به گزارش مشرق، عباس عبدی، در سال ۱۳۷۳، آن هنگام که به عنوان سردبیر روزنامه سلام فعالیت میکرده است، به خاطر انتقاد از هاشمی رفسنجانی دستگیر و ۱۱ ماه را در زندان می گذراند. او معتقد است هاشمی تغییرات مثبتی کرده است، اگرچه این تغییر رفتار 25 سال با تأخیر صورت گرفته است. گفتوگوی پنجره را با این پژوهشگر و فعال رسانه ای اصلاح طلب از نظر می گذرانید.
تعریف شما از پوپولیسم (عوام گرایی در سیاست) چیست؟
این تعبیر به این معناست که افراد جامعه با هویت فردی و نه گروهی خود مخاطب قدرت و سیاست قرار گیرند و آنان نیز متقابلا خواستار مشارکت و اظهارنظر فردی و سازماندهی نشده درباره همه مسائل مورد توجه در حوزههای مختلف باشند درصورتیکه در فضای غیر پوپولیستی ارتباط و مشارکت افراد جامعه و اثرگذاری آنها در مباحث فرهنگی ـ سیاسی و اجتماعی باید از طریق نهادهایی که با عناوین حزب، نشریه، سندیکا، NGO و... تاسیسشده است صورت میگیرد. البته این وضع صفر و یک نیست بلکه در هر جامعهای هر دو صورت ماجرا وجود دارد ولی در جامعه پوپولیستی وجه مدنی به شدت ضعیف است یا دیده نمیشود و در جامعه غیر پوپولیستی وجه مدنی غلبه دارد.
تعریف شما از پوپولیسم (عوام گرایی در سیاست) چیست؟
این تعبیر به این معناست که افراد جامعه با هویت فردی و نه گروهی خود مخاطب قدرت و سیاست قرار گیرند و آنان نیز متقابلا خواستار مشارکت و اظهارنظر فردی و سازماندهی نشده درباره همه مسائل مورد توجه در حوزههای مختلف باشند درصورتیکه در فضای غیر پوپولیستی ارتباط و مشارکت افراد جامعه و اثرگذاری آنها در مباحث فرهنگی ـ سیاسی و اجتماعی باید از طریق نهادهایی که با عناوین حزب، نشریه، سندیکا، NGO و... تاسیسشده است صورت میگیرد. البته این وضع صفر و یک نیست بلکه در هر جامعهای هر دو صورت ماجرا وجود دارد ولی در جامعه پوپولیستی وجه مدنی به شدت ضعیف است یا دیده نمیشود و در جامعه غیر پوپولیستی وجه مدنی غلبه دارد.
لطفا کمی بیشتر درباره جامعه غیرپوپولیستی توضیح دهید؟
در جامعه غیر پوپولیستی نمایندگان این نهادها باید با نمایندگان دولت و نیز سایر گروهها به مذاکره پرداخته و درباره مسائل مدنظرشان با آنها به تفاهم رسیده و از این طریق مطالبات مردمی را پیگیری کنند برای تفهیم این مطلب این مثال شاید راهگشا باشد؛ یکی از مسئولان سخنرانی دارد و عنوان میکند من با هیچ گروهی کار ندارم بلکه روی سخنم با همان میلیونها نفری است که به من رای دادهاند یا روی سخنم با همه مردم ایران است. این گفتوگو نیست و در عمل چنین گفتوگویی غیرممکن است زیرا این افراد اصلا فرصت و شرایط این را ندارند که تکبهتک دیدگاهها و خواستههایشان را به اطلاع منتخبشان برسانند ولی نمایندگان مردم در نهادها با گفتوگوی رودر رو به طرح مسائل مدنظر مردم میپردازند کسی که چنین حرفی بزند ظاهرش اهمیت دادن به مردم است ولی واقعیت این است که مردم را از دور خارج کرده است.
علاوه بر این تکتک افراد جامعه که اصطلاحا توده شناخته میشوند همسنگ و همارز مسئولی همچون رئیسجمهور نیستند که با او چالش کنند از همین رو مباحث مورد نظر آحاد جامعه باید از سوی نهادهای مدنی که به نوعی همطراز با آن مسئول است طرح شود.
این در خصوص قشرهای مختلف متفاوت است؟
بله. ممکن است رئیسجمهور در یک سخنرانی و با بیان اظهارات بیپایه و مغشوش که در جمع روستاییان یا شهریها انجام میدهد بتواند آنها را در موضوعی مربوط به امور کشوری به ظاهر قانع یا ساکت کند اما این کار را نمیتواند در مقابل یک روزنامهنگار یا انجمن کشاورزان انجام دهد. البته هدف از گفتن این مطلب توهین به هیچ قشری نیست. بلکه منظور این است که توده جامعه در خصوص مباحث مختلف کارشناس نیستند و غالبا در مقابل طرح سخنان اینچنینی تهییج میشوند اما نخبگان و نمایندگان نهادهای جامعه غالبا به تحلیل این سخنان میپردازند. باید اینجا به این مسأله هم تاکید کنم که منظورم از نخبگان همگروه خاصی و افراد ردهبالای جامعه نیستند بلکه آنچه مدنظر است همان نهادهای مدنی فعال بین مردم و دولتهاست که به نوعی نماینده مردم و سخنگوی آنها هستند.
حالا شما جامعهای را مدنظر بگیرید که اساسا هیچ درآمدی ندارد و همه امور مملکتش با مالیات تامین میشود در نتیجه مسئول صاحب قدرت در این فضا به ناچار به مردم به ویژه به افراد و گروههایی که ازنظر مالی به آنها وابسته است بیشتر پاسخگوست.
برخی معتقدند در این دولت نیز به جای توجه به مسائل اصلی، توجه مردم را به سمت موضوعات حاشیهای هدایت میکنند، تحلیل شما در اینخصوص چیست؟
در شرایط کنونی هیچ مسألهای به اندازه بیکاری و معضلات اقتصادی مهم و قابل پرداختن نیست اما به عقیده من درخصوص مسألهای نظیر برگزاری کنسرتها که به نظر حاشیهای میرسد توجه به این نکته باید حایز اهمیت باشد، شاید اگر کنسرتی برگزار نشود به ظاهر اتفاقی هم نیفتد و به قولمعروف آب از آب تکان نخورد اما این مسأله از یک منظر مهم و قابلتوجه است که عدم برگزاری کنسرت نقض حقوق عدهای از افراد جامعه است که میتوانند و میخواهند در اینخصوص فعال باشند و گروهی که علاقهمند برای تماشای این برنامهها هستند، حقوقشان ضایع میشود. بنابراین در یک جامعه مردمسالار فرقی نمیکند که فردی به ناحق به یک انسان دیگر سیلی بزند یا چاقو. بلکه اصل موضوع این است که حقی به ناحق تضییعشده است.
من نیز با شما کاملا موافقم که موضوع برپایی کنسرتها در برابر بیکاری فرزندانمان یا رشد پایین اقتصادی از اهمیت زیادتری برخوردار نیست اما این نقض حق است که موضوع را با حساسیت مواجه کرده علاوه بر این بر حاکمیت قانون در جامعه نیز خدشه وارد میکند این موضوع فقط محدود به کشور ما نیست مثلا همین موضوع «بورکینی» که در فرانسه مطرح شد در مقایسه با مسائل مهم چه اهمیتی داشت که زنان مسلمان آن را بپوشند و حتی کنار دریا بروند اما پرداختن به این موضوع اهمیت داشت که عدهای از افراد جامعه خواستار احقاق حقوقشان در خصوص مسألهای هستند که عدهای دیگر آن را نادیده میگیرند. نقض قانون بدترین اثر را در رشد اقتصادی و اشتغال و سرمایهگذاری دارد.
جناب عبدی مطمئنا تعداد افراد جویای کار و کسانی که خواستار بهبود اوضاع اقتصادی هستند به مراتب بیشتر از علاقهمندان به برگزاری کنسرت است در چنین شرایطی بحث اولویت بندی موضوعات از چه جایگاهی برخوردار است؟
بههرحال واضح است تعداد افراد بیکاری که طالب اشتغال هستند بسیار بیشتر از افرادی است که تمایل به شرکت در کنسرت دارند اما مخالفان برگزاری کنسرت همان افرادی هستند که در دوره هشتساله آقای احمدینژاد که رشد سالانه اشتغال 10ـ20 هزار و تقریبا صفر بود اعتراضی نداشتند درحالیکه اگر در دوره آقای احمدینژاد مثل چهار سال دوم دولت اصلاحات بلکه بیشتر اشتغالزایی میشد، امروز سه الی چهار میلیون شغل بیشتر نسبت به وضع موجود داشتیم اما متاسفانه در آن زمان هیچ انتقادی در اینخصوص صورت نگرفت ولی الان یاد کمبود شغل افتادهاند. دولت هم اگر روی برگزاری کنسرت حساس است در عین حال اولویت اشتغال را تایید میکند ولی این کارهای غیرقانونی مانع توسعه اقتصادی میشود. الآن هم به نظر من لازم است که همه نسبت به عملکرد دولت در خصوص اوضاع شغلی و اقتصادی نقد کنند اما متاسفانه همین افراد برپایی کنسرت را دستمایه نقد خود قرار دادهاند فارغ از اینکه به هرحال کسانی مایل به کنسرت رفتن هستند و این اقدامشان قانونی است.
سوالی که برایم پیش میآید این است چرا این منتقدان هموغم خود را رفع بیکاری قرار نمیدهند؟ بهنظرم بهتر است معترضان، بیکاران را سازماندهی و دولت را موظف کنند که سرمایه کار در اختیار این افراد قرار دهد و دولت هم شرایط را برای جذب سرمایه و ایجاد اشتغال توضیح دهد نه اینکه مانع برگزاری یک امر قانونی شوند. به اینترتیب مشکل آن دسته از بیکاران حلشده و یک مسأله اصلی تا حدی رفع و رجوع میشود اما متاسفانه این افراد بیشتر به مسائل فرعی و حاشیهای نظیر برگزاری کنسرت میپردازند و درنهایت اتفاق خاصی هم نمیافتد.
روزنامه سلام از سیاستهای دولت هاشمی به ویژه در دو حوزه «اقتصادی» و «اجتماعی» انتقاد میکرد، شما در سال ۱۳۷۳ هنگامی که به عنوان سردبیر روزنامه سلام فعالیت میکردید، بهخاطر انتقاد از هاشمی رفسنجانی دستگیر و ۱۱ ماه را در زندان گذراندید، دلیل آن انتقادات چه بود؟ آیا هنوز هم بر نظرات انتقادی آن زمانتان نسبت به هاشمی پا برجا هستید؟
فرق بنده با دیگران این است که نظرات انتقادیام را نوشتهام و همچنان موجود است. بنابراین هر کس که نقدی به آنها دارد میتواند به این مطالب رجوع کرده و انتقادات خود را شفاف بیان کند اما خودم همچنان از بخش عمده آنها دفاع میکنم. البته ممکن چند درصدی بالا و پایین باشد اما کلیت و بنیادش به نظرم قابل قبول و صحیح است. همچنانکه الان هم همان نقدها را پیگیر هستم. اما به نظرم یکی از دلایلی که انتقادات من به آقای هاشمی تا آن حد دیده و شنیده شد به خاطر شدت آنها نبود بلکه به اینعلت بود که در آن ایام روزنامه و رسانه منتقد به جز سلام نبود.
در آن ایام پنج روزنامه طرفدار دولت بود و یکی هم منتقد. تنها ما بودیم که به وضعیت موجود اعتراض میکردیم. بنابراین اگر فضای آن دوران محدود به چند روزنامه نبود و فضای کاری برای رسانهها گسترده بود مطمئنا این نوشتهها به این میزان دیده نمیشد مثلا در شرایط کنونی انتقادات زیادی به دولت روحانی و اقداماتش میشود اما بخشی از آنها اصلا دیده و شنیده نمیشوند. البته به عقیده من فارغ از درست و غلط بودن انتقادهای موجود باید آن را علامت خوبی دانست زیرا دولتها را متوجه اشتباهات و خطاهایشان میکند و به آنها میفهماند یا کارشان نادرست است یا اگر درست است در خصوص دفاع از برنامههایشان ناتوان هستند.
بخش عمدهای از انتقادات شامل امور سیاسی و اجتماعی بود زیرا به عقیده من در آن سیستم مدیریتی بسیاری از برنامهها بیجواب میماند نتیجهاش هم به مرور زمان مشخص شد چراکه آقای هاشمی در دور دوم ریاستجمهوریشان تنهای تنها شد.
چرا؟
چون همه بار به دوش شخص رئیسجمهور بود درحالیکه در دنیای امروزی این مسئولیت باید بین هیأت دولت و افرادی که در قالب احزاب و گروهها به حمایت از دولت و برنامههایش میپردازند توزیع شود. شرایط الان را مدنظر بگیرید؛ آقای روحانی در حال حاضر مجبور نیست که به تنهایی از تصمیمات و برنامههایش دفاع کند بلکه بخشی از این اقدام توسط حامیانش صورت میگیرد درصورتیکه در دوره آقای هاشمی وضع این بود که وزرا عهدهدار کارهای اجرایی بودند و خود رئیسجمهور یکتنه بار فعالیت سیاسی را به دوش میکشید.
البته هاشمی رفسنجانی امروز دچار تحولات مثبتی شده به همین دلیل است اگر رفتار ایشان را امروز خوب تحلیل و آنالیز کنیم و سپس اسم هاشمی را حذف کرده و این اقدامات را به کسی ارائه دهیم و بگوییم آقای ایکس 20 سال پیش اینطور رفتار یا صحبت میکرد و امسال اینگونه سخن میگوید خیلی راحت متوجه تحولی میشود که در گفتمان چنین فردی ایجاد شده است، ولی فکر نمیکنم اگر کسی این کار را با مطالب من انجام دهد بتواند تمایز جدی و اساسی پیدا کند. بنابراین اگر در همان زمان نقدهای بیشتری صورت میگرفت به احتمال زیاد، ایشان رفتار امروز را در همان دوران از خود بروز میدادند و نه با تاخیر 25 ساله. البته این حرفم به این معنی نیست که اگر کسی تغییر کند نامطلوب است و خوب بلکه منظورم این است که فرد نمیتواند این همه تغییر کند و بعد مدعی ثبات باشد.
فرق بنده با دیگران این است که نظرات انتقادیام را نوشتهام و همچنان موجود است. بنابراین هر کس که نقدی به آنها دارد میتواند به این مطالب رجوع کرده و انتقادات خود را شفاف بیان کند اما خودم همچنان از بخش عمده آنها دفاع میکنم. البته ممکن چند درصدی بالا و پایین باشد اما کلیت و بنیادش به نظرم قابل قبول و صحیح است. همچنانکه الان هم همان نقدها را پیگیر هستم. اما به نظرم یکی از دلایلی که انتقادات من به آقای هاشمی تا آن حد دیده و شنیده شد به خاطر شدت آنها نبود بلکه به اینعلت بود که در آن ایام روزنامه و رسانه منتقد به جز سلام نبود.
در آن ایام پنج روزنامه طرفدار دولت بود و یکی هم منتقد. تنها ما بودیم که به وضعیت موجود اعتراض میکردیم. بنابراین اگر فضای آن دوران محدود به چند روزنامه نبود و فضای کاری برای رسانهها گسترده بود مطمئنا این نوشتهها به این میزان دیده نمیشد مثلا در شرایط کنونی انتقادات زیادی به دولت روحانی و اقداماتش میشود اما بخشی از آنها اصلا دیده و شنیده نمیشوند. البته به عقیده من فارغ از درست و غلط بودن انتقادهای موجود باید آن را علامت خوبی دانست زیرا دولتها را متوجه اشتباهات و خطاهایشان میکند و به آنها میفهماند یا کارشان نادرست است یا اگر درست است در خصوص دفاع از برنامههایشان ناتوان هستند.
بخش عمدهای از انتقادات شامل امور سیاسی و اجتماعی بود زیرا به عقیده من در آن سیستم مدیریتی بسیاری از برنامهها بیجواب میماند نتیجهاش هم به مرور زمان مشخص شد چراکه آقای هاشمی در دور دوم ریاستجمهوریشان تنهای تنها شد.
چرا؟
چون همه بار به دوش شخص رئیسجمهور بود درحالیکه در دنیای امروزی این مسئولیت باید بین هیأت دولت و افرادی که در قالب احزاب و گروهها به حمایت از دولت و برنامههایش میپردازند توزیع شود. شرایط الان را مدنظر بگیرید؛ آقای روحانی در حال حاضر مجبور نیست که به تنهایی از تصمیمات و برنامههایش دفاع کند بلکه بخشی از این اقدام توسط حامیانش صورت میگیرد درصورتیکه در دوره آقای هاشمی وضع این بود که وزرا عهدهدار کارهای اجرایی بودند و خود رئیسجمهور یکتنه بار فعالیت سیاسی را به دوش میکشید.
البته هاشمی رفسنجانی امروز دچار تحولات مثبتی شده به همین دلیل است اگر رفتار ایشان را امروز خوب تحلیل و آنالیز کنیم و سپس اسم هاشمی را حذف کرده و این اقدامات را به کسی ارائه دهیم و بگوییم آقای ایکس 20 سال پیش اینطور رفتار یا صحبت میکرد و امسال اینگونه سخن میگوید خیلی راحت متوجه تحولی میشود که در گفتمان چنین فردی ایجاد شده است، ولی فکر نمیکنم اگر کسی این کار را با مطالب من انجام دهد بتواند تمایز جدی و اساسی پیدا کند. بنابراین اگر در همان زمان نقدهای بیشتری صورت میگرفت به احتمال زیاد، ایشان رفتار امروز را در همان دوران از خود بروز میدادند و نه با تاخیر 25 ساله. البته این حرفم به این معنی نیست که اگر کسی تغییر کند نامطلوب است و خوب بلکه منظورم این است که فرد نمیتواند این همه تغییر کند و بعد مدعی ثبات باشد.
باوجود دفاع جریان همسو با دولت تدبیر و اعتدال از آقای روحانی چرا باز برخی وی را مظلوم، تنها و رئیسجمهوری مینامند که حتی کابینه هم همراهش نیست؟
بحث سیاستمداران و تحلیلگران معمولا با یکدیگر متفاوت است زیرا سیاستمداران غالبا در اندیشه جذب و بسیج نیرو و تضعیف طرف مقابل هستند و در این راستا صحبتهایی نیز میکنند که من وارد رد یا اثباتش نمیشوم بنابراین همیشه باید میان جملات افراد تمایز قائل شد به نحویکه چه مطلبی خبری و بیان واقعیت است و قابلیت سنجش درست و غلط بودن را دارد و چه مواردی سیاسی است. به عنوان مثال اگر یک نامزد انتخابات به تبلیغ این موضوع بپردازد که من برنده انتخابات هستم ولی با کسب ده درصد آرا شکست بخورد در این حالت پس از انتخابات کسی آن کاندیدا را مواخذه نمیکند که چرا فقط 10 درصد آرا را به دست آورد در صورتی که خود را برنده انتخابات میدانست واضح است که برای دلگرمی دادن این را گفته است بنابراین در وهله اول باید بین سخنان سیاستمداران آنجا که سیاسی حرف میزنند و آنوقتی که تحلیل و خبری سخن میگویند تفاوت قائل شد.
شما در بخشی از یادداشت خود با عنوان «قبیله گرایی» گفته اید: «دفاع از این ادعا (صلاحیت سید حسن برای کاندیداتوری در انتخابات خبرگان) هیج ربطی به انتساب به ریشه خانوادگی ایشان یا بدهی به امام و خانواده امام ندارد، و این استدلال نه تنها ضعیف و بیربط، بلکه نادرست نیز است و خواسته و ناخواسته
در جهت موجه جلوه دادن رد صلاحیت ایشان است و جز به تنش سیاسی کمک نمیکند. این منطق قبیلگی و خلاف آرمانهای شناخته شده است. به نظر میرسد که آقای هاشمی در موارد دیگر هم با همین منطق انتساب خانوادگی یا بدهکار و طلبکار بودن، از افراد دفاع یا به آنها حمله میکنند».
امکان دارد چند نمونه از این منطق را آقای هاشمی که براساس خانوادگی یا بدهکار و طلبکار بودن، از افراد دفاع یا به آنها حمله میکنند ذکر کنید؟
موضوعی که در آن یادداشت مطرح کرده بودم محدود به شرایط آن ایام نبوده و در همهجا صدق میکند و همه اعم از اصولگرایان، اصلاحطلبان و اعتدالیها و. . را در برمیگیرد، نمونهاش همین قضیه شهرداری است البته در اینجا من کاری به اصل موضوع و واقعیت آن ندارم زیرا دستیابی به واقعیت آن در صورت انجام گزارشهای تحقیقی میسر میشود اما در موضوع فیشهای حقوقی اصلاحطلبان حتیالمقدور برخورد خوبی با این مسأله کرده و به مخالفت با آن پرداختند و تجربه خوبی را به نمایش گذاشتند، فارغ از اینکه این اتهام علیه چهکسی بوده است تا حدی که وقتی عنوان شد این حقوق از زمان احمدینژاد آغاز شده است بنده نیز همصدا با سایر اصلاحطلبان نوشتم مهم این است که این تخلف در این زمان نباید اتفاق میافتاد اما در قضیه شهرداری، اصولگرایان در خصوص موضوعی که به مراتب بدتر از حقوق نجومی بود برخورد متفاوت کرده و آن را مسکوت گذاشتند و به عقیده من این نوعی قبیله گرایی و یک آفت بزرگ است.
مسأله اصلی بنده همیشه این بوده که معمولا بیش از آنکه با شما درباره محتوای یک مسأله تفاهم داشته باشم در اندیشه ایجاد تفاهم در خصوص شکل و روش آن هستم زیرا در این صورت کمتر دچار دوگانگی میشویم موضوعی که در جامعه ما در بسیاری از جاها به عنوان مشکلی خودنمایی میکند. درباره آقای هاشمی صحبت کردهام و مواضع من همان موضوعاتی است که پیش از این گفتم و نمیخواهم دوباره به این موضوع بپردازم اما انتظارم از فعالان سیاسی مخصوصا روزنامهنگاران این است که روی این دوگانگیها متمرکز شوند و فارغ از اینکه فیالمثل بنده منتسب به چه جریانی هستم به بررسی این تضادها بپردازند و افراد را در خصوص این رفتار دوگانه مورد سوال قرار دهند زیرا در این صورت بسیاری از مسائل و موضوعات قابل حل است. به عنوان مثال، اگر یک نفر از جناح شما رد صلاحیت شود من خوشحالی کنم اما اگر یک نفر از همفکران خودمان با همان منطق صلاحیتش مورد تایید قرار نگرفته باشد شروع به اعتراض و انتقاد میکنیم موضوعی که به عقیده من اصلا کار پسندیدهای نیست.
موضوعی که در آن یادداشت مطرح کرده بودم محدود به شرایط آن ایام نبوده و در همهجا صدق میکند و همه اعم از اصولگرایان، اصلاحطلبان و اعتدالیها و. . را در برمیگیرد، نمونهاش همین قضیه شهرداری است البته در اینجا من کاری به اصل موضوع و واقعیت آن ندارم زیرا دستیابی به واقعیت آن در صورت انجام گزارشهای تحقیقی میسر میشود اما در موضوع فیشهای حقوقی اصلاحطلبان حتیالمقدور برخورد خوبی با این مسأله کرده و به مخالفت با آن پرداختند و تجربه خوبی را به نمایش گذاشتند، فارغ از اینکه این اتهام علیه چهکسی بوده است تا حدی که وقتی عنوان شد این حقوق از زمان احمدینژاد آغاز شده است بنده نیز همصدا با سایر اصلاحطلبان نوشتم مهم این است که این تخلف در این زمان نباید اتفاق میافتاد اما در قضیه شهرداری، اصولگرایان در خصوص موضوعی که به مراتب بدتر از حقوق نجومی بود برخورد متفاوت کرده و آن را مسکوت گذاشتند و به عقیده من این نوعی قبیله گرایی و یک آفت بزرگ است.
مسأله اصلی بنده همیشه این بوده که معمولا بیش از آنکه با شما درباره محتوای یک مسأله تفاهم داشته باشم در اندیشه ایجاد تفاهم در خصوص شکل و روش آن هستم زیرا در این صورت کمتر دچار دوگانگی میشویم موضوعی که در جامعه ما در بسیاری از جاها به عنوان مشکلی خودنمایی میکند. درباره آقای هاشمی صحبت کردهام و مواضع من همان موضوعاتی است که پیش از این گفتم و نمیخواهم دوباره به این موضوع بپردازم اما انتظارم از فعالان سیاسی مخصوصا روزنامهنگاران این است که روی این دوگانگیها متمرکز شوند و فارغ از اینکه فیالمثل بنده منتسب به چه جریانی هستم به بررسی این تضادها بپردازند و افراد را در خصوص این رفتار دوگانه مورد سوال قرار دهند زیرا در این صورت بسیاری از مسائل و موضوعات قابل حل است. به عنوان مثال، اگر یک نفر از جناح شما رد صلاحیت شود من خوشحالی کنم اما اگر یک نفر از همفکران خودمان با همان منطق صلاحیتش مورد تایید قرار نگرفته باشد شروع به اعتراض و انتقاد میکنیم موضوعی که به عقیده من اصلا کار پسندیدهای نیست.
تحلیل جنابعالی در خصوص قرادار FATF چیست؟
این موضوعی تخصصی است و من خیلی با جزئیات آن آشنا نیستم اما واقعیت این است ایران به چارچوبی با عنوان پولشویی پیوسته است و قاعدتا نیز باید بر همین اساس عمل کند و این به معنای پذیرش نظم و محدودیتهایی است. البته میتوان نپذیرفت ولی نه تنها منفعتی جز برای پولشویان ندارد بلکه ضررهای زیاد هم دارد. لازم میدانم تاکید کنم این را فراموش نکنید که برجام یک توافق هستهای نیست بلکه یک تغییر راهبردی در ایران است که توافق هستهای در دل آن حل شده است قاعدتا در این تغییر راهبردی نیز داد و ستد یکسری از امتیازات وجود دارد. امتیازی که ایران کسب کرد این است که نظام بینالملل تاکنون به هر دلیلی وضعیت به وجود آمده پس از انقلاب را به رسمیت نشناخته بود، اکنون به آن تن داده است و در مقابل ما نیز برخی تعهدات را پذیرفتهایم و باید هزینههای آن را بپردازیم. علت این بود که هزینههای نپذیرفتن بیشتر بود و در قضیه هستهای این هزینهها به بنبست رسید زیرا در غیر این صورت دلیلی نداشت که حکومت برجام را بپذیرد.
البته این بنبست روابط میان ایران و نظام بینالملل فقط در مسأله هستهای نبود بلکه عام بود در نتیجه برجام رسیدن به یک نوع تفاهم کلی بین طرفین بود. براساس پذیرش برجام ایران میتواند حساب شده عمل کند و حتی در یمن و لبنان دخالت کرده بدون اینکه هیچ قدرتی در دنیا در اینخصوص برخوردی جدی با آن کند همچنانکه پس از برجام به حضورمان در سوریه تن دادند. از همین رو به نظر من برخی از مخالفتهای شدید با سیاستهای گذشته ایران به دلیل این بود که ایران نیز از ابتدا چارچوبهای بینالمللی را نپذیرفته بود ولی پس از برجام چنین نیست.
یادم است یک زمانی از کشورمان کشتی به سمت غزه میرفت اما از عبور آن به دلیل حمل اسلحه جلوگیری کردند که بعدها توسط مسئولان کشور ارتباط آن با ایران تکذیب شد اما وقتی اقدام اینچنینی از سوی اسپانیا انجام شد نه تنها مشکلی پیش نیامد بلکه این کشور باافتخار حمایتش از فلسطین را اعلام کرد و مشکلی برایش پیش نیامد زیرا آنها طبق چارچوب بینالمللی اقدام کردند و ما به صورت دیگری این کمکها را انجام میدهیم.
در حالیکه در مسأله سوریه شرایط تغییر کرد تا حدی که در حال حاضر نه تنها نظام بینالملل حضور ایران در سوریه را پذیرفته است بلکه دعوت از ایران برای چارهاندیشی در خصوص اوضاع سیاسی سوریه برای کشورهای عربی فاجعه بود بنابراین ما باید بپذیریم حضور در سوریه فارغ از اینکه خوب است یا بد، به دلیل پایبندی نسبی ایران به چارچوب بینالمللی صورت گرفت در نتیجه ایران در کنار روسها به بازی خود در سوریه ادامه میدهد و آتشبس میان روسها و آمریکاییها را تایید میکند. از همین رو به عقیده من پذیرش حدی از مقررات و ضوابط بینالمللی چنین بازتابی دارد و دوباره تاکید میکنم میتواند شرایطی را فراهم کند که حتی حضور ما در یمن هم رسما پذیرفته شود.
منتقدان از درز اطلاعات امنیتی کشورمان بهواسطه قرارداد FATF اظهار نگرانی میکنند...
در این زمینه نهادهایی نظیر شورای عالی امنیت ملی، سپاه، اطلاعات و از هم مهمتر رهبری باید ابراز عقیده کنند و نظارت آنها کامل و نسبت به همه زوایاست و این نهادها با حساسیت بالایی موضوعات اینچنینی را بررسی میکند و نقش دولت در این امور ضعیفترین حلقه است زیرا همانطور که میدانید مصوبات شورای عالی امنیت ملی باید مورد تایید رهبری باشد مگر اینکه معترضان به FATF تاثیرگذاری بر تصمیمگیری رهبری را هدف قرار داده باشند. بنابراین به شخصه در این خصوص نگرانی ندارم و معتقدم کشیدن این مسأله به عرصه عمومی مسألهای را حل نمیکند.
آقای هاشمی رفسنجانی اخیرا به تشریح راز اقتصادی شدن کشورهایی نظیر آلمان و ژاپن پرداخته و دلیل آن را از دست دادن نیروی نظامی عنوان کردند آیا شما این تحلیل را قبول دارید؟
عین جملات ایشان را خواندم. اعتراضات مرتبط با آن را هم دیدهام. در درجه اول خیلی برجستهسازی شده و به احتمال منظورش آنچه به او منتسب کردهاند نیست. ولی گفتن این موضوع از جانب وی هم زمینه را برای چنین برداشتهایی مهیا میکند. و به نظرم توسعه آنها ربط چندانی به این موضوع ندارد زیرا این دو کشور در حال حاضر هزینه بالایی را به حوزه نظامیشان اختصاص دادهاند و همچنان نیز میدهند