بن نایف که همیشه نسبت به خطر القاعده برای عربستان هوشیار بود دست به تشکیل شبکه خبرچینان زد و مانع از تحقق شمار زیادی از طرح های ضد آمریکایی القاعده شد. یکی از این موارد مربوط به بمبگذاری القاعده در هواپیماهای متعلق به شرکت های پستی FedEx و UPS آمریکا بود که در آستانه انتخابات کنگره آمریکا در سال 2010 از یمن عازم شیکاگو بودند. بن نایف با کاخ سفید تماس گرفت و شماره رهگیری مرسولات پستی ای را که حاوی مواد منفجره بودند به جان برنان مشاور اوباما در امور مبارزه با تروریسم داد. هواپیماهای مزبور در دبی و ایست میدلند انگلیس متوقف گردیدند و بمب ها خنثی شدند.
محمد بن نایف علاوه بر شهرتش در دنیا به عنوان استاد برجسته جاسوسی، در داخل عربستان نیز به خاطر حادثه ای که 6 سال قبل برای وی اتفاق افتاد و نزدیک بود جانش را از دست دهد یک قهرمان محسوب می شود. وی با عبدالله العسیری از تروریست های القاعده ملاقات کرد. العسیری گفته بود که اگر به او اجازه دهند که خود را مستقیما به معاون وزیر کشور تسلیم کند، تسلیم خواهد شد. العسیری قول داده بود که اگر بتواند رودررو با وزیر کشور ملاقات کند، در این صورت توانایی متقاعد کردن دوستانش از جمله برادرش ابراهیم العسیری – از بمب سازان برجسته القاعده و کسی که بعدها بمب های کارگذاری شده در هواپیماهای به مقصد دیترویت و شیکاگو را طراحی کرد – را برای تسلیم شدن خواهد داشت. زمانی که این ملاقات در 27 اوت 2009 انجام شد، العسیری بمب همراه خود را منفجر کرد و کشته شد، اما بن نایف دچار جراحات جزیی گردید. چند ساعت بعد بن نایف بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و قضیه را بدون پرداختن به جزییات برای مردم تشریح کرد.
چند روز بعد، لئون پانِتا ریاست وقت سیا، بن نایف را در ریاض ملاقات کرد و کل ماجرا را از او پرسید. بن نایف گفت: «بعد از اینکه العسیری وارد دفترم شد، هر دو روی پشتی بر زمین نشستیم که ناگهان العسیری شروع به لرزیدن و گریستن کرد. از داخل دشداشه اش تلفن همراهش را در آورد و گفت می خواهد با خانواده اش تلفنی صحبت کند. بعد از یک مکالمه تند با برادرش ابراهیم، تلفن را به من داد. در حال گفتن سلام علیک بودم که العسیری مواد منفجره ای را که در نشیمنگاهش مخفی کرده بود منفجر نمود و تکه تکه شد. پشتی ای که العسیری رویش نشسته بود سوراخ شد و ترکش ها به من برخورد کرد.»
این حداقل سومین باری بود که جان شاهزاده مورد تهدید قرار می گرفت، اما تنها موجب جزم تر شدن عزم بن نایف برای مبارزه علیه القاعده گردید. یکی از ویژگی های وی که از پدر – که 37 سال وزیر کشور بود - به ارث برده، این است که شدیدا احساس وظیفه می کند.
پدر بن نایف در سال 2011 برای ولیعهدی خیز برداشت و آمریکایی ها که نمی خواستند او را در مقام پادشاهی ببینند شدیدا از این موضوع نگران بودند. در همین سال بود که شکوفه های بهار عربی نیز جوانه زدند. خیلی ها در غرب از بهار عربی - که منجر به سرنگونی مسالمت آمیز رژیم های اقتدارگرای مصر و تونس می شد و با اعتراضات مردمی در منطقه از جمله در همسایگی عربستان یعنی بحرین همراه بود – استقبال کردند. به هر حال نایف – نیز مانند حاکمان منطقه – از آنچه که در حال وقوع بود هراسان شد و از اینکه اوباما به حسنی مبارک برای کناره گیری از قدرت فشار آورده است خشمگین گردید. نایف برای مداخله سعودی در بحرین و به منظور حمایت از خاندان سلطنتی سنی این کشور – که با ناآرامی های اکثریت شیعی این کشور روبرو بودند – اقدام کرد. این مداخله سرکوب بی رحمانه را به دنبال داشت و جنبش اصلاحات بحرین را تارومار کرد. علیرغم اعتراض خاموش آمریکایی ها، سعودی ها همچنان در بحرین مانده اند.
نایف در عربستان نیز به برادرش ملک عبدالله اصرار کرد تا بدون هیچ سازشی نسبت به مطالبه اصلاحات واکنش نشان دهد. اما عبدالله مشی ملایم تری را دنبال کرد. عبدالله طی سال ها به اصلاحات محدود و محتاطانه مبادرت کرده بود. در زمان حکومت وی، عده بیشتری از زنان سعودی به تحصیلات عالیه رسیدند و توانستند حداقل صاحب معدودی مشاغل میانی دولتی شوند. حتی علایمی از داخل دربار دریافت می شد که یک روزی زنان سعودی ممکن است اجازه رانندگی پیدا کنند. وی همچنین مجمع نمایندگانی را تشکیل داد که در امور شهری صاحب رای بودند. ملک عبدالله بالغ بر 100 میلیارد دلار را برای بهبود وضعیت طبقه کم درآمد و متوسط عربستان تخصیص داد.
اما اصلاحات ملک عبدالله، بنیان های سیستم عربستان را هرگز متحول نکرد. وزارت کشور عربستان – که هم اکنون در اختیار محمد بن نایف است – معترضان را به شکل بی رحمانه ای سرکوب کرد و هرکسی را که هوادار اصلاحات بود به زندان انداخت. بن نایف فرد مجربی در تشخیص تهدید تروریسم علیه عربستان بود، اما تجربه کمی درباره خطر و عواقب سرکوبی آزادی بیان شهروندان داشت. اصلاحات عبدالله به تدریج روندd معکوس یافت و به بن بست رسید. بار دیگر زور مرتجعان به اصلاح طلبان چربید.
نایف به خاطر وضعیت جسمانی در ماه ژوئن 2012 در سن 78 سالگی در ژنو درگذشت و مقامات واشنگتن نفس راحتی کشیدند. روح خوشبینی نسبت به همکاری با محمد بن نایف که این بار ردای «شاهزاده ضد تروریسم» را بر دوش افکنده بود جان تازه ای به مقامات آمریکا داد.
بن نایف در خط مقدم تاکتیک های جدید ابداعی در مبارزه با تروریسم - خصوصا در بازپروری تروریست هایی که یا توسط پلیس دستگیر شده اند و یا به علت سرخوردگی از عقیده جهادی از سازمان های تروریستی بریده اند - بوده است. وزارت کشور عربستان امروز 5 زندان شدیدا امنیتی را در اختیار دارد که تعداد زندانیان آنها به حدود 3500 نفر می رسد. هدف این زندان ها نه حبس کردن افراد بلکه بازپروری آنها است. زندانیان از حمام برخوردارند و می توانند بستگانشان را ملاقات کنند و حتی تحت الحفظ در مراسم عروسی و یا تشییع شرکت نمایند. خانواده های آنها مقرری ویژه برای مسکن، درمان و تحصیل دریافت می کنند. هدف از این کار این است که خانواده های تروریست ها نسبت به آینده فرزندان ذکورشان احساس مسئولیت بیشتری کنند. در مقام نظر می توان گفت که این کار موجب می شود که خانواده احساس کند که در بازپروری فرزند تروریستش سهمی دارد و در امر متقاعد کردن او نسبت به راه خطایی که در پیش گرفته است کمک نماید.
وزارت کشور عربستان قبول دارد که 20 درصد کسانی که از زندان های بازپروری «ترخیص» می شوند بار دیگر به سمت تروریسم می روند، اما نرخ تکرار جنایت در میان کسانی که در این زندان ها به سر می برند به شکل قابل توجهی کمتر از زندانیان محبوس در زندان های آمریکا و اروپا است.
با وجود این، سیستمی که بن نایف یعنی ولیعهد کنونی پایه ریزی کرده است نواقص چشمگیری دارد. بن نایف در سال 2012 وزیر کشور شد و به عنوان ریاست یک وزارتخانه مخوف، همچون پدرش نماد سرکوب در انظار مردم عربستان است. معترضان در کشورهای خلیج (فارس) وی را به این متهم می کنند که وی با گسترش سرکوب به اسم طرح «صلح و ثبات در منطقه به محوریت سعودی (Pax Saudiana)» به دنبال این است که با همه معترضان عربستانی مانند تروریست ها برخورد کند.
گسترش سرکوب معترضان سعودی توسط دولت عربستان سوالات جدیدی را پیرامون اینکه چه توجیه منطقی برای روابط خاندان سعودی با ایالات متحده و سایر دموکراسی های غربی وجود دارد مطرح کرده است. نشریه اکونومیست پایان مبادلات تجاری با عربستان و رویکرد محکم برای تشویق عربستان به شفافیت و پاسخگویی در سیاست های سعودی را درخواست کرده است. اکونومیست بلافاصله پس از به قدرت رسیدن سلمان در یادداشت سردبیر با عنوان «اتحاد نامقدس» نوشت: «وهابیتی که سعودی ها پرورش می دهند نه تنها جهان را به خطر می اندازد، بلکه از طریق تشویق به افراطی گری برای حاکمیت خودشان نیز خطر محسوب می شود.»
اوباما حامی قوی عربستان بوده است. اولین کشور خاورمیانه ای که وی در کسوت ریاست جمهوری از آن دیدار کرد عربستان بود. اما اوباما گفته است که هرچند سعودی ها با خطرات واقعی بیرونی – از جمله ایران – مواجه هستند، اما تهدیدات داخلی آنها جدی تر است. جمعیت عربستان از بعضی جهات از نظام حاکم بریده است. جوانان کار تمام وقت ندارند و یا بی کار هستند. از نظر ایدئولوژیک پوچ گرا و مخرب شده اند و بر این عقیده هستند که هیچ مجرای سیاسی قانونی برای ابراز نارضایتی خود ندارند. رییس جمهور آمریکا قول داده است که با رهبری سعودی درباره برخی آزادی ها «گفتگوی جدی» داشته باشد.
کاری که ملک سلمان کرده این است که کشور را حتی به تشکیلات وهابی نزدیکتر کرده است. وی به فاصله کوتاهی پس از به قدرت رسیدن، تنها وزیر زن کابینه را از دولت اخراج کرد. سلمان اغلب با بدنام ترین عناصر مرتجع روحانیت وهابی دیدار می کند. روابط نزدیک او با این مرتجعان طی 50 سالی که وی فرماندار ریاض بود شکل گرفته است. در طی این 50 سال جمعیت ریاض از 200,000 نفر به متجاوز از 7 میلیون رسید اما این شهر کماکان محافظه کارترین شهر در جهان اسلام است.
ورود به قضیه داعش و یمن
اسلام وهابیت عربستان، بنیادگراترین نحله اسلام سنی در منطقه است. اما رادیکال های مذهبی که حتی از وهابیون، بیگانه هراس تر (xenophobic) و خشن تر هستند وهابیت را به حاشیه رانده اند. خونریزی داعش در عراق و سوریه در سال 2014 بیانگر چالش جدید دنیا و مشخصا شخص محمد بن نایف و برنامه وی برای مبارزه با تروریسم است. وارث القاعده در بین النهرین یعنی داعش که در جریان افزایش حضور نیروهای آمریکایی در سال 2007 به زیر زمین خزیده بود و تنها پس از خروج نیروهای خارجی از عراق باردیگر سر و کله اش پیدا شد، بازگشتش به منطقه را در چند جبهه آغاز کرده است. داعش در سال های 2012 و 2013 زندان های عراق را که محل زندانی شدن تروریست های القاعده بود هدف قرار داد و در سوریه به ایجاد زیرساختهایی برای تجدید حیات پرداخت. در تابستان 2014 با انجام آفند برق آسا در مناطق سنی نشین عراق، کنترل دومین شهر بزرگ این کشور یعنی موصل را در اختیار گرفت و موجودیت خلافت اسلامی را اعلام کرد.
داعش در نوامبر 2014 اعلام کرد که هدفش کنترل مکه و مدینه و کوبیدن «سر افعی» یعنی خاندان سعودی است. مجله انگلیسی زبان داعش (دابق) داستانی را منتشر کرد که در آن تصویری را می بینیم که در آن پرچم سیاه داعش بر فراز کعبه در اهتزاز است. مبارزان داعشی به پاسگاه های امنیتی عربستان در امتداد مرز عراق حمله کرده اند و عوامل انتحاری را به مساجد شیعیان عربستان گسیل می کنند تا آتش خصومت طایفه ای را شعله ور نمایند. وزارت کشور عربستان در واکنش به این تهدید صدها عامل داعش را دستگیر و سد امنیتی 600 مایلی در امتداد مرز عربستان – عراق را احداث کرد. این دیوار مشابه دیوار 1000 مایلی در امتدا مرز عربستان – یمن است که برای شکست «القاعده جزیرة العرب» ساخته شده بود.
عبدالله پس از 20 سال حکومت بر عربستان (ابتدا به عنوان نایب السطنه که به علت ناتوانی فهد انجام وظیفه می کرد و پس از آن به عنوان پادشاه) در ژانویه امسال درگذشت. عبدالله - که طولانی تر از دو ولیعهد دیگر یعنی نایف و سلطان عمر کرد – در تلاش بود تا جانشینی خود را منظم و بسامان کند. وی برادر خود شاهزاده مقرن را در ژوئیه 2012 به سمت معاونت نخست وزیری و دومین ولیعهد پس از سلمان منصوب می کرد. مقرن با عبدالله و اصلاحات وی قرابت زیادی داشت.
درگذشت عبدالله حادثه مهمی در تاریخ عربستان بود. وی که مطابق هنجارهای سعودی یک اصلاح طلب محسوب می شد، بیش از تمام برادرانش و در دوران خطرناکی بر عربستان حکمرانی کرد. جانشین وی سلمان 13 سال جوانتر از او بود. زمانی که سلمان به قدرت رسید، همانطوری که انتظار می رفت مقرن را به عنوان ولیعهد برگزید و محمد بن نایف به عنوان معاون نخست وزیر و جانشین ولیعهد تعیین شد. تصور می شد که مقرن – سی و پنجمین پسر ابن سعود که در سال 1945 متولد شد – روزی پادشاه شود، و محمد بن نایف سال ها فرصت خواهد داشت که هم برای پادشاهی خود آماده گردد و هم زمینه را برای انتقال قدرت از فرزندان ابن سعود به نوادگان وی محیا کند.
اما تجدید آرایش قدرت در خاندان سعودی به شکل خیره کننده و بی سابقه ای رخ داد. سلمان در ساعت 4 صبح 29 آوریل 2015 مقرن را برکنار و محمدبن نایف را به جای وی منصوب کرد. پسر سلمان یعنی محمد بن سلمان (MBS) نیز جانشین ولیعهد شد. از آن زمان تاکنون هیچ توضیحی برای برکناری بی سابقه یک ولیعهد ارائه نشده است. دلیل این کار به احتمال زیاد این بود که محمد بن نایف فرزند ذکور نداشت (تنها دو دختر دارد) و این به این معنی بود که محمد بن سلمان – که برخی منابع می گویند که هنوز به سن 30 سال هم نرسیده است – از بخت بیشتری برای رسیدن به پادشاهی برخوردار بود. برخی احتمال می دهند که خود محمد بن نایف نیز دیر یا زود از قدرت خلع شود تا صعود محمد بن سلمان به راس قدرت تضمین گردد.
جاه طلبی لجام گسیخته محمد بن سلمان خیلی از شاهزادگان سعودی را از وی دور کرد. بن نایف به بی رحمی و غرور معروف است. سیاست نفتی عربستان در اختیار وی است اما فقدان تجربه وی در حوزه انرژی نیز کاملا بدیهی می باشد. به هر حال نقطه ضعف اصلی او شهرتش به خاطر سمتش به عنوان وزیر دفاع در طراحی سیاست سعودی در قبال همسایه شدیدا فقیر و از نظر سیاسی بی ثبات این کشور، یعنی یمن است.
یمن همیشه همچون خاری برای عربستان بوده است. ابن سعود در سال 1934 وارد جنگ با یمن شد. ارتش آن دشت های ساحلی این کشور در امتداد دریای سرخ را به اشغال درآورد اما نتوانست بر مناطق کوهستانی داخلی این کشور سیطره یابد. پیمان صلحی که به امضای طرفین رسید، مالکیت چند استان مرزی یمن را در اختیار عربستان گذارد، همین موجب جنبش طولانی مدت هواداران الحاق مجدد این استان ها در یمن گردید. سعودی ها در دهه 60 میلادی از پادشاهان زیدی - که به شکل سنتی حاکم یمن بوده اند – در برابر جنبش جمهوریخواهی که با حمایت مصر در پی سرنگونی تمام پادشاهی های این منطقه بود حمایت می کردند.
اما در مارس امسال، سعودی ها، حوثی ها - که همان مبارزان زیدی هستند و دولت هوادار سعودی در صنعا را در پاییز گذشته سرنگون کردند و کنترل بیشتر مناطق کشور را در اختیار گرفتند – را مورد حمله هوایی قرار دادند. تصمیم زیدی ها برای افتتاح پرواز مستقیم بین تهران و صنعا، اجازه بهره برداری از بندر حدیده به تهران، و همچنین مذاکره برای قرارداد نفتی ارزان با تهران، مشخصا زنگ خطری برای سعودی ها بود. ریاض در حملات هوایی خود به یمن از حمایت تمام کشورهای منطقه خلیج (فارس) به استثنای عمان برخوردار بود. اردن، مص و مراکش نیز در حمایت از عربستان وارد جنگ شدند، اما متحد دیرینه عربستان یعنی پاکستان از آن امتناع کرد.
ایالات متحده علی رغم اینکه تنها چند ساعت پیش از حمله ریاض به یمن مطلع گردید، کمک های لجستیکی و اطلاعاتی به عربستان داده است. سعودی ها در ابتدا این عملیات را «توفان قاطع» نامیدند تا یادآور ضربه آمریکا به رژیم صدام و عقب راندن نیروهای وی از کویت در سال 1991 باشد. این عملیات تاکنون هجومی ترین اقدام عربستان در حوزه سیاست خارجی و تاریخ معاصر این کشور است. مداخله پیشین سعودی ها در یمن به شکل مخفیانه بود. ملک سلمان در حال به رخ کشیدن قدرت نظامی سعودی در یک طریق هجومی است که از روزگار پدرش ابن سعود یعنی از دهه 30 میلادی تاکنون بی سابقه بوده است. خطرات این اقدام وی بسیار بالا می باشد.
به هر حال ماجرای یمن تاکنون موفقیت آمیز نبوده است. به نظر می رسد که این جنگ به بن بست رسیده است. عربستان و متحدانش کنترل حریم هوایی یمن و آبهای ساحلی بندر عدن را در اختیار دارند، اما حوثی ها و متحدانشان نیز بر بیشتر مناطق شمالی یمن سیطره دارند.
در ضمن، محاصره یمن توسط سعودی ها در حال ایجاد فاجعه انسانی برای 25 میلیون یمنی است و این جنگ (تنها) برای «القاعده جزیرة العرب» دستاورد داشته است. در حالی که سعودی ها با حوثی ها در جنگ هستند، بیشتر مناطق شرقی یمن حتی بی قانون تر از حد معمول شده اند، و همین موجب می شود که القاعده کنترل بخش های زیادی از استان حضرموت در جنوب شرقی یمن را در اختیار بگیرد. حضرموت جایی است که بن لادن و خانواده اش پیش از مهاجرت به عربستان در دهه 30 میلادی در آنجا زندگی می کرده اند.
جنگ یمن – که نخستین آزمون ملک سلمان در حوزه سیاست خارجی است – تبعات زیادی برای ثبات عربستان، جزیرة العرب و کل منطقه دارد. این جنگ دارای ابعاد طایفه ای شیعی – سنی است و در مقیاس وسیع تر رویارویی ایران و عربستان برای دستیابی به هژمونی منطقه ای می باشد. به علاوه، از آنجایی که این جنگ تا حدودی بیانگر تمایلات یمنی ها برای داشتن دولت فراگیرتر می باشد، در عمل حکایت از قصه ناتمام بهار عربی – که سعودی ها با تمام قوت با آن مقابله کرده اند- دارد.
احتمال دارد که این درگیری بازیگران بیشتری را به درون خود بکشد و از یمن به سایر کشورها سرایت کند. همین جنگ پیشتر جرقه درگیری بین نیروهای وزارت کشور به رهبری محمد بن نایف با معارضان شیعی در استان شرقی عربستان را زد.
القصه، ماجرای یمن ممکن است به صفحه سیاهی در حاکمیت ملک سلمان ختم شود و برای جاه طلبی های محمد بن سلمان و محمد بن نایف کشنده باشد. با نظر به اینکه محمد بن سلمان در مقام وزیر دفاع خود را با جنگ پیوند داده است، ممکن است بیشتر از بقیه ببازد. با وجود این تا چکنون وی حکم چشم و گوش ملک سلمان را داشته و به نمایندگی از او به روسیه و فرانسه سفر کرده است. زمانی که ملک سلمان برنامه اش برای دیدار با اوباما در کمپ دیوید را به شکل ناگهانی لغو کرد تا خشمش را نسبت به توافق هسته ای رییس جمهور با ایران ابراز کند، محمد بن سلمان و محمد بن نایف را به جای خود به واشنگتن فرستاد. زمانی که سلمان سرانجام به واشنگتن سفر کرد، گفتگوها مختصر بود و نگاه مخاطبان بیشتر متوجه محمد بن سلمان بود تا پدرش.
محمد بن نایف احتمالا در میان شاهزادگان در صف انتظار برای پادشاهی، بیشترین هواداری را نسبت به آمریکا دارد. وی احتمالا موفق ترین افسر اطلاعاتی جهان عرب امروز است. پانِتا نیز مانند تِنِت (روسای سابق سیا) از او ستایش می کند و از وی به عنوان « زیرکترین و موفق ترین افراد نسل خودش یاد می کند». (در میان شاهزادگان سعودی) تنها فهد بود که احتمالا گرایش ذاتی زیادی به حمایت از منافع آمریکا داشت. محمد بن نایف – برخلاف پدرش – کلا با همکاری نزدیک با آمریکایی ها راحت است. به نظر می رسید که در کمپ دیوید علایق مشترکی بین او و اوباما وجود داشت. عوامل وی بودند که طراح حمله حزب الله سعودی به پایگاه آمریکایی الخبر عربستان را دستگیر کردند. محمد بن نایف نسبت به سایر هم نسلان خود مسئولیت های بیشتری را در (حاکمیت عربستان) عهده دار بوده است و مشکلات وی با نظر به آشوب های خاورمیانه ی بعد از بهار عربی، احتمالا سنگین تر هم خواهد شد. بن نایف می داند که نیازمند متحدانی است.
اما واشنگتن نباید فریب بخورد و تصور کند که محمد بن نایف به نصایح واشنگتن برای اصلاحات در عربستان گوش خواهد کرد. عربستان زمانی که بهار عربی در سال 2011 آغاز شد به صراحت گفت که مخالف هر آنچه که بهار عربی در پی آن بود می باشد. سعودی ها کودتای سال 2013 مصر را که موجب بازگرداندن حاکمان نظامی به بزرگترین کشور عربی شد مهندسی کردند و بهار عربی را در این کشور به محاق بردند. سعودی ها افراد ماهری در مبارزه با تروریسم هستند اما در مبارزه با انقلاب ها نیز بی شرم و موفق هستند.
عربستان آخرین سلطنت مطلقه مهم در جهان هستند. این کشور موردی مانند گورباچف را به خود نخواهد دید، زیرا نه خاندان سلطنتی حکومت بر ملت را رها خواهد کرد، و نه روابطش را با وهابیون و عقاید آنها کاهش خواهد داد. ملک سلمان، ولیعهد محمد بن نایف، و جانشین ولیعهد محمد بن سلمان، و تقریبا تمام تشکیلات سعودی معتقدند که بیش از دو قرن و نیم از اوضاع پرتلاطم سیاسی خاورمیانه جان سالم به در برده اند. نه به این علت که عزم راسخی برای ماندن بر سریر سلطنت مطلقه داشته اند، بلکه به این دلیل که با روحانیون وهابی متحد بوده اند.
خاندان سعودی روزگار عثمانی ها، ناصری ها، کمونیست ها، بعثی ها، و اکثر سلسله های پادشاهی را درک کرد و همچنان پابرجاست. خیلی ها در سال 1979 تصور می کردند که سعودی ها به سرنوشت شاه ایران دچار خواهند شد. در آن زمان تحلیلگر جوانی در سیا بودم و با مشاهده موقعیت سعودی ها پیش بینی کردم که آنها در دهه های آینده همچنان پابرجا خواهند ماند. هنوز برای حکاکی سنگ قبر سعودی ها خیلی زود است، اما بعید می دانم که زمان برای تغییر و تحول آنها خیلی دیر باشد.
منبع: دیپلماسی ایرانی