گروه جهاد و مقاومت مشرق- شناخت خدا و دين از بارزترين مشخصه انسانهاي برگزيدهاي بود كه عمر خود را با تهذيب نفس گذراندند تا به معرفت آلالله دست يافته و در اين مسير، برترين راه رسيدن به خدا يعني شهادت را نصيب خود كردند. شهيد هنرمند ذبيحالله عابدي يكي از اين جوانان است كه به فيض الهي شهادت دست يافت. آنچه در پي ميآيد گفتوگوي ما با خواهر شهيد ذبيح الله عابدي است كه تقديمتان ميشود.
برادرم در نيمه مرداد سال 1344 به دنيا آمد. با آن كه سن كمي داشت در مبارزات سياسي قبل از انقلاب و در توزيع اعلاميههاي حضرت امام (ره) نقش فعالي داشت. در واقعه زلزله طبس هم با دوستانش چند ماه با حضور در اين شهر به مردم زلزلهزده كمك ميكرد. در تابستان سال 1357 يعني پنج- شش ماه مانده به پيروزي انقلاب اسلامي به دليل فعاليتهاي انقلابي، ايشان را به همراه دو تن ديگر از دوستانش به نامهاي مرتضي محرابي و احمد صالحي، كه بعدها شهيد شدند، به علت توزيع اعلاميههاي امام و ساخت كوكتل مولوتف بازداشت كردند و دو هفته در زندان ساواك زنداني بود. دستنوشتهاي از او در رثاي امام خميني (ره) بر جاي مانده، با اين مضمون كه: سكوت همه جا را فرا گرفته بود و ديگر هيچ آوايي از نايي برنميخاست هر كه اراده گفتن سخن حقي داشت را ميگرفتند و گلويش را ميبريدند. در چنين روزگاري بود كه مردي با اسلحه صبح بر شب شوريد و پردههاي سديد را دريد به پيروانش در اين زمان و هر زماني راه حسين (ع) را يادآور شد. او آمد با قامتي استوار و عبايي بر دوش و به همراه عبايش بار مسئوليت رهبري همه مستضعفان جهان را بر دوش گرفته است. كلامش ساده و گوياست و بر دل مينشيند. همچون ابراهيم (ع)، ميرود تا ديگر بتي بر زمين نماند.
فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب چه روندي داشت؟!
ذبيحالله پس از پيروزي انقلاب با فعاليت در مسجد محل و راهاندازي كتابخانه آن، همه نيروي خودش را صرف امور فرهنگي كرده بود. برگ ديگر زندگي ايشان فعاليت در جهاد سازندگي بود. با اينكه شهيد علاقه زيادي به كارهاي فرهنگي داشت اما در لبيك به فرمان امام به جهاد سازندگي رفت چرا كه به شدت ولايتمدار بود و اعتقاد داشت حرف امام (ره) نبايد روي زمين بماند، تلاشهاي زيادي هم در اين راه كرد.
از چه زماني رخت رزم و پاسداري بر تن كرد؟!
24 آذر ماه سال 61 برادرم وارد سپاه پاسداران شد. البته در همان زمان آموزش و پرورش هم به دنبال جذب وي بود اما به علت اينكه احساس ميكرد مسير فعاليت در سپاه به شهادت نزديكتر است به اين نهاد انقلابي پيوست و اولين سمت ايشان هم خدمت در تعاون سپاه اراك به عنوان مسئول بود. اما پس از مدتي همه فعاليتهاي اجتماعي و اقتصادي خود را رها كرد و عازم جبهه شد. در عمليات بيتالمقدس يكي از دوستانش به فيض شهادت رسيد اما برادرم زخمي شد. بعد از اين جراحت تصميم به ازدواج گرفت چرا كه معتقد بود تا دينش كامل نشود، به شهادت نخواهد رسيد. همسر ايشان هم از طلاب حوزه علميه قم و خواهر شهيد بودند. هنگام تولد دخترش نيز چند روزي پيش همسرش ماند و پس از آن به جبهه رفت و سه ماه بعد به مرخصي آمد. در برگشت به مادرم ميگويد: دخترم، چقدر تغيير كرده است. مادرم جواب داد با اين وضع رفتن و برگشت تو دفعه بعد بچه... برادرم بلافاصله ميگويد: دفعه بعدي وجود ندارد.
ويژگيهاي اخلاقي برادرتان را چگونه توصيف ميكنيد؟
ذبيحالله بسيار اهل مطالعه بود. به طوري كه تمام آثار شهيد مطهري را مطالعه كرده بود و ما را هم تشويق به مطالعه اين آثار ميكرد. از نكات برجسته ديگر زندگي شهيد مباحثات و مبارزات ايشان با عناصر سازمان مجاهدين خلق يعني همان منافقين بود. برادر شهيدم بسيار دست به قلم و احساسي بود. يكي ديگر از ويژگيهاي شهيد احساس مسئوليت نسبت به اطرافيان بود. به طوري كه براي جوانهاي فاميل نامه مينوشت يا كتاب ميفرستاد. بسيار آنها را به مطالعه تشويق ميكرد. از آنها ميخواست از روي عادت كاري را انجام ندهند و از روي شناخت و هدف مسير زندگي خود را انتخاب كنند و در آن گام بردارند، به پدر و مادر بسيار زياد احترام ميگذاشت.
در چه عملياتي به شهادت رسيد؟!
ذبيحالله در تاريخ 11 اسفند سال 62 در جريان عمليات خيبر به فيض عظيم شهادت نايل آمد. او چون معناي نامش قرباني راه خدا شد. پيكرش 13سال مفقودالاثر بود و در نهايت بعد از آن، استخوانهايش را برايمان آوردند. دخترش تا مدتي بر سر مزار پدرش نميرفت و ميگفت از كجا معلوم كه اين شهيد پدر من باشد؟! تا اينكه پدرش در خواب به او گفته بود: سارا خانم از ما خبري نميگيري؟! با اين خواب، مطمئن شد كه پيكر آمده متعلق به پدرش است. يكي از بهترين خاطرههايي كه من از برادرم به ياد دارم اين است كه زماني در جهاد سازندگي در بخش پزشكي فعاليت ميكردم. يكي از روزهايي كه كارم طول كشيد و دير وقت به خانه آمدم، چون دختري 18 ساله بودم، مادرم از من پرسيد، چرا دير آمدي؟! همين لحظه برادرم ذبيحالله در دفاع از من گفت: وقتي ميدانيد براي چه رفته، كجا رفته و هدفش چيست ديگر نگراني شما بيمورد است.
شهيد عابدي نويسندهاي توانا بود، از نوع و سبك آثار شهيد برايمان بگوييد؟
آثار شهيد بيشتر شامل دستنوشتهها و نامههايش بود. ايشان علاقه زيادي به شهيد چمران داشت، از اين رو در نوشتهها و سرودههايش سبكي از نوشتههاي شهيد چمران ديده ميشود. دفتر آثارش با اين جملات آغاز ميشود. . . خدايا بر اضطراب وجودم بيفزا و نعمت داشتن درد را از من نگير و دلم را در برابر حوادث قوي دار و بر عشق و آگاهيام بيفزا و احساس را بر من غالب مگردان.
در پايان همه نوشتههايش هم مينوشت:
انشاء الله روزي اسلام در سراسر دنيا حاكميت كند.
برادرم در عمليات محرم مجروح شد، ايشان اين عمليات را با زبان شعر وصف ميكند.
شبي سرد و هوا تاريك و ابر آهسته ميگريست
شبي پربار و آبستن كه نوزادش سحرگاهان تولد يافت
كمي باريد باران بر سر و روي سپاه حق چه باراني
زماني چون گذشت هجرت گزيدند جمله ياراني
به زيرلبهايشان نام كربلا يا شهد شيرين شهادت بود
زمين صاف را آهسته پيمودند به پستي و بلنديها به كوه و صخره و صحرا
به يك صف يك نفس با هم گذر كردند
دل عاشق در آن شب حال ديگر داشت
شبي ديگر تو داني من چه ميگويم
كه ناگه رمز يا زينب ز سوي كربلا آمد
آخرين متن قبل از شهادت شهيد ذبيحالله عابدي: ماندن دشوار شده، ميترسم حسرت پرواز بر دلم بماند، اكنون به انتظار رهايي نشستم، ميلههاي نامرئي اين قفس جانم را آزار ميدهد و دنيا با همه فريبكاريهايش مرا به سوي خود ميخواند. خدا عنايتي كن تا از اين دالان تاريك سربلند بيرون بيايم.
به نظر شما برگزاري كنگرههاي بزرگداشت شهدا، چه تأثيري در انتقال پيام شهدا به نسل امروز دارد؟
خانوادههاي شهدا شهيد خودشان را ميشناسند. از اين رو نيازي به معرفي شهدا به خانوادههاي شهيدان نيست. اما برگزاري كنگرهها و يادوارههاي شهدا، بهانهاي ميشود براي معرفي آرمانهاي شهدا و بيان دغدغههايشان به مردم، به ويژه نسل جوان. به نوعي با برگزاري اين كنگرهها ميتوان شهدا را بيشتر شناخت.
اما ما ميخواهيم تا نهادهاي مربوطه حمايتهاي لازم را در جهت نشر آثار باقي مانده از شهدا و خانواده شهدا داشته باشند، زيرا كار فرهنگي تأثير خوبي روي نسل جوان خواهد داشت.
منبع : روزنامه جوان