به گزارش مشرق، یاسر جبرئیلی در آزادنگار نوشت: بحث درباره نوع نظام سیاسی در جوامع اسلامی این روزها مجددا با طرح «اسلام مدل ترکیه» در مقابل «اسلام مدل ایران» در فضای سیاسی- رسانه ای داخلی و خارجی اوج گرفته است. نقطه اتکای این مباحث نیز به روال معمول طرح این پرسش است که حضور دین در عرصه سیاست،آری یا نه؟ پاسخ ایران اسلامی به این سوال با توجه به نظام سیاسی مبتنی بر اسلام در کشورمان،روشن و بدیهی است، اما رهبران معنوی و سیاسی ترک، پاسخی منفی به این پرسش می دهند.
حزب عدالت و توسعه که از «فتح الله گولن» به عنوان پدر معنوی آن یاد می شود،اعتقادی به حضور دین در عرصه سیاست ندارد. گولن می گوید «اسلام حکومتی را توصیه می کند که مبتنی بر قرارداد اجتماعی باشد» و اگر چه به روشنی مفهوم قرارداد اجتماعی را از فلاسفه غربی وام می گیرد، برای اثبات مدعای خود حتی به یک منبع نیز از قرآن و سنت اشاره نمی کند؛ «عبدالله گل» رئیس جمهور ترکیه نیز در گپ و گفتی که 25 بهمن 89 با نگارنده-به عنوان خبرنگار کیهان- داشت، حضور دین در عرصه سیاست را به دلیل اشتباهات فراوان سیاستمداران، موجب آسیب دیدن دین دانست. یعنی در یک جمله اگر در غرب سکولاریسم مسیحی تحقق یافته، الگوی حزب عدالت و توسعه با توجه به مانیفست گولن، یک نظام سکولار اسلامی است. اما آیا این دیدگاه با اصول دین اسلام سازگار است؟
درباره ضرورت حضور دین در عرصه سیاست تحقیقات فراوانی انجام شده و کتاب «ولایت فقیه» امام خمینی(ره) به عنوان مبنای تشکیل نظام سیاسی اسلامی، موضع روشن فقه شیعی در این باره است. اما با توجه به اینکه رهبران و سیاسیون حاکم در ترکیه از برادران اهل تسنن هستند، برای نقد دیدگاه سیاسی آنها باید از معتقدات مشترک بهره جست. لذا راقم این سطور قصد دارد با استناد به اولین مفهوم بنیادین و مشترک در میان مسلمانان یعنی «توحید»،این دیدگاه را به چالش بکشد؛ هر چند مستندات فراوانی نیز درباره یک پروژه آمریکایی به نام «اسلام میانه» و حمایت صریح واشنگتن از گولن و عقایدش در چارچوب این پروژه وجود دارد- و پیش از این بدان پرداخته ام- این قلم ترجیح می دهد در شرایط فعلی به یک نقد علمی بپردازد.
توحید که مفهومی در مقابل شرک است، در تعریف عام خود به معنای یکتاپرستی است و در ادبیات عوام نیز غالبا به انسان های خداپرست، موحد گفته می شود. از نگاه قرآن اما توحید در اعتقاد به وجود خدا منحصر نمی شود و ملزوماتی بیش از این دارد. چنانچه دقت در آیات قرآن کریم نشان می دهد که پیامبران الهی حتی یکبار هم به قوم خود نفرمودهاند، به وجود خدا اقرار کنید. گویی همگان این معنا را قبول داشتهاند و هیچ قومی به عدم وجود خدا معتقد نبوده است.اما، این اقوام«مشرک» بودهاند؛ یعنی برای خداوند شریک قائل بودهاند و بدین جهت از خط دین الهی خارج شده بودند. بنابراین، شناخت مشرک از موحد، نیاز به ارائه تعریف دقیق تری از مفهوم توحید دارد.
حضرت آیت الله سبحانی در کتاب «مرزهای توحید و شرک در قرآن» با استناد روشن به آیات قرآن، هفت مرتبه برای توحید ذکر کرده و تحقق «جمع این شرایط»- جمع مانعه الخلو-را برای موحد دانستن یک فرد ضروری می دانند؛ به طوریکه حتی اگر یکی از این شروط در فردی محقق نشود، نمی توان او را موحد خواند. این مراتب عبارتند از: توحید در ذات، توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت، توحید در تشریع و قانونگذاری، توحید در اطاعت و بندگی،توحید در حاکمیت، و نهایتا توحید در عبادت.
به طور خلاصه و برای روشن تر شدن بحث می توان مراتب فوق را بدین صورت تعریف کرد: توحید در ذات یعنی اعتقاد به بی همتایی خداوند؛ توحید در خالقیتیعنى اینکه در جهان هستى، بیش از یک خالق اصیل و مستقل نداریم؛ توحید در ربوبیت یعنی نظام این جهان تحت تدبیر پروردگار است؛ توحید در تشریع یعنی فقط خدای متعال حق قانونگذاری دارد؛ توحید در اطاعت یعنی تنها اطاعت از غیر خدا برابر با شرک است؛ توحید در حاکمیت یعنی حق حاکمیت اولاً و بالذات به خداوند اختصاص دارد؛ و سرانجام توحید در عبادت یعنی تنها باید او را پرستش کرد و غیر او شایسته عبودیت نیست.
بنابراین،اعتقاد نداشتن به هر کدام از این مراتب توحید مساوی شرک است هر چند فردی بگوید من مسلمان هستم. برای نمونه، بت پرستان مکه نه تنها به وجود خدا اعتقاد داشتند، بلکه خدا را خالق جهان نیز می دانستند، اما از دید قرآن مشرک بودند چون در همین مرتبه توقف کرده و در تشریع و تدبیر و حاکمیت و... برای خدا شریک قائل بودند.
سیاست، تدبیر امور ممکلت است و سیاستمدار نه تنها با «تدبیر»، که با سه مقوله مهم دیگر از مراتب توحید یعنی «حاکمیت» و «تشریع» و «اطاعت» نیز مستقیما سر و کار دارد. چه، سیاستمدار حکومت می کند و قانونگذاری، و مردم نیز از او اطاعت. بنابراین، قسم بسیار مهمی از اولی ترین اصل اسلام، با امور سیاسی و ممکلت داری ارتباط تنگاتنگ دارد و اگر فردی برای غیر خدا، حق تدبیر امور و قانونگذاری و حاکمیت قائل باشد و از وی اطاعت کند، به خدای متعال «شرک جلی» ورزیده و نمی توان او را در زمره مسلمانان و موحدان قرار داد. در مقابل، مسلمان موحد به کسی اطلاق می شود که در کنار توحید ذاتی و خالقی و عبادی- که مسائلی شخصی هستند- در امور اجتماعی خود نیز موحد باشد. توحید در امور اجتماعی یعنی قائل شدن حق حاکمیت، تشریع و تدبیر به فرد ماذون از جانب خدا و اطاعت از او. لوازم و شرایط چنین توحیدی نیز در قرآن و سنت به وضوح تبیین شده و تدوین نظام سیاسی «ولایت فقیه» در ایران مستند به این منابع است. در مقابل چنین نظامی، سیستمی است که گام اول را با شرک به خدای متعال در عرصه اجتماعی برداشته و در پام دوم، به ساختاری حاصل از التقاط دموکراسی غربی با «توحید شخصی» می رسد که آقای «فتح الله گولن» نماینده آن است ؛ و البته این ایده در ایران نیز پیروان و طرفداران شهره ای دارد.
گولن توحید را دقیقا به امور شخصی محدود می داند و شاهد این تحلیل آنکه در جامعه مورد نظرش جایی برای قوانین اجتماعی اسلام در نظر نگرفته و تنها به ضرورت وجود دو خصیصه «فضیلت» و «تقوی» در میان مردم اکتفا کرده است. وی معتقد است «اسلام انتخاب نوع و شکل حکومت را بر اساس زمان و اوضاع و احوال به مردم وانهاده»، و چون ایده قرارداد اجتماعی لاک،روسو و هابز را ایده غالب زمان می داند، می گوید نظام سیاسی جوامع مسلمان باید ترکیبی از اسلام و دموکراسی هابزی باشد. در دموکراسی مورد نظر گولن، مشروعیت حکومت بر اساس قرارداد اجتماعی تعیین می شود و دقیقا از همین جاست که تضادهای ایدئولوژیک گولن با اولین اصل اعتقادی مسلمانان یعنی توحید آغاز شده و با توجه به لوازم قرارداد اجتماعی،تا عرصه حاکمیت و تدبیر و تشریع و اطاعت نیز امتداد می یابد.
همانطوریکه در طلیعه این نوشتار اشاره شد، هدف نگارنده نه متهم کردن یک فرد یا جریان،که طرح یک نظریه علمی است. شاید جریان گولن را امکان نقد این نظر نباشد اما سکولاریسم اسلامی مورد نظر وی در ایران نیز طرفداران و مبلغانی دارد و ما آنها را دعوت به نقد این نوشتار می کنیم. در ایران، «سید محمد خاتمی» یک «نسخه شیعی» برای این ایده پیچیده و مانند گولن، مشروعیت حکومت را از سوی خدا و حاکمیت را متعلق به اشخاص ماذون از جانب خدا نمی داند. از آنجا می گویم «نسخه شیعی» که خاتمی اخیرا در اظهاراتی صریح حتی برای امام مهدی(ع) در دوران ظهور نیز حق حاکمیت قائل نشده و مردم را موظف به اطاعت از ایشان ندانسته است.
بر اساس استدلال هایی که در این نوشته ارائه شد، می توان به یک نتیجه کلی رسید: «شرک سیاسی» یک شرک جلی و عبارت است از اعتقاد به مراتب فردی توحید و در عین حال عدم اعتقاد به مراتب سیاسی این اصل. این نوع شرک در «سکولاریسم اسلامی» تجلی یافته و برنامه غرب آن است که ترکیه را به عنوان یک مدل و الگوی موفق از این نوع سکولاریسم به دیگر جوامع اسلامی معرفی کند.