وقتی با او تماس میگیرم، نمیتوانم به نقشهای هنرمندانهاش در تئاتر، تلویزیون و سینما بیتفاوت باشم و امکان ندارد نگاه پرمعنا و صدا و بیان پرطنین و آرامشبخش و در عین حال مقتدر او را در حافظه تصویری و گوش ذهن مرور نکنم. تلفن هنوز زنگ میزند و لحظهای ستارخان را پیش رویم میبینم و لحظهای بعد تقی پستچی را. دارم به سرنوشت تلخ او میاندیشم که میرزا نوروز دستم را میگیرد و پابهپای کفشهایش میبرد. همین که میخواهم مصائب بانمک این عطار را به یاد بیاورم، میبینم آعلی یار شیر سنگی و فرحان ناخدا خورشید، رخ به رخ و به قصد نزاع به هم خیره شدهاند. در ذهن خیال پردازم کار دارد بالا میگیرد که استاد با صدایی آرام و مهربان به تلفن جواب میدهد.
خودم را که معرفی میکنم، اول از همه از یادداشتم با عنوان «بزرگ آقای بازیگری» به نیکی یاد میکند و میگوید: خیلی قشنگ نوشته بودید. دست شما درد نکند. نشان از آگاهی شما داشت، نسبت به کارهای ناقابلی که من کردهام.
سعی میکنم از تعارف و اظهار لطف استاد به نرمی بگریزم. برای همین، حرف بازی زیبایش به نقش بزرگ آقا دیوانسالار در «شهرزاد» را پیش میکشم و میپرسم هیچ وقت چنین پدرخواندهای را از نزدیک دیدهاید؟ کسی با این مشخصات پرنفوذ و رعبآور میان اعضای خانواده، بستگان، دوستان و آشنایان و اطرافیانتان وجود داشت؟ استاد کمی تامل میکند و میگوید: نه، چنین کسی را به این صورت اصلا ندیده بودم. یکی از کارهایی که اصولا علاقهای ندارم دنبال آن بروم، الگوپذیری است. حتی با آینه مخالفم، یعنی مخالف هستم که بازیگر خودش را در آینه ببیند و با تمرین جلوی آینه، خودش را برای حضور در صحنه نمایش یا دوربین فیلمبرداری آماده کند.
ضرورت تحقیق و مطالعه
مخالفت نصیریان با آینه از باب بازیگری، ضدیتی پسندیده است، اما از منظر زندگی، این عناد ریشه در فروتنی هنرمندی افتاده دارد. این که میگویند درخت هر چه پرثمرتر باشد، افتاده تر است، همین جاست. ابوالفتح صحاف مشروطه خواه وطن پرست را چه نسبتی است با آینه خودپسندی؟ نصیریان در ادامه حتی مخالفتش را با دیدن راش (تصاویر فیلمبرداری شده) اعلام میکند. او در پاسخ به پرسش من که میپرسم یعنی پیش نیامده در طول سالهای فعالیت هنریتان، راشهای خود را حین فیلمبرداری ببینید، میگوید: نه، ابدا. هیچ وقت من نرفتم راش ببینم، برای این که یک جور وسواس بیخود دارم دیگر. به نظرم نقشی که بازی میکنم باید در مواجهه من با خود و با حس خودم به وجود بیاید و صیقل بخورد و شکل بگیرد، نه با دیدن و اصلاح کردن آن در راش یا جلوی آینه و توسط عوامل خارجی. البته این سوای آن چیزهای مهم و اولیه همچون فیلمنامه، مطالعه و تحقیق و کندوکاو میدانی و گفتوگو با کارگردان است.
استاد در ادامه و درباره بحث مابه ازاهای بیرونی نقش، ما را به 45 سال قبل میبرد و یادی از یکی از شاه نقشهایش، آقای هالو میکند: هیچ وقت من با آدمی مثل آقای هالو نه مواجه شدم و نه با چنین شخصی حرف زدم، فقط یک بار آدمی را لابهلای جمعیت و در شلوغی آن زمان میدان توپخانه دیدم. توجه میکنید؟ فقط یک لحظه و به صورت محو، چنین آدمی را با آن مشخصات ظاهری و با آن خودنویس در جیب کت و آن کراوات و آن حالت هاج و واج دیدم و عکسش در ذهنم ثبت شد. همه چیز در کوتاهترین زمان رخ داد و بعد آن آدم میان جمعیت گم شد و من نه توانستم با او حرف بزنم و نه توانستم مواجه شوم. البته همین مدت بسیار کم برخورد و همان یک نگاه، برایم الهامبخش بود.
از نصیریان میپرسم، حالا که از دیدن تصاویرتان حین کار و سر صحنه فیلمبرداری دوری میکنید، آیا فیلمها و نقشهایتان را پس از آماده شدن و هنگام اکران در سینما یا نمایش در تلویزیون میبینید؟ جواب میدهد: بله، میبینم. البته در آن زمان هم از بازی خودم ایراداتی میگیرم و نظراتی دارم.
استاد ادامه پاسخ خود را با استناد به سریال شهرزاد بیان میکند و میگوید: در مجموع با حمایت و هدایت آقای حسن فتحی (کارگردان) و متنی که به من داده شد، فکر نمیکنم بازی ام خیلی پرت بوده باشد یعنی نقشی که از من میبینید یک چیز ایرانی و خودی است. یعنی بزرگآقا نقشی نیست که شما مشابه آن را در هیچ اثر نمایشی دیگر ایرانی دیده باشید. نقشهایی تقریبا با این حال و احوال را در هزاردستان دیده بودیم و نقش خان مظفر که آقای انتظامی آن را بازی میکرد، تقریبا در همین فضا بود. نقش دیگری که ایشان در دیوانهای از قفس پرید به عهده داشت هم قابل اشاره است که به نظرم کاملا اصل بود.
یاد آقای بازیگر
وقتی نصیریان از نقشهای پرقدرت آقای بازیگر و عزت سینمای ایران مثال میزند، یاد همکاریهای درخشان و متعدد این دو از سالهای دور میافتم. لحظهای را به یاد میآورم که مشاسلام برای کنترل مش حسن مجنون و استحاله شده به گاو، او را به باد تازیانه میگیرد و با وساطت همراهان است که به خود میآید و دست از کتک زدن برمیدارد. در نگاهی طنزآمیز انتظامی این ضربات خورده در «گاو» را در همکاری بعدی با «آقای هالو» جبران میکند و با بازی در دو نقش آقای محمدیپور و فتحاللهخان، هالو ـ نقشی که نصیریان بازیگر آن است ـ را خانه خراب میکند! ابتدا محمدیپور که بنگاه معاملات مسکن دارد، هالو را وارد معاملهای پرماجرا و بینتیجه میکند و فتحاللهخان هم صاحب کافهای در شمیرانات است که هالو مهری را از او خواستگاری میکند، چون فکر میکند مهری دختر فتحالله است.
سرانجام هم فتحالله با گفتن حقیقت ماجرا، واقعیت را بر سر هالوی بیچاره آوار میکند. نصیریان و انتظامی پس از گاو و آقای هالو بار دیگر در فیلمی به نام پستچی با داریوش مهرجویی همراه میشوند. اینجا نصیریان نقش یک قربانی را بازی میکند، با این تفاوت که سرنوشت و البته کارگردان، خواب تلختری برای کاراکتر او دیدهاند. شخصیت انتظامی اینجا هم غیرمستقیم به نقش نصیریان، تقی پستچی ضربه میزند.
تقی ناچار است به خاطر پرداخت دیونش در خانه نیتاللهخان (انتظامی) کار کند، حضوری که باعث اتفاقات ناگوار بعدی میشود. بررسی تقابل انتظامی و نصیریان در فیلمها و نقشهایی متفاوت و ماندگار در این مقال نمیگنجد و خود مستعد تحلیلی دقیقتر و موشکافانهتر است. نصیریان گاه مثل فیلم ستارخان و در قالب این شخصیت مبارز میهنی از همراهی و حمایت انتظامی در قالب نقش حیدرخان عمواوغلی برخوردار میشود و گاه مثل «شیرسنگی»، انتظامی در نقش نامدارخان رودررویش میجنگد، اما شرافتمندانه به جنازهاش ادای احترام میکند و از ساخت شیرسنگی بر بالای مزارش حرف میزند. اگر نصیریان با کلام زیبایش مرا هوشیار نمیکرد، میخواستم همه لحظات مواجهه آقای بازیگر و بزرگ آقای بازیگری ایران را در ذهن مرور کنم و لذت ببرم.
دنبال مدل نیستم
بازیگر آفتاب نشینها و جادههای سرد درباره نقش خاصش در «شهرزاد» ادامه میدهد: نقشم در کار آقای فتحی به دلیل بافت قصه و خود شخصیت و اجرای من با دیگر شخصیتهای بانفوذ و قدرتمند که پیش از این در آثار نمایشی ایران دیدهایم، متفاوت است. همیشه اجراها و بازیهایم مبتنی بر برداشت خودم است، نه این که دنبال مدل و الگو و چارچوبی خاص بروم.
از استاد میپرسم حسن فتحی در جلسات ابتدایی چه صحبتهایی با شما میکرد و چه میخواست؟ نصیریان جواب میدهد: آقای فتحی براساس ویژگیهایی که در متن وجود داشت، روی حالت مقتدرانه بزرگ آقا تاکید میکرد و از من میخواست روی اقتدار این شخصیت تمرکز کنم، منتهی حین فیلمبرداری گاهی درباره ریتم حرکتی این شخصیت بسته به ضرباهنگ کلی قصه پیشنهادهایی میکرد و میگفت الان مثلا ریتم بازیام تندتر یا کندتر باشد.
به نصیریان میگویم، جدا از سخنان کارگردان شما چه ویژگیها و شناسنامهای را برای این نقش در نظر گرفتید که با اظهارنظر جالبی روبهرو میشوم: من که اول نگاه دیگری به بزرگ آقا داشتم که با چارچوبی که الان در قصه وجود دارد، جور درنمی آمد و با دیگر کاراکترهای داستان همخوانی نداشت و نیاز به دوبارهنویسی داشت. چیزی که اول برای این نقش در ذهن من وجود داشت، پیرمرد خنزرپنزری بوف کور بود. توجه میکنید؟ اگر ما بخواهیم یک پدرخوانده خیلی خوب و درست و حسابی ایرانی خلق کنیم، میتوانیم چنین چیزی بسازیم، منتهی نه دقیقا آن چیزی که هدایت گفته بود، بلکه میتوان با الهام از آن شخصیت و خلاقیتهای بازیگر یک پدرخوانده اینجایی درآورد.
خوب و بد در کنار هم
بزرگ آقا دیوان سالار با این که ظرفیت رفتن به سوی نقشی یکسره سیاه را داشت، اما به مدد متن و نگاه درست کارگردان و البته بازی خوب نصیریان واجد ابعاد انسانی مثبت هم هست. این هنرمند درباره پرداختن به این وجوه توضیح میدهد: برای این که آدمیزاد تخت و یکدست نیست و نیروهای رحمانی و شیطانی مدام در حال کشمکش با یکدیگرند و گاهی یکی بر دیگری غلبه میکند. این مبارزه هیچ وقت از بین نمیرود و در برخی آدمها نیروی رحمانی برتری محسوسی دارد و در بعضی نیروی شیطانی میچربد، اما حتی در یک آدم بد هم تکانهایی عاطفی و انسانی وجود دارد. کما این که خود بزرگ آقا هم برای کشتن یک آدم دو سال صبر میکند و این طور نیست که بلافاصله دست به این کار بزند. چرا سریع این کار را نمیکند؟ برای این که هنوز تردید دارد، برای همین است که چند بار میگوید: «من نمیخواهم خون بی گناه ریخته شود. میخواهم آن کسی که این بلا را سرم آورده، گیربیاورم. میخواهم مطمئن شوم.» توجه میکنید؟ پس این برای چنین آدمی امتیاز محسوب میشود. به هر حال این آدم برخی خصوصیات سنتی ایرانی برای خودش دارد که ممکن است بعضی از آنها هم خوب نباشد.
موقع حرفهای استاد داشتم به لحظه مهم و تعیینکننده بازی او در سکانس طرح یک مساله با پدران دو دلداده سریال «شهرزاد» فکر میکردم؛ همان جا که بزرگ آقا با سنگدلی ناشی از مهری پدرانه و در نگاه ناباور و مبهوت دو پدر ـ در عین حال دو رفیق قدیمی و یار غار ـ امر میکند که شهرزاد شیرینی خورده فرهاد به عقد برادرزادهاش قباد درآید که همسر دخترش، شیرین است. بازی تاثیرگذار نصیریان جدا از هدایت صحیح کارگردان، مبتنی بر متنی درست نوشته شده و شخصیتپردازی بیعیب و نقص در فیلمنامه است؛ موردی که در سینما و تلویزیون ایران کمتر با نمونههای ایدهآل آن مواجهیم، این مساله بهویژه درباره نقشنویسی برای بازیگران پیشکسوت بیشتر به چشم میخورد، در حالی که در سینمای حرفهای دنیا همیشه نقشهایی خوب برای بازیگران کهنهکار و قدیمی نوشته میشود و بالا رفتن سن به هیچ وجه مساوی با پذیرش نقش شخصیتهایی منفعل و تزئینی در قصهها نیست. نصیریان بر این نظر صحه میگذارد و میگوید: متاسفانه ما در نوشتن فیلمنامه ضعیف عمل میکنیم و حاضر نیستیم برای خلق متنی درست و جذاب با پیچیدگیهای دراماتیک، دست به تحقیق و پژوهش بزنیم و متحمل زحمتی خلاقانه شویم. الان سناریوی سه فیلم سینمایی را برایم آوردهاند که یکی از دیگری ضعیفتر است. هر چقدر به اینها نگاه میکنم، یک ذره هم نمیتوانم با این متنها ارتباط برقرار کنم. از کارگردانهایی که این فیلمنامهها را برایم فرستادند هم عذرخواهی کردم و گفتم نمیتوانم این نقشها را بازی کنم. نه اینکه خیلی هم این کارها بد باشند، اما با سلیقه و نگاه من جور درنمیآیند. خوشبختانه آقای فتحی شناخت خیلی خوبی دارد و کستینگ (انتخاب بازیگر) او در شهرزاد پروپیمان است. اگر انتخاب بازیگر درست باشد، کلی از کار جلو میرود و امکان این که نتیجه خوبی حاصل شود بسیار بالاست، اما اگر انتخاب بازیگر اشتباه باشد، زور هم بزنید، کار خوب درنمیآید.
حسن انتخاب فتحی همان طور که نصیریان میگوید، مسبوق به سابقه است. در شهرزاد هم او در گزینش و چینش بازیگران موفق عمل کرده و هارمونی مناسبی میان بازیگر پیشکسوتی چون نصیریان با بازیگران نسلهای بعدی مثل جمشید هاشمپور و ابوالفضل پورعرب و نسل جوانتر مثل شهاب حسینی، ترانه علیدوستی، مصطفی زمانی و پریناز ایزدیار ایجاد کرده است. حاج یونس فتوحی میوه ممنوعه در ادامه حرفهایش از انتخاب و بازی خوب بازیگران جوان مجموعه شهرزاد به نیکی یاد میکند و همکاری با آنها را بسیار دلپذیر میخواند.
مقایسه تلویزیون و شبکه نمایش خانگی
نصیریان که برای نخستین بار در اثری برای شبکه نمایش خانگی بازی میکند، میگوید: شبکه نمایش خانگی، گستردگی میلیونی تلویزیون را ندارد، با این حال گاهی که بیرون میروم، متوجه میشوم که مردم استقبال خوبی از این سریال کردهاند و با رضایت از آن صحبت میکنند.
وقتی از قاضی شارح سربداران درباره دلیل این موفقیت صحبت میکنم و بخشی از آن را مربوط به تبلیغات میدانم، بیان میکند: تبلیغات به جای خود، اما این خود کار است که مخاطب جذب میکند. تئاتر هم همین طور است، اگر یک تئاتر خوب باشد در همان چند روز اول اثر خودش را در جامعه میگذارد و مردم همدیگر را به دیدن آن تشویق میکنند. کار سینما و تلویزیون هم همین طور است. سریالهای شبکه نمایش خانگی مثل «شهرزاد» هم چون خریدنی است، باید کیفیت قابل اعتنایی داشته باشد که مردم راغب به خرید آن شوند. یعنی اگر کاری فقط تبلیغات داشته باشد و از بازیگران چهرهای هم برخوردار باشد، اما کیفیت و جذابیت لازم را نداشته باشد، فایده ندارد.
دلم نمیخواهد گفتوگو با علی نصیریان را که امضای بازیگری این سرزمین است به پایان برسانم، اما چارهای نیست. از او میخواهم در پایان صحبتهایش جملهای را هم خطاب به مردم بگوید که حرف این چهره ماندگار این است: همه تلاش یک بازیگر برای ارتباط با انسانها، همنوعان و مردم است. اگر ما بازیگران در مواجهه با مردم صادق باشیم و کارمان خوب باشد، موفق به ارتباط با مردم و جلب نظر آنها میشویم. هیچ چیز برای یک بازیگر بالاتر از مردم نیست. مردم هستند که ما را نگاه میدارند و به ما هیجان، امکان و انگیزه حرکت میدهند.
گزین گویههای بزرگ آقای بازیگری
ـ مساله آموزش و تحصیل در دانشگاه خیلی خوب است، اما آنچه در آموزش اهمیت دارد، خودآموزی است و خود آدم باید انگیزه داشته باشد و شخصا به دنبال مطالعه و تحقیق و یادگیری برود.
ـ از جوانی همه عشق و علاقهام بازیگری بود و دوست داشتم مقابل مردم قرار بگیرم و با آنها ارتباط برقرار کنم. احتمالا این علاقه از آنجا نشات میگرفت که تکفرزند و تنها بودم و چندان آدم اجتماعیای نبودم.
ـ ما در دورهای کار میکردیم که هیچ نوع درآمد و منفعت مادی نداشتیم. بنابراین فقط عشق و علاقه بود که ما را نگاه میداشت، اما امروز مساله مادی در اولویت قرار دارد و آن عشق کمرنگتر شده است.
ـ نقشم در فیلم شکارچی شنبه (پرویز شیخ طادی) را خیلی دوست دارم، چون همه دیالوگهای فیلم، مستند و تاریخی بود و یک کلمه دروغ و شعار در این فیلم وجود نداشت. حتی در این اثر کلماتی بیان شد که از صحبتهای دولتمردان امروز اسرائیل بود.
ـ
گاهی جوانهای ما تصور عجیبی درباره خارج رفتن دارند در حالی که نباید فکر
کنند بهشت جای دیگری است. البته رفتن برای کارهای علمی را مجاز میدانم،
به شرطی که کسانی که میروند، برگردند و به کشور خدمت کنند. ابدا توصیه
نمیکنم کسانی که کار فرهنگی و هنری میکنند به خارج بروند، چون فرهنگ و
هنر ریشه در جامعه خود فرد دارد. متاسفانه ما پشتوانه هزاران سال فرهنگ و
هنر و شعر و ادب ایران را دستکم گرفتهایم و کوششی برای اقتباس از این
منبع عظیم نمیکنیم.