به گزارش مشرق، قبل و بعد از تست های مهم موشکی گزارش کارش را به امام رضا(ع) میداد. پدر موشکی ایران آنقدر که در موضوعات فنی و تخصصی کار می کرد، در رفتار هم یک پارسای بی ادعا بود. بسیار شنیده ایم که نماز شبش ترک نمی شد. به خواندن دعای سمات و زیارت عاشورا اصرار داشت و شاید برای همین بود که با رفتنش، محبوب دلها شد.
آنچه در زیر میخوانید گفتگوییست با سردار عبدالحسین کریمی یکی از فرماندهان و یاران نزدیک سردار شهید حسن طهرانی مقدم که به برخی خصوصیات شخصیتی و کاری این شهید بزرگوار پرداخته است.
* در ابتدای کار موشکی به نظر می رسد آنچنان که باید، از طرف برخی آقایان این موضوع که ما بتوانیم خودمان این حوزه را مدیریت کرده و موشکها را شلیک کنیم باورپذیر نبود. از فضای آن موقع و نوع نگاهها به مجموعه نوپای موشکی بفرمایید.
شروع فعالیت موشکی ما با آموزش مختصری که بچه ها در سوریه دیدند آغاز شد. با این حال این آموزش به قدری نبود که بقیه گمان کنند بچه ها می توانند این سیستم ها را به کار بگیرند. تازه اگر می توانستند هم کسی این سیستم ها را به ما نمی داد.
بعد از اینکه آموزش سیستم اپراتوری را دیدیم، حاج حسن آقا تیم خیلی محدودی در حد 10-12 نفر را جمع کرد و دیدارهایی هم با مسئولان وقت داشت.
آقا محسن (رضایی) به حاج حسن گفته بود که هیچ کس چنین سیستمهایی به ما نمیدهد و به نظرم شما دارید بچه ها را معطل می کنید. من امروز به فرمانده گردان احتیاج دارم و دچار کمبود نیروی انسانی متخصص هستیم، اینها باید به کمک ما بیایند. پس از آن، با آقای شمخانی دیداری کردیم و کمی به ما دلداری داد.
در دیدار با آقای هاشمی هم وقتی حاج حسن گزارشی به ایشان داد، آقای هاشمی گفت آقای مقدم اگر شما نتوانید سیستم را به کار بگیرید و عملیات انجام دهید، می دانید رابطه چند کشور با ما بهم میخورد؟ از جمله مثلاً خود لیبی، سوریه و چندین کشور دوست دیگر. ولی حاج حسن با اطمینان خاطر به آقای هاشمی گفت که من می توانم انشاءالله.
نهایتا آقای هاشمی گفت شما برو و و من دعایت می کنم و در ضمن پشتیبانی مجدانه هم از شما به عمل می آورم. بعد از آن هم قبل هر شلیکی، آقای هاشمی قبل از نماز جمعه می گفت آقای مقدم من می خواهم اعلام کنم، آیا شلیک می شود یا نه؟ حاج حسن قول داد و به لطف خدا روسفید هم شد و تمام عملیات ها به نتیجه رسید.
* این در واقع زمانی بود که لیبیاییها کار را رها کردند و رفتند.
بله ولی بعدا آقای رفیق دوست کار بزرگی کرد و توانست از کره شمالی تکنولوژی موشک بگیرد که تاثیرات زیادی در جنگ شهرها گذاشت.
* بعد از جنگ که کار ساخت موشک در داخل به صورت جدی دنبال شد، اوضاع چطور بود و چقدر در این زمینه اعتقاد به سرمایه گذاری وجود داشت؟
بعد از این که جنگ تمام شد، در سفری که حضرت آقا -که در آن زمان موقع ریاست جمهور بودند- به کره داشتند، آقای کیم ایل سونگ به ایشان گفت اگر شما از ما موشک نخرید، ضربه ای که به ما می زنید از آمریکا بدتر است!
آن جا تدبیر شد و حضرت آقا گفتند ما کاری کنیم که نه سیخ بسوزد نه کباب. همین منجر به انتقال تکنولوژی کارخانه موشکی شد. کارخانه را به ما فروختند ولی از این طرف حاج حسن اصرار داشت که من تجهیزات زمینی نمی خرم. خودم می توانم بسازم. گفتند خب چطوری می توانی بسازی؟ گفت ساخته ام. وقتی که مسئولین آن سیستم را دیدند متعجب شدند. ولی خب به هر حال تصمیم مملکتی و نظام بود که کارخانه موشک سازی را از کره بخریم اما تجهیزات زمینی را چون ما صد در صد ساخته بودیم، از آنها نگرفتیم.
* بعد از اینکه ما در حوزه موشکهای سوخت مایع به توانمندی های زیادی رسیدیم، تمرکز شد روی سوخت جامد. این فکر از کجا آمد؟
حقیقتش این است که در بین بچه های موشکی کسی اصلاً سوخت جامد را قبول نداشت. حتی بعضی به شوخی و مزاح مسخره می کردند و می گفتند که یک آبگرمکن است با مثلا یک فتیله در زیرش.
خب ما آن موقع موشک شهاب داشتیم که یک سیستم دقیق و مطمئن با برد 300 کیلومتر بود. حالا بیایی و مثلا وقت بگذاری روی موشک هایی با بُرد 20 و 30 و 50 و 70 کیلومتر، برای بعضی ها خنده دار بود. ولی حاج حسن ایستاد و بُردها را پله پله افزایش داد تا رسید به بالای 200 کیلومتر و شد موشک زلزال که تا حدود 270 کیلومتر بُرد دارد.
همان موقع گفت حالا باید سیستم هدایت و کنترل روی آن بگذاریم. یک آپارتمان در تهران گرفت و شروع کرد به مدیریت این پروژه تا رسید به موشک فاتح 110 که شهید طهرانی مقدم همیشه می گفت این افتخار شیعه است.
تقریباً سال 61 یا 62 بود که این کار در پژوهشگاه موشکی آغاز شد. جاهای مختلفی روی موضوع سوخت جامد کار می کردند، اما حاج حسن آقا همه این مجموعه ها را ادغام کرد. در اوایل کار خیلی از تستها ناموفق بود ولی الحمدلله امروز به ثمرات بسیار خوبی رسیده ایم که موشک سجیل نمونه موفق دیگری در این حوزه است.
* در بین موشک های ایرانی، شهاب ها نام ویژه ای هستند. نحوه ساخت اینها چطور بود؟ خصوصا شهاب 3 که اولین موشکی است که به برد مورد نیاز برای زدن اسرائیل رسید.
ما در ابتدای پروژه، یک فروند شهاب 3 بیشتر نداشتیم. همیشه هم حاج حسن می گفت یک فروند کم است. رفت از سردار آبرومند (معاون هماهنگ کننده فعلی سپاه) یک سری اعتبارات گرفت. یکی از دوستان هم سولهای در اختیار شهید طهرانیمقدم گذاشت. حاج حسن در خیابان چادر زد و شروع کرد به کار کردن.
حدود 4 ماه طول کشید تا 4-5 فروند شهاب 3 ساخته شد و قرار بود 6ماه بعد این موشکها در رژه نیروهای مسلح به نمایش گذاشته شد. سردار شهید احمد کاظمی که در آن زمان فرمانده نیروی هوایی سپاه بود، روز رژه از رئیس جمهور وقت خواهش کرد تا موقعی که موشکها به نمایش در نیامده مراسم را ترک نکند. آقای شمخانی وزیر دفاع بود و میدانست که ما یک فروند بیشتر موشک شهاب 3 نداریم.
وقتی پنج-شش فروند موشک شهاب 3 به نمایش گذاشته شد، به شدت تعجب کردند. سردار کاظمی تعریف میکرد که آقای شمخانی رفت دست زد به موشکها و گفت «نکند ماکت درست کردین؟ این واقعی نیست!» (خنده) ولی وقتی خوب بررسی کرد فهمید که نه، موشک ها واقعیاند.
* بازتابهای خارجی آن چطور بود؟
وقتی موشک ها را در رژه نمایش دادند، من به همراه سردار مقدم با دعوت یک سری از دوستان در سوریه بودیم و از طریق رادیو و تلویزیون موضوع را پیگیری میکردیم.
ایران این موشک را برای مقابله با دشمن اصلی خود یعنی صهیونیستها ساخت و به همین جهت همان موقع اعلام کردیم که بُرد موشک شهاب 3 متناسب با فاصله ما با سرزمینهای اشغالی طراحی شده است.
بعد از این رژه و به نمایش درآمدن شهابها، صهیونیستها حساب کار خودشان را کردند. چون فکر می کردند ما یک فروند بیشتر شهاب 3 نداریم.
وقتی در این رژه، 5-6 فروند (یا حتی بیشتر از این، دقیقا خاطرم نیست چند فروند بود) به نمایش درآمد و اعلام شد که این تنها بخشی از توان موشکی ماست، معادلات منطقه به کلی به هم ریخت.
دیگر از نظر سکو هم اشباع شدیم. سکوهایی ساختیم که برای دشمن شناخته شده نباشد که اینها همچنان جزو مسائل محرمانه ماست. یک نمونهاش همین سیلوهای پرتاب بود.
بعد از این با دستور سردار کاظمی، حاج حسن با حفظ سمت فرماندهی موشکی سپاه، مسئول سازمان جهاد خودکفایی نیروی هوایی هم شد و آنجا دیگر اوج کارهای تحقیقاتی او بود.
* قدری هم به ویژگیهای شخصیتی و رفتاری شهید طهرانی مقدم بپردازیم. شما که یکی از دوستان نزدیک ایشان بود، حاج حسن را چطور دیدید؟
شبانهروز کار میکرد. گاهی وقتها که روز جمعه مثلا به کوه میرفتیم، میگفت ای کاش جمعهها تعطیل نبود. زمان کم داریم! اعتقاد داشت که پروژهها به نحو احسن و سریع انجام شود. میگفت مسئولان ما حال و حوصله ندارند یک پروژه چند ساله را ساپورت کنند. به همین خاطر پروژههای 5 ساله را یکساله میخواست انجام دهد، پروژه یک ساله را 6 ماهه و ...
من 28 سال با ایشان بودم. زندگی کردم، کار کردم و به آن افتخار هم میکنم. اینکه حضرت آقا با کلماتی نظیر دانشمند برجسته و زاهد پارسا و ... ایشان را توصیف کردند، خب ایشان اهل تعارف نیستند. شاید بتوان گفت فقط حضرت آقا ایشان را درست شناخت.
کافی بود یک بار با او برخورد داشته باشید؛ قطعاً مجذوبش میشدید. بسیاری از کمکهایی که به دیگران میکرد را هنوز کسی نمیداند. همین حالا مراجعاتی به خانم یا مادرشان میآید. نامههایی میدهند که مثلا قبلا آقای مقدم بهشان کمک میکرده و پولی به آنها میداده. 30-40 نفر از ایتام را تحت سرپرستی داشت و می گفت آقای کریمی این کارها میگذرد ولی فردا کافیست یکی از همینهایی که کمکشان کردیم، دعا کند به کار ما و به پروژه ی ما برکت داده شود.
اکثر ادعیه را حفظ بود. هر جا می رفتیم بخصوص کوه، تا زیارت عاشورا نمیخواند تکان نمیخورد.
دعای سماتش اصلا تعطیل نمی شد. اکثراً در مسافرتها و در زمانهایی که شبها در کوه میماندیم، میدیدیم که نماز شبش ترک نمیشود.
به نماز اول وقت اعتقاد عجیبی داشت؛ در هر حالتی، در جاده و یا هر جای دیگر، موقع نماز میگفت باید نماز بخوانیم. دائم الوضو بود. می گفت در بیابان هم بودی همیشه در ماشینت باید آنقدر آب داشته باشی که بتوانی وضو بگیری.
* با بن بست در کارها چطور مواجه می شد؟ یعنی برخوردش با مشکلات چطور بود؟
اکثر پروژهها و بخصوص یکی از پروژههای بزرگش را از امام رضا(ع) گرفت. مشهد که میرفت اکثرا ما را هم میبرد. هتلی آنجا بود که همیشه آنجا میرفتیم طوری که با مسئولان هتل آشنا شده بودیم و همیشه اتاقی به ما میدادند که روبروی حرم بود تا هر لحظه که خواستیم بتوانیم گنبد را به راحتی ببینیم.
یادم هست روی یک پروژه مهمی کار میکردیم. از هرجا این سامانه را خواستیم به ما ندادند. سامانهای بود که فقط روسها داشتند.
در یکی از همین سفرها به مشهد بود که طرحی به ذهنش رسید، کاغذ و قلم هم نداشت، اتفاقاً با خانواده هم بود. ایشان دخترخانومی به نام زهرا دارد، از زهرا دفتر نقاشیاش را گرفت و همان جا جلوی مرقد امام رضا(ع) با قلم آن طرحی که به ذهنش رسیده بود را کشید و سپس اجراییاش کرد.
میگفت این پروژه، پروژه امام رضاست. حتی بارها قبل از تست میگفت شما برو از آقا اذن بگیر یا برو گزارش بده. به همین خاطر ما زیاد میرفتیم و میآمدیم به مشهد مقدس.
به امام رضا(ع) ارادت ویژهای داشت. البته ابن ارادت به همه ائمه بود؛ خصوصا حضرت زهرا(س). وقتی اسمی از حضرت زهرا (س) می آمد اشکش جاری می شد. یکی دو بار هم بیشتر نتوانست به کربلا برود. یک بار قبل از سقوط صدام و یک بار هم بعد از سقوط صدام به کربلا رفت.
* در پایان اگر نکته خاصی باقی مانده بفرمایید.
آخرین سفری که می خواستیم به همراه ایشان خانوادگی به مکه مشرف شویم، شب قبل از اعزام تماس گرفتند و گفتند به خاطر مباحث امنیتی حاج حسن نباید برود. ما با ایشان رفت و آمد خانوادگی داشتیم. من و خانمم به همراه خانم حاج حسن رفتیم به حج.
بعد از شهادتش یک روز خانم ایشان را دیدم، گفت آقای کریمی در مکه که بودیم، خواب دیدم حضرت آقا نوشته ای به حاج حسن داد؛ رویش نوشته بود «حجکم مقبول» یعنی زمانی که مکه بودیم، ایشان هم مکهاش را رفته بود.
کد خبر 494309
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۷
- ۲ نظر
- چاپ
در ابتدای پروژه، یک فروند شهاب 3 بیشتر نداشتیم. همیشه هم حاج حسن میگفت یک فروند کم است. رفت از سردار آبرومند یک سری اعتبارات گرفت. یکی از دوستان هم سولهای در اختیار شهید طهرانیمقدم گذاشت. حاج حسن در خیابان چادر زد و شروع کرد به کار کردن.
منبع: تسنیم