گروه جهاد و مقاومت مشرق - شهيد مدافع حرم محمدحسيني از برادران غيور افغاني است كه تنها به جهت حضور در جمع مدافعان حرم، مدت كوتاهي مسافر كشور ايران شد و سپس در قالب لشكر فاطميون به سوريه رفت. محمد راه و رسم جهاد را خوب شناخته بود و پايان راه پرمخاطرهاي كه انتخاب كرده بود نيز به شهادت ختم شد. آن چه در پي ميآيد روايتي است از مجاهدت مهاجري كه مهاجر اليالله شد.
بله، محمد ساكن افغانستان بود. به همراه پدرم در تابستانها كار ميكرد و در پاييز و زمستان براي ادامه تحصيل به كابل ميرفت. برادرم تا كلاس 12 درس خوانده بود. منبع درآمد خانواده ما در افغانستان از راه دامداري و كشاورزي بود و خدا را شكر خانواده محتاج كسي نبود. راستش من برادرم محمد را زياد نميشناختم چراكه وقتي من به ايران آمدم او هنوز به دنيا نيامده بود. مدتي قبل محمد به ايران آمد و مدت خيلي كوتاهي مهمان خانه ما بود. محمد آمده بود تا از ايران عازم سوريه شود. آمده بود تا براي دفاع از اهل بيت راهي ميدان جهاد شود.
من از او خواستم اين كار را نكند اما قبول نكرد. به محمد گفتم پدر و مادر ما كسي را ندارند تو بايد پيش آنها بماني اما گفت من آمدهام ايران كه بروم سوريه و مدافع حرم شوم. من آمدهام كه براي دفاع از اسلام و عمه سادات بروم بعد تو از من ميخواهي كه به افغانستان برگردم. بعد از اينكه مرحله اول عازم شد و به مرخصي آمد، سعي كردم با او صحبت كنم تا شايد پشيمان شود اما هنوز مرخصياش تمام نشده بود كه بار سفر بست تا مجدداً برود. گفتم داداش، اين راهي كه شما ميروي 99 درصدش خطر است. يك درصد اميد برگشت از منطقه را داري. گفت من هم همين را آرزو دارم. آرزوي شهادت دارم. محمد عزمش را جزم كرده بود حتي اصرار برادرهايم در كابل هم فايدهاي نداشت. آنها به محمد گفته بودند بيا ما براي تو بهترين كار را آماده ميكنيم. اما نپذيرفت. وقتي يكي از همسايههايمان در روستا در راه دفاع از عقيله بنيهاشم(ع) به شهادت رسيد، محمد هم تصميم گرفت تا اسلحه او را بردارد و راه او را ادامه بدهد.
محمد از ايران با پدر و مادرم تماس گرفت و آنها هم وقتي از نيت فرزندشان در دفاع از حرم بيبي خبردار شدند اجازه دادند كه براي خدمت به اسلام برود. سال 1393 بود كه از كرج اعزام شد و رفت و بعد از مدتها حضور در جبهه مقاومت اسلامي در تاريخ 6 بهمن 1393 به آرزويش رسيد و شهيد شد. محمد ميگفت: مردن براي همه هست اما بهتر از شهادت مرگي نيست. بهترين مرگ شهادت است. مرگي كه در راه دفاع از اهل بيت (ع) و اسلام باشد جاي افتخار دارد و ما هم به اين شهادت برادرمان افتخار ميكنيم.
من با برادرم در منطقه در تماس بودم. ده روزي ميشد كه از ايشان بيخبر بودم. براي همين كمي نگران شدم. با خودم ميگفتم شايد در جايي است و نميتواند با من در تماس باشد. در اين مدت يك بار بنده خدايي تماس گرفت و از من سؤالاتي درباره خانوادهام كرد. وقتي علت اين پرسشها را از ايشان خواستم گفت براي تشكيل پرونده محمد است. يك هفته بعد شهيدي از هممحليهايمان را آورده بودند و من براي تشييع پيكر اين شهيد رفته بودم و وقتي به خانه بازگشتم ديدم همه بستگان و فاميل در خانه ما حاضر هستند و خبر شهادت محمد را به من دادند. برادرم محمد در روند اجراي يك عمليات در جنوب دمشق به نام شيخ مسلم به شهادت رسيد. گويي محمد پشت تيربارتانك بوده كه با اصابت خمپاره به تانك و تركش به سرش به شهادت ميرسد.
خيليها ميگويند افغانستانيها براي گرفتن اقامت و پول به عراق و سوريه ميروند اما من ميخواهم بگويم هيچ كدام از اين ادعاها صحت ندارد. برادر من براي گرفتن اقامت يا پول نرفت. ايشان رفت تا از حرم بيبي زينب (س) دفاع كند. تاب ماندن نداشت و نميتوانست ببيند كه حراميها قصد تعدي به حريم اهل بيت را كردهاند. پدر و مادر من كسي را در خانه نداشتند تا كمك حالشان باشد. محمد آخرين فرزندشان بود و نياز مالي هم نداشتند اما برادرم به خاطر اعتقاداتي كه داشت راهي شد. / روزنامه جوان