امیرکبیر معتقد است شاه باید در اموری چون اعزام قشون و قورخانه به استرآباد، رفتار سرکردگان افواج، وضعیت قشون و ... شخصاً وارد عمل شده و تصمیم گیری کند.
ناصرالدین شاه در سنه 1301ق
قربان خاکپای مبارکت شوم ،دستخط همایون زیارت شد. اولاً استفسار حال این غلام را کرده بودید؛ بد نیست .به حکم این غلام، موسی کلکه و ملا محمد هر دو هستند. ثانیاً در باب سان سواره نانکلی مقرر فرموده بودید که در میدان نمی شود، بیرون بروید. اگر آجودان باشی عرض کرد یا خود اختیار فرموده اید، امر با قبله عالم است. ولکن با این طفره ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران به این هرزگی، حکماً نمی توان سلطنت کرد. گیرم من ناخوش و مردم، فدای خاکپای همایون!شما باید سلطنت بکنید یا نه؟ اگر شما باید سلطنت بکنید، بسم الله!چرا طفره میزنید؟ موافق قاعده کل عالم، پادشاهان سابق چنان نبوده که همگی در سن سی ساله و چهل ساله بر تخت نشسته باشند؛ در ده سالگی نشستند و سی و چهل سال در کمال پاکیزگی پادشاهی کردند. هر روز از حال شهر چرا خبردار نمی شوید که چه واقع می شود و بعد از استحضار چه حکم می فرمایید. از در خانه و مردم و اوضاع ولایات چه خبر می شوید و چه حکم می فرمایید؟ قورخانه و توپی که بایست به استرآباد برود، رفت یا نه؟ این همه قشون که در این شهر است، از خوب و بد و سرکرده های آنها چه وقت خواستند و از حال فوج دایم خبردار شدید؟ و همچنین بنده ناخوشم و گیرم هیچ خوب نشدم، شما نباید دست از کار خود بردارید یا دایم محتاج به وجود یک بندهای باشید. اگر چه جسارت است، اما ناچار عرض کردم .باقی الامر همایون.