به گزارش سرویس تاریخ مشرق؛ دیکتاتوری دوران رضاشاه آنچنان عرصه را بر مردم ایران تنگ کرده بود که با آمدن متفقین به ایران مخالفت آنچنانی با آنها صورت نگرفت. ظلم، استبداد و مقابله با اصول دینی در دوره پهلوی اول عرصه را برای ایجاد فرقه های مختلف قومی و قبیلهای مهیا کرده بود. آذربایجان نیز که از ابتدای تاریخ معاصر و حتی پیش از آن اهمیت جغرافیایی و تاریخی فراوانی بهره برده بود از این امر مستثنی نبود. درست پس از آنکه توافق صورت گرفت که قوای متفقین از خاک ایران خارج شوند، نیروی نظامی اتحاد جماهیر شوروی از این کار امتناع کرد و با دردسرهای فراوان و گرفتن امتیاز اقتصادی، با چانه زنی فراوان از ایران خارج شد. در همین دوران بود که فرقه «دموکرات آذربایجان» شکل گرفت.
حال که سالها از آن اتفاق میگذرد، برای تجربه اندورزی و بهره گیری از تاریخ به موضوع پرداخته و با «رحیم نیکبخت» به گفتگو نشستیم:
*لطفا در ابتدا مقداری پیرامون اهمیت نقش تاریخی و جغرافیایی منطقه آذربایجان برای مخاطبین توضیحاتی را بفرمایید.
در تاریخ فرهنگی ایران مناطقی هستند که به جهت موقعیت استراتژیک و جغرافیایی مهم خود، سرنوشتساز و تاثیرگذار بودند. برای نمونه میتوان به منطقه خراسان بزرگ اشاره کرد. آذربایجان هم در این جایگاه قرار دارد. بحثی که اهمیت آذربایجان را در تاریخ ایران دو چندان میکند، همجواری این منطقه با قدرتهای بزرگ بوده است. این مسئله چه قبل از اسلام و چه در دوره اسلامی همیشه در اهمیت قرار داشته است. در ایران قبل از اسلام، چون با امپراطوری روم شرقی هم مرز بودیم بحث آذربایجان و آران؛ صحنه کشاکش، جنگ و زد و خورد بین امپراطوری ساسانی و روم شرقی بوده است. در دوره اسلامی هم به نوعی ما میبینیم که بعد از اینکه امپراطوری عثمانی شکل میگیرد، کم کم بحث توجه به سمت ایران و در واقع ماوراءالنهر در این امپراطوری دیده میشود که مجددا این سیاستها در آذربایجان تلاقی میکنند. ضمن اینکه از قرن پنجم ، ششم هجری و یا قبلتر، بحث روسیه بوجود میآید و مناسبات اقتصادی و جریانات سیاسی و لشکرکشیهای متعددی که به سمت قفقاز جنوبی(آران) و آذربایجان انجام میدهند و آذربایجان محل تهاجم آنها بوده است.
اما مهمترین نقشی که آذربایجان در تاریخ و فرهنگ ایران ایفا کرده، بحث رسمیت تشیع در ایران است. از بدو ورود اسلام به ایران تا قرن دهم هجری(سال 907 ه.ق) که شاه اسماعیل صفوی در مسجد جامع تبریز مذهب شیعه را مذهب رسمی کشور اعلام میکند. یک سیر 9 قرنی اتفاق افتاده که اسلام وارد ایران شده و مردم با اسلام آشنا شدند و از همان ابتدا بحث محبت اهل بیت(ع) را میبینیم که در فرهنگ و هویت مردم ایران نهادینه میشود. با سفر حضرت امام رضا(ع) به ایران و در مسیری که ایشان حرکت میکنند، این محبت خودش را نشان میدهد. در نهضت سربداران و حرکتهای شیعهای که در قرن هشتم و نهم هجری اتفاق میافتاد این علایق شیعی و اهل بیت دوستی خودش را کاملا نشان میدهد تا اینکه در مسجد جامع تبریز مذهب شیعه رسمیت پیدا میکند. در واقع این سیر و این 9 قرنی که ما پشت سر میگذاریم یک تعامل دو طرفه بین ایرانیان و اهل بیت(ع) برقرار است که خودش را نشان میدهد و به این مقطع میرسد. مذهب شیعه در واقع آن انسجام و استحکام ملی را در ایران احیا میکند. چه بسا ما اگر مذهب شیعه نداشتیم در دل امپراطوری عثمانی و یا ازبکها به راحتی مستحیل می شدیم و هویت تاریخی گذشته خود را در یک فرایند از دست میدادیم. اما مذهب شیعه علاوه بر اینکه یک انسجام ملی به ایران داد، آن ریشههای تاریخی کهن ایران را هم در خدمت تشیع و اهل بیت حفظ کرد. به نوعی ما وامدار شاه اسماعیل صفوی و علمای شیعی عصر شاه طهماسب هستیم که با این اقدامشان ایران را از بیهویتی نجات دادند و هویت مشخصی را برای جغرافیای ایران زمین ترسیم و تبین کردند. البته در مرحله اول شاه اسماعیل صفوی نقشآفرین بود که متاسفانه به دلایل مختلف ما نتوانستیم نقش این شخصیت را مورد توجه منطقی و معقول بدور از افراط و تفریط قرار دهیم. به همین جهت این شخصیت مهم ایرانی توسط بازماندگان و میراثداران عثمانی در حال مصادره شدن است. هر ساله ما می بینیم که در ترکیه برای شاه اسماعیل صفوی همایشها و مراسمهایی برگزار میکنند و تلاششان بر این است که وی را به عنوان یک شخصیت متعلق به خودشان معرفی کنند تا شخصیتی که در واقع صفویه و دولت، فرهنگ ایرانی را قوام و انسجام بخشید.
* از ابتدای حکومت قاجاریه شهر تبریز و منطقه آذربایجان جایگاه ویژهای دارد. به نوعی این منطقه دروازه ورودی ایران به یک دنیای جدید اروپاست. بسیاری از تاثیرگذاران انقلاب مشروطه و آزادیخوان نظیر ستارخان و باقرخان از این منطقه هستند. شکلگیری این شخصیتها و این افراد تاثیرگذار در تاریخ ایران، چگونه در تبریز و منطقه آذربایجان بوجود آمد؟
وقتی که در ایران حکومت صفویه شکل میگیرد؛ در بخشی از مرزهای ایران، امپراطوری عثمانی حضور دارد که داعیهدار خلافت اسلامی است. در قسمت دیگر هم در شمال سرحدات ایران و شمال قفقاز، منطقهای که آران نامیده میشد؛ شامل 17 شهر قفقازی ایران بود که امپراطوری تزاری روسیه در صدد توسعه مناطق تحت نفوذ خود بود. در واقع میبینیم که همان اوایل قرن هیجدهم میلادی تهاجم بیگانه به آذربایجان از سمت روسیه تزاری شروع میشود. دو رشته جنگ سهمگین داریم که به دو قرارداد تحمیلی (عهدنامه گلستان و ترکمنچای ) منجر میشود.
در مورد امپراطوری عثمانی هم باید بگوییم که آنها موارد متعددی به سرحدات ایران و شهرهای آذربایجان لشکرکشی های خونینی کردهاند. حتی بارها شهرهای بزرگی مانند تبریز را اشغال کردند. حتی قبل از شاه عباس اول یا شاه عباس کبیر، میبینیم تبریز نزدیک دو دهه در اختیار و سیطره عثمانیها قرار میگیرد. این تهاجم بیگانه به کشور عاملی است که هویت(کیستی و چیستی) را در مردم آذربایجان و رجال آذربایجان نهادینه و بیدار کرده است. جالب آن است که برخی گروههای تجزیه طلب لشگرکشیهای عثمانی به ایران را جنگ دو برادر ترک قلمداد می کنند مفهوم ایرانی بودن در مرکز ایران شاید خیلی خودش را به خوبی نشان ندهد اما در سرحدات، مانند خراسان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان؛ چون مردم با تهاجم هویت غیرایرانی مواجه هستند، آنجا ایرانی بودن خودش را خیلی خوب نشان میدهد. به همین جهت تبریز کانون ایران خواهی و حفظ استقلال ایران بوده است. جنگهای روسیه تزاری علیه ایران در تبریز هدایت و مدیریت میشده است و حتی قبل از آن در دوره صفویه، شمال رود ارس که آران نامیده میشده است و شامل شهرهایی مثل شکی، شروان، قرهباغ، باکو، تفلیس و... یک مدت مدیدی اداره این نواحی از تبریز صورت میگرفته است. یعنی تبریز مقر حکومت صفوی و اداره مناطق شمالی آذربایجان که آران نامیده میشد و بعدها از ایران جدا شدند؛ بوده است.
به همین خاطر تبریز محل رفت و آمد سفرا، تجار و سیاستمدارانی بوده که با حکومت ایران چه در دوره صفویه و چه در دوره قاجاریه در مراودات سیاسی، اقتصادی و نظامی داشتند. تبریز به کانونی تبدیل میشود برای جنب و جوش و فعالیتهای احیای مجد عظمت ایران و ایرانخواهانه. این مجموعه تلاش را سید جواد طباطبایی به مکتب تبریز تعبیر کرده است.
با شروع بحث مشروطه، گرچه تبریز شروع کننده حرکت مشروطهخواهی نیست اما در حفظ و حراست و نگهبانی از دستاورده اسلامی مشروطه، پیش قدم میشود و با شخصیتهایی که به منصه ظهور میرسند مانند ستارخان، باقرخان، ثقه الاسلام تبریزی، شیخ محمد خیابانی و... تلاش دارند که این دستاورد ملی را حراست و مراقبت کنند.
مقاومت تبریز در مقابل استبداد این فرصت را به سایر مجاهدین و آزادیخواهان میدهد که تهران را تصرف کنند و حکومت استبدادی را سرنگون کنند. به همین جهت تبریز به جهت این ویژگیها و تحولات نقش مهمی در خودآگاهی فرهنگی و هویتی در ایران داشته و نگاه آذربایجان هم، نگاه ملی و نگاه به ایران بزرگ و متحد بوده است. یعنی به دنبال مطالبات محلی و محدود قومی و قبیلهای هیچ وقت نرفتهاند. جملهای از ستارخان معروف است که میگوید: «من دوست دارم هفت دولت زیر بیرق حضرت ابوالفضل(ع) و ایران باشد». این جمله مهم نشان میدهد تفکری که در ذهن سردار ملی مشروطه ایران که شاید سواد آنچنانی هم نداشتند، چه تفکری عالی بوده است. این تفکر در نهضت شیخ محمد خیابانی هم خودش را نشان میدهد و ادامه پیدا میکند و تا به مبارزات آیت الله العظمی فتاح شهیدی و بعد تاریخ انقلاب اسلامی و مبارزات بزرگانی مثل شهید آیتالله قاضی طباطبایی و آیت الله شهید مدنی و بزرگان دیگر منتهی میشود از این رو نقشی آذربایجان در نهضت جضرت امام در انقلاب اسلامی نقشی بسیار مهم و تاثیرگذار است.
تصویر آیت الله العظمی شهیدی از مراجع تقلید در آذربایجان
*ما کم کم به فضایی نزدیک میشویم که بحث قومیتگرایی در سالهای منتهی شدن به تشکیل فرقه دموکرات در منطقه آذربایجان بسیار رشد و نمو پیدا می کند. اول اینکه بحث قومیتگرایی از چه زمانی وارد این منطقه شد؟ دوم اینکه چه کسانی این بحث را وارد کردند و در رشد و نمو آن تاثیرگذار بودند؟
بحث قومگرایی و ورودش به ایران، همزمان با اواخر عمر دولت عثمانی یک جریانی در ترکیه فعلی شکل میگیرد؛ یک کانونهایی که ریشه و ماهیت کاملاً صهونیستی دارند در حقیقت بانیان ترک گرایی مستشرقین صهیونیستی مثل وامبر بودند و این کانون در عثمانی به ظاهر مسلمان هستند اما در باطن یهودی هستند.که در تاریخ ترکیه به «دونمه ها»معروفند اینها به عنوان ستون پنجم انگلیس و قدرتهای استعماری آن موقع برای متلاشی کردند امپراطوری عثمانی بحث قومگرایی را به جدیت دنبال می کردند و با تکیه بر عنصر زبانی برای ساخت هویت سایر اقوام داخل قلمرو عثمانیی را به جدایی از ترکها تشویق می کردند. اغلب کسانی که این تفکر برتری قومی را به امپراطوری عثمانی بال و پر دادند، در خدمت صهیونیست و سیاستهای ضد اسلامی بودند. بنابراین امپراطوری عثمانی که گستره وسیعی داشت و قلمرو اروپایی، آفریقایی و آسیایی داشت و سرزمینهای عراق، عربستان، سوریه، فلسطین، لبنان و... جزو حکومت عثمانی حساب میشد و در واقع از گونههای زبانی مختلفی شکل گرفته بود. دشمنان این امپراطوری برای اینکه عثمانی را تجزیه کنند و خیلی راحت منافع نفتی منطقه را به زیر سلطه خود بگیرند، بحث برتری قومی ترک بر سایر اقوام را مطرح کردند که یک قومی برتر از سایر اقوام است.
بنابراین در بین امپراطوری عثمانی حرکتهای پانترکیستی، پانعربیستی، پان ارمنی و پان کُردی شکل گرفت که همه اینها در واقع حلقههای زنجیری بودند که استعمارگران برای تجزیه عثمانی و جهان اسلام تهیه و تدارک دیده بودند. بعد از اینکه امپراطوری عثمانی متلاشی شد و یا در حال متلاشی شدن بود، این جریان قومگرای وابسته به صهوینیست برای اینکه تأثیر منفی تجزیه این امپراطوری اسلامی را بیاثر بکند، این تفکر در ذهن در افراد خاص به وجود آورد که ما بایستی در هر جاهای مختلف دنیا ترکزبان وجود دارد و باید به سمت وحدت و اتحاد این ترکها در نواحی مختلف بپردازیم که اولین مواجهه آنها با ایران بود. آذربایجان به جهت جمعیت ترکزبان، بحث تشیع و بعد حائل بودن بین عثمانی آن زمان و ترکستان و نواحی شرق که خاستگاه و زادگاه اقوام ترکزبان هستند،در میان روشنفکران صهیونیستی پات ترک اهمیت زیادی پیداکرد در برخی از مطبوعات عثمانی و بعد ترکیه بحث ترک وفارس با این هدف به راه افتاد ک به عنوان اولین و مهمترین بحث پان ترکیسم کلید میخورد. این کار هم توسط کانون اتحاد و ترقی شروع میشود و مناقشات و تعرضات قلمی را تحت عنوان ترک و فارس آغاز میکنند. در واقع این بحث قومگرایی و تکیه بر زبان به عنوان عامل هویت در این مقطع شکل میگیرد که شخصیتهای بزرگی از روشنفکران آذربایجانی جزو اولین کسانی هستند که در مقابله با این جریان برمیخیزند. کتاب «آذربایجان درموج خیر تاریخ ایران»؛ مجموعهای از عکسالعمل آذریها و نخبگان آذربایجان است به جریان پان ترکیسم صهیونیستی است که متصرفات اروپایی و آسیایی عثمانی توسط این تفکر از بین رفت و ترکیه جدید شکل گرفته است. حالا این ترکیه جدید به خاطر رفع عقدههای شکست، متوجه شرق و میخواست جهان ترک را شکل بدهد. به اصطلاح ترکزبان بودن مردم آذربایجان مورد توجه اینها قرار میگیرد. تا این مردم غیور میهن دوست آذری را نه به عنوان ایرانی بلکه به عنوان بخشی از جهان متوهم ترک که تحت رهبری ترکیه خواهد بودتعریف کند. اما شخصیتهایی مانند شیخ محمد خیابانی و... تلاش میکنند که این تبلیغات را پاسخ بدهند.
شکلگیری جمهوری آذربایجان توسط محمد امین رسولزاده و حزب موساوات در قسمت شمالی رود ارس، با عکسالعمل و اعتراض نخبگان آذربایجانی مواجه میشود. نامگذاری مناطق قفقازیه جنوبی که در منابع تاریخی آران نامیده شده است به آذربایجان توسط محمد امین رسولزاده ، باعث ایجاد این سوتفاهم شد که تعمداً این کار صورت گرفته است و پشت پرده آن اهداف سیاسی قرار داشته است. قبل از به قدرت رسیدن رضا خان در ایران ، از دو طرف در معرض تهاجم جریانات قومگرا قرار میگیریم. یکی از طرف ترکیه و روشنفکرانی که به دنبال ترکگرایی و تشکیل جهان ترک بودند. از سوی دیگر از طرف محمدامین رسول زاده و حزب مساوات که در قفقاز به قدرت رسیدند. اینها هم تحت تاثیر جریانات قومگرای ترکیه، گرچه آن موقع آشکارا مطرح نمیکردند اما کاملا مشخص بود که این نامگذاری کشوری جدید به نام آذربایجان، یک کار سیاسی است. شیخ محمد خیابانی در تغییر نام آذربایجان به «آزادیستان» در تلاش به مقابله با این تعرضی بود که از این دو سو متوجه تاریخ ایران و فرهنگ ایران شده بود. در این مقطع برای اینکه اتحاد بین اقوام شکسته شود و آن نقار و دشمنی به وجود بیاید، تفکر پان ترکیسم در عثمانی کلید میخورد و بعد توسط عوامل وابسته به آنها در مناطق مختلف شکل و رشد پیدا میکند. همزمان با قتلعامهایی که در ترکیه اتفاق میافتد و ارامنه و کُردها تصفیه نژادی میشوند. از طرفی دیگر با تسلیحاتی که عثمانیها و کشوهرا غربی در اختیار افراد جنایتکاری مانند «اسماعیل آقا سیمکو» میدهند، در مناطق غرب آذربایجان قتلعامهای خیلی خشونتباری اتفاق میافتد و لطمات خیلی زیادی به سکنه محلی ایرانی وارد میشود.
در این میان قدرتهای استعماری برخی از ارامنه مهاجر امپراطوری عثمانی «جیلوها» را مسلح میکنند که باعث شکلگیری جنایتهای هولناکی زیادی در مناطق مختلف آذربایجان شکل میگیرد. همه این موارد دست به دست هم میدهند و یک وضعیت نابهنجاری را ایجاد میکند تا استعمارگران بتوانند به راحتی بر مناطق و ذخایر نفتی منطقه مسلط شوند که ادامه آن میرسد به همین جنگ اخیر در سوریه و عراق که شاهدش هستیم. همان سیاستی که عثمانی در عراق و سوریه اتخاذ می کند مشابه سیاست دوره جنگ جهانی اول در غرب آذربایجان است.قتل عام مردم شیعه آذربایجان توسط سیمکو خواسته دیرینه عثمانی ها بود که خود بارها به این منظور به ایران لشکر کشی کرده بودند. رویارویی سیمکو با جیلوها به نفع عثمانیها بود.و قدمی بود تا ارامنه در قلمرو عثمانی از صحنه به دست سیمکو پاک شود و در صورت نابودی سیمکو باز هم به نفع عثمانی بود چون اتحاد وترقی در پی محو قوم کرد از صحنه عثمانی بودند.
سران فرقه زیر عکس استالین
* در دوره رضاخان شاهد یک نوع دیکتاتوری خاص در ایران هستیم، البته مبارزاتی این سو و آن سو انجام میشود اما زیاد پایدار نیست. آذربایجان و تبریز در پایان دوره حکومت رضاخان یعنی در سال 1320، چه شرایطی داشته است؟ جایگاه نیروهای مذهبی در این دوران چگونه است؟
همزمان با به قدرت رسیدن رضاشاه، در منطقه تحولاتی اتفاق میافتد که یکی از آنها تشکیل جمهوری ترکیه توسط مصطفی کمال پاشا است. از طرف دیگر در متصرفات روسیه تزاری؛ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شکل میگیرد. تقریباً دستاورد مشروطه برای ایران آشوب، ناامنی، قتل، غارت، گرسنگی، بیماری و مداخلات بیگانه بود. در این فرایند مناطق سرحدی ایران بیش از جاهای دیگر آسیب دیدند. بنابراین تشکیل دولت سوسیالیستی با مرزهای آهنین در جوار مرزهای ایران، ارتباطات اقتصادی بین ایران و این مناطق قطع میشود. این عامل باعث میشود شریانهای اقتصادی منطقه قطع و در نتیجه باعث مهاجرت و خروج سرمایههای اقتصادی زیادی از منطقه آذربایجان و انتقال آن به قسمتهای دیگر میشود. در دوره رضاشاه تجدد آمرانه و غربگرایی که رضاشاه مد نظرش بود یک نوع ستیز با هویت ملی که هویت اصیل مردم مسلمان ایرانیها تلقی میشد، شکل گرفت. در واقع سیاستهای نوگرایانه رضاشاه بیش از اینکه جنبه اصلاح ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جامعه باشد، ستیز با هویت ایرانی و اسلامی بود. به همین جهت میبینید که با مقاومتهایی مواجه میشود و در همان سال 1307 یک نهضتی در آذربایجان توسط علمای آذربایجان در مخالفت سیاستهای رضاشاه شکل میگیرد و در نتیجه آیتالله سید ابوالحسن انگجی و آیتالله میرزا صادق آقا مجتهد از تبریز تبعید میشوند و تعداد زیادی از مردم و تجاری که در این نهضت شرکت داشتند از تبریز تبعید میشوند. مهمترین سیاست پهلوی بحث تغییر لباس و رفع حجاب و ترویج بیحجابی در ایران است که به تقلید از ترکیه رخ میدهد. در واقع سیاستهای فرهنگی نوگرایانه و تجدد مآبانه رضاشاه بیش از آنکه جنبه درونی داشته باشد و بر آمده از بطن جامعه ایرانی باشد، الگوبرداری شتابزده از ترکیه است که مصطفی کمالپاشا اینها را شروع کرده بود. به همین جهت در دوره حکومت رضاشاه نارضایتی عمومی در سطوح مختلف به ویژه اقشار مذهبی و اقشار متدین جامعه وجود داشته است که کاملا بارز است.
حضرت امام(ع) در سخنرانی که عصر عاشورا سال 1342 در مدرسه فیضیه قم داشتند، آنجا به این موضوع اشاره میکنند و خطاب به محمدرضا پهلوی میگویند: من نمیخواهم مثل پدرت بشوی و آن وضعیتی که در مورد رضاخان اتفاق افتاده بود تکرار شود. حضرت امام اشاره میکند که وقتی رضاخان از ایران رفت، مردم اظهار خوشحالی کردند در حالی که کشور به اشغال بیگانگان درآمده بود و این اشغال کشور چیز خوشایندی نیست اما به قدری مردم از حکومت و سیاستهای ضداسلامی رضاشاه ناراحت بودند که رفتن رضاشاه را جشن گرفتند و اظهار شادمانی کردند.
آموزش زبان روسی توسط معلمان فرقه
* بعد از اشغال ایران توسط قوای متفقین، نیروهای نظامی انگلستان و آمریکا ایران را ترک میکنند اما قوای شوروی به راحتی از ایران خارج نمیشود. از این به بعد جریان شکل گیری فرقه دموکرات آذربایجان کم کم در حال شکل گیری است. با توجه به فعالیت گستره حزب توده در آن سالها، آیا حزب توده در شکل گیری فرقه دموکرات آذربایجان نقشی داشته است؟
بعد از اینکه ایران توسط قوای متفقین اشغال میشود. مناطق شمال ایران در اختیار ارتش جماهیر شوروی است و مناطق جنوبی هم در دست نیروهای انگلیسی و آمریکایی است. چون ماهیت حکومت و وابستگی آن به انگلیسیها عیان بوده است. البته کم کم شاهد این هستیم که انگلیسیها در جنگ جهانی دوم خیلی ضعیف شده بودند و جای خود را به آمریکاییها دادند. در این شرایط طبق اسناد و مدارکی که جمیل حسنلی جمعآوری و منتشرکرده و اسناد و مدارکی که در آرشیوهای داخل ایران است، نشان میدهد که از سالهای قبل از شهریور 1320 یعنی از زمانی که دولت مساواتیها سقوط میکند و مناطق تحت سیطره دولت مساواتی به تصرف بلشویکها درمیآید و بخشی از اتحاد جماهیر شوروی میشود؛ از همان زمان کمیتههایی برای تجزیه آذربایجان ایران و الحاقش به آذربایجان شوروی شکل میگیرد. در چند مرحله میبینیم نیروهای امنیتی اتحاد جماهیر شوروی وارد ایران میشوند و دست به شناساییهای گسترده میزنند. بحث مهاجرین ایرانی که از شوروی اخراج میشوند و وارد ایران میشوند، بین آنها تعداد زیادی از عوامل جاسوسی شوروی حضور دارند و اینها طبق ماموریتی که داشتند، در مناطق مختلف شناساییهای گستردهای انجام میدهند. تعدادی از مامورین اطلاعاتی شوروی هم در شهریور 1320 همراه با ارتش سرخ وارد ایران میشوند و اینها هم با در واقع ارتباطگیری با مامورین قبلی که وجود داشتند، مناطق و نقاط حساس و استراتژیک مختلف کشور را شناسایی میکنند.
علاوه بر این کارهای اطلاعاتی، دست به فعالیتهای فرهنگی که در راستای اهدافی سیاستمدارانشان که طراحی کرده بودند، میزنند. تلاش اینها در واقع این بود که بحث آذربایجانی که از زمان محمدامین رسولزاده نامگذاری شده بود و با سوقصد سیاسی مطرح شده بود را عملی کنند. در همین راستا شروع به فعالیتهای فرهنگی میکنند و در بحث چاپ روزنامه و نشریات مختلف، تئاتر، موسیقی و...را با این هدف به شدت دنبال میکنند. فعالیتهای گستردهای را به راه میندازند که فرهنگ و هویت آذربایجان را نه در هویت ایرانی بلکه در هویت جداگانه با ایران تعریف کنند.
سید جعفر جوادزاده مشهور به سید جعفر پیشهوری
سیاستهای حکومت پهلوی و آن ندانم کاریهایی که در عرصه فرهنگی اتفاق افتاده بود، مزید بر علت میشود و اینها با سواستفاده از این موقعیت و فرصت کاملاً در واقع تبلیغاتشان را به هر جایی میدهند. با توجه به وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه میتوانند تبلیغات گستردهای را به راه بندازند. بحث دیگر این است که بعد از اشغال ایران حزب توده شکل میگیرد. این حزب توسط عناصر طرفدار جریان سوسیالیستی در ایران کلید میخورد که سر منشاء آن در سفارت شوروی بوده است. در واقع در سفارت شوروری نطفه حزب توده بسته میشود. این حزب حافظ منافع فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اتحاد جماهیر شوروی در ایران است. با ناکامی استالین برای به دست گرفتن امتیازات مهم از ایران من جمله امتیاز نفت شمال، دستوراتی می دهد که جریان فعالتری وارد عرصه شود تا بتواند با اقدامات مسلحانه و نظامی دولت ایران را تحت فشار قرار بدهد. از همین زمان است که فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان شکل میگیرد. در واقع شکلگیری حزب دمکرات آذربایجان و کردستان، نه در منطقه بلکه در اتحاد جماهیر شوروی تصویب میشود و افرادی برای تصدی پستهای به ظاهر تاثیرگذار انتخاب میشوند. در واقع پیشهوری هیچ نقشی در شکلگیری فرقه دمکرات نداشت. بعد از شکل گیری آن، عوامل امنیتی شوروی به سراغ او و کسان دیگری آمدند و مذاکراتی با او در جلفا انجام دادند و او را مجاب کردند که مسئوولیت فرقه را به عهده بگیرد. به همین جهت اعضای حزب توده از تشکیل حزب دمکرات بیاطلاع بودند و به ناگهان از این جزیان مطلع شدند. حزب توده برای فعالیتهای سیاسی و پارلمانی طراحی شده بود اما فرقه دمکرات برای عملیاتهای نظامی و مسلحانه طراحی شده بود. هر دو حزب دمکرات و توده به منظور تامین منافع اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفتند، منتهی با دو روش و خط مشی جداگانه.
* با توجه به اشاراتی که شما در مورد فرهنگ مردم آذربایجان در طرفداری از فرهنگ تشیع و دوست زمان دار مردم آن خطه نسبت به اهل بیت پیامبر، آیا با شکل گیری فرقه دمکرات آذربایجان که منشا و مبدا آن با حزب کمونیست در شوروی پیوند ناگسستنی داشت با مخالفت مردم آذربایجان روبرو نشد؟
فرقه دمکرات در ابتدا با شعارهای عدالتخواهانه و سوسیالیستی؛ کار برای همه و نان برای همه، تبلیغات گستردهای در آذربایجان انجام داد. از یک طرف نارضایتیهایی که از دوره رضاشاه وجود داشت و سیاستهای غلط فرهنگی و ضد مذهبی که او در پیش گرفته بود، وضعیت اجتماعی، فرهنگی و محرومیتهایی که در جامعه وجود داشت و نظام ظالمانهای که در روستاها حاکم بود(نظام ارباب و رعیتی)، و مسائل دیگر موجب شد که ابتدا مردم، به ویژه مردم روستایی و مردم محروم شهری، بدون توجه و آگاهی به منشاء فرقه دمکرات جذب تبلیغات فرقه شوند. اما رفته رفته مشخص شد که این جریان، جریانی نیست که مورد تایید علما، شخصیتهای روحانی و افراد فرهنگی موجه آذربایجان باشد. بنابراین میبینیم که کم کم مقاومتهایی در مقابل فرقه دمکرات شکل میگیرد که مهمترین آن را میتوان به چند دسته تقسیم کرد. مقاومتهایی که علما در مقابل فرقه دمکرات داشتند، مقاومت عشایر، مقاومت دانشآموزان و... .
علمای آذربایجان با اینکه با حکومت پهلوی به جهت سیاستهای ضد مذهبی که داشت، مخالف بودند. اما از طرف دیگر با مباحث الحادی و ضداسلامی حزب دمکرات و وابستگی آنها به شوروی به شدت مقابله و ایستادگی میکنند. در این بین نقش مرحوم آیتالله العظمی میرزا فتاح شهیدی تبریزی و آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی بسیار برجسته و بارز است. آیت الله شهیدی به عنوان مرجع وقت تبریز نقش مهمی را در مقابله و مقاومت با جریان دمکرات اتخاذ میکند. مهمترین کاری که ایشان انجام میدهد، مدیریت علما و روحانیون سراسر آذربایجان است. وقتی آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی که مرجع علی الاطلاق شیعه در زمان خودشان بودند، فوت میکنند آیتالله شهیدی که نماینده ایشان بود و خودشان هم در سطح مرجعیت قرار داشت، در سراسر شهرهای و حتی روستاهای آذربایجان، با مدیریت ایشان مراسم ختم برای آیتالله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی برگزار می شود. همین مجالس ختم و حضور مردم در این مجالس یک نوع صفآرایی و نشان دادن قدرت مراجع و تشیع به عوامل فرقه دمکرات بود. بنابراین علما و مراجع در صف اول این جریان قرار دارند و هدایتها و مبارزات با مدیریت آنها صورت میگیرد. آیت الله دوزدوزانی، آیتالله خسروشاهی، آیتالله گرگری( لیورجانی) و... در شهرهای مختلف آذربایجان مانند میانه، زنجان، مرند به مخالفت با حزب دمکرات پرداختند.
آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی
مقاومت ومبارزهای که عشایر مناطق مختلف آذربایجان به ویژه مناطق اردبیل و شاهسون با فرقه دمکرات دارند، سابقه دشمنی آنها به زمان روسیه تزاری باز می گردد که از سالیان قبل وجود داشته است. روسیه تزاری چندین بار با عشایر شاهسون درگیر میشود و آنها را به شدت سرکوب میکند. در واقع عشایر با توجه به آن ماهیت فرقه دمکرات و آن وابستگی که به اتحاد جماهیر شوروی و سابقه دشمنی وجود داشته، علیه فرقه دمکرات وارد عمل میشوند و جنگهای خیلی زیادی با آنها داشتند. و موفق می شوند فرقه را زمین گیر کنند.
در مدارس مختلف در داخل خود آذربایجان در بین معلمان و دانش آموزان میبینیم که آنها جریانی را علیه فرقه دمکرات آذربایجان راه انداخته بودند که مهمترین آن مبارزات دبیرستان فردوسی تبریز شاهد آن است. دانشآموزان و معلمان ایراندوست با فرقه دمکرات مخالفت میکنند و اقداماتی انجام میدهند که یکی از دانشآموزان توسط عوامل فرقه دمکرات به شهادت میرسد.
مردمی که جذب شعارهای حزب دمکرات شده بودند، کم کم مشخص شد که این فرقه نه برای رفع ظلم و ستم بلکه برای فعالیتهای سیاسی به نفع بیگانگان شکل گرفته است.در ظاهر برخی خیابانها اسفالت می شود ولی ساعت رسمی با ساعت مسکو تنظیم می شود. در ظاهر با تغییر تابلو دانشسرای عالی آذربایجان ملی یونیورسیته سی برپا می شود در حالی که یونیفرم و لباس رسمی مورد استفاده فرقه لیاس ارتش سرخ است و.... رفته رفته محبوبیت و مقبولیت مردمیاش را از دست داد و تا جایی که وقتی ارتش ایران به تبریز نرسیده بود، عوامل فرقه دمکرات از جمله شخصیتهای اصلی فرقه همگی فرار کردند و مردم مراکز فرقه را تصرف کردند و تومار فرقه را در هم پیچیدند.
* به غیر از پیشه وری، اعضای اصلی تشکیل دهنده فرقه دموکرات آذربایجان را چه کسانی بودند؟
فرقه دمکرات آذربایجان را باید به سه سطح تقسیم کرد. دسته اول اشخاصی مثل غلام یحیی دانشیان میرزا ابراهیم اوف و... شخصیتهای اصلی فرقه دمکرات هستند که اینها عوامل امنیتی اتحاد جماهیر شوروی بودند. این افراد آموزش و دورههای امنیتی را گذرانده بودند و بخشی از تشکیلات امنیتی اتحاد جماهیر شوروی و ارتش سرخ به حساب میآمدند. در واقع تصمیمگیران اصلی فرقه دمکرات همین افراد بودند. برای اینکه بحث فرقه دمکرات مقبولیت مردمی پیدا کند، مامورین امنیتی اتحاد جماهیر شوروی تلاش کردند که شخصیتهای به ظاهر وجیه و با سابقه مبارزاتی را در راس این حرکت بنشانند. در مذاکراتی که انجام میدهند جعفر پیشهوری انتخاب میشود. افراد دیگری مثل شبستری و یا دکترجاوید هم مطرح میشوند که اینها در کنار پیشهوری حضور دارند. یا شخصیتی مانند دکتر جهانشاهلو به عنوان معاون پیشهوری انتخاب میشود و فعالیت میکند. اما اینها صورت و ظاهر مسئله هستند و تصمیمگیران بخش اصلی حزب دمکرات و نقشی که باید ایفا بکنند.
غلام یحیی دانشیان از سران اصلی فرقه و مامور عالیر رتبه ک ک گ ب
دسته سوم اعضای دمکرات فدائیان این فرقه هستند که از روستائیان محروم و تحت ستم اربابها یا کارگران شهری و یا اقشار محروم شهری تشکیل میشد. اینها اطلاعات درستی از بحث فرقه دمکرات، مارکسیسم و کمونیسم نداشتند بلکه به دلایل مشکلات اقتصادی، وضعیت معیشتی، ظلم و ستم نظام ارباب رعیتی به این فرقه پیوستند. نکته مهم در این میان این است که قربانیان اصلی فرقه دمکرات همین فدائیان بودند. وقتی دستور دادند که فرقه دمکرات باید جمع بشود، سران فرقه دمکرات به شوروی فرار کردند. تنها فدائیانی که تا قبل از تشکیل فرقه روستایی، کشاورز و رعیت بودند، بلادفاع باقی میمانند و تعداد زیادی از این افراد به جهت اینکه با دستور بیگانه مرتکب جنایت شده بودند در انتقامجوییها متاسفانه متحمل آسیبهای فراوانی میشوند.
توده مردم آذربایجان هم با جریان فرقه دمکرات همراه نبودند. مهمترین دلیل ما هم برای این موضوع حضور گسترده مردم در مراسم سوگواری برای آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی است که بیش از چهل روز در مساجد مختلف برای ایشان مراسم عزاداری برگزار میشود و مردم در این مجالس حضور پیدا میکنند.
توده مردم آذربایجان هم با جریان فرقه دمکرات همراه نبودند. مهمترین دلیل ما هم برای این موضوع حضور گسترده مردم در مراسم سوگواری برای آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی است که بیش از چهل روز در مساجد مختلف برای ایشان مراسم عزاداری برگزار میشود و مردم در این مجالس حضور پیدا میکنند.
* دولت قوام در از بین بردن فرقه دمکرات آذربایجان موفق است. با توجه به مراوده قوام با دولت شوروی، به نظر شما علت اصلی موفقیت قوام در این زمینه چیست؟
تنها دولت قوام را نمیتوان به عنوان عامل تعیین کننده برای از میان برداشتن فرقه دموکرات در نظر گرفت. بالاخره در این میان باید تحولات بینالمللی را در نظر قرار بدهیم. وضعیت مردم آذربایجان و تصوراتی که حاکمان اتحاد جماهیر شوروی داشتند را هم دید. یک بحثی که مطرح میشود در همین جریان، جناح بندیهایی که در داخل خود اتحاد جماهیر شوروی وجود داشته تاثیر گذار است. باقروف مجری دستور استالین برای تشکیل فرقه دمکرات و حرکتهایی از این دست که در ایران شکل میگیرد. در شوروی این تلقی به وجود میآید که اگر آذربایجان از ایران تجزیه شود و به آذربایجان شوروی ملحق شود، جمهوری آذربایجان خیالی آنها خیلی بزرگ خواهد بود، هم به لحاظ جمعیت و هم به لحاظ اقتصاد در منطقه تاثیرگذار خواهد شد. در نهایت به این نتیجه رسیدند که قدرت باقروف خیلی مهیب و تاثیرگذار در سراسر اتحاد جماهیر شوروی است. این یک تحلیل و نظر درونی در مورد این بحث بوده است. بحث مهمی که باید در مورد فرقه دمکرات آذربایجان در نظر بگیریم این است که اگر فرقه دمکرات و ادعاهای آن و در واقع مباحثی که مطرح میکرد مقبولیت مردمی پیدا میکرد و میتوانست به گفتمان مردمی تبدیل شود، محال بود اتحاد جماهیر شوروری؛ و استالینی که تا قلب اروپا پیش رفته و برلن را اشغال کرده و نصفش را حاضر نیست به متفقین بدهد، چطور حاضر میشود که از آذربایجان خارج شود؟ یعنی اگر بسترهای عمومی، بسترهای اجتماعی و فرهنگی برای تداوم حضور فرقه دمکرات آماده بود به این راحتی استالین کسی نبود که از آذربایجان چشم بپوشد. حالا نقش قوام در این وسط، نقشی است که توانست در آن موقعیت از این فرصتها استفاده بکند و با وعده امتیاز نفت شمال که در مجلس تصویب شود و باید انتخابات برگزار شود، به این شکل از این موقعیتها استفاده کرد. اما موضوع مهم خود مردم آذربایجان هستند که باید به آن توجه کرد که اگر مقبولیتی فرقه میداشت به هیچ وجه استالین کسی نبود که از این لقمه چرب و نرم چشم بپوشد و حاضر به خروج از ایران شود.
قوام السلطنه
*در پایان اگر نکتهای به جا مانده بفرمایید.
پیداش و سقوط فرقه دمکرات یک تجربه تاریخی تلخی برای کشورمان است. اگر ما از این حوادث درس نگیریم و آسیبهایی که متوجه ما شدند که در دو سطح قرار دارند؛ یکی در سطح مدیران و سیاستگزاران نظام است. دومی هم در سطح عموم جامعه. تجربه فرقه دمکرات نشان میدهد که هر جریانی که بیگانگان طراحی بکنند و تدارک ببینید سرانجامش پیشهوری و مرگ در غربت و دربه دری و این مسائل خواهد بود. بنابراین باید این تجربه و درس به جامعه منتقل شود که بیگانگان هیچ وقت در واقع دوستدار ما نبودند و دلشان به حال مردم ما و به زبان، فرهنگ، تاریخ و آداب و رسوم ما نسوخته است. بنابراین سلام گرگ هیچ وقت بی طمع نیست و دنبال منافعی هستند که تامین شود. همچنانکه امروزه صهیونیست ها دایه های دلسوتر از مادر برای اقوام ایرانی شده و اشک تمساح می ریزند.
در اینجا باید به دکتر جهانشاهلو که مشاور پیشهوری بوده است اشاراتی داشته باشیم. وی از اعضای حزب دمکرات محسوب میشود. او در خاطراتش مطرح کرده است و این سر سپردگی به بیگانه را خیلی تقبیح کرده و به مخاطبش میگوید ما نمیخواستیم همچین اتفاقی بیفتد ولی ناخواسته در دام توطئه بیگانگان افتادیم که مجبور به خیانت به کشورمان شدیم و سالها دربه دری و دوری از وطن را تحمل کردیم.
بنابراین باید این تجربه منعکس شود که بیگانه و طمع بیگانه برای رسیدن به اهداف خودش است و هیچ وقت بیگانگان دلشان به حال ما نسوخته است. در سطح مدیران نیز ما باید مسائل فرهنگی، مسائل سیاسی، مسائل اقتصادی و اجتماعی جامعه را به درستی ارائه بدهیم که از بستر نارساییها و یا کاستیهایی و ضعفی که برخی مدیریان دارند، دشمن به فریب مردم و جوانان مشغول نشود و بستر را خود ما حداقل برای بیگانگان فراهم نکنیم. بخشی از موفقیت فرقه دمکرات در آذربایجان و تسلط سریعش به سیاستهای ضد اسلامی دوره رضاشاه برمیگردد. بحث کشف حجاب، شدت عمل سیاستهای غلطی که در ضد مذهبی اتخاذ کردند، سرکوب عشایر و... . همین عشایر هستند که بعداً در مقابل فرقه دمکرات قد علم میکنند و باعث زمینگیر شدن فرقه دمکرات میشوند. اینها عواملی هستند که باید به آن توجه کرد، هم در سطح مدیران و هم سیاستهای کلان کشور و هم در سطح آگاهی سازی به جامعه. کسانی که الان هم میبیینم سنگ آذربایجان و زبان آذربایجان را به سینه میزنند، صدای آنها از تل آویو و واشنگتن و لندن به گوش میرسد. اینها زمزمههایی هستند که برای منافع خودشان بلند شده، نه مردم مسلمان آذربایجان، کردستان ، و خوزستان وسیستان وبلوچستان .