به گزارش مشرق، 6 شهريور 1361 سالروز شهادت سردار بزرگ اسلام «شهيد ناصر كاظمي» است. متن زير يادداشتي است كه برادر ايشان، پرويز كاظمي براي فارس ارسال نموده است:
« به نام خدا »
ورزش يكي از عرصه هايي است كه جوانان به صورت گسترده در آن وارد مي شوند و شخصيت هايي را به عنوان الگو انتخاب مي كنند كه در كشور ما مرحوم غلامرضا تختي يكي از آنهاست. در بين شخصيت هاي سياسي و نظامي كشور، يكي از افراد متدين، انقلابي و ايثارگر كه در عين حال ورزشكارموفقي نيز بوده،شهيد ناصر كاظمي است.
ورزش يكي از عرصه هايي است كه جوانان به صورت گسترده در آن وارد مي شوند و شخصيت هايي را به عنوان الگو انتخاب مي كنند كه در كشور ما مرحوم غلامرضا تختي يكي از آنهاست. در بين شخصيت هاي سياسي و نظامي كشور، يكي از افراد متدين، انقلابي و ايثارگر كه در عين حال ورزشكارموفقي نيز بوده،شهيد ناصر كاظمي است.
«مقام معظم رهبري »
به ياد سرو بلند قامت كردستان كه در ششم شهريور 1361 به ديدار معشوق شتافت، خاطراتي از فداكاري ها، رشادت ها، مديريت و مردمي بودن ايشان به قلم برادر شهيد كاظمي :
علاقه زيادي به ورزش خصوصا فوتبال داشت و جزو فوتباليست هاي خوب تهران بود و در تيم ايرانا به مربيگري مرحوم پرويز دهداري عضويت داشت. به هرحال خصوصياتي كه مرحوم دهداري قبل از انقلاب داشت شاخص بود و بچه هايي هم كه براي ورزش كردن دور هم جمع مي شدند فقط هدف همين ورزش نبود و مسائل و جلسات ديگر هم بود كه تعدادي كتاب و بحث هاي اخلاقي در آن جلسات مطرح مي شد. به تدريج به شرايطي رسيد كه بايستي در كنكور دانشگاه شركت مي كرد. در رشته تربيت بدني وارد دانشگاه شد. در سال 56 ورزشكاران آمريكايي به ايران آمده بودند تا در مسابقات كشتي شركت كنند. ايشان به اتفاق تعداد ديگري از دانشجويان تصميم مي گيرند در سالن مسابقات به دليل ااعتراض به حمايت هاي امريكا از رژيم منحوس شاهنشاهي، پرچم آن كشور را به آتش بكشند و پس از چندي فراري بودن توسط رژيم دستگير و در زندان قصر زنداني شدند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ناصر جزو اولين نفراتي بود كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ملحق شد و دوره هاي آموزشي خيلي كوتاه و سريعي را طي كرد .
در مرحله اول به دليل مسائل مربوط به خلق عرب به خرمشهر اعزام شد و بعد از آنجا به مدت شش ماه در زابل در استان سيستان و بلوچستان در خدمت مردم بود. در دوره آموزشي با شهيد بروجردي آشنا شده بود و ايشان از ناصر خواست تا به عنوان فرماندار پاوه انجام وظيفه نمايد كه سر آغازي جهت فعاليت هاي گسترده ايشان بود .
آن موقع اطراف پاوه و بيمارستان آنجا به طور كامل در محاصره ضد انقلاب بوده و آنها مي دانستند بين دولت و نظامي ها تفاوت وجود دارد و به همين دليل ايشان زمان ورود به پاوه با ريش به اصطلاح پروفسوري و با قاطعيت به عنوان فرماندار و ارائه حكم فرمانداري به دمكرات ها وارد پاوه شد.
با توجه به جو اختناق و ضد انقلابي كه در منطقه حاكم بود اكثر اوقات قبل از خطبه هاي نماز جمعه كه به امامت ملا قادر قادري برگزار مي شد سياست هاي نظام و اخبار را براي مردم تشريح مي كرد و هم چنين به منظور آگاهي مردم و خصوصا جوانان جلساتي را به عنوان مناظره و پرسش و پاسخ در فرمانداري برگزار مي كرد كه مورد استقبال عموم بود و حضار با آزادي كامل به بيان نظرات خود مي پرداختند.
به لحاظ حساسيت منطقه، ايشان به طور همزمان فرماندار و فرمانده سپاه بود و هميشه در عمليات هاي پاكسازي در خط مقدم حضور داشت . شهيد رجائي در زماني كه نخست وزير بودند به منظور بررسي مسائل منطقه بدون اطلاع قبلي به اورامانات آمدند و سراغ فرماندار را مي گيرند، و به او مي گويند ايشان در عمليات در كوهستان مي باشد و بايستي با بي سيم با ايشان تماس بگيرند تا بيايند . شهيد رجائي منتظر مي ماند تا ايشان از منطقه عملياتي با لباس كُردي و لب هاي خشك شده كه دو روز تمام در كوهها بود مي آيند و آقاي رجائي ايشان را در آغوش گرفته و مي گويند، افتخار ما اين است كه مسئولين ما در صف مقدم هميشه حضور دارند .
در عمليات آزاد سازي منطقه شمشير از ناحيه شكم بر اثر اصابت گلوله مجروح مي شود و هنگامي كه در بيمارستان پاوه بستري بود به لحاظ محبوبيتي كه بين مردم داشت و هميشه با مردم و در كنار مردم بود، اهالي منطقه براي سلامتي ايشان روزه گرفته بودند و مرغ و خروس به نيت نذر به بيمارستان مي آوردند و اين خاطره در منطقه به عنوان يك تاريخ واقعا ماندگار اثري است جاوداني.
در جهت تربيت نيروها بسيار توجه داشت و به عنوان مباحث مديريتي هميشه به ديگران در اين زمينه نيز توصيه هايي را مي نمود . اوايل كه شهيد حاج ابراهيم همت به عنوان مسئول روابط عمومي سپاه پاوه شروع به كار كرده بود و مقرر شد در عمليات ها از ايشان استفاده گردد، در يكي از عمليات ها به نام « محمد رسول الله (ص) »، شهيد كاظمي مسئوليت عمليات را به همت واگذار كرد لكن نظارت عاليه بر روند آن را نيز بر عهده گرفت و زماني كه عمليات با مشكل مواجه شد خودش وارد عمل شد و خوشبختانه با موفقيت نيز همراه شد اما اين روش باعث شد تا شهيد همت شخصي شود كه در منطقه عملياتي جنوب آن شهامت ها و رشادت ها را نيز خلق نمايد .
حرمت و احترام زيادي براي لباس سپاه قائل بود و حتي سعي مي كرد در خارج از منطقه عملياتي كمتر از لباس سپاه استفاده كند و معتقد بود اين لباس بسيار مقدس است و سنگيني اش را روي دوشم احساس مي كنم چون خون افراد پاكي براي اين لباس ريخته شده و بايد احترام آن را حفظ كرد. نگران بود كه خداي ناكرده اين لباس بر تن باشد و رفتاري انجام شود كه به قداست آن خدشه وارد گردد.
زماني كه بسياري از مناطق بيرون از پاوه در اختيار ضد انقلاب بود ايشان اعلام كرد قصد دارد به منطقه نوسود كه يك شهر مرزي است و فاصله آن تا پاوه حدودا 40 كيلومتر مي باشد بيايد و ضمن مذاكره با مردم و گروهك ها، مواضع جمهوري اسلامي را نيز اعلام نمايد.
در واقع حضور در بين ضد انقلاب با آن همه تجهيزات نظامي، شهامت، جسارت و ابتكار فوق العاده اي نياز داشت و زماني كه به همراه معاونش وارد نوسود شد اعلام كرد در بخشداري حاضر مي شوم و هر كس مطلبي دارد به آنجا بيايد و پس از اعلام نظرات و مواضع جمهوري اسلامي به پاوه برگشت و اين عمل باعث شد تا بسياري از مردم منطقه به كمك برادران سپاه بشتابند و ماهيت ضد انقلاب براي ايشان مشخص گردد.
شهيد كاظمي هميشه براي مردم اهميت و احترام بسيار قائل بود و به همين دليل هم در فرازهايي از وصيت نامه شان اشاره مي كند كه ما بايستي بين ضد انقلاب و مردم تفاوت قائل شويم .اين ديدگاه بسيار حائز اهميت است و تا شخصي در منطقه نبوده باشد نمي تواند اين موضوع را خوب لمس كند . در منطقه اي كه درگيري و خشونت وجود دارد و بسياري از دوستان عزيز در عمليات ها به شهادت مي رسند، درايت و تيز بيني مي خواهد تا بتوانيد با ديد مثبت به جذب مردم به نظام بپردازيد.
ناصر، مردمي، آينده نگر، مدير، باشهامت، برنامه ريز و پيش قدم در هر كاري بود، در مقابل سختي ها صبور بود و مشكلات را تحليل مي كرد و سعي مي كرد راه حل مناسبي براي آن پيدا كند . ايشان به تمام معنا فدايي امام و انقلاب بود.»
بغضي امشب در گلويم ناگهان گل كرده است
اين دل آتش نهادم را تحمل كرده است
امشب اي بالا بلندم تا دلت پل ميزنم
نيتي دارم كه با چشمت تفأل ميزنم
جان چشمانت قسم ، من عاشق چنگ توام
عاشق روح بزرگ و پاك و بي رنگ توام
با تو امشب از صبوري گفتگو بايد كنم
از حكايت هاي دوري، گفتگو بايد كنم
كين اگر مي آيد و بر پشت و پهلو ميزند
عشق از ره مي رسد يا حق و يا هو مي زند
كاظمي هاي بزرگ اهل ولايت مذهبند
اهل عاشورا واهل خطبه هاي زينبند
كودكي هاي تو بوي لاله هاي سرخ داشت
راه در سرسبزي يك انتهاي سرخ داشت
هر كه اينجا زخم دارد بارورتر ميشود
نشوه مستانه دل عشق پرور مي شود
كاظمي هاي انيس شب جنوب شهري اند
دانش آموزان اين مكتب جنوب شهري اند
كاظمي ها تيغ بر شيطان سركش مي كشند
هر كسي مرد است عضو خانه دل مي شود
امشب از شبهاي تنهايي است رحمي كن بيا
حال من امشب تماشايي است رحمي كن بيا
مرگ خونين مرا شايسته بستر مكن
شعله جان مرا اينگونه خاكستر مكن
من نمي دانم چرا اين گونه حيران مانده ام
من نمي دانم چرا در خويش پنهان مانده ام
جبهه يعني خاك را از خون معطر ساختن
جبهه يعني كربلاهاي مكرر ساختن
جبهه يعني آب بودن محو در پاكي شدن
جبهه يعني در ميان خاك افلاكي شدن
جبهه يعني در حضور عشق باراني شدن
جبهه يعني نيمه شب از عشق نوراني شدن
جبهه يعني كاظمي ها را به خاطر داشتن
نامشان را بر فراز قله ها افراشتن
در مريوان جز قدمگاه تو يك ايران نبود
با بروجردي غزل هاي تو را پايان نبود
كاظمي ها از تبار و نسل عاشق پيشه اند
از تبار مرد هاي غيرت و انديشه اند
عاشقي يعني چه ؟ يعني يك دو جرعه از خلوص
عاشقي يعني كه خنجر گردن ما را ببوس
عاشقي يعني دلا ساقي چرا تاخير كرد
عاشقي يعني خداوندا ! شهادت دير كرد
هيچ كس در انتخاب عاشقي مجبور نيست
مكتب ما مكتب تفويض جبر و زور نيست
با تو مي شد ارتفاع قله ها را فتح كرد
ارتفاع قله هاي دير پا را فتح كرد
بي تو از دست تغافل پشتمان پر خنجر است
بي تو در دلهايمان پيوسته زخمي ديگر است
كاظمي رفت و به ايران باز شور جنگ ماند
در گلوي جبهه ها بغضي مثال سنگ ماند
كاظمي رفت و دلي بر خاك بي ماتم نماند
زخم دل كاري شد و تاثير در مرهم نماند
لفظ او چون موج معنا، صخره ها را مي شكست
حرف هايش حرف دل بود و به دلها مي نشست
رفت و آتش در نگاه شعله ها خاموش ماند
رفت و اما پرچم سرداري اش بر دوش ماند
علاقه زيادي به ورزش خصوصا فوتبال داشت و جزو فوتباليست هاي خوب تهران بود و در تيم ايرانا به مربيگري مرحوم پرويز دهداري عضويت داشت. به هرحال خصوصياتي كه مرحوم دهداري قبل از انقلاب داشت شاخص بود و بچه هايي هم كه براي ورزش كردن دور هم جمع مي شدند فقط هدف همين ورزش نبود و مسائل و جلسات ديگر هم بود كه تعدادي كتاب و بحث هاي اخلاقي در آن جلسات مطرح مي شد. به تدريج به شرايطي رسيد كه بايستي در كنكور دانشگاه شركت مي كرد. در رشته تربيت بدني وارد دانشگاه شد. در سال 56 ورزشكاران آمريكايي به ايران آمده بودند تا در مسابقات كشتي شركت كنند. ايشان به اتفاق تعداد ديگري از دانشجويان تصميم مي گيرند در سالن مسابقات به دليل ااعتراض به حمايت هاي امريكا از رژيم منحوس شاهنشاهي، پرچم آن كشور را به آتش بكشند و پس از چندي فراري بودن توسط رژيم دستگير و در زندان قصر زنداني شدند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ناصر جزو اولين نفراتي بود كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ملحق شد و دوره هاي آموزشي خيلي كوتاه و سريعي را طي كرد .
در مرحله اول به دليل مسائل مربوط به خلق عرب به خرمشهر اعزام شد و بعد از آنجا به مدت شش ماه در زابل در استان سيستان و بلوچستان در خدمت مردم بود. در دوره آموزشي با شهيد بروجردي آشنا شده بود و ايشان از ناصر خواست تا به عنوان فرماندار پاوه انجام وظيفه نمايد كه سر آغازي جهت فعاليت هاي گسترده ايشان بود .
آن موقع اطراف پاوه و بيمارستان آنجا به طور كامل در محاصره ضد انقلاب بوده و آنها مي دانستند بين دولت و نظامي ها تفاوت وجود دارد و به همين دليل ايشان زمان ورود به پاوه با ريش به اصطلاح پروفسوري و با قاطعيت به عنوان فرماندار و ارائه حكم فرمانداري به دمكرات ها وارد پاوه شد.
با توجه به جو اختناق و ضد انقلابي كه در منطقه حاكم بود اكثر اوقات قبل از خطبه هاي نماز جمعه كه به امامت ملا قادر قادري برگزار مي شد سياست هاي نظام و اخبار را براي مردم تشريح مي كرد و هم چنين به منظور آگاهي مردم و خصوصا جوانان جلساتي را به عنوان مناظره و پرسش و پاسخ در فرمانداري برگزار مي كرد كه مورد استقبال عموم بود و حضار با آزادي كامل به بيان نظرات خود مي پرداختند.
به لحاظ حساسيت منطقه، ايشان به طور همزمان فرماندار و فرمانده سپاه بود و هميشه در عمليات هاي پاكسازي در خط مقدم حضور داشت . شهيد رجائي در زماني كه نخست وزير بودند به منظور بررسي مسائل منطقه بدون اطلاع قبلي به اورامانات آمدند و سراغ فرماندار را مي گيرند، و به او مي گويند ايشان در عمليات در كوهستان مي باشد و بايستي با بي سيم با ايشان تماس بگيرند تا بيايند . شهيد رجائي منتظر مي ماند تا ايشان از منطقه عملياتي با لباس كُردي و لب هاي خشك شده كه دو روز تمام در كوهها بود مي آيند و آقاي رجائي ايشان را در آغوش گرفته و مي گويند، افتخار ما اين است كه مسئولين ما در صف مقدم هميشه حضور دارند .
در عمليات آزاد سازي منطقه شمشير از ناحيه شكم بر اثر اصابت گلوله مجروح مي شود و هنگامي كه در بيمارستان پاوه بستري بود به لحاظ محبوبيتي كه بين مردم داشت و هميشه با مردم و در كنار مردم بود، اهالي منطقه براي سلامتي ايشان روزه گرفته بودند و مرغ و خروس به نيت نذر به بيمارستان مي آوردند و اين خاطره در منطقه به عنوان يك تاريخ واقعا ماندگار اثري است جاوداني.
در جهت تربيت نيروها بسيار توجه داشت و به عنوان مباحث مديريتي هميشه به ديگران در اين زمينه نيز توصيه هايي را مي نمود . اوايل كه شهيد حاج ابراهيم همت به عنوان مسئول روابط عمومي سپاه پاوه شروع به كار كرده بود و مقرر شد در عمليات ها از ايشان استفاده گردد، در يكي از عمليات ها به نام « محمد رسول الله (ص) »، شهيد كاظمي مسئوليت عمليات را به همت واگذار كرد لكن نظارت عاليه بر روند آن را نيز بر عهده گرفت و زماني كه عمليات با مشكل مواجه شد خودش وارد عمل شد و خوشبختانه با موفقيت نيز همراه شد اما اين روش باعث شد تا شهيد همت شخصي شود كه در منطقه عملياتي جنوب آن شهامت ها و رشادت ها را نيز خلق نمايد .
حرمت و احترام زيادي براي لباس سپاه قائل بود و حتي سعي مي كرد در خارج از منطقه عملياتي كمتر از لباس سپاه استفاده كند و معتقد بود اين لباس بسيار مقدس است و سنگيني اش را روي دوشم احساس مي كنم چون خون افراد پاكي براي اين لباس ريخته شده و بايد احترام آن را حفظ كرد. نگران بود كه خداي ناكرده اين لباس بر تن باشد و رفتاري انجام شود كه به قداست آن خدشه وارد گردد.
زماني كه بسياري از مناطق بيرون از پاوه در اختيار ضد انقلاب بود ايشان اعلام كرد قصد دارد به منطقه نوسود كه يك شهر مرزي است و فاصله آن تا پاوه حدودا 40 كيلومتر مي باشد بيايد و ضمن مذاكره با مردم و گروهك ها، مواضع جمهوري اسلامي را نيز اعلام نمايد.
در واقع حضور در بين ضد انقلاب با آن همه تجهيزات نظامي، شهامت، جسارت و ابتكار فوق العاده اي نياز داشت و زماني كه به همراه معاونش وارد نوسود شد اعلام كرد در بخشداري حاضر مي شوم و هر كس مطلبي دارد به آنجا بيايد و پس از اعلام نظرات و مواضع جمهوري اسلامي به پاوه برگشت و اين عمل باعث شد تا بسياري از مردم منطقه به كمك برادران سپاه بشتابند و ماهيت ضد انقلاب براي ايشان مشخص گردد.
شهيد كاظمي هميشه براي مردم اهميت و احترام بسيار قائل بود و به همين دليل هم در فرازهايي از وصيت نامه شان اشاره مي كند كه ما بايستي بين ضد انقلاب و مردم تفاوت قائل شويم .اين ديدگاه بسيار حائز اهميت است و تا شخصي در منطقه نبوده باشد نمي تواند اين موضوع را خوب لمس كند . در منطقه اي كه درگيري و خشونت وجود دارد و بسياري از دوستان عزيز در عمليات ها به شهادت مي رسند، درايت و تيز بيني مي خواهد تا بتوانيد با ديد مثبت به جذب مردم به نظام بپردازيد.
ناصر، مردمي، آينده نگر، مدير، باشهامت، برنامه ريز و پيش قدم در هر كاري بود، در مقابل سختي ها صبور بود و مشكلات را تحليل مي كرد و سعي مي كرد راه حل مناسبي براي آن پيدا كند . ايشان به تمام معنا فدايي امام و انقلاب بود.»
بغضي امشب در گلويم ناگهان گل كرده است
اين دل آتش نهادم را تحمل كرده است
امشب اي بالا بلندم تا دلت پل ميزنم
نيتي دارم كه با چشمت تفأل ميزنم
جان چشمانت قسم ، من عاشق چنگ توام
عاشق روح بزرگ و پاك و بي رنگ توام
با تو امشب از صبوري گفتگو بايد كنم
از حكايت هاي دوري، گفتگو بايد كنم
كين اگر مي آيد و بر پشت و پهلو ميزند
عشق از ره مي رسد يا حق و يا هو مي زند
كاظمي هاي بزرگ اهل ولايت مذهبند
اهل عاشورا واهل خطبه هاي زينبند
كودكي هاي تو بوي لاله هاي سرخ داشت
راه در سرسبزي يك انتهاي سرخ داشت
هر كه اينجا زخم دارد بارورتر ميشود
نشوه مستانه دل عشق پرور مي شود
كاظمي هاي انيس شب جنوب شهري اند
دانش آموزان اين مكتب جنوب شهري اند
كاظمي ها تيغ بر شيطان سركش مي كشند
هر كسي مرد است عضو خانه دل مي شود
امشب از شبهاي تنهايي است رحمي كن بيا
حال من امشب تماشايي است رحمي كن بيا
مرگ خونين مرا شايسته بستر مكن
شعله جان مرا اينگونه خاكستر مكن
من نمي دانم چرا اين گونه حيران مانده ام
من نمي دانم چرا در خويش پنهان مانده ام
جبهه يعني خاك را از خون معطر ساختن
جبهه يعني كربلاهاي مكرر ساختن
جبهه يعني آب بودن محو در پاكي شدن
جبهه يعني در ميان خاك افلاكي شدن
جبهه يعني در حضور عشق باراني شدن
جبهه يعني نيمه شب از عشق نوراني شدن
جبهه يعني كاظمي ها را به خاطر داشتن
نامشان را بر فراز قله ها افراشتن
در مريوان جز قدمگاه تو يك ايران نبود
با بروجردي غزل هاي تو را پايان نبود
كاظمي ها از تبار و نسل عاشق پيشه اند
از تبار مرد هاي غيرت و انديشه اند
عاشقي يعني چه ؟ يعني يك دو جرعه از خلوص
عاشقي يعني كه خنجر گردن ما را ببوس
عاشقي يعني دلا ساقي چرا تاخير كرد
عاشقي يعني خداوندا ! شهادت دير كرد
هيچ كس در انتخاب عاشقي مجبور نيست
مكتب ما مكتب تفويض جبر و زور نيست
با تو مي شد ارتفاع قله ها را فتح كرد
ارتفاع قله هاي دير پا را فتح كرد
بي تو از دست تغافل پشتمان پر خنجر است
بي تو در دلهايمان پيوسته زخمي ديگر است
كاظمي رفت و به ايران باز شور جنگ ماند
در گلوي جبهه ها بغضي مثال سنگ ماند
كاظمي رفت و دلي بر خاك بي ماتم نماند
زخم دل كاري شد و تاثير در مرهم نماند
لفظ او چون موج معنا، صخره ها را مي شكست
حرف هايش حرف دل بود و به دلها مي نشست
رفت و آتش در نگاه شعله ها خاموش ماند
رفت و اما پرچم سرداري اش بر دوش ماند