یکی از این شاعران، موسی علیمرادی است که پس از بیان سجایای حضرت خدیجه(س)، اشاره ای هم به سالروز ارتحال ملکوتی آن یار صدیق پیامبر اسلام(ص) دارد:
بانوی صبح هستی و خورشید دیگری
خاتون آب هستی و پاک و مطهری
آری به انتخاب خدا و گواه او
تنها تویی که لایق عشق پیمبری
در دامن تو، مادر عالم سه ساله شد
شایسته از مقام تو شد شأن مادری
گرد و غبار راه تو معراج جبرئیل
تفسیر واژه واژه ی آیات کوثری
بانو شنیده ام که وخیم است حال تو
در کنج خانه گشته ای از غصه بستری
و اما محمد بیابانی نیز با اشاره به نزدیک بودن دو مصیبت بزرگ برای پیامبر، یعنی وفات حضرت ابوطالب(ع) و حضرت خدیجه(س)، سروده است:
دارد برای همسر خود گریه میکند
با گریه های کوثر خود گریه میکند
همسر فقط نبود خدیجه برای او
او در فراق یاور خود گریه میکند
دیروز بر عمویش و حالا به همسرش
فردا برای دختر خود گریه می کند
روزی که شعله می شود اجر رسالتش
آنجا به یاس پرپر خود گریه میکند
او همچنین در شعر دیگری، همه مومنان را فرزندان حضرت خدیجه(س) معرفی میکند و چنین میسراید:
مومنون آیههای قرآنند
گاه مقداد و گاه سلمانند
از عرب تا عجم مسلمانند
همه فرزندهای بارانند
یا نوه یا نتیجهاند همه
بچه های خدیجهاند همه
سایه اش مستدام، بر سر ماست
خانه اش قبلهگاه دیگر ماست
نامش آرامش پیمبر ماست
مادر فاطمه است، مادر ماست
مادرم! ای امام مادرها
به فدایت تمام مادرها
گرمی آشیان پیغمبر
همسر مهربان پیغمبر
یاد تو در روان پیغمبر
نام تو بر زبان پیغمبر
قد علم کرده پیش هر دردی
تو بر اسلام مادری کردی
نه فقط امّ مومنین هستی
امّ اسلام، امّ دین هستی
به تو جبریل احترام کند
پیش پایت نبی قیام کند
به تو باید خدا، سلام کند
و تو را صاحب مقام کند
محسن ناصحی نیز در شعری با اشاره به ایثارگری حضرت خدیجه(س) برای اسلام و با همه وجود می آورد:
ای داغ تو بر سینه ی خاتم نشسته
بی تو درون قلب زهرا غم نشسته
در عفت ات مریم کنیز صبح و شامت
آسیه خدمت میکند، هاجر سلام ات
مال و منال و هستی ات شد خرج اسلام
احمد به حیرت مانده در نوع مرامت
زهرا فقط در دامن تو رشد کرده
ای مادر زهرا همین بس در مقام ات
حق است اگر در رتبه ات عمری بگوئیم
دین خدا یکجا سند خورده به نام ات
با این که بر عرش خدایت پا نهادی
رفتی و داغی بر دل زهرا نهادی
در بخشی از شعر محمود ژولیده هم در همین مناسبت می خوانیم:
هنوز چهره ی مکه غبار ماتم داشت
هنوز داغ ابوطالب آتش غم داشت
سخن ز رحلت بانوی با کرامت بود
کسی که حُسن کمال چهار مریم داشت
چه بانویی که خدایش سلام می فرمود
که نامه ی عملش مُهر مِهر خاتم داشت
سخای حاتم طایی کجا و این سفره
که درب خانه ی جودش هزار حاتم داشت
برای حضرت ام الائمه این یک بس
که نور فاطمه بر دامن مکرم داشت
خدیجه مادر ما اولین مسلمانی ست
که با ولای علی، عهد خویش محکم داشت
در آخرین نفسش با اشاره می فرمود
همیشه فاطمه ام غربتی دمادم داشت
فدای دختر مظلومه ام که در آن شعب
به روی گونه چو گلبرگ، یاس شبنم داشت
و اما میلاد یعقوبی نیز در این باره شعری دارد که در بخشی از آن چنین آمده است:
درود بر تو که اول زن مسلمانی
عزیز حضرت طاها، عزیز یزدانی
برای ختم رسولان تو جان جانانی
خدا گواهست که فخر تمام نسوانی
خدیجهای و خدا بر شما نظر دارد
که با وجود شما مصطفی سپر دارد
دلم همیشه هوای تو را به سر دارد
خوشا کسی که برایت دو دیده تر دارد
اگر اجازه دهی در عزایتان بانو
ز دیده اشک ببارم برایتان بانو
رحمان نوازنی نیز از جمله شاعرانی است که این سوگ عظیم را از زبان فرزند حضرت خدیجه(س)، یعنی حضرت زهرا(س) روایت می کند:
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
حالی غریب داری و در فکر رفتنی
دردی به سینه داری و حرفی نمی زنی
داری برای رفتن خود چانه می زنی
موی مرا به گریه چرا شانه می زنی؟
با دانه های اشک تو افطار می کنم
همسایه را ز داغ تو بیدار می کنم
همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند
داری تو می روی و به تو سر نمی زنند
مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت
که قد خمیده می روی از پیش دخترت
مادر! پدر غروب تو را گریه می کند
و خاطرات خوب تو را گریه می کند.
او همچنین در شعر دیگری، با زبانی چنین شاعرانه می سراید:
شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه، «یا رب خدیجه را دریاب»
همانکه هستی خود را به هستی ام بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید
همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوّت خورشید
در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو، تیغ تیز و بُرّان داشت
خدیجه مرهم دلگرمی ره ام می شد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت
همانکه درک مقامش مقام می آرد
و جبرئیل برایش سلام می آرد
همان سرشت زلال و مطهّری که خدا
ز نسل پاک و شریفش، امام می آرد
مقام و منزلتش را کسی چه می داند
شریک امر رسالت همیشه می ماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول می خواند
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر، کوثر
الهی مادر یاسم غریب می میرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
محسن کاویانی نیز از شاعرانی است که در این راستا شعری دارد و در آن با اشاره به سال ارتحال حضرت خدیجه به «سال غمها» (عام الحُزن) می سراید:
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و
از تو غرورش را گدایی کرد
من هم کنار آسمان بودم
وقتی نماز نور را خواندی
در روزهای غربت و سختی
مردانه پای عشق خود ماندی
بانو کسی دیگر نمیگوید
مردانگی در سیرت زن نیست
مردانگی ها را نشان دادی
مردانگی تنها به گفتن نیست
با چشم خود دیدم برای او
سال عروجت سال غمها شد
شکر خدا آن روزهای سخت
زهرای تو ام ابیها شد
و در نهایت شعری تقدیم می شود از قاسم نعمتی که این شاعر آئینی در شعر خود، با اشاره به تاریخ ارتحال حضرت خدیجه(س)، اشاره ای هم به مقام شفاعت ایشان دارد:
خدیجه مادر مهدی(عج) امام حاضر ماست
کسی که چشم بصیرش همیشه ناظر ماست
من از خدیجه چه بگویم بدین بیان قصیر
گنه نباشدی که ز من، زبان کند تقصیر
به روز عشر ز ماه مبارک رمضان
گرفت جسم عزیزش مغاک در دامان
گرت نصیب شد ای جان گذر کن از کویش
که حس کنی به مشامت تو بوی مینویش
کند شفاعت سیمرغ گر به روز جزا
نباشدش غم دیگر چو جان دهد به قضا