فیلم های عباس کیارستمی به آسانی معنی خود را نمایان نمی کردند و مملو از آرامشی مراقبه گونه، اندوه و تاملات بودند. کیارستمی یک سینمای داستانی-رئالیستی را پدید آورد که اغلب در دنیای معصوم کودکان می گذشت. این دنیای کودکانه یک جور زبان سینمایی برای او بود. کیارستمی به زادگاهش وفادار ماند و هرگز مانند جعفر پناهی و محمد رسول اف خود را تبعید نکرد.
مضاف بر اینکه پشت این سادگی آشکار کیارستمی یک فرهیختگی والا و خودآگاهی درباره کار فیلمسازی و فیلمساز بودن و چهره اجتماعی بودن وجود داشت. فیلم های کیارستمی می توانند مبهم، گاهی گیج کننده و طاقت فرسا باشند اما همیشه فریبنده و کاملا منحصربفرد هستند و برای من شاهکار او «طعم گیلاس» فراموش نشدنی است. فیلم های واپسین کیارستمی خارج از ایران ساخته شدند و برای من جذابیت کمتری داشتند. در ابتدای فیلم «باد ما را خواهد برد» ما عوامل را می بینیم که سوار ماشین در جاده ای توفانی و طولانی می رانند که تنها تک درختی دارد. این یکجور نمای «بکت» وار است که عباس کیارستمی «طعم گیلاس» را بر پایه آن بنا نهاد.
آنها مسیر را در جست وجوی یک روستا گم می کنند که فکر می کنند نزدیک درخت است. کیارستمی خود در این لحظه شعری را از سهراب سپهری زمزمه می کند. این لحظه از فیلم شاعرانه، لطیف، روحانی، با گره ای طعنه آمیز و تند و تیز مانند برخورد سوزن به پوست است. شعر سینمایی کیارستمی بدین نحو عمل می کرد. »