در استقلال، همه جور ستارهای دید؛ از عصر پایانی مرحوم حجازی تا همبازی شدن با امثال مرتضی یکه که به خاطر ضعف استقلال زمانی دسته سومی به حد تواناییهایشان دیده نشدند. خود او هم اهل دیده نشدن بود. همه آنچه باید را در زمین با آن پیراهن آبی میگفت و میرفت.
در استقلال بزرگ شد و رفت آلمان؛ واقعاً لژیونر شدن در دهه 60 حتی در حد حضور در تیمی محلی هم کاری نشدنی بود چون کشوردرگیر جنگ ما هیچ ارتباطی با جهان بیرون نداشت، اما احدی در روت وایس اسن بازی کرد. فقط بازی نکرد. کلی نکته آموخت؛ نکاتی که بعدها فوتبال ایران را مدیون مرد سبیلو کرد. بازی در دیار ژرمنها و شباهت بیبدیل او به رودی فولر، ستاره وقت فوتبال آلمان، لقب جدید او و بساط دسته اولترین شعارها در شیرودی و آزادی را جورکرد. از آلمان برگشت و هر چند مدت کوتاهی را به عنوان خائن در پرسپولیس گذراند اما در استقلال محبوبش، فوتبال را کنار گذاشت. ذهن بازو دهان بسته با توفیق اجباری کمبود رسانه همراه شد تا احدی در آلمان و نزد آن تنها رسانه متعلق به روت وایت اسن هم بیشتر دیده شود تا روی جلد کیهان و دنیای ورزشی!
وقتی خداحافظی کرد، تهران به سبک داستان «نگران نباش» زلزلهای درونی را تجربه میکرد؛ زلزله ای با شکافی به قصد خروج از دنیای زیبای ساعت 14 شیرودی و ورود به دوره اینستاگرام و آدمهای علاقهمند به روابط دور. در دنیای جدید، احدی لباس باغبان به تن کرد و میوههای شیرینی مانند آندرانیک تیموریان را از شاخه آبی استقلال چید.اگر به دیده نشدن او در لباس مربیگری اعتراض دارید فراموش نکنید احدی نمیتوانست سرنوشتی بهتر از فراموششدگانی داشته باشد که به جرم بزرگتر نبودن دهان از میزان شخصیتشان، نابود شدند!
به جای اینکه بنشیند و از خاطره کباب باد زدن با فلانی سرمربی، فکت بیاورد، آنچه در آلمان آموخته بود را در کمپ استقلال جاری کرد و عده زیادی از بازیکنان بزرگ فعلی باشگاه را ساخت. سازندگی، وجه مثبت شخصیت حقوقی او و به قول دوستان نزدیکش، خودتخریبی، شاخصه بارز شخصیت حقیقیاش بود.
این ازخاصیت بزرگان است که اغلب قبل از دیگران، توسط خودشان نابود میشوند و بقیه هرگز نمیتوانند درک کنند چرا همیشه یک نفر( همان فرد خودویرانگر) هست که دوست دارد خودش را از شر آنها خلاص کند. احدی به گفته دوستانش از همان ابتدا انگارعلاقهای به خودش نداشت. مانند امروزیها زیاد جلوی آیینه نبود و بالاخره وقتی در یک جاده برفی به خاطر گیر افتادن در برف و کمبود وسایل گرمایشی، سرمای شدیدی خورد، انگار به خواست خودش، خود را از بقیه خلاص کرد! سرما شدید توام با عدم پیگیری احدی( بخوانید همان خود تخریبی!) کار او را به جاهای باریک کشاند و آن شد که صبح 28 دی دیدیم.