علی انصاریان را دعوت کردیم تا گفتوگویی دو وجهی فرهنگی و ورزشی با او داشته باشیم. چهرههای ورزشی که سینما، مجذوبشان کرد و چهرههایی که از هنر به ورزش رفتند. این اولین دستپخت ما پیش روی شماست:
چه علاقهای اول پیدا شد: فوتبال یا سینما؟
مشخصا فوتبال. البته به دلیل علاقه پدرم به سینما، من هم به سینما علاقه بسیاری داشتم. روزهای جمعه من اول در سینماهای میدان خراسان و میدان شهدا و لالهزار میگذشت و بعد در ورزشگاه آزادی برای دیدن بازیهای پرسپولیس. پولی که از فوتبال به دست میآوردم در خدمت علاقهام به سینما بود! از پول اولین قراردادم 28 هزار تومان را دادم یک دستگاه ویدئو خریدم. خیلی دوست داشتم فیلم ببینم. دوستان همتیمی همه در خانه ما جمع میشدند تا فیلم ببینیم. فوتبال را خیلی دوست داشتم؛ اما در همه این سالها، سینما بخشی از ذهن و وجودم بود.
حتی وقتی در فوتبال به اوج شهرت رسیدید؟
حتی آن زمان. آن موقع هم عاشق سینما بودم.
چه موقع به فوتبال ایران معرفی شدی؟
بازی پرسپولیس و فجر سپاسی. من آن زمان در فجر بازی میکردم. میدانستم اگر در این بازی دیده شوم به تیم ملی میرسم. همین طور هم شد. خیلی خوب ظاهر شدم. منصورخان پورحیدری به تیم ملی دعوتم کرد. در آن بازی یارگیر مهدی هاشمینسب بودم که آن موقع خیلی آماده بود. بازی خوبم باعث شد به تیم ملی و در ادامه به پرسپولیس برسم. آدم خودساختهای هستم و ناملایمات بسیاری را در زندگی تحمل کردم. نه پدر و مادر سرمایه داری داشتم و نه دستم جلوی کسی دراز بود. در بچگی کار کردم از بلال و بامیهفروشی تا آلاسکا فروشی. با کفش کتانی چینی روی زمینهای خاکی فوتبال بازی میکردم اولین باری که به من استوک دادند از خوشحالی استوک را بغل کردم و خوابیدم. من فوتبال را عاشقانه دوست داشتم.
و چه زمان به سینما معرفی شدی؟
هنوز معرفی نشدهام. من هنوز خودم را هنرمند نمیدانم.
مردم، علی انصاریان را به عنوان چهرهای فوتبالی میشناسند یا سینمایی؟
مردم من را با هر دو چهرهام میشناسند. میکس کردهاند!
خیلیها میگویند علی انصاریان در فوتبال به حقش نرسید.
در فوتبال بیشتر از حقم را هم گرفتهام (باخنده). هر اتفاقی که در پرونده فوتبالی من افتاده، مقصرش خودم بودم. اگر در جام جهانی بازی نکردم هم خودم مقصر بودم.
اولین تصویری که از شما به عنوان بازیگر به یاد داریم، به سریال «زیر آسمان شهر» مربوط میشود. انگار نمیتوانستید جلوی خندهتان را بگیرید، درست است؟
(میخندد) بله. من در یک قسمت از سریال، نقش خواهرزاده خانم فرامرزی ـ با بازی خانم ملکه رنجبر ـ را بازی کردم. «زیر آسمان شهر» از آن سریالهای خیابان خلوتکن بود. اولین سریال طنز که هر شب پخش میشد و راهی باز کرد در این عرصه. حمید لولایی با نقش عجیب و غریب خشایار مستوفی، یوسف تیموری، مهران غفوریان و زندهیاد کیومرث ملک مطیعی با نقش غلام ششلول بند محبوب زمان خود بودند. بازی در این سریال به هر حال جذاب بود چون خود من همه قسمتهای این سریال را میدیدم. برای همین به محض اینکه رضا عطاران ـ طراح اولیه و نویسنده زیر آسمان شهر ـ به من پیشنهاد بازی داد، گفتم چرا که نه؟ حتما بازی میکنم. بعد نقش را برای من نوشت و من هم جلوی دوربین رفتم. اینکه میگویید درست است. قشنگ میخندیدم. واقعا نمیشد مقابل آن ترکیب بازیگران قوی طنز، جلوی خندهات را بگیری. الان اگر مهران غفوریان بیاید با تو حرف بزند، نمیتوانی نخندی.
آن موقع که شوخی بود، اما از کی بازیگری برایتان جدی شد؟
سال 80 زیر آسمان شهر یک را بازی کردم و 81 هم در زیرآسمان شهر 2 که مربوط به قبل از بازی استقلال و پرسپولیس بود. در «چارخونه» سروش صحت هم یک اپیزود بازی کردم. از آقای مهران مدیری هم ممنونم که در یکی از اپیزودهای سریال «نقطه چین» او بازی کردم. در آن قسمت مهران مدیری و بامشاد یک فوتبالیست خریده بودند که بفروشند. من آن فوتبالیست بودم که چاق شدم و نتوانستند مرا بفروشند! اینها بازیهای من در سریالهای طنز بود؛ اما بازیگری و نقشهایم از فیلم «پاداش سکوت» جدی شد. سال 85 مازیار میری این کار را به من پیشنهاد داد که خیلی هم یواشکی آن را ساختند، چون یک فیلم دفاع مقدسی نامتعارف بود و قصه جسورانهای را تعریف میکرد. آقایان پرویز پرستویی، رضا کیانیان و آتیلا پسیانی در این فیلم بازی میکردند. این اولین باری بود که داشتم دو سکانس در سینما بازی میکردم، خیلی باحال بود. موقع جشنواره فیلم فجر هم با عمو پرویز ـ پرستویی ـ و آقای میری به دیدن فیلم رفتیم. این تنها باری بود که تا امروز به جشنواره فیلم فجر رفتم. واقعا «پاداش سکوت» فیلم خیلی خوبی بود.
بعد از این فیلم چطور شد حضور در سینما را ادامه دادید؟
تقریبا در همه سریالهای کمدی تلویزیون، نقش خودم را بازی میکردم، اما دلم میخواست از قالب علی انصاریان بیرون بیایم و نقشهای متفاوتی بازی کنم. سال 91 آقای شهرام شاهحسینی میخواست فیلمی به نام کلاف بسازد. شهرام دانشپور، یکی از تهیهکنندههای کار به من گفت کار به فلان مبلغ برای سرمایه نیاز دارد. من هم چون فیلمنامه را خواندم و دوست داشتم، این پیشنهاد را پذیرفتم. ما با هر بازیگری، ازجمله حامد بهداد و امیر جعفری صحبت کردیم، سر کار بودند. فیلم هم باید دو روز دیگر کلید میخورد. خیلی اتفاقی، نوید فرح مرزی، طراح چهرهپردازی کار به من گفت روی صندلی گریم بشین. من هم نشستم و او تست گریم زد و بعد هم گفت خوب است، فردا میرویم برای ضبط! گفتم چه چیز را میخواهید ضبط کنید؟ گفت فیلم را. لیلا اوتادی و کیکاووس یاکیده، بازیگرانی بودند که برای بازی در فیلم قرارداد بسته بودند و فقط بازیگر نقش اصلی (فریبرز) مانده بود. من هم جایی بزرگ شدهام که هم دزدی دیدم و هم بزن بزن و کتک کاری. (میخندد) بعد از فیلم «کلاف» دیگر بازیگری برایم جدیتر شد.
بازخورد بازی در «کلاف» چطور بود؟
خیلی خوب بود. فیلم هم به فروش خوبی دست پیدا کرد و هم خیلی خوب دیده شد.
پول درآوردن در فوتبال راحت است یا سینما؟
نمیتوان مقایسه کرد. در فوتبال که بودیم تمام زندگی ما درگیر اردو بود و فشار تمرینات. آن موقع خبری از پرداختهای چندصد میلیونی نبود. در برابر سختیهایی که میکشیدیم، چیزی نمیگرفتیم. ضمن آن که اشتباهات ما برخلاف سینما (که با یک «کات»، قابل اصلاح است)، منجر به فاجعهای بزرگ برای ما میشد. آخرین پولی که من گرفتم 120 میلیون تومان بود که از شاهین بوشهر گرفتم. مهدی هاشمینسب با انتقال پر سر و صدا از پرسپولیس رفت و آن موقع گفتند نجومی پول گرفت؛ اما کل قراردادش 150 میلیون بود که با آن یک خانه در کرج خرید. خدا را شکر من دستم جلوی کسی دراز نیست. قبل از من تازه شرایط بدتر هم بود.
الان مشغله اصلی شما فوتبال است یا سینما؟
دیگر آنقدر درگیر کارم شدهام که خیلی وقت است فوتبال ندیدهام.
یعنی چه خیلی وقت است فوتبال ندیدهای؟
خیلی وقت است. مگر بازی ملی حساسی باشد که ببینم. حقیقتش را بخواهید وقتش را ندارم. شاید باورتان نشود دو تا دربی اخیر را ندیدم. دربی قبلی که اردیبهشت بود سر فیلم حس خوب زندگی بودم و این آخری هم سر فیلم سینمایی کتیبه بودم. من فوتبال را هنوز دوست دارم؛ اما انگیزه دیدنش را ندارم.
الان بعد از این 12 کاری که به عنوان بازیگر انجام دادهاید، مردم و اهل سینما، شما را پذیرفتهاند یا همچنان میگویند علی انصاریانِ فوتبالیست؟
فکر کنم پذیرفتهاند. خودم هم واقعا دوست دارم دیگر از قالب علی انصاریان فوتبالیست بیرون بیایم. من یک دوره فوتبالی داشتم که خیلی هم آن را دوست دارم. هر چیزی هم که دارم مدیون آن دوره هستم. یاغی بودن و شر بودنی که الان در بازیها و فیلمهایم وجود دارد، هم به دوران بازی در فوتبال برمی گردد. البته خیلیها میگویند انصاریان سینما نسبت به انصاریان فوتبالیست، آرامتر شده است.
نقش شما در کیمیا خیلی خوب دیده شد.
کیمیا سریال بزرگی بود. پر از سوپراستار. هنرمندانی که از آنها چیز یاد گرفتم. تجربه بسیار ارزشمندی بود.
برای ورود به سینما الگو داشتید؟
بزرگترین آدمی که از ورزش به سینما آمد و در آن موفق بود، فردین است. او زمانی نایبقهرمان کشتی آزاد دنیا بود و بعد از ورود به سینما هم به یادماندنیترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را بازی کرد و اسطوره شد. بین خارجیها هم چهرههای موفقی بودند. سیلوستر استالون، بروس لی، جکی چان، ژان کلود وندام و آرنولد. اینها همه سابقه ورزشی داشتند و فیلمهایشان هم خوب و بفروش شد.
خاطرات سینمایی هم دارید؟
تا دلتان بخواهد. من جایی زندگی میکردم که نزدیک خانه ما فیلم ویدئویی اجاره میدادند؛ ویدئو هزار تومان و نوار بزرگ فیلم، شبی 100تومان. من همه فیلمهای ایرانی قدیمی را دیدم. گفتم که خودم ویدئو داشتم. اگر بازی فوتبال نداشتیم، پنجشنبه و جمعهها خانه ما مثل سینما بود. اولین فیلمی را هم که خریدم، «شعله» بود. (می خندد) این فیلم یک مثلث عاشقانه خیلی خوب است. همیشه هم این فرمول مثلثی در سینما جواب میدهد.
اگر آن موقع در هند بازیگر بودید، دوست داشتید کدام نقش را بازی کنید؟!
(میخندد) وی جی! (اشاره به نقش جِی دو با بازی آمیتاب باچان). (سر ذوق میآید) باچان در فیلم معروف «قانون» هم نقش پسر خلافکاری را بازی میکرد که پدر پلیساش آخر کار، او را میکشد. خیلی خوب بود. ما هر جا اردو داشتیم، چه در پرسپولیس و چه تیم ملی، شب قبل از بازی فیلم میدیدم. چون بازی پلی استیشن بلد نبودم و علاقهای هم به آن نداشتم. واقعا هر فیلم جدیدی که میآمد را میگرفتم و میدیدم.
پس یک عشق سینمای واقعی بودید؟
خیلی. فکر کنم اولین فیلمی را هم که در سینما دیدم، «معما» بود. دیدید؟
بله، حسین زندباف کارگردانش بود و زندهیاد هادی اسلامی در آن بازی میکرد.
چقدر فیلم خوبی بود. یا فیلمهایی مثل «مردی که زیاد میدانست» و «مردی که موش شد» و... اما بیشترین فیلمهای دوره من، جنگی بودند، مثل «هراس»، «حمله به اچ 3»، «آخرین شناسایی» و... .
تحت تاثیر فیلمهای جنگی و اکشن هم بودید که مثلا در خیابان به شکل دعوا آن را بروز بدهید؟!
(میخندد) چیزی که میگویید مربوط به دوره راهنمایی بود. همان موقعی که در مدرسه و مسجد برای بچهها فیلم نمایش میدادند. مثلا در مدرسه ما یکی دو تومان از بچهها پول میگرفتند و با این آپارات و روی پرده سفید برای ما فیلم پخش میکردند.
از همانها که اگر شاگردی بلند میشد، سایه اش میافتاد روی پرده و بخشی را سیاه میکرد.
دقیقا. بعد بچههای دیگر داد میزدند و میگفتند بشین! بیشتر فیلمهای بروسلی مثل اژدها وارد میشود و خشم اژدها را من آنجا دیدم. دیدن این فیلمها که تمام میشد، وسط حیاط مدرسه همه شروع میکنند همدیگر را زدن! وقتی به خانه برمی گشتم لباسهایم پاره بود و بدنم هم مثل بدن بروس لی، جای پنجههای خونی بود! (میخندد) دعوا کردنهای من از آنموقع شروع شد. واقعا تب و تاب سینما داشتم و تحت تاثیر فیلمهایی بودم که میدیدم.
بازیگر محبوب هم داشتید؟
سعید راد. من از «خروس» و «تنگنا» فیلمهای او را دیدم و دنبال کردم تا «سفر سنگ»، «مرز»، «فرمان»، «دادشاه» «عقابها» و فیلمهای بعدی. عاشق فیلمهای مسعود کیمیایی هم بودم، بویژه «قیصر» و «گوزنها». در پایین شهر همه عشق کفش تخممرغی و کفش قیصری بودند دیگر. دیدن فیلم «عروس» هم خاطرهانگیز بود؛ این فیلم را در سینمای میدان امام حسین دیدم که جای سوزن انداختن نبود. «آواز تهران»، «سناتور»، «نرگس»، «دو روی سکه» و... هم از فیلمهایی بودند که در آن سالها دیدم.
با این اوصاف و این همه عشق سینما، اشتباهی به فوتبال نرفتید؟
فوتبالم هم خیلی خوب بود، اما عاشق سینما هم بودم. ولی هیچ وقت فکر نمیکردم، بازیگر شوم. حتی الان هم در صفحه اینستاگرامم ننوشتهام بازیگر. البته این اتفاق را دوست دارم که بتوانم آدمهای دیگری را بازی کنم. بازیگری برای من بیشتر یادآور خاطرات گذشته زندگیام و قهرمانهایی است که دیدهام. به نظرم الان دیگر در سینمای ما، چیزی به عنوان قهرمان نمیبینیم. ما با فیلمهای کیمیایی بزرگ شدیم، اما آثار او بعد از «ردپای گرگ» دیگر مرا به شوق نیاورد. به لحاظ قهرمانی، ایرج قادری هنوز برای خود من الگوی خوبی است. من فیلمهای «کوچه مردها»، «دادا» و «برزخیها» را بارها دیدهام. یا واقعا نمیشود از سعید مطلبی، کارگردان «کوچه مردها» گذشت که فیلمهای قهرمانانه مینوشت و کارگردانی میکرد. به جز فیلمهای ایرانی و خارجی که در سینما میدیدم، خیلی از فیلمها را هم از طریق ویدئو دیدم. مثلا یک بار فیلمی را زیر پیراهنم قایم کرده بودم و داشتم در خیابان میرفتم که جلویم را در ایست بازرسی گرفتند، چون مثل خنگها فیلم به شکل تابلو و محسوسی از زیر پیراهنم مشخص بود! بعد از من پرسیدند چه فیلمی است؟ من هم گفتم فیلم جنگی! اما مامور که اسم فیلم را داشت از رویش میخواند گفت این که قیصر است! (میخندد)
این همه فیلم که دیدهاید، احیانا دیالوگ محبوبی هم هست که آن را گاهی بازگو کنید؟
بله، آلپاچینو در سکانس مشترک خود با رابرت دنیرو در فیلم «مخمصه» از او میپرسد: تا حالا عاشق شدی؟ دنیرو جواب میدهد: 20سالم که بود، 30 ثانیه عاشق شدم. پاچینو دوباره میپرسد: حالا چی؟ که دنیرو میگوید: 30 ساله دارم به اون 30 ثانیه فکر میکنم!
کمی هم درباره فیلمهای خودتان به ما بگویید.
کلاف، هدیه، سوختن، حکم تیر، یابانجی، باستاره بودن (با خانمها آشا محرابی و ماه چهره خلیلی) و شروع یک پایان (با خانم لیلا اوتادی و حسین مهری و فیلم پلیسی کتیبه (همراه نیما شاهرخ شاهی) به کارگردانی آقای حسین قاسمی جامی، ازجمله فیلمهایی است که این چند سال در آنها بازی کردهام. فیلم حس خوب زندگی را هم بازی کردم که به تازگی توزیع شده است. ضمن اینکه در سریالهای کیمیا و آسپرین هم حضور داشتهام.
کدام یکی بیشتر به خودتان چسبید؟
فیلم «هدیه» خیلی حسی است و آن را دوست دارم. در این فیلم نقش مردی را بازی میکنم که همسرش به بیماری سرطان مبتلا میشود، اما واقعا همه کارهایم را دوست دارم، چون زندگیام از طریق بازیگری نمیگذرد، تا کاری را دوست نداشته باشم، بازی در آن را قبول نمیکنم.
بعضی از چهرههای ورزشی، از ورزش جدا شده و مثلا راهی شورای شهر تهران شدند، بعضا دلشان میخواهد سبقه ورزشی بودنشان را انکار کنند، چه نظری در این باره دارید؟
من اصلا به جاهایی مثل شورای شهر فکر نمیکنم. کسانی که از ورزش به شورا رفتند چه کمکی به ورزش شهر تهران کردند؟ سیاست برای آدمهای خاص خودش است. خانواده من به شدت سیاسی است؛ اما من خودم سیاست را نمیفهمم چون دوستش ندارم. در نتیجه به این قبیل موضوعات فکر نمیکنم. دنبال منبع درآمد هم نیستم. من اگر خیلی هنرمند باشم خانواده چهار نفره خودمان را میگردانم. من که نمیتوانم برای چهار نفر تصمیم بگیرم چطور میتوانم برای شهر بیش از 11 میلیونی تهران تصمیم بگیرم؟ امیدوارم آقایان ورزشی که در شورای شهر هستند، بتوانند یک قدم برای ورزش شهر بزرگ تهران بردارند.
بدترین تصمیمی که در فوتبال گرفتید چه بود؟
انتقال از یک تیم لیگ برتری به یک تیم دسته اولی. به خاطر رفاقت و احترام به علی پروین رفتم، اما بعد از آن، خدا من را دوست داشت و با وجود فرهاد کاظمی و حسین خطیبی و حاج آقا زنوزی فوتبالم را در تبریز ادامه دادم و آن دو سال باعث شد دستم جلوی کسی دراز نباشد. البته با قرارداد سالی 200 میلیون نه سالی دو میلیارد! آخرین بازی هم در شاهین بوشهر بود که فینال جام حذفی با استقلال گل زدم و دیگر بازی نکردم. نه آدمهای فوتبال را دوست داشتم نه جو آن را.
نظرتان درباره پرسپولیس امروز و برانکو چیست؟
پرسپولیس تیم خیلی خوبی است. زود است از قهرمانی حرف بزنیم، اما برخلاف فصل گذشته امسال از همین اول خوب امتیاز جمع میکند درحالی که پارسال از نیم فصل دوم راه افتاد. برانکو مربی خوبی است. در تیم ملی از او خیلی یاد گرفتم. خیلی بلد است و خیلی باتجربهتر هم شده است. آن موقع زیاد مصاحبه نمیکرد. الان مجبور است زیاد مصاحبه کند. خیلی از مربیان خارجی که به ایران آمدند سیاه باز شدند، اما برانکو سیاه باز نشد. شخصا برانکو و کیروش را خیلی دوست دارم.کیروش وزن نیمکت تیم ملی را سنگین کرده است. کسانی که از این مربی انتقاد میکنند باید نگاهی به کارنامه خودشان بکنند و گوشه چشمی هم به کارنامه کیروش بیندازند. در جاهایی مثل رئال، منچستر و تیم ملی پرتغال مربیگری کرده که تمرین آنها را هم بدون هماهنگی نمیتوانیم ببینیم چه رسد به این که آنجا مربی باشیم! چه بر سر این مربی بزرگ آوردهایم که دائم باید برای زمین و امکانات اولیه اعتراض کند.
به عنوان یک مدافع، از مدافعان امروز پرسپولیس چه کسی را قبول داری؟
بازی حسین ماهینی را خیلی دوست دارم.
و سوال آخر؛ سرنوشت علیرضا منصوریان؟
منصوریان را دوست دارم. همبازی بودیم. دوست دارم او نتیجه بگیرد. دوست ندارم به سرنوشت حمید استیلی و حمید درخشان مبتلا شود. او اگر دربی را میباخت ریشهاش را میخشکاندند، اما نباید فضا این گونه باشد. به منصوریان زمان بدهند. نباید بزرگان این فوتبال خانهنشین شوند. نباید اجازه داد منصوریان مثل حجازی و پورحیدری و پروین با دلخوری از فوتبال برود. چرا باید عابدزاده با آن اسم و جایگاه برود فستفود بزند؟ چرا محرمی و مهدی فنونیزاده باید گرفتار شوند؟ فوتبال خیلی بیرحم است. کاش اینقدر بیرحم نبود.