* همیشه دوستان نزدیکم میگویند میشود یک جا بروی و اول نشوی! مدام میگویند استرس نداشته باش و ششم یا هفتم شو نه اول!
* سه، چهار دوست صمیمی دارم که همیشه با هم هستیم ولی در بازی اینها را «شَل و پَل» میکنم! آنها نباید ببرند!
* حسین شمس گفته بود شمسایی با هوا زندگی می کند!
* آقای افتخاری نامه زده بود که سه بار بهترین بازیکن فوتسال آسیا شده ام در حالی که ۶ بار این عنوان را کسب کرده ام.
* جزو بازیکنانی هستم که با سه رئیس فدراسیون بودهام و از هر سه جایزه گرفتم. با هر سه رئیس در مراسم بهترینها هم بوده ام ولی رئیس ما (افتخاری رئیس کمیته فوتسال)سومی را به ما تبریک گفته است!
* جام جهانی ۲۰۰۴ بود که تیم ملی ایران حذف شد. یک روز وسط خیابان آفریقا بودم که اسپانسرم از من خواست روپایی بزنم. همان موقع یک نفر رد میشد و گفت به جای این کارها در تیم ملی برنده باشید!
* بازی ایران و کره در اندونزی بود که کفشم پاره بود. آن موقع حیدریان کاپیتان بود و آخرین نفر وارد زمین میشدم. آن زمان کفشم پر از وصله و پینه بود اما شش، هفت گل زدم که بعد از پایان مسابقه بازیکنان کره جنوبی کفشم را میخواستند!
* در دوران خدمت سربازی مسابقه فوتبال گذاشتند. همه سربازها به تیمهای قوی میرفتند ولی من گفتم به تیمی بروم که نفع ببرم. برای همین به تیم آشپزخانه رفتم! مسئول آشپزخانه گفت اگر تیم را قهرمان کنی هر روز چند سیخ کوبیده میدهیم! من شرط گذاشتم که اگر قهرمان شدیم، صبحها هم به من نیمرو بدهند که قبول کردند. در این مسابقات تیم ما اول شد. بعد از آن هر روز به آشپزخانه میرفتم و میگفتم نیمرو و کوبیده من کو!
* یک پزشک ۱۰ سال پیش گفت دیگر نباید بازی کنی! اینقدر که در فیزیوتراپی هستم در خانه ام نیستم!
* به خاطر مصدومیت دیگر نمی توانم بچرخم!
* دو نفر در دنیا زیاد میچرخیدند. یکی ابراهیم چرخی و یکی من!
* تا این هله هولهها (بازیکنان جوان) هستند من حالاحالاها بازی میکنم! (با خنده و شوخی)
* اسطوره فوتسال ما رضا حیدریان است. حیف است که این آدم در این رشته نیست.