سرویس فرهنگ و هنر مشرق- خلاصه داستان: خادا در آپارتمانی در بروسلز همراه همسر و دختر 10 سالهاش ایا زندگی میکند. خادا در اتاق کارش یک کامپیوتر دارد که با آنها همه چیز را خلق و کنترل میکند و افراد خانوادهاش اجازه ورود به آن اتاق را ندارند. یک شب آیا پنهانی وارد اتاق پدرش میشود و صحنههایی از بدبختی و بلایای زمینی را میبیند و نسبت به پدرش خشمگین میشود. خادا متوجه این کار آیا میشود و او را تنبیه میکند. آیا تصمیم میگیرد از پدرش انتقام بگیرد، بنابراین به اتاق او میرود و با تغییر برنامه کامپیوتر زمان مرگ تمامی ساکنان زمین را برای آنها ارسال میکند و سپس کامپیوتر را قفل میکند. آیا به توصیه برادرش مسیح که حالا در هیبت یک مجسمه در اتاق اوست، باید شش حواری برای خودش پیدا کند تا انجیل جدید را بنویسند. آیا از طریق ماشین لباسشویی وارد زمین میشود. زمین دچار هرج و مرج شده و زندگی مردم از روال عادی خارج میشود. خادا متوجه جریان میشود و مجبور است برای این که کامپیوترش را دوباره راه اندازی کند، به دنبال ایا روی زمین برود.
ایا با ورود به زمین با مرد بیخانمانی به نام ویکتور آشنا میشود و از آن جایی که ایا خواندن و نوشتن نمیداند، از ویکتور که او نیز خوب نمیتواند بنویسد، میخواهد مسئولیت نوشتن انجیل جدید را بر عهده بگیرد. حواری اول دختر جوانی است که در یک سانحه دست چپش را از دست داده و احساس میکند هیچ کسی او را دوست ندارد. حواری دوم مردی است که از شغل و همسرش متنفر است و بعد از این که از زمان مرگش مطلع میشود، احساس میکند تمام عمرش را به خاطر شغلی مسخره به هدر داده است و تصمیم میگیرد همان جا روی نیمکت پارک بنشیند. ایا به مردم میگوید پرندهای که به او غذا داده است، او را دوست دارد. مرد از ایا میخواهد از پرنده بپرسد او که میتواند پرواز کند، چرا خودش را در این پارک حبس کرده است و پرنده نیز میگوید که همین سوال را از مرد دارد و مرد به دنبال پرنده راهی میشود. حواری سوم مردی است که از کودکی در رویای دختر آلمانی است که یک روز در ساحل دیده بود. ایا به مرد میگوید که صدای خوبی دارد و میتواند دوبلور شود.
مرد در اتاق دوبله با دخترکی که سالها در رویاهایش میدید، روبهرو میشود. حواری چهارم مردی است که علاقهمند به مرگ و کشتن است و بعد از با خبر شدن از زمان مرگش تصمیم میگیرد یک اسلحه بخرد و به مردم شلیک کند. او معتقد است اگر کسی با گلوله او نمیرد، زمان مرگش فرا نرسیده است و اگر بمیرد نیز او مقصر نبوده است. آیا او را تشویق میکند به زنی که در حال عبور از پل است، شلیک کند و گلوله به شانه مصنوعی دختری که حواری اول بود، برخورد میکند. مرد قائل مطمئن است که این یک نشانه است و دخترک را تعقیب میکند و در دام عشق او میافتد و یاد میگیرد که به جای مرگ زندگی را در آغوش بگیرد. پنجمین حواری زنی میان سال است که در ازدواجی بدون عشق گیر افتاده است و بعد از این که متوجه میشود همسرش قرار است بیشتر از او عمر کند، شرایط برایش سختتر میشود. ایا او را به یک سیرک میبرد و زن متوجه غم درون چشمان گوریل میشود و او را از صاحب سیرک میخرد و گوریل همدم زن میشود. آخرین حواری پسر بچهای است که تنها چند روز از عمرش باقی مانده است و تصمیم میِگیرد از این به بعد به عنوان یک دختر زندگی کند.