گروه جهاد و مقاومت مشرق- عزیز اله پورکاظم متولد سال 1340 است. دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته زمین شناسی از دانشگاه اصفهان. می گفت در طول جنگ از نیروی تک نیرانداز بوده تا مسول دسته،گروهان و جانشین تیپ رزمی. مدتی هم مسول آزمایشگاه قرارگاه صراط بوده است. جانشین تیپ مهندسی رزمی کوثر،مسول ستاد و سرپرست لشکر 40 صاحب الزمان و جانشین تیپ سه لشکر 8 نجف اشرف از دیگر مسولیت هایی بوده که در هشت سال جنگ تحمیلی بر عهده اش بوده است. بعد از جنگ یعنی از سال 69 تا 76 مسول مهندسی سپاه منطقه اصفهان و از سال 76 تا سال 82 مسولیت جانشین مهندسی نیروی مقاومت بسیج کشور را نیز عهده دار بوده است. وی در طول سال های 82 تا 86 در سمت جانشین و مسول مهندسی ستاد مشترک سپاه مشغول به خدمت بوده است. در حال حاضر سردار «عزیزاله پورکاظم»؛ مسول اداره کل مهندسی دفاعی و پدافند غیرعامل منطقه میانی وزارت دفاع است که 4 استان یزد،چهارمحال و بختیاری،مرکزی و اصفهان را تحت پوشش قرار دارد.
اگر بخواهیم تعریفی از مهندسی داشته باشم باید بگویم انجام کارهایی در جبهه که نتیجه آن کمترین تلفات بین رزمنده ها را به دنبال داشته باشد.
کار بچههای مهندسی در ابتدا ساخت خاکریز و سنگر بود. مهندسی به طور ویژه نیاز به تجهیزات و ماشین آلات داشت اما در آبادان به خاطر نبود امکانات با بیل و کلنگ خاکریز احداث می کردیم. اوایل جنگ فاصله نیروهای ما با دشمن خیلی کم بود و گاهی به 100 تا 300 متر میرسید. در آن شرایط امکان آوردن لودر و بولدیزر نبود. عملیات ثامن الائمه که در 5 مهر سال 61 انجام شد و شرق کارون آزاد شد بخشی از امکانات و ماشین آلات دشمن در اختیار بچه های رزمنده قرار گرفت.
نه؛ بعد ازعملیات خیبر که سوم اسفند در جزایر مجنون انجام گرفت به این نتیجه رسیدیم که برای عبور از آب نیاز به احداث پل داریم که پلهای خیبری طراحی شد و در سال 63 هم نصب شد. در پایان سال 63 عملیات بدر که درجزایر مجنون انجام شد برای حفظ جزایر می بایست در جزیره جاده احداث می کردیم چراکه به آب ها راه ورودی نداشتیم. برای این کار رزمنده ها خاک را جمع و با لودر،بولدیزر و کمپرسی به سمت هور حمل می کردند و بلافاصله شروع به ساخت جاده می نمودند.
جادههای امام رضا(ع)، سید الشهدا، شهید همت و شط علی. البته یک سری جادههای فرعی و فضا برای استقرار توپخانه و تانک و تیربار و کالیبر 50 و 106 نیاز بود که آن ها در خود هور ایجاد می شد که آن هم کار بچه های مهندسی بود.
با رسیدن به سال 64 و پیش بینی برای عبور از اروند که 20 بهمن ماه همان سال و در عملیات والفجر 8 انجام گرفت و نهایتا شهر فاو آزاد شد، دشمن فکرش را هم نمی کرد که نیروهای ایرانی بتوانند از اروند عبور کنند بعد از آنکه دشمن مطمئن شد رزمندهها اروند را پشت سر گذاشته و فاو را هم به تصرف خود درآوردهاند، بلافاصله پلهای ورودی به شهر آبادان که پل ایستگاه 7 و ایستگاه 12 روی رودخانه بهمن شیر بود را بمباران کرد که بعد از آن دیگر امکان عبور و مرور میسر نبود. شرایط طوری بود که بچهها میخواستند به فاو رفت و آمد داشته باشند و باید از رودخانه اروند عبور می کردند. البته رودخانه بهمن شیر هم بود.به همین علت باید هم روی بهمن شیر پل میزدند وهم روی اروند. ازهمان ابتدا که عملیات والفجر هشت انجام گرفت، طرحهایی توسط بچههای مهندسی تحت عنوان پلهای بارجی شناور آماده شد.
این پلها طوری طراحی شده بود که از پلهای خیبری که روی آبهای راکد احداث میشد، بزرگتر بود و این ویژگی را داشت که ماشینهای سنگین از روی آن عبور کند. البته طرحهایی هم مطرح شد و اسمش را گذاشتند پل خضر.مراحل ساخت این پل به این صورت بود که یک تراکتور بدون چرخ روی یک قطعه پل شناور نصب میشد و توسط سیم بکسل که در دو طرف اروند محکم شده بود به رینگ چرخ این تراکتور متصل می شد. روی این خضرها همه چیز قابل جابه جایی بود حتی تانک و کامیون های پر از بار.
پل بعثت یکی از شاهکارهای مهندسی جنگ است که کار تحقیقاتیاش را سپاه و جهاد به صورت مشترک انجام دادند و اجرای آن را جهاد برعهده گرفت. برای عبور از اروند میبایست پلی ساخته میشد محکم و مطمئن که توان جابه جایی تجهیزات و مهمات را در طول شبانه روز و در برابر جزر و مد شدید اروند داشته باشد. لذا پل بعثت به طول 900 متر و عرض 12 متر روی اروند زده شد.
از جمله ویژگیهای فنی و مهندسی این پل میتوان به قطر یک متر و 42 سانتیمتری لولهها که جنس آن از فولاد و با طول 12 متر بود، اشاره کرد. برای ساخت این پل از 5 هزار لوله استفاده شد. بچه ها دو طرف لوله ها را با برزنت بسته بودند که در آب غرق نشود.بعد از اینکه لوله ها به هم متصل می شدند در لوله ها را باز می کردند تا آب با فشار از لوله ها عبور کند و لوله ها به زیر آب بروند و غرق شوند.بعد روی لوله ها را خاک مخلوط و آسفالت می ریختند.
بر روی رودخانه بهمن شیر، در نقطه ای نزدیک به فاو قرار شد پلی توسط قرارگاه صراط و تیپ های تابعه ساخته شود.در آن شرایط امکان ساخت پل واقعا نبود.بچه ها تصمیم گرفتند روی رودخانه یک سد خاکی بزنند و بعد این سد خاکی را لوله گذاری کنند و بعد از آن به پل برسند.برای زدن سد خاکی نوع خاکی که در آن منطقه بود خاک سیلتی دانه ریز بود که این خاک برای سد سازی مناسب نبود. لذا قرار شد خاک مناسب را از رامهرمز یا اندیمشک به آنجا منقل کنند.آوردن این خاک با یک تعداد قابل ملاحظه ای کمپرس بین سه تا شش ماه طول می کشید و از آن طرف هم بایستی این سد خاکی سریع زده می شد بنابراین به ناچار از خاک همان منطقه استفاده شد.
در مرحله اول از دو طرف رودخانه خاک دپو شد و در حالتی که رودخانه در حالت جزر بود ریختن خاک به داخل آن شروع شد ولی بچه ها چند متر خاک کم آوردند و این دو طرف به هم نرسید.بعد از چند ساعت فشار آب آنقدر زیاد شد که آب تمام خاک ها را هم با خودش برد.روز از نو و روزی از نو.بعضی از مسولین مثل وزیر راه پیشنهاد داد که لوکوموتیوهای از رده خارج شده را در اختیار ما بگذارند که با آن ها جلوی آب را بگیریم.لوکوموتیوها با دردسر زیاد و با جرثقیل های بزرگ داخل آب انداخته شد که فشار آب این لوکوموتیوها را با خود برد.عده ای می گفتند کانتینر 12 متری را پر از سنگ کنید و داخل آب بیاندازید تا بسته شود. این کار را هم انجام دادیم اما جریان آب کانتینر را هم برد.
به این نتیجه رسیدند که ریختن خاک بهترین طرح هست. دو دستگاه بولدیزر غول پیکر،یکی توسط شرکت نفت و یکی هم مس سرچشمه در اختیار بچه ها قرار گرفت. به صورت شبانه روزی از دو طرف رودخانه بهمن شیر مقدار زیادی خاک دپو می شد. بولدیزرها به قدری بزرگ بود که تیغ یکی از این بولدیزرها را یک کمر شکن حمل می کرد.یکی آن طرف رودخانه و یکی این طرف رودخانه، نهایتا چند برابر خاک مورد نیاز خاک دپو شد و موقعی که جزر کامل بود از دو طرف بچه ها شروع به کار کردند و با توکل به خدا جلوی رودخانه را تا زمانی که آب مد می شد بستند و نهایتا این سد به نام سد شهید سلیمی نامگذاری شد.این اقدام یکی دیگر از شاهکارهایی بود که روی رودخانه بهمن شیر انجام گرفت.بعد هم قسمت بالا را لوله گذاری کردند که موقع جزر و مد آب بتواند این طرف و آن طرف حرکت کند که سد خراب نشود.این سد هم تا پایان جنگ و زمان پذیرش قطعنامه 598 و برقراری صلح بین ایران و عراق وجود داشت و بعد از برقراری صلح سد را به علت بهره برداری بیشتر از رودخانه جمع کردند.
با توجه به اینکه رزمندهها وقتی در جنگ زخمی می شدند و تا زمان انتقال آن ها به بیمارستان بعضی از آن ها در راه به شهادت میرسیدند، پزشکها همیشه از این افسوس می خوردند که جراحات مجروحان در برخی مواقع در حدی نبوده که به شهادت برسند لذا همین موضوع فکر احداث بیمارستان هایی در 5 و 10 کیلومتری جبهه را قوت بخشید.اولین بیمارستان، بیمارستان فاطمه ی زهرا بود که بین رودخانه بهمن شیر و رودخانه اروند روبروی شهر فاو احداث شد. دومین بیمارستان، بیمارستان امام سجاد(ع) بود و زمانی که فاو تصرف شد به بهره برداری رسید و کار مهمی که باز مهندسی انجام داد این بود که یک بیمارستان بتن آرمه ای به نام بیمارستان امام سجاد در شهر فاو با محوریت قرارگاه صراط المستقیم که شهید حاج محسن صفوی فرمانده اش بود ساخت.این بیمارستان چند اتاق عمل داشت که از قطعات بتنی ساخته شد.به این صورت که روی قطعات بتنی خاک می ریختند و روی خاک هم دال بتنی به ضخامت 20الی 30 سانتیمتر گذاشته می شد که هواپیماهای دشمن هرچقدر آن منطقه را بمباران می کرد نمی توانست به این بیمارستان آسیب برساند.در میان بیمارستان هم بالابری نصب شد تا مجروحانی را که عمل جراحی روی آن ها انجام شده بود به بالا انتقال دهند و هلی کوپتر بیاید و آن ها را به عقب ببرد.دومین بیمارستان در جاده آبادان اهواز به نام بیمارستان شهید ادب و سومین بیمارستان هم در جاده بستان به نام بیمارستان امام حسن(ع)به بهره برداری رسید که بعد از جنگ هم این بیمارستان مورد استفاده اهالی بستان،سوسنگرد و هویزه قرار می گرفت.
نیروهای مهندسی به این نتیجه رسیدند که دیگر سنگرهای خاکی و آن هایی که با گونی ساخته می شد با طاق هایی از الوار با اصابت گلوله دیگر قابلیت استفاده ندارد. لذا طرح هایی آماده شده به عنوان بهره برداری از رینگ های بتنی.ابتدا سایت های موشکی برای نیروی هوایی ساخته شد.سایت ها رینگ های بتنی داشت که به شکل مربع ساخته می شد که این رینگ ها کنار هم قرار می گرفت و سایت موشکی فعال می شد و رزمنده ها از آنجا به راحتی هواپیماهای دشمن را ساقط می کردند.از طرح سایت های موشکی الگو برداری شد و سقف سنگرها به صورت هلال ساخته شد.این سقف ها در دو نوع طراحی و به مرحله ساخت می رسید یک نوع با ضخامت 15سانتیمتر و یک نوع هم با ضخامت 25الی 30 سانتیمتر.این سنگرها قبل از شهادت حاج محسن صفوی ساخته شد و بعد از شهادتش به سنگرهای شهید صفوی معروف گشت.در سال 67 و بعد از سقوط فاو، عراقی ها ادعا کردند که فرانسوی ها این کار را برای ایرانی ها انجام داده اند در حالی که خود فرانسوی ها این امر را تکذیب و اعلام نمودند که کار فکر و خلاقیت ایرانی ها بوده است.کیفیت این سنگرها به صورتی بود که در خط مقدم، دشمن هرچه با گلوله و توپ شلیک می کرد سنگرهای ما سقوط نمی کرد.
سنگرهای کوچکی طراحی شد برای تیربار، کالیبر50 و برای سنگر نگهبانی که در اصطلاح مهندسی به آن سنگر سهمی و خود رزمنده ها به آن سنگر شاخ بزی می گفتند. این سنگرها به صورت میله های باریک 20 سانتی بود که 5 تا 10 تا از آن میله ها را بر اساس نوع کاربری که داشت کنار هم قرار می دادند.به عنوان مثال اگر سنگر تیربار بود 6 تا 7 میله اگرسنگر کالیبر 50 بود 10 میله و اگر سنگر نگهبانی بود 5 تا 6 تا میله کنار هم قرار می گرفت و براساس نوع فعالیتی که می خواستند انجام دهند،ساخته می شد.
خاک خوزستان خاک رس بود و موقع بارندگی این خاک چسبناک می شد و به لاستیک ماشین ها می چسبید و امکان عبور و مرور را بسیار سخت می کرد. در آن شرایط طبق هماهنگی های انجام شده با راه آهن جمهوری اسلامی قرار شد به صورت روزانه یک سرویس مخلوط از سنگ های ریز از اندیمشک و در واقع کنار پلی که ابتدای ورودی به پادگان دو کوهه اندیمشک بود، تعداد قابل توجهی واگن بارگیری شود و تا شب به ایستگاه حسینیه خرمشهر برسد.همانجا بار تخلیه می شد و شبانه قطار برمی گشت که مبادا دشمن واگن ها را بزند.رزمنده ها هم در تاریکی و با لودر و کمپرسی خاک را بار می کردند و می بردند در جاده های تازه احداث و به ضخامت 10 الی 15 سانتیمتر از این مخلوط ها را روی جاده می ریختند و با غلطک آن ها را می کوبیدند که تردد روی آن راحت تر انجام شود.
این اواخر، جنگ شده بود جنگ مهندسی و فرمانده ها وقتی می خواستند عملیاتی انجام دهند، پرس و جو می کردند که آیا مهندسی آمادگی دارد عملیات انجام بگیرد یا نه.به عنوان مثال در عملیات کربلای 5 یک دژ مرزی بود که نیروها باید از آن دژ عبور می کردند.مهندسی با لودر و بولدیزر سر دژ را صاف می کرد تا ماشین ها بتواند تردد کنند.چون نیروها وقتی به جلو می رفتند باید امکانات به آن ها می رسید.امکانات رساندن جاده می خواست این جاده ها را هم مهندسی باید می زد.البته خود یگان های رزمی هم واحد مهندسی داشتند.این واحد مهندسی همراه با بچه های رزمنده وقتی به جلو می رفتند خاکریز می زدند،سنگر می ساختند که بتوانند در برابر پاتک هایی که دشمن می زد مقاومت کنند و مناطقی را که تصرف کرده اند حفظ کنند.البته در ابتدای جنگ بسیاربا کمبود امکانات مواجه بودیم.ما حتی سیم خاردار نداشتیم و بلد هم نبودیم که بسازیم.خارجی ها به ما سیم خاردار هم نمی دادند.فقط یک سری امکانات را خود دولت و وزارتخانه ها خصوصا وزارت راه که ماشین آلات داشت تامین می کرد یک مقداری هم عملیات که انجام می شد از دشمن غنیمت می گرفتیم.جا دارد اشاره ای کنم به خاطره ای از شهید حاج محسن صفوی، بعد از عملیات کربلای 5 در جلسه ای که با هم داشتیم می گفت اگر جنگ تمام شود تازه کار مهندسی در کشور شروع می شود.ما باید تمام جاده ها در کشور را 4 بانده کنیم و بایستی تمام کشور را با خطوط راه آهن رفت و برگشتی به هم مرتبط کنیم.
سد شهید سلیمی بود.یک آزمایشگاه مکانیک خاک، سنگ و بتن در قرارگاه صراط زده بودیم.کارهای فنی این سد با ما بود و اجرای آن توسط تیپ مهندسی کوثر و تیپ ابوذر قرارگاه صراط انجام می گرفت.بچه های آزمایشگاه معمولا لیسانس عمران،زمین شناسی،خاک شناسی و شیمی و... داشتند.یکی از معاونان قرارگاه صراط رفته بود با مسولان دانشگاه صنعتی شریف صحبت کرده بود و یکی از آقایان که دکترای مکانیک خاک داشت را آورده بود برای کنترل و نظارت.تابستان بود و درجه حرارت هم بالا.ما هم با شلوار کردی و تک پوش مشغول به کار بودیم.تا ما را در آن وضعیت دید نگاهی کرد و گفت با این جوان ها می خواهید سد بزنید؟! معاون قرارگاه می خواست بچه ها را معرفی کند که به او اشاره کردند که فعلا معرفی لازم نیست.سه روز در حضور دکتر که آنجا مستقر شده بود آزمایش ها را انجام دادیم و نتایجی که به دست آمد با نتایجی که قبلا خودمان به دست آورده بودیم مو نمی زد. معاون قرارگاه بچه ها را معرفی کرد و آن بنده خدا گفت من باورم نمی شود که در جبهه چنین نیروهای متخصصی حضور داشته باشند.خلاصه چهار هفته متوالی،سه روز آخر هفته را با هزینه خودش می آمد اهواز و کل اصول مکانیک خاک و مکانیک سنگ را به ما آموزش داد.بچه های مهندسی بیشتر دانشجو یا فارغ التحصیل رشته های مهندسی بودند.خود شهید محسن صفوی یک نیروی فنی اجرایی بود یعنی به عنوان مسول دفتر وزارت سپاه در استان اصفهان که قبلا در شرکت های راه سازی کار کرده بود در جبهه حضور داشت ولی بچه ها آنقدر تواضع داشتند که از خودشان و سوابقشان هیچ نمی گفتند.
بله. یکی از بحث هایی که به مهندسی مربوط می شد بحث تخریب بود.ما سه سلاح غیر متعارف داشتیم یکی مین، دیگری سلاح شیمیایی و سلاح هسته ای. ولی در ارتباط با مین دشمن در هشت سال دفاع مقدس آنقدر از مین استفاده کرده بود که با وجود اینکه سال 67 جنگ تمام شده اما در حال حاضر نتوانسته ایم کل کشور را از وجود مین پاک سازی کنیم.
در عملیات والفجر مقدماتی که بهمن ماه سال 61 در منطقه چزابه تا فکه انجام گرفت قرار بود نیروها 25 کیلومتر در خاک دشمن پیشروی کنند و به العماره عراق برسند و آنجا را تصرف کنند در این عملیات دشمن 16 مانع سر راه ما گذاشته بود.اولین باری بود که عرض میدان مین دشمن به یک کیلومتر می رسید. بعد از میدان مین، کانال زده بود بین کانال اول و دوم سیم خاردار حلقوی و ردیفی و میدان مین و کانال دوم و در بعضی نقاط 4 تا کانال زده بود.با تدبیر بچه های مهندسی در قسمت های حساس بولدیزر گونی گذاشتند و بولدیزر را حرکت داده و این مین ها را جمع کردند و داخل کانال ریختند که با این کار هم کانال پر شد و هم توانستند از آنجا عبور کنند.عراقی ها اصلا باورشان نمی شد که نیروهای ایرانی بتوانند از این 16 مانع عبور کنند و 25 کیلومتر هم در خاک عراق پیشروی کنند.اینجا باید بچه های ما خاکریز می زدند ولی به علت اینکه موانع زیاد بود و تنها لشکر 8 نجف اشرف توانست عبور کنند و جناح های سمت چپ و راست نتوانستند پیش روی داشته باشند بچه ها مجبور شدند عقب نشینی کنند.در این عملیات مهندسی نتوانست کارش را درست آن طور که برنامه ریزی کرده بود پیش ببرد.
از آنجایی که مهندسی جنگ بایستی به تمام رزمندگان خدمت می نمود،می توان گفت تک تک رزمندگان نیروی مهندسی بودند چراکه رزمنده جهت حضورش در جبهه نیاز به سنگر،خاکریز،جاده و... داشت و خودش در حد توان نسبت به ساخت آن ها اقدام می نمود.به طور مثال هنگامی که عملیاتی انجام می گرفت و نیروها پیشروی می کردند پس از مقابله با دشمن اولیه کار یک رزمنده ساخت سنگر جهت مبارزه با دشمن بود و پس از آن سنگر استراحت و .. را می ساخت.مهندسی یگان ها،مهندسی جهاد سازندگی و یگان های مهندسی که از اواسط جنگ تشکیل شد کار با ماشین آلات را انجام می دادند که جا دارد از تمام آن بزرگواران یاد نماییم و به روح شهیدان درود بفرستیم.سلامتی جانبازان،آزادگان و رزمندگان را از درگاه خدای عزوجل خواستاریم.
* فرزانه فرجی / اصفهان زیبا