فرصت نشد در برابر همه مهربونيهاتون, دلسوزيهاتون, زحماتتون, بزرگى و بزرگواريهاتون و دستگيريهاتون تشکر کنم.
گيرم فرصتى هم الان پيش آمد , حالا بايد در به در بگردم دنبال قابليت.
.
گرماى آفتاب به من فيض افاضه کرد
بر من بتاب تا که ببندم کتاب را
از من مخواه نور تو را داستان کنم
ذره چگونه شرح دهد آفتاب را
.
بر من بتاب تا که ببندم کتاب را
از من مخواه نور تو را داستان کنم
ذره چگونه شرح دهد آفتاب را
.
ممنونم از محبتهاى بى منتتون در اين سالهايى که در محضرتون بودم و هستم.
.
شايد کسى ندونه اين بيت شعر از چشم گريان و سينه سوزناک شما تراويده , آنجايى که با چند تا از عزيزان محضرتون بوديم و فرموديد :
هرکسى با چيزى داره پير ميشه , ما هم " داريم با حسين , حسين پير ميشيم. "
به زانو زدن در محضر شما افتخار ميکنم, خدا سايه شما و همه پيرغلامان, همه روضه خونها, همه گريه کنها , همه خادمان و حسينى ها رو بر سر اين مملکت مستدام بداره که هر چه داريم از روضه داريم و اميد ما هم فقط به مجالس اباعبدالله ست. صلوات الله عليه.
.
.
.
تا پرچم حسين روى بام خانه هاست
باور کنيد حمله به ايران نمي کنند
.
.
ما به جمهورى زهرايى خود مينازيم
ورنه بى فاطمه که خطه ى ايران هيچ است