل از رای ملت، اطرافیان فریبکار و مجیزگوی، آنان را در وادی ستایش از رای و نظر خود انداخت.
انقلاب در این سالها آسیبها از این جماعت دیده و در آینده هم خواهد دید.
راه، راه امام است. راه، راه رهبری مظلوم انقلاب است. اگر یک وقتی دیدی در این مسیر روشن گام برنمیداری حتما باید از خود سئوال کنی، راه را از کجا اشتباه آمدی! اگر صادقانه این پرسش را مطرح کنی حتما پاسخ آن را خواهی یافت.
روزی 10 بار در نمازهای یومیه از خدا میخواهیم ما را به راه راست هدایت کند. در تمام عمر اگر یک بار این تقاضا را صادقانه گفته باشیم حتماً او ما را به صراط مستقیم ولایت الهیه رهنمون میسازد.
ملت ما از روی صدق و صفا رهبران الهی نهضت امام خمینی(ره) را همراهی کردند و از این راه مستقیم دست بر نمیدارند؟
آیا آنان که راه را اشتباه آمدهاند نمیخواهند برگردند به صراط مستقیم الهی و از جعل "صراطهای مستقیم" دست بردارند؟
راه رسیدن به خدا و هدایت او یکی بیش نیست، آن هم از مسیر پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) و ولایت فقیه میگذرد.
پینوشت:
1ـ بحارالأنوار ج22 ص327- امالی شیخ صدوق ص133