کد خبر 38901
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردین ۱۳۹۰ - ۰۹:۴۰

آنها که سالهاست مي‌شنوند رهبر انقلاب بر مفاهيمي چون «جهاد علمي و فرهنگي» تاکيد مي‌کنند، آيا مي‌دانند که وجه اشتراک امروز و ديروز، همين مساله يعني «جهاد في سبيل الله» است.

به گزارش وبلاگستان مشرق، علي کميلي در جديدترين مطلب وبلاگ "آرمانخواهي" نوشت: عاشقان شهادت کجايند؟ آنها که سالهاست مي‌شنوند رهبر انقلاب بر مفاهيمي چون «جهاد علمي و فرهنگي» تاکيد مي‌کنند، آيا مي‌دانند که وجه اشتراک امروز و ديروز، همين مساله يعني «جهاد في سبيل الله» است.

از طرفي ما که باور داريم اين «جهاد» است که به «شهادت» ختم مي‌شود، اگر براستي مشتاق شهادت باشيم، با تمام توان تلاش خواهيم کرد که يکي از مجاهدان في سبيل‌الله امروز تاريخ باشيم، شايد که شهادت نصيب‌مان شد و چونان آويني يا دانشمندان هسته‌اي شهيدمان، به خيل عظيم شهداي پرافتخار انقلاب پيوستيم و يا به مصداق حديثي که عالمان رباني مجاهد را گر چه بر روي بسترهاشان جان دهند، شهيد مي‌خواند به مقام شهيد خواهيم رسيد ان شاء الله : «إنهم شهيد ولو ماتو علي فروشهم». راستي چه غافلانه است اگر راه شهادت را بسته و منحصر در جبهه نظامي بدانيم! حال بايد بدانيم که چقدر جهادگريم؟!

اينک که منظر ما مشخص است، بهترين راه آن است که از منابع متقن ديني و سيره بزرگان تاريخ، «روش» و «منش» و «بينش» يک «مجاهد» را استخراج کنيم و البته از آن نزديک‌تر و ساده‌تر، رجوع به اسوه حسنه معاصر و مصداق عيني و تحقق بارز «آرمان‌شهر» و «انسان انقلاب اسلامي» در دوره جنگ تحميلي است. بايد بدانيم چه فضايي بر سيره رزمندگان و فضاي جبهه‌ها حاکم بود که جوانان رهاشده از بند فساد دوران شاهنشاهي را چنان رشد داد و تا جايي بالا برد که در دوره حاکميت شيطان و تمدن انسان‌سوز غربي، خود خدا طالب خون آنان شد و آنان را به حضور خود طلبيد.

متاسفانه عدم واکاوي ابعاد سيره شهدا و توجه صرف به بعد ايثارگري و رشادت آنان در مواجهه نظامي، يکي از دلايل عدم الگوگيري ما از آنان و تک بعدي و ناقص ماندن ماست چرا که امروز، ديگر آن عرصه نظامي وجود ندارد که قابل پيروي باشد. مساله مغفول امروز «مدل زندگي جهادي» شهداي ماست که بايد بدان توجه داشت. در اين مجال اندک به چند نکته از اين مدل زندگي اشاره مي‌کنيم که برخي به ويژگيهاي سطح فردي باز مي‌گردند و برخي نيز فضاي حاکم را توصيف مي‌کنند:

جهاد شبانه‌روزي: جهادگر در مسير حقتعالي آن کسي نيست که به صورت معمولي و بدون تلاش مضاعف در حال انجام خدمت است. جهاد،‌ نوعي کوشش مضاعف است که همراه با تحمل سختي‌ها و گذشتن از خوشي‌هاست. اگر در خاطرات جنگ نمي‌تواني از تنبلي و تن‌پروري و راحتي چيزي بشنوي بدين معنا نيست که آنجا، کارها بيشتر بوده‌اند و سخت‌تر و الآن اينطور نيست! خير! همان روزها هم کم نبودند کساني که به هيچ زحمتي نمي‌افتادند!! اينکه مي‌شنوي ساعات خواب فرماندهان و شهداي بزرگ ما حتي در ايام غيرعملياتي، کمتر از پنج شش ساعت بوده، همه و همه نشانه‌هايي بر اين تلاش دغدغه‌مند سخت‌کوشانه اند و نشانگر ظهور اين ويژگي مي‌باشند. تصور نکنيم که اين بچه‌ها وقتي به خانه برمي‌گشتند ديگر آسوده بودند، هرگز! متاسفانه خاطرات رزمندگان ما بدليل ثبت ناقص تاريخ شفاهي جنگ، کمتر به زندگي رزمنده‌ها در شهر يا حتي قبل از جنگ پرداخته‌اند تا مشخص شود که اين ويژگي هماره با آنان بوده است چنانچه آن شهيد والامقام گفت: «هر وقت مرديم وقت خوابيدن داريم، حالا وقتش نيست!» يا آن يکي مي‌گفت: تا پرچم لااله‌الا‌الله را در آن سوي افق نزنيم آرام نخواهيم گرفت.

معنويت مدام: برخي از ما، امروز، بحمدالله داراي ويژگي فوق هستيم ولي متأسفانه از روح اصلي حاکم بر مجاهدان خدا بي‌بهره يا کم‌بهره‌ايم! اينکه از آن مادر شهيد شنيدي که فرزندم از شدت خستگي، اوخر شب در حالي که شام‌اش را کامل نخورده بود، غش مي‌کرد تتمه‌اي هم دارد و آن اينکه، هم او، پاسي پيش از اذان صبح، براي مناجات با خدا بيدار مي‌شد و اين يعني قلب بيدار اين جوانان خدايي، اجازه غفلت از پروردگار را در عين شلوغي کار و خستگي تن به آنها نمي‌داده است چرا که به راستي، همه آن اقدامات براي معبود انجام مي‌شدند و نفسانيت‌هاي کودکانه در آنها راهي نداشتند. اين ذکر دائم، چيزي نبود که فقط شبها همراه رزمندگان باشد و لحظه لحظه زندگي‌شان را پر کرده بود و به همين دليل بود که زيبا و ديدني شده بود. در جامعه جبهه، ‌محمل‌هاي تذکر بسيار بودند و در جامعه امروز اندک! حتي شوخي‌هاي اهل جبهه که اتفاقا پررنگ هم بود، به دوري از خدا منجر نمي‌شد و به مدل صحيح خود نزديک شده بود نه مانند امروز که مزاح بچه‌هاي مذهبي، بعضا به اتلاف وقت و دوري دلها و غفلت از واجبات نيز مي‌انجامند!

بصيرت اجتماعي: فرزندان انقلاب، وجه مميزهاي فراواني از مذهبي‌هايي داشتند که گر چه در نماز جماعت اول وقت و روزه مستحبي و قرائت قرآن با آنان مشترک بودند اما قرآن‌شان فقط در موزه‌ها کاربرد نداشت و آن را براي جهاني عاري از شياطين جني و انسي مي‌خواستند. از همين رو بود که گوش به دهان ولي خدا بسته بودند و از آنجا که او را «صائنا لنفسه مخالفا علي هواه...» ديده بودند به فرمانش به خط مي‌شدند. مبارزه با مقدس‌نمايان متحجر و منافقين و... از سخت‌ترين مبارزاتي بود که بچه‌هاي جنگ با آن درگير بودند. نيم‌نگاهي به خاطرات اوايل انقلاب‌شان نشان مي‌دهد که چه خوب خود را از نظر معرفتي مهياي مباحثه با دشمنان ساخته بوده‌اند و چنانچه مي‌دانيم چه خوب از پس فتنه‌هاي سخت آن روزها برآمدند و اين نبود جز با اطلاع از جريانات و اخبار روز و تحليل دقيق آنها مبتني بر رهنمودهاي امام و انديشمنداني که در خط انقلاب محسوب مي‌شدند.

اخوت اسلامي: در قبال رفتارهاي اجتماعي رزمندگان در جبهه‌ها بسيار شنيده‌ايم. پيشي گرفتن در انجام امور ديگران –برعکس امروز- و ايثار حداکثري در قبال برادران رزمنده، تمثل روح اخوت اسلامي در آنان بود. اگر شنيده‌اي که لباس پرعرق هم‌رزم خود را مي‌شست و حال وقتي به خود مي‌نگري برايت سخت يا شايد حتي چندش‌آور(!) مي‌نمايد يعني اخوت اسلامي نه فقط صميميت و محبت و شوخي و همدلي که نشانه‌هايي عملي نيز دارد که متاسفانه امروز کمتر از آنها خبري هست. به تعبير آيت‌الله شاه‌آبادي، استاد حضرت امام خميني«ره»: « برادر، کسي است که بر پايه يکرنگي با تو انس مي‌گيرد و بر پايه يگانگي، به تکميل نقص و رفع جهل تو مي‌پردازد و بر پايه فروتني، تو را عزيز مي‌دارد و بر پايه جوانمردي، تو را ياري مي‌دهد. » (ر.ک: شذرات المعارف)

از معجزات جنگ تحميلي اين بود که توانست برخي رفتارهاي داراي ريشه تاريخي در ايرانيان را براي مدتي منحل سازد که يکي از آنها «کار جمعي» بود. يکي از موفقيت‌هاي جنگ،‌ کار جمعي و همدلانه بسيجي‌ها و فرمانده‌ها و ارتشي‌ها و سپاهي‌ها در بسياري از عرصه‌ها و صحنه‌ها بود که خود نشان از يک تحول فرهنگي شگرف داشت.

مديريت اسلامي: جنگ،‌ در سطوح بالاتر نيز تحول‌هايي را ايجاد کرده بود. مدلهايي از مديريت در جنگ بروز کرد که مسبوق به سابقه نبود. فرمانده‌اي که وقتي مي‌شنيد غذايش با غذاي نيروها متفاوت است لب به آن نمي‌زد و برمي‌آشفت و فرمانده‌اي که پس از بازگشت از عمليات هاي شناسايي متعدد، خسته و کوفته، به نيروها سرمي‌کشيد و وضعيت اسکان و گرمايش آنان را کنترل مي‌کرد در کجاي تاريخ ديده شده بودند و امروز نيز در کدام يک از فرماندهان و مديران ديده مي‌شوند؟! آيا پشت‌ميزنشيناني که مردم و حتي کارمندان رنگ آنها را هم نمي‌توانند ببينند و به ماشين‌هاي مجلل آنها نزديک هم نمي‌توانند بشوند مي‌توانند خود را پيرو شهدا بنامند!؟

از سوي ديگر مديريت در جنگ بر اساس استحقاق‌ها و کارآمدي‌ها بود. داشتن درجه زياد يا سابقه طولاني و رفاقت‌ها يا زد و بندهاي سياسي و ... هيچ کدام در انتخاب مديران نقش نداشتند و آن مدير نيز تمام تلاش خود را براي تحقق بهترين وضع مطلوب به کار مي‌گرفت و از همين رو بود که در خط مقدم نيز ديده مي‌شد!

اگر روابط انسان با خدا، روابط انسانها با هم و روابط مردم و مسؤولان سامان يابد به سامان يافتن روابط انسان با طبيعت نيز منجر مي‌شود و آنگاه به الگوي مطلوب جامعه آرماني اسلام نزديک مي‌شويم. در موارد فوق، دهها شاهد و اماره وجود دارد که نشان مي‌دهد، جنگ، مدلي کوچک از تحقق اين آرمان بوده‌ است. در اين مجال اندک صرفا به برخي از آن ابعاد اشاره شد. باشد که علاقمندان به تکميل آنها بپردازند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس