به گزارش مشرق، روزنامه جوان در ادامه نوشت: عباس عبدي از سناريوپردازان جريان اصلاحطلب روز گذشته در گفتوگوي خود با روزنامه اعتماد خواستار استقلال اصلاحطلبان شده است.
وي در پاسخ به اين سؤال كه آيا اصلاحطلبان با رحلت آيتالله هاشمي و ممنوعالفعاليت بودن رئيس دولت اصلاحات دچار گرفتاري در عرصه سياسي خواهند شد؟ گفته است: «مشكلي كه چندين بار با دوستان اصلاحطلب و نيز در گفتوگوهاي عمومي و مطبوعاتي مطرح كردم همين بود كه اصلاحطلبان بايد نقش مستقلي از هر نيروي ديگري براي خود تعريف كنند نه آنكه به اميد اين و آن باشند. اين وابستگيها كمكي به حل مشكلات ايران نميكند. الان هم به نظرم مشكلي نخواهد داشت. اين تصور اشتباهي بود كه از آقاي هاشمي داشتند ولي اكنون كه ايشان درگذشتهاند بهتر ميتوانند در راه استقلال و روي پاي خود ايستادن فكر كنند. به نظرم در صورتي كه رفتار درستي پيشه كنند، فوت آقاي هاشمي هيچ مشكلي براي ادامه حضور يا حتي فعالتر شدن آنان نخواهد داشت. »
چرا هاشمي؟
اما سؤال اصلي اين است كه چرا اصلاحطلباني كه خود روزي يكي از منتقدان سرسخت آيتالله هاشمي بودند پس از سال 84 تصميم گرفتند زلف حركت جرياني خود را به مرحوم هاشمي گره بزنند؟ پاسخ به اين سؤال را بايد در دو بخش جستوجو كرد.
اول: شخصيت برجسته مرحوم هاشمي نزد نظام
آيتالله هاشمي به واسطه حضور بلندمدت در مبارزات انقلاب و سپس قرارگيري در رده نخست نظام پس از انقلاب، همواره يك چهره تأثيرگذار و مؤثر در عرصه سياسي و اجتماعي ايران بود؛ چهرهاي كه توانسته بود با ريشسفيدي و تعامل با ديگر شخصيتهاي ارشد نظام گرهگشاي بسياري از مسائل و مشكلات باشد و نزد گروههاي مختلف سياسي از اثرگذاري بالايي برخوردار باشد.
اين مهم در حالي بود كه جريان اصلاحات با پايان دوره حاکمیت خود و از دست دادن شوراي شهر و مجلس شوراي اسلامي، به يكباره خود را دور از قدرت و حاكميت پيدا كرد و ديگر در ذهن خود نيز امكاني براي بازگشت به قدرت متصور نميشد. از اين رو همزمان با نزديك شدن تفكر كارگزاراني به تفكر مشاركتي و مجاهديني، اصلاحطلبان از چهره كاريزماتيك خود گذشتند و به دامان مرحوم هاشمي پناه بردند؛ فردي كه ميتوانست مجدداً نقطه اتصال آنان به بدنه حكومت باشد.
دوم: رأيساز بودن نام هاشمي
نكته مهم ديگري كه اصلاحطلبان را مجبور به حركت به سمت مرحوم هاشمي كرد، رأيساز بودن نام اين روحاني ارشد در تمامي ادوار جمهوري اسلامي ايران بود.
وي سپس دو دوره نيز با همين نام به عنوان رئيسجمهور انتخاب شد. علاوه بر اين نبايد فراموش كرد كه در جريان انتخابات سال 84 نيز ايشان موفق به راهيابي به دور دوم انتخابات شد و در دور دوم شكلگيري يك دوقطبي مؤثر ميان هاشمي و احمدينژاد زمينهساز مشاركت گسترده و پيروزي رئيس دولت نهم را فراهم آورد. كما اينكه بسياري بر اين باور بودند كه اگر مرحوم هاشمي در آن انتخابات كانديدا نميشد، احمدينژاد در همان دور اول كار را تمام ميكرد.
در جريان انتخابات سال 88 نيز اگرچه نام وي به عنوان كانديداي انتخابات مطرح نبود اما احمدينژاد با درك واقعيت رأيساز بودن نام هاشمي، همان حربه سال 84 را بازآفريني كرد و بار ديگر با شكل دادن دوقطبي هاشمي- احمدينژاد، پيروز انتخابات نام گرفت.
همچنين در انتخابات سال 92 كه با ردصلاحيت هاشمي و سپس قرار گرفتن وي پشت روحاني همراه بود نيز اين نام پيرمرد نظام بود كه به كمك روحاني آمد و او را پيروز انتخابات كرد.
آيا فصل استقلال رسيده است؟
اما حال با ارتحال آيتالله هاشميرفسنجاني، كاريزماي رأيسازي وي نيز دفن شده و همين موضوع اصلاحطلبان را بر آن داشته تا ساز استقلال از اين نام بزرگ را كوك كنند؛ گفتههاي عباس عبدي كه پيشتر مورد اشاره قرار گرفت و همچنين مسائلي كه ديگر عضو ارشد حزب كارگزاران از نبود هاشمي نگران آن ميشود. در همين ارتباط محمد عطريانفر، عضو ارشد حزب كارگزاران سازندگي، طي يادداشتي كه روز سهشنبه گذشته و همزمان با تشييع مرحوم هاشمي در روزنامه شرق منتشر كرد، نوشت: نگراني من از دوران پساهاشمي، بحرانهايي است كه كشور با آن مواجه خواهد شد.
او ميافزايد: نبود اين شخصيت فهيم و گرانقدر ميتواند آسيبزا باشد. در واقع هاشمي زماني از ميان ما رفت كه تاريخ ايران بيش از هر دوره ديگري به او احتياج داشت. بحرانهايي چون مسائل پسابرجام، برخي آسيبهاي اجتماعي در جامعه و تضمين آينده سياسي، از جمله اين نكات است.
اشاره مستقيم عطريانفر به موضوع سرنوشت برجام به عنوان مهمترين اقدام دولت طي چهار سال گذشته است كه اين نگراني را براي آنها به وجود آورده كه در غياب بزرگ خود، به يكباره اين سند دولتي زمينگير شود و ديگر بدون نام هاشمي براي آنها رأيساز نباشد.