مردم گنبد دو تا عشق در زندگی شان دارند؛یکی والیبال است و دیگری اسب.یعنی جوانان گنبدی یا چابکسوار می شوند یا والیبالیست! البته آنها سالهاست که چندان به والیبال شهرشان رسیدگی نکرده اند و فرهاد قائمی آخرین نسل بازمانده گنبدی ها در تیم ملی است.
داستان فرهاد قائمی هم مثل داستان خیلی از جوانان گنبدی است.آنها هر کاری هم که در زندگی شان بکنند باید یک اسب داشته باشند و باید سوار کاری کنند.البته قائمی جزو یکی از استثناهاست که هر دو عشق را دارد؛هم والیبال و هم اسب را.
او که پدر بزرگش یکی از مشهور ترین پرورش دهنده های اسب بوده،هر زمان که فرصت کند،فارغ از هیاهوی دنیای امروزی،فارغ از دنیای والیبال و فارغ از لیگ جهانی پر فشار به گنبد می رود،سری به اسب هایش می زند و از سوارکاری لذت می برد.
عکس های فرهاد قائمی درزادگاهش به خوبی گویای همه چیز است که او دارد چه لذتی می برد.لذتی که شاید،که شاید بهتر از ژست ویژه او در زمان سرویس زدن در سالن والیبال،دریافت های خوبش و آبشارهای پر قدرتی که در والیبال می زند باشد.