به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق،حامد شیخ پور از فعالان رسانه ای بعد از درگذشت علی دادمان فرزند مرحوم رحمان دادمان وزیر راه سابق در صفحه اینستاگرام خود نوشت: به درخواست برخی دوستان، پست سابقم درباره شهید رحمان دادمان را دوباره منتشر میکنم.
مهندس دادمان را "عمو رحمان" صدا ميزدم. از بدو تولدم تا هفت سالگی، همسايه بوديم. چهره مهربانش را کمتر بدون لبخند ميشد ديد.
مهرماه سال هفتاد و شش، وقتي وزير راه شده بود مقابل مسجد دانشگاه تهران از خودروَش پياده شد که برود سر کلاسش در دانشکده فني؛ پرسيدم وزارتخانه را تحويل گرفتيد، اوضاع خوب است؟ چه کار ميخواهيد بکنيد؟ گفت: ميخواهم به حول و قوه الهی، کاری کنم که از اين به بعد، مردم وقتی جاده های خوش ساخت قديمی و تونل های شمال و پل ورسک را ديدند نگويند "ببين پدرسوخته اون موقع چی ساخته!" خنديدم و غبطه خوردم به اخلاصش و دلسوزی اش برای نظام و کشور و ملت.. غبطه ای که تا پس از مأموريت شهادتْ ثمرش در سانحه هوايی استان گلستان، با نگارش يادداشت "خليل رحمان در آتش گلستان" همراهم بود. او از معدود افرادی بود که در زندگی، بر رفتنش گريستم.
مهندس که همزمان با وزارت، دبير شاخه سياسی جبهه مشارکت هم بود و قاعدتا متهم به ضديت با نظام و ولايت فقيه؛ در عمل ولايت پذيری خود را به مدعيان ولايت اثبات کرد.
پس از پرواز شهادت گونه اش بود که هيئت دولت وقت به ديدار رهبری رفتند و ايشان در آن ديدار، اين گونه از ولايت پذيری آن شهيد، تمجيد کردند:
"طلب رحمت و مغفرت و رضاى الهى مى كنم براى مرحوم دكتر دادمان، وزير بانشاط و پُرهمت و بااراده مان كه متأسفانه نتوانستيم از ظرفيتهاى پُرارزش وجود او استفاده كنيم و كارهايش نيمه كاره ماند.. من وقتى در سفر گيلان، به بندر انزلى رفتم و آن پل قديمى را كه خود من حدود چهل سال قبل از آن عبور كرده بودم ديدم، در دل شرمنده شدم. غازيانِ امروز شايد ده برابر غازيانِ آن روز شده؛ بندر انزلى هم چند برابر بندر پهلوىِ آن روز شده اما پل بين اين دو از روى آن رودخانه عريض، يك پل قديمى با عرضِ خيلى كم است. بعد هم كه رفتيم ديديم مردم و به تبع آنها آقاى امام جمعه، همه از ما ساخت پل را مى خواهند. من وقتى به رشت برگشتم، در خانه ى آقاى صوفى، آقايان وزرا جمع شدند آقاى عارف و ديگران هم بودند من مسأله پل را مطرح كردم و به مرحوم دادمان گفتم شما اين پل را مى سازيد؟
ايشان فكرى كرد و گفت بله، ما سه ساله آن را تحويل مى دهيم؛ من گفتم آن را دوساله تحويل دهيد. ايشان سرى تكان داد و من فكر كردم كه تلقى به قبول كرده كه دوساله تحويل دهد. گفتم من دلم مى خواهد دو سال ديگر رئيس جمهور بيايد و در همين موقع اين پل را افتتاح كند. وقتى دادمان از دنيا رفت كسانى از دوستان ما كه با خانواده ايشان مرتبطند گفتند كه دادمان در خانه گفته بود كه فلانى به من گفت دو ساله پل را بسازيد اما من آن را يك ساله تمام مى كنم. همت آن مرد، اين گونه بود. ببينيد انسان از فقدان چنين آدمهايى چقدر مى سوزد."
مهندس دادمان را «عمو رحمان» صدا ميزدم. از بدو تولدم تا هفت سالگی، همسايه بوديم. چهره مهربانش را کمتر بدون لبخند ميشد ديد.