رامینفر در تلویزیون بجز مجموعه پایتخت، در سریالهای «من یک مستاجر هستم» و «چک برگشتی» نیز بازی کرده است اما تعداد آثار سینمایی که در آن ایفای نقش کرده به زحمت به تعداد انگشتان یک دست می رسد . او به دلیل تجربه بالایش در تئاتر و بازی در سریال های تلویزیونی ، بیشتر از آن که سینمایی باشد به تئاتر و تلویزیون تعلق دارد .
بعد از سه فصل از سریال پایتخت دیگر باید شناخت کافی از هما داشته باشید، اما در پایتخت4 او به عنوان عضو شورای شهر انتخاب شده است. این تغییرات به تحلیل دوباره نقش یا طراحی ابعاد تازه آن نیاز نداشت؟
بازیگر هر نقشی را در لحظه و به طور ناخودآگاه تحلیل میکند، اما از آنجا که من چند سال است نقش هما را بازی میکنم، به محض خواندن فیلمنامه میدانم این دیالوگها متعلق به هما هست یا نه، کجای آن باید تغییر بکند یا نکند! شناخت من از هما آنقدر هست که میدانم تا چه اندازه میتواند احساساتی، خشمگین یا ناراحت شود. همه وجوهش برای من آشناست و البته متن خیلی هم خوب نوشته میشود، چون نویسندگان فیلمنامه هم او را خیلی خوب میشناسند. در مجموع بازی در نقش هما که حالا عضو شورای شهر است، برای من آنقدرها چالشبرانگیز نیست.
حضور در علیآباد و همکاری و ارتباط با بومیان این منطقه چه تاثیری بر کار شما داشته است؟
همیشه سریال از مازندران شروع میشد و ما همیشه این خانواده را در محل زندگی خودشان میدیدیم و بعد بنا به اتفاقاتی، آنها به سفر میرفتند. پایتخت4 در مازندران روایت میشود و قرار نیست خانواده معمولی جایی برود و راستش را بخواهید بودن در این فضا تاثیری بر کار من نداشته است. نمیتوانم بگویم از خانمهای علیآباد الگو میگیرم یا اتفاق تازهای رخ داده است. همانطور که میدانید هما اهل مازندران نیست و به دلیل ازدواج با نقی ساکن این منطقه شده است.
مردم منطقه پذیرای شما هستند؟
ما حتی این فرصت را نداریم که گشتی در شهر بزنیم و در نتیجه از مردم اینجا فقط کسانی را میبینیم که مهمان گروه ما میشوند. این افراد یا به گروه پشتصحنه اضافه میشوند یا بازیگران محلی که در هر صورت با حضورشان باعث میشوند فرهنگ منطقه خودبهخود به کار ما ورود پیدا کند. به نظرم هر ارتباطی میتواند به شناخت فرهنگ منطقه کمک کند.
از ارتباط بازیگران اصلی با بازیگران مهمان مانند مادر ارسطو میتوان حدس زد بازیگران بومی شما را پذیرفتهاند.
بله. این خانم بسیار دوستداشتنی است. جالب اینکه چند روز اول کار نمیتوانست بپذیرد که خانواده معمولی، واقعی نیست و همه ما بازیگریم و هیچ نسبتی با هم نداریم. مثلا وقتی میدید من خیلی خستهام، مرا دلداری میداد و میگفت میدانم خیلی کار داری الآن باید بروی خانه دوقلوها را بخوابانی! یا بعد از دعواها و بگومگوهای نقی و هما، غصه میخورد و ناراحت میشد. اوایل برایش توضیح میدادم که ما یک خانواده واقعی نیستیم، اما بعد فکر کردم وقتی تا این اندازه همه ما را باور کرده است، چرا باید ذهنیتش را خراب کنم!
این خانم بازیگر نیست؟!
چرا، ولی خانواده معمولی را خیلی باور کرده است و به شکل عجیبی همه ما را دوست دارد.
سوالی که بارها درباره هما از خودم پرسیدهام و احتمالا فقط شما جوابش را میدانید این است که هما چرا با نقی ازدواج کرده است؟
به نظرم عشق بین هما و نقی خیلی قشنگ است. اصلا تمام اعضای این خانواده دوستداشتنی هستند. نقی خیلی خانوادهدوست است، اما سادهانگاریهایی دارد که باعث میشود بعد از صحنههای زیادی من هم بپرسم هما چرا زن نقی شده است! با همه اینها به نظرم همه چیز در مورد آنها پذیرفتنی است؛ هم رابطه آنها، هم دعواها و بگومگوهایشان و هم عشقشان.
اما هما همیشه به رشد و پیشرفت فکر میکند؛ تا به حال برای تحصیل در دانشگاه، یادگیری زبان انگلیسی یا راهاندازی آشپزخانه اقدام کرده و حالا هم در شورای شهر یک صندلی دارد، اما نقی شغل مشخصی ندارد، حسادت میکند و غر میزند.
من فقط میدانم تمام اعضای این خانواده دوستداشتنی هستند. گاهی فکر میکنم اگر میشد با خواهرشوهر ، پسرخاله شوهر، خاله شوهر، پدرشوهر و همه فامیلهایش یکجا و کنار هم زندگی کنیم، خیلی جالب میشد. به نظرم همه اینها در کنار هم جمع دوستداشتنی و جذابی را شکل دادهاند. درست است که برای جذاب شدن قصه و دراماتیزه شدن آن اتفاقات زیادی در سریال رخ میدهد که شاید در زندگی عادی اتفاق نیفتد، اما همین که همه آنها دور هم افطار میکنند، ظرفها را میشویند، کارها را با هم انجام میدهند و همیشه با هم هستند، برای من خیلی جذاب است.
فکر میکنید بتوانید در واقعیت چنین زندگی داشته باشید؟
مطمئنم که نمیتوانم، اما وقتی در دل خانواده معمولی هستم، احساس میکنم این هم یک شیوه زندگی خیلی جذاب است.
احساس من درباره هما به عنوان یک زن عاقل، صبور و مهربان این است که او خیلی جلوتر از من قرار دارد. شما چطور؟
من هم همین طور. او در مقایسه با من واقعا خیلی جلوتر است. بارها از خانمهای زیادی شنیدهام که آیا ممکن است یک نفر اینقدر صبور و با گذشت باشد و بتواند در لحظه خشمش را کنترل و همه چیز را مدیریت کند؟ واقعا من نمیتوانم شبیه او باشم؛ گاهی خیلی سختگیر میشوم، گاهی نق میزنم یا بهانهگیری میکنم، البته در این فصل هما مثل همیشه نیست و در چند قسمت آینده خواهید دید که از آن آرامش همیشگی کمی فاصله میگیرد. آرامشی در این زن هست که همیشه برای من جالب بود، اما در این فصل چون پست مدیریتی دارد و یک صندلی به او داده شده، از میزان ملایمتش در مقایسه با گذشته کم شده است.
آیا همچنان دوستداشتنی است؟
من سعی میکنم روی مرزهایی راه بروم که دوستداشتنی بماند، اما او در شرایطی قرار میگیرد که یکباره تنها میماند و همه فامیل در مقابل او قرار میگیرند. چند بار این نگرانی را هم به آقای تنابنده و دیگر دوستان گفتم که شخصیتهای دیگر این سریال با همه خبط و خطاهایشان آنقدر جذاب و دوستداشتنی هستند که من میترسم تماشاچی هما را پس بزند. دوستان معتقدند اینطور نمیشود و هما آنقدر دوستداشتنی است که مخاطب او را پس نزند. امیدوارم واقعا همینطور باشد.
همه اعضای خانواده معمولی بانمک طراحی شدهاند، جز هما!
دقیقا. من در واقع نقش بینمکترین و بیمزهترین عضو این خانواده را بازی میکنم.
نه این طور هم که میگویید نیست، هما تنها آدم عاقل، صبور و مدیر این خانواده است.
بله و وقتی همه اعضای خانواده که همه دوستداشتنی و بامزه هستند، در مقابل او قرار بگیرند، ممکن است دیگر دوستداشتنی نباشد. میدانید همه اعضای خانواده معمولی بجز هما، نقطه ضعف دارند و چون همه ما در دنیای واقعی نقطه ضعفهایی داریم با اعضای این خانواده احساس نزدیکی میکنیم. مثلا کاراکتر نقی ترجیح میدهد کار خودش پیش برود و برای مراقبت از دیگران و لطمه نزدن به آنها خیلی ملاحظه نمیکند. تقریبا بیشتر آدمها این ویژگی را دارند، بنابراین خیلی زود نقی را درک میکنند، البته تائیدش نکرده و به کارهایش میخندند، اما از او دوری نمیکنند. در عوض هما چون میخواهد با ملاحظهکاری همه چیز را پیش ببرد و همیشه درست رفتار میکند، خیلی شبیه آدمهای واقعی نیست؛ برای همین میتواند دوستداشتنی هم نباشد. با این حال من همه تلاشم را میکنم و روی مرزهایی راه میروم که مردم همچنان هما را دوست داشته باشند.
این مرزها کجاست؟
سعی میکنم با لحن و بازی بگویم من همان همایی هستم که همه شما دوستش داشتید. کار سختی است، چون معمولا مخاطب نقشهای این شکلی و تا این حد خوب را پس میزند، این نقشها شبیه تافتههای جدابافته هستند. به هر حال این نقش من است و من دوستش دارم. اصلا نمیخواهم محبوبیتش را از دست بدهد.
چرا به این فکر نکردید که او هم تکیهکلامی داشته باشد؟
نقش هما طوری نیست که نیاز به تکیه کلام داشته باشد، چون اصلا قصد ندارد مخاطب را بخنداند. هما در موقعیتهای کمیک یک نقش مکمل است تا موقعیت مورد نظر باورپذیر شود. مخاطب وقتی میتواند بخندد که موقعیت را باور کند و سهم هما ایجاد همین باور است. در بسیاری از کارهای کمدی از بس همه تلاش میکنند که مخاطب را بخندانند و آنقدر بازیگران کارهای اضافه میکنند که مخاطب اصلا نمیتواند آن را باور کند، چه برسد به اینکه بخندد.
باورپذیر کردن این خانواده وظیفه من است؛ اینکه مخاطب قبول کند نقی همسر هما است، آنها دو فرزند دارند و پدر همسرشان با آنها زندگی میکند و مواردی از این دست جزو کارکردهای نقشی است که من بازی میکنم. درواقع هما در تیم خانواده معمولی همان بازیکنی است که پاس گل میدهد تا بقیه گل بزنند. اصلا مهم نیست که گل به نام چه کسی ثبت بشود؛ مهم این است که تیم بازی را ببرد.
وسوسه نمیشوید خودتان گل بزنید؟
چرا، برای همین هم پاس دادن کار واقعا دشواری است. گروه بازیگران پایتخت چند نفر است و بزودی چند نفر دیگر هم به گروه اضافه میشود. اینکه توقع داشته باشیم نقش اصلی هر صحنه را برعهده داشته باشیم و نفر اول باشیم، شدنی نیست. باید تعاملی بین همه بازیگران وجود داشته باشد که در عین اینکه همه دیده میشوند، قصه و مفهوم سریال به بهترین شکل در اختیار مخاطب قرار بگیرد.
درواقع مشکلی ندارید که به نفع گروه، سریال و حتی به نفع مخاطب به سمت تلخی بروید.
بله، متاسفانه.
فکر میکنید پایتخت 4 به خوبی بقیه فصلها شده است؟
امیدوارم اتفاقی که برای فصلهای قبلی سریال پایتخت افتاد و مردم دوستش داشتند و به آن علاقه نشان دادند، برای پایتخت4 هم رخ بدهد. دوست دارم مردم کماکان سریال را تعقیب کنند، دوستش داشته باشند، اما میدانم فضای ماه مبارک رمضان با فضای نوروز فرق دارد، تعداد قسمتهای ماه رمضان خیلی بیشتر است و حتما چیزهایی تغییر کرده و شاید تمام توقعی که مردم از این سریال داشتند برآورده نشده باشد، اما میخواهم بدانند همه ما تمام تلاش مان را کردهایم و هیچکس از هیچ چیز فروگذارنکرده است.