حاج میثم مطیعی در راهپیمایی امروز تهران، بخشی از دغدغههای انقلابی و عدالتخواهانه را با شعری از علی محمد مؤدب و محمد مهدیسیار خواند. متن این شعر به شرح زیر است:
رسیده ست از نو، بهاران بهمن
شکفته ست از نو گلستان میهن
بهاران آزادی آمد گل افشان
به میدان آزادی آیید یاران
بهار است و هم موسم فتح و ایمان
بهار است و خالی ست جای شهیدان
شهیدان که دنیا ندیدند و رفتند
به عزت ز دنیا بریدند و رفتند
شهیدان که شاگردهای امام اند
شهیدان که در پاکبازی تمام اند
شهیدان که با پیرشان عهد بستند
شهیدان که رفتند و همواره هستند
شهیدان نهضت، شهیدان ملت
شهیدان جنگ و شهیدان خدمت
همان دلستان ها، همان بی نشانها
شهیدان غواص و آتش نشان ها
به آب و به آتش زدند و گذشتند
چه دلکش هوایی شدند و گذشتند
از آتش گذشتند و حیران شد آتش
گلستان شد آری گلستان شد آتش
شگفت است پرواز در زیر آوار
در آوار و اینگونه رفتن سبکبار
چه مردانی از آتش و خون گذشته
در این عشق از هرچه مجنون گذشته
بهاران آزادی آمد گل افشان
به میدان آزادی آیید یاران
بیایید هنگام تجدید عهد است
بیایید یکدل بیایید یکدست
چه عهدی همان عهد بت را شکستن
همان عهد بر دشمنان راه بستن
برآرید فریاد الله اکبر
که لرزان شود باز کاخ ستمگر
که تکبیر، کابوس کاخ سفید است
که این جمعیت خار چشم یزید است
نه لبخند دیروزشان تحفه ای بود
نه امروز و این چهره اخم آلود
نه آن خنده ها داشت ارزش پشیزی
نه این گنده گویی کنون هست چیزی
به هوشیم گر بشکند عهد ما را
که آتش زنیم این ورق پاره ها را
که ما جز زیان زین تعامل ندیدیم
از این دشت پر خار یک گل نچیدیم
به فریاد خود بشکن این خدعه ها را
بگو باز هم "مرگ بر آمریکا" را
بگو تا که عالم بداند همانیم
پناه غریبان و مستضعفانیم
همانیم ما با خدا عهد بستیم
غرور همه کدخدایان شکستیم
نه از آتش خشمشان بیم داریم
نه از بیم نان روی تسلیم داریم
چو آتش نشانان در این شعله مَردیم
دلیران هنگامه های نبردیم
خروشان و جوشنده و جان فشانیم
هم آتش فشان و هم آتش نشانیم
خطر هست اما خطرها ز خانه است
تبر نه که ما را خطر موریانه است
خطر فقر و تبعیض و ننگ فساد است
خطر سستی پایه اعتماد است
خطر ویژه خواران، نجومی بگیران
خطر مفسدان و به دنیا اسیران
تعارف نداریم با خود برادر
چرا چشم بندیم بر درد آخر؟
تعارف نداریم دور از عدالت
فقط جسم بی روح مانَد به نهضت
خطر آه جانسوز بی خانمان هاست
خطر خواب بی موقع پاسبان هاست
خطر زخم شلاق بر کارگرهاست
خطر شرم دست تهی پدرهاست
خطر بی عمل های در حرف مانده ست
خطر کولهبرهای در برف مانده ست
خطر غفلت از پرچم یاحسین است
خطر دوری از رسم پیر خمین است
خمینی چنان بود دیدید یاران
ضریح خمینی است صحن جماران
حسینیه سادگی مرقد اوست
همان خانه های گلی گنبد اوست
دل خلق محروم صحن خمینی است
الا اهل عالم خمینی حسینی است
مبادا از آن سادگی دور مانیم
مبادا مبادا که مغرور مانیم
وگرنه در این خانه بیگانه هستیم
خود ما بلایای این خانه هستیم
فراموشی آرمان فتنه ماست
همین حسرت آب و نان فتنه ماست
مبادا شود آرمان هایمان گم
به عدل علی دل سپردند مردم
علی با برادر هم آن کرد یاران
که نهج البلاغه گواه است بر آن
برادر! نهاد آهن داغ، حیدر
به رسم عدالت، به دست برادر
اگر بر سر عهد اول بمانیم
در این معرکه تا به آخر برانیم
وگر بازگردیم بیچاره گردیم
در آوارِ وَهم خود آواره گردیم
خدایا به داغ دل شعله نوشان
به فریادهای بلند خموشان
که از عهد خود با ولی برنگردیم
از آیین و راه علی برنگردیم
که مثل علی انقلابی بمانیم
به عشق ولی انقلابی بمانیم
خدایا نگهدار تو رهبر ما
به حق دل فاطمه مادر ما
به یا فاطمه گفتن فاطمیون
به در خاک و خون خفتن فاطمیون
به یا حیدر زخمی حیدری ها
به آن پاکبازی و جنگاوری ها
به آن در که در آتش فتنه ها سوخت
به آن دل که بر غربت مرتضی سوخت
به در می زنم تا که دیوار سوزد
دل داغداران علی وار سوزد
بجز فتنه دست علی را که بسته است
علی کیست مردی که خیبر شکسته است
شکفته ست از نو گلستان میهن
بهاران آزادی آمد گل افشان
به میدان آزادی آیید یاران
بهار است و هم موسم فتح و ایمان
بهار است و خالی ست جای شهیدان
شهیدان که دنیا ندیدند و رفتند
به عزت ز دنیا بریدند و رفتند
شهیدان که شاگردهای امام اند
شهیدان که در پاکبازی تمام اند
شهیدان که با پیرشان عهد بستند
شهیدان که رفتند و همواره هستند
شهیدان نهضت، شهیدان ملت
شهیدان جنگ و شهیدان خدمت
همان دلستان ها، همان بی نشانها
شهیدان غواص و آتش نشان ها
به آب و به آتش زدند و گذشتند
چه دلکش هوایی شدند و گذشتند
از آتش گذشتند و حیران شد آتش
گلستان شد آری گلستان شد آتش
شگفت است پرواز در زیر آوار
در آوار و اینگونه رفتن سبکبار
چه مردانی از آتش و خون گذشته
در این عشق از هرچه مجنون گذشته
بهاران آزادی آمد گل افشان
به میدان آزادی آیید یاران
بیایید هنگام تجدید عهد است
بیایید یکدل بیایید یکدست
چه عهدی همان عهد بت را شکستن
همان عهد بر دشمنان راه بستن
برآرید فریاد الله اکبر
که لرزان شود باز کاخ ستمگر
که تکبیر، کابوس کاخ سفید است
که این جمعیت خار چشم یزید است
نه لبخند دیروزشان تحفه ای بود
نه امروز و این چهره اخم آلود
نه آن خنده ها داشت ارزش پشیزی
نه این گنده گویی کنون هست چیزی
به هوشیم گر بشکند عهد ما را
که آتش زنیم این ورق پاره ها را
که ما جز زیان زین تعامل ندیدیم
از این دشت پر خار یک گل نچیدیم
به فریاد خود بشکن این خدعه ها را
بگو باز هم "مرگ بر آمریکا" را
بگو تا که عالم بداند همانیم
پناه غریبان و مستضعفانیم
همانیم ما با خدا عهد بستیم
غرور همه کدخدایان شکستیم
نه از آتش خشمشان بیم داریم
نه از بیم نان روی تسلیم داریم
چو آتش نشانان در این شعله مَردیم
دلیران هنگامه های نبردیم
خروشان و جوشنده و جان فشانیم
هم آتش فشان و هم آتش نشانیم
خطر هست اما خطرها ز خانه است
تبر نه که ما را خطر موریانه است
خطر فقر و تبعیض و ننگ فساد است
خطر سستی پایه اعتماد است
خطر ویژه خواران، نجومی بگیران
خطر مفسدان و به دنیا اسیران
تعارف نداریم با خود برادر
چرا چشم بندیم بر درد آخر؟
تعارف نداریم دور از عدالت
فقط جسم بی روح مانَد به نهضت
خطر آه جانسوز بی خانمان هاست
خطر خواب بی موقع پاسبان هاست
خطر زخم شلاق بر کارگرهاست
خطر شرم دست تهی پدرهاست
خطر بی عمل های در حرف مانده ست
خطر کولهبرهای در برف مانده ست
خطر غفلت از پرچم یاحسین است
خطر دوری از رسم پیر خمین است
خمینی چنان بود دیدید یاران
ضریح خمینی است صحن جماران
حسینیه سادگی مرقد اوست
همان خانه های گلی گنبد اوست
دل خلق محروم صحن خمینی است
الا اهل عالم خمینی حسینی است
مبادا از آن سادگی دور مانیم
مبادا مبادا که مغرور مانیم
وگرنه در این خانه بیگانه هستیم
خود ما بلایای این خانه هستیم
فراموشی آرمان فتنه ماست
همین حسرت آب و نان فتنه ماست
مبادا شود آرمان هایمان گم
به عدل علی دل سپردند مردم
علی با برادر هم آن کرد یاران
که نهج البلاغه گواه است بر آن
برادر! نهاد آهن داغ، حیدر
به رسم عدالت، به دست برادر
اگر بر سر عهد اول بمانیم
در این معرکه تا به آخر برانیم
وگر بازگردیم بیچاره گردیم
در آوارِ وَهم خود آواره گردیم
خدایا به داغ دل شعله نوشان
به فریادهای بلند خموشان
که از عهد خود با ولی برنگردیم
از آیین و راه علی برنگردیم
که مثل علی انقلابی بمانیم
به عشق ولی انقلابی بمانیم
خدایا نگهدار تو رهبر ما
به حق دل فاطمه مادر ما
به یا فاطمه گفتن فاطمیون
به در خاک و خون خفتن فاطمیون
به یا حیدر زخمی حیدری ها
به آن پاکبازی و جنگاوری ها
به آن در که در آتش فتنه ها سوخت
به آن دل که بر غربت مرتضی سوخت
به در می زنم تا که دیوار سوزد
دل داغداران علی وار سوزد
بجز فتنه دست علی را که بسته است
علی کیست مردی که خیبر شکسته است