گل های پرپر یمن
هر طرف افتاده گلها، ناشکفته بر چمن
باز یک دیوانه در باغ است گاهی پرسهزن
کیست این بیگانه از معنای بوی معرفت؟
نیست جز آل سعودِ خالی از عقل بدن
پهن کرده خویش را بر سفره حج و حرم
دور باد از کعبهی عشّاق اینگونه لجن
باب دندانهای اسرائیل دامی مینهی؟
لااقل از جانب کلّ عربها دم مزن!
چند خواهی سر بریدن از عربهای عراق؟!
چند خواهی کُشت هر جا بچّه آهوی یمن؟
چند خواهی شام با آمیزه های چرک و خون
طعمهای پنداشتی چرب و گوارای دهن
گیر کرده سخت در راه گلویت لقمه ها
تا به آن حدّی که دیگر لال ماندی در سخن
مثل حیوانی خودت را مست قدرت دیدهای
نوکر غربی و دشمن با نژاد خویشتن
کوک کردی ساز داعش، دلخراش زخمه ها
خود فروتر میروی در این سیاهی، چاهکن!
خواب تو آشفته تر باد از نمر در خانه ات
زود میپیچد تو را بحرین و صنعا و عدن
حیله هایت رنگ میبازد به سرعت یک به یک
هیچ کس ایمن نباشد از بساط مکر و فن
9 اردیبهشت 1394