دولت و دولتمردان را میتوان حساسترین دولت بعد از انقلاب به شایعات و فضاسازیها دانست. دولتی که تقریباً در تمامی تصمیماتی که اتخاذ میکند؛ چشم به دهان مردم دارد. اگر این وضعیت با رشد فضای مجازی و شبکههای اجتماعی همراه شود، لزوماً برآیند مثبتی نداشته و نشان از کارآمدی یک دولت نیست و بالعکس معنایی جز متزلزل بودن دولت ندارد.
شاید در نظر نخست همگرایی بین دولت و افکار عمومی یک امر مطلوب باشد اما در عرصه واقعی سیاست؛ دولتها و سیاستمداران، در اتخاذ سیاستها و تصمیمگیریها به توان و امکانات خود نگاه میکنند نه تمایل مردم؛ لذا این همگرایی با افکار عمومی در حقیقت نوعی بازی با افکار عمومی محسوب میشود. دولت کنونی برخاسته از طبقه متوسط جامعه است.
طبقه متوسط جامعه سبک زندگی مشخص و معین دارد. سلیقه، تفکر، درآمد، انتخاب، گرایش سیاسی و اجتماعی طبقه متوسط با سایر طبقات جامعه متفاوت است و از الگویی مشخص پیروی میکند. یکی از مهمترین شاخصههای این طبقه، یعنی طبقه متوسط فعال بودن و موج آفرینی در فضای مجازی است. به عبارت دیگر نبض طبقه متوسط جامعه در فضای مجازی میتپد و از آن فکر و ایده میگیرد.
این نکته در دولت روحانی باعث شده تا بیش از پیش وابسته به طبقه متوسط و فضای مجازی و موجهای ناشی از آن شود. کافی است در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی یک موضوع تبدیل به موج رسانهای و فضای کلی شود؛ دولت بلافاصله نسبت به آن اعلام موضع میکند. نتیجه این وابستگی و دهن بینی دولت در فضای مجازی باعث شده تا دولت روحانی اقتدار و ثبات لازم را نداشته و مانند یک کاربر فضای مجازی صبح به صبح با چک کردن فضای مجازی و شبکههای اجتماعی سیاستهای کلان خود را تنظیم کند؛ این بدترین حالت برای یک دولت است.
رویکردهای انتقادی دولت از همین مجرا قابل تحلیل است. آقای روحانی در اکثر نطقهای خود به انتقاد از وضعیت موجود میپردازد و بهجای ارائه راه حل در جایگاه یک منتقد فضای مجازی، انتقاد میکند، لذا نطقهای روحانی بیش از آنکه راه گشا باشد، گفتار درمانی است.
از اینرو دولت روحانی برای طبقه متوسط و فعالان فضای مجازی فردی مطلوب است چون هر آنچه آنان مینویسند دولت و دولتمردان میخوانند و همان حال و هوا را حتی توئیت هم میکنند اما بیشک همه واقف هستند که نبض جامعه شاید در فضای مجازی و طبقه متوسط تهران و اصفهان و مشهد و تبریز باشد اما بیشک ایران همه اینگونه نیست و همه ایران تهران و طبقه متوسط نیستند! مساله ناکارآمدی دولت، کندی روند تصمیمسازی و تصمیمگیری عدم چابکی و گفتاردرمانی دولت مسالهای بود که در سالهای اول و دوم دولت با چینش دولتمردان خود را بهوضوح نشان داد. این وضعیت با اضافه شدن تمرکزگرایی در پایتخت و تمرکزگرایی در مساله سیاست خارجی منجر به حداقلی شدن دولت روحانی نزد افکار عمومی شد.
حساسیت دولت روحانی به مزاج طبقه متوسط از رهگذر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی آنگاه که با روحیه محافظه کاری دولت یازدهم همراه میشود، مصیبت را دو چندان میکند. از ابتدای دولت یازدهم با انتقادات به برخی از وزارتخانهها و وزرا و تغییر در آنان مشخص بود.
وزارتخانههای مسکن، نفت، صنعت، آموزشوپرورش، فرهنگ و ارشاد، ورزش و جوانان و... از وزارتخانههایی بودند که از همان زمان تغییر در رأس وزارتخانه به ضرورت احساس میشد اما دولت تعلل زیادی داشت. چرا؟ علت این تعلل در 2 نکته بود. عدم تبدیل شدن نیاز به تغییر در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و روحیه بالای محافظهکاری دولت.
بله به همین راحتی، کافی است تا یک مساله در فضای مجازی مطرح شود وحول آن حواشی بسیار پرداخته شود؛ این زمینه را برای شکلگیری و در صدر موضوع قرار گرفتن مساله را نمایش میدهد.
برای مثال در فاجعه منا رییسجمهور حاضر نبود برای این واقعه سفر خود را به نیویورک نیمهکاره رها کند و به ایران برگردد؛ این تعلل تا آنجا پیش رفت که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نسبت به آن واکنش نشان دادند و در نهایت رییسجمهور مجبور به ترک نیویورک شد.
در قضیه سفر به فرانسه و روغن پالم، سبد امنیت غذایی در ابتدای دولت و... فقط زمانی که فضای مجازی دولت را به چالش کشید، دولت حاضر به عبور از لایه محافظهکاری خود شد.
بنابراین تغییر در وزرا هر چند حق رییسجمهور است و استفاده از این حق طبیعی است اما چرا رییسجمهور و دولت محترم اینقدر متأثر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هستند؟