سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
«زورو» نامزد نمیشود!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
نام «زورو» را تقریبا همه شنیدهاند و به احتمال زیاد یکی از دهها فیلم و کارتونی را که از او ساخته شده است، دیدهاند. «زورو» یک شخصیت خیالی است که «جانستون مککالی»، کمدیننویس آمریکایی در سال 1919 ماجرای او را خلق کرده بود. او اشرافزادهای است که برخلاف سایر درباریان زمان خود، حامی مردم فقیر و رنج کشیده است و هر جا ظلم و ستمی میبیند، نقاب سیاه خود را به چهره میکشد، شمشیر برندهاش را به دست میگیرد، بر اسب سیاهش که «تورنادو» نام دارد مینشیند و به دفاع از محرومان و مقابله با ناراستیها میشتابد. «زورو» همیشه نیز موفق است. بر همه مشکلات غلبه میکند و هیچ مانعی در مقابل او تاب مقاومت ندارد.
«زورو» اما به دنیای خیالی تعلق دارد و به همین علت است که با وجود آنهمه هوش و تدبیر و اقتدار هرگز نامزد ریاستجمهوری نمیشود، چرا که اصلا وجود خارجی ندارد که بخواهد و یا بتواند رئیسجمهور شود! این واقعیت از نگاه مردم نیز پنهان نیست و از این روی در انتخابات ریاستجمهوری به دنبال شخص یا شخصیتی نظیر «زورو» نیستند و ترجیح میدهند فقط شاهد شیرینکاریهای او بر پرده سینما و یا صفحه تلویزیون باشند. اما در این سوی ماجرا، برخی از نامزدهای ریاستجمهوری در تبلیغات انتخاباتی تصویری از خود ارائه میکنند و وعده و وعیدهایی به مردم میدهند که بعضا خیالی به نظر میرسد.
نامزدهایی که وعدههای بیرون از توان خود دادهاند چنانچه به کرسی ریاستجمهوری که بالاترین مقام اجرایی کشور است، دست پیدا کنند، آنچه وعده داده بودند بر زمین میماند و اگر خدای نخواسته توان پوزش از مردم را نداشته و یا به هر علت حاضر نباشند در مسیر غلطی که طی کرده و خسارت بهبار آوردهاند، تغییری ایجاد کنند، این احتمال وجود خواهد داشت که برای توجیه ناکارآمدی خود به راهکارهایی متوسل شوند که نه فقط چارهکار نیست بلکه گواه دیگری بر ناکارآمدی است. از جمله این راهکارهای ناکارآمد میتوان به دو نمونه که متاسفانه رد پای آن در دولت کنونی دیده میشود اشارهای گذرا داشت.
اول؛ تغییر صورت مسئله در وعدههای داده شده. حامیان دولت محترم اگرچه در تبلیغات انتخاباتی خود تأکید میکردند که فقط 30 درصد از مشکلات اقتصادی مربوط به تحریمهاست و 70 درصد آن از سوءمدیریت ریشه گرفته است و رئیسجمهور محترم نیز سوءمدیریت را اصلیترین علت در پدید آمدن مشکلات اقتصادی میدانست ولی بعد از انتخاب به ریاستجمهوری تقریبا همه دولت را در وزارت خارجه خلاصه کرد و مذاکرات هستهای را به عنوان تنها دستور کار این وزارتخانه در نظر گرفت. ایشان در جریان مذاکرات، راهحل تمامی مشکلات اقتصادی را در توافق هستهای معرفی کرد و حتی آب خوردن مردم را هم در گرو رسیدن به توافق هستهای دانست. ایشان اگرچه به هنگام حکم تنفیذ تأکید کرده بود «به خدا پناه میبرم از بستن دهان منتقدان»، ولی در طول مذاکرات تقریبا به هیچیک از نظر منتقدان که بسیاری از آنان به گونهای فنی و حقوقی و با اطلاع از روند مذاکرات، زبان و قلم به انتقاد دلسوزانه و پیشنهادهای کارشناسانه گشوده بودند، نه فقط توجهی نکرد، بلکه نقد آنها را با تندی و ناسزا پاسخ گفت. بیتوجهی دولت محترم به هشدار منتقدان در حالی بود که امروزه درستی نظر آنان به وضوح دیده میشود.
دولت محترم بعد از توافق هستهای از آن با واژههای اغراقآمیز یاد کرد؛ معجزه قرن! آفتاب تابان! فتحالفتوح! تسلیم قدرتهای بزرگ جهانی در برابر ایران! ورقخوردن تاریخ به نفع ایران! بزرگتر از فتح خرمشهر! و...
همانگونه که ملاحظه میکنید، توافق هستهای را حلال همه مشکلات و دستاوردی عظیمتر از همه دستاوردهای انقلاب معرفی میکردند. آقای رئیسجمهور در اولین روز اجرایی شدن برجام گفت؛
«امروز به ملت شریف ایران اعلام میکنم که طبق این توافق، در روز اجرای توافق تمامی تحریمها، حتی تحریمهای تسلیحاتی، موشکی و اشاعهای هم بهصورتی که در قطعنامه بوده لغو خواهد شد، تمام تحریمهای مالی، تمام تحریمهای بانکی، تمام تحریمهای اقتصادی به طور کامل لغو خواهد شد و نه تعلیق»!
همان روز آقای دکتر صالحی در یک مصاحبه تلویزیونی گفت؛
«تمامی تحریمها لغو میشود و وضعیت تجاری، اقتصادی و داد و ستد مالی و بقیه امور جاری مملکت در ابعاد اقتصادی و مسائل تحریم که برداشته میشود به صورت عادی برخواهد گشت»!
آقای عراقچی در همین زمینه گفت؛
«در توافقاتی که به دست آمده در زمینه رفع تحریمها بر همین مبنا هست که تمامی تحریمهای اقتصادی و مالی در همان روز اجرایی شدن توافق باید لغو بشود و این صورت خواهد گرفت»!
آقای ظریف در این خصوص گفت؛
«کل تحریمهای اقتصادی، مالی و پولی اتحادیه اروپا از روز اجرا، لغو، کل تحریمهای اعمال شده از سوی ایالات متحده بر شخصیتهای غیرآمریکایی، از روز اجرا، متوقف میشود. این همانی است که آقا هم فرمودند، کل تحریمها»!
و دهها نمونه دیگر از این دست که فهرست آن نیز به درازا میکشد.
اما، امروزه نه فقط از تحقق هیچیک از آن وعدهها خبری نیست بلکه بهوضوح دیده میشود، فرصتها، امکانات و امتیازات نظام را طی 4 سال گذشته به هدر دادهاند و به جای گشایش اقتصادی حیرتانگیز که قول آن را با آبو تاب داده بودند، چرخ معیشت مردم را به عقب نیز چرخاندهاند تا آنجا که مسئولان بلندپایه دستاندرکار مذاکرات نیز به صراحت از این خسارت محض یاد میکنند و دستاورد توافق هستهای را که قرار بود معجزه قرن! و فتحالفتوح! باشد، «تقریباهیچ» اعلام میکنند.
خب! حالا کمترین انتظار آن است که دولت محترم با کمال خضوع از مردم پوزش بخواهد و به خاطر وعدههایی که داده بود و تقریبا همه آنها بر زمین مانده است به پیشگاه ملت عذر تقصیر بیاورد ولی متاسفانه دولت به جای پوزش و عذرتقصیر، صورت مسئله را عوض میکند و برای برجام دستاوردهایی میتراشد که اولا؛ دستاورد نیست و ثانیا؛ موضوع اصلی وعدهها نبوده است، مانند اینکه، برجام سایه جنگ را از سر ملت دور کرده است! و نظایر آن! به بیان دیگر: مسئله را از میدان قابل اندازهگیری که لغو تحریمها بود و انجام یا عدم تحقق آن برای همگان قابل دیدن است، به میدانهای غیرقابل اندازهگیری منتقل میکند.
رئیسجمهور محترم روز چهارشنبه هفته گذشته در کنگره بینالمللی روزشهید میفرمایند؛
«سؤال میکنند که آیا همه تحریمها پایان یافته؟ البته که نه، ما در یک بخش، تازه اگر طرف مقابل منصفانه عمل بکند، تازه اگر صادقانه عمل کند، تازه اگر به عهدش پایبند باشد، در یک جاده که اسمش تحریم هستهای است، آنجا ما موانع را برداشتهایم، جادههای دیگر ما هنوز مشکل داشته، مشکل دارد، هنوز راه طولانی پیش روی داریم»! و سپس تاکید میکند که؛
«چرا ما واقعیتها را به خوبی و با روشنی برای مردم نمیگوئیم»؟!
حالا خودتان قضاوت کنید که آیا، این سؤال نباید از دولت محترم پرسیده شود که چرا «واقعیتها را به خوبی و با روشنی» برای مردم نگفتهاند؟! و هنوز هم نمیگویند؟!
دوم؛ دولت محترم همزمان با تغییر صورت مسئله در وعدههایی که داده بود و تقریبا همه آنها بر زمین مانده است، صورت مسئله را در پرسشها و خواستههای اساسی مردم نیز تغییر داده و از قول مردم، پرسشهایی را مطرح میکند که سؤال مردم نبوده و نیست. مثلا اینکه؛ «ما دولتی هستیم که میگوئیم باید از سرمایه خارجی استفاده کنیم، هر که میگوید نه، راه دیگری برود، نظر ما همین است»! آیا مردم با سرمایهگذاری خارجی مخالف بوده و هستند که رئیسجمهور محترم از آن با عنوان یکی از موارد مخالفت با دولت خود یاد میکند؟ و یا از رفت و آمدهای پیدرپی هیئتهای خارجی بدون آن که سرمایهای بیاورند ابراز ناخرسندی میکنند؟ نظیر سفر پر آب و رنگ نخستوزیر سوئد که دولتمردان حتی برخی قراردادهای تجاری را در میهمانی خانه سفیر سوئد امضاء کردند و برای ملت تحقیر آفریدند و نتیجه آن که دولت سوئد تنها دو روز بعد از بازگشت نخستوزیر کشورش از ایران، طرحی را برای تحریم کشورمان به شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد کرد.
مردم از این تحقیر گله داشته و عصبانی هستند و نه از سرمایهگذاری خارجی که هرگز تحقق نیافته است. و یا نظیر طرح این پرسش از زبان مردم که؛ «وقتی ما از تعامل با جهان سخن میگوئیم، بعضیها بدشان میآید. نمیدانم چرا بعضیها در تعامل با جهان حساسیت دارند»؟! نسبت دادن این پرسش به مردم در حالی است که ملت از نادیده گرفتن جایگاه و حرمت ایران اسلامی و مردم این مرز و بوم در تعامل با بیگانگان مخالف هستند و نه با اصل تعامل. ولی آقایان پرسشهای اصلی مردم را وانهاده و از قول آنها پرسشهایی را به میان کشیده و میسازند که ربطی به مردم ندارد.
این روال یعنی تغییر صورت مسئله در بسیاری از موارد دیگر نیز به وضوح دیده میشود، نظیر، سختی معیشت مردم، بیکاری، افزایش بیرویه واردات، تعطیلی نزدیک به 60 درصد کارخانهها و کارگاههای تولیدی، تورم کمرشکن، رکود سنگین و...
انتظار از دولت محترم آن بوده و هست که به جای تغییر صورت مسئله، در کمال فروتنی از ناکارآمدی خود پوزش بخواهد.
پایان افسانه سیا
علیرضا رضاخواه در خراسان نوشت:
آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا یا همان "سازمان سیا" همواره به عنوان نخبه ترین، قابل اتکا ترین، نفوذ ناپذیر ترین و البته مخوف ترین نهاد و سازمان اطلاعاتی در دنیا معرفی می شده است. اما "افسانه سیا" دیگر خریداری ندارد. این روزها نه تنها کسی به اطلاعاتی که سازمان سیای آمریکا ارائه می کند اتکا نمی کند بلکه پیشرو بودن و غیر قابل نفوذ بودن آن هم زیر سوال است. کار به جایی رسیده است که رئیس جمهور آمریکا هم نگران "حفره های موجود" در این سازمان شده است.
"بزرگ ترین عملیات نفوذ اطلاعاتی"
به تازگی سایت افشاگر ویکی لیکس با انتشار۸۷۶۱ سند مربوط به فعالیتهای جاسوسی هکرهای سازمان سیا بزرگ ترین رسوایی اطلاعاتی تاریخ را برای این سازمان رقم زده است. هم جمهوری خواهان و هم دموکراتها انتشار این اسناد را محکوم کرده و خواستار پیگیری آن شدهاند. برای درک بهتر حجم گسترده افشاگری ویکی لیکس، بهتر است بدانیم که تعداد صفحات اسناد منتشرشده اخیر بیش از اسنادی است که ادوارد اسنودن در سه سال ابتدایی افشاگری خود منتشر کرده است. مایک پنس معاون ترامپ می گوید :«در صورتی که اطلاعات منتشر شده، صحت داشته باشد ما با یکی از بزرگ ترین عملیات نفوذ مواجه هستیم که امنیت ملی آمریکا را به خطر می اندازد.» ویکی لیکس مدعی است واحد «اطلاعات سایبری» در سازمان سیا کنترل بخش اعظم زرادخانه دیجیتال خود را از دست داده و بیش از چند صد میلیون رمز و کد پیشرفته برای سوء استفاده از ابزارهای الکترونیکی را در اختیار اشخاص یا گروه های دیگر قرار داده است. بنا بر اسناد افشا شده توسط ویکیلیکس، هکرهای سازمان سیا که در نقاط مختلف جهان فعالیت دارند و تعدادشان به ۲۰۰ نفر میرسد و مرکز فرماندهی آنها در ایالت ویرجینیای آمریکا قرار دارد، با استفاده از حملات سایبری، به اطلاعات افراد مختلف دست مییابند.
افول برتری سیا در فضای مجازی
افشاگری اخیر ویکیلیکس بیشک پیامدهای سنگینی را برای سازمان سیا و دیگر دستگاههای اطلاعاتی - امنیتی آمریکا خواهد داشت. یکی از اصلی ترین نگرانی ها بررسی این موضوع است که آیا ویکی لیکس کدهای کامپیوتری اصلی یا اطلاعات کامل در مورد آنها را منتشر ساخته یا خیر، چون در این صورت هکرهای مختلف می توانند ابزارهای نفوذ مورد بحث را بازسازی کرده و از آنها برای اقدامات غیرقانونی بهره گیرند. "برنر" یکی از افسران اطلاعاتی سابق آمریکا می گوید که وضعیت کنونی نهادهای امنیتی این کشور بسیار خطرناک است، زیرا توان مقابله ایالات متحده را با دیگر کشورها در فضای سایبری تا حد قابل توجهی کاهش خواهد داد. به هر حال به نظر می رسد با برملا شدن اسرار و سلاح های دیجیتالی مخفیانه سازمان سیا، برتری آمریکا در فضای مجازی به خطر افتاده و نیروهای نظامی، امنیتی و جاسوسی این کشور در آینده با مشکلات متعددی روبه رو خواهند شد. فارغ از بحث افول برتری اطلاعاتی آمریکا در فضای مجازی تحلیلگران معتقدند، رسوایی اخیر سیا پشت پرده پنهانی نیز دارد که از اصل رسوایی جذاب تر است.
پشت پرده رسوایی های اطلاعاتی سیا
اما پشت پرده حجم بالای رسوایی های اطلاعاتی اخیر در آمریکا چیست؟ تحلیلگران معتقدند اسنادی که اخیرا ویکی لیکس منتشر کرده است به صورت کامل بدنه فعلی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا یعنی سیا را نشانه گرفته است. سازمانی که این روزها به شدت موی دماغ ترامپ شده و تلاش های رئیس جمهور جدید برای رام ساختن آن با مشکل رو به رو شده است. دعوای میان ترامپ و سازمان سیا به صورت مشخص از آنجایی آغاز شد که گزارش رسمی این سازمان مبنی بر دخالت روسها در انتخابات آمریکا به نفع ترامپ منتشر شد. گزارشی که مخالفت رسمی و علنی ترامپ را به دنبال داشت.در واکنش به این گزارش ، ترامپ بلافاصله با صدور بیانیه ای ضمن به سخره گرفتن سازمان های امنیتی آمریکا قابل اتکا بودن اطلاعات ارائه شده توسط سازمان سیا را زیر سوال برده و تصریح کرد : «اینها همان افرادی هستند که می گفتند صدام حسین سلاح های کشتار جمعی داشت». اما ماجرا به اینجا ختم نشد، اندکی بعد سازمان سیا با افشای اسناد ارتباط مایکل فلین مشاور امنیت ملی آمریکا با روس ها باعث برکناری یکی از مهمترین مشاوران ترامپ شد و حالا هم ظاهرا همین تیم در سازمان سیا تلاش دارد تا تیم سشنز، وزیر دادگستری ترامپ را به دلیل مشابهی ، یعنی ارتباط با روس ها، استیضاح و برکنار کند.
از همین رو است که این گمانه قابل طرح است که احتمالا افشاگری های اخیر ویکی لیکس علیه سازمان سیا پشت پرده های بیشتری از یک نشت اطلاعاتی ساده و یا حمله سایبری آژانس اطلاعاتی رقیب داشته باشد. بعید نیست که این حرکت ویکی لیکس با کمک و همراهی هکر های روس و برای ضربه زدن به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، رخ داده باشد تا ترامپ با استفاده از این افشاگری دست به تصفیه وسیع در این سازمان بزند. مشابه همان اقدامی که در وزارت خارجه ترامپ با برکناری تمامی سفرای آمریکا در کشورهای مختلف صورت گرفت و یا اقدامی که اخیرا وزارت دادگستری آمریکا تلاش در تحقق آن دارد. به تازگی دادستان کل آمریکا از ۴۶ دادستان منصوب اوباما خواسته است که فورا استعفا بدهند. وزارت دادگستری این اقدام را در جهت "انتقال قدرت یکپارچه" دانسته است.
بازهم پای زوج "پوتین -ترامپ" درمیان است
با این حال بی بی سی می نویسد:"آنچه که برای برخی مقامات فعلی و سابق آمریکا و کشورهای غربی نگران کننده است،؛ احتمال دخالت روسیه است." مایکل هیدن مدیر سابق سیا روز چهارشنبه به سی.ان.ان گفته: «خیلی به این باور نزدیک هستم که ویکی لیکس به عنوان یک سلاح و مامور برای فدراسیون روسیه فعالیت می کند.» اکانت توئیتری وب سایت پولیتیکو نیز اخیرا مطلبی را منتشر کرده که دلایل جدیدی برای نسبت دادن این نشت اطلاعاتی به زوج پوتین-ترامپ را در اختیار می گذارد. بر اساس این گزارش، رسوایی اخیر علیه سازمان سیا توسط ویکی لیکس در حالی صورت می گیرد که قرار بوده این سازمان اطلاعات جدیدی را درباره رابطه ترامپ با روس ها و ابزارهای احتمالی که مسکو برای تحت فشار قرار دادن رئیس جمهور آمریکا در اختیار دارد، به مجلس سنا ارائه دهد. لذا طبیعی به نظر می رسد اگر ترامپ همه توان خود را متمرکز کرده باشد تا در موقع مناسب ضربه ای خرد کننده به سیا ی نافرمان بزند، همچنان که از خجالت اف بی آی با ادعای شنود شدن تلفن هایش در آمد.
امیر استکی در وطنامروز نوشت:
1- سالها پیش در یکی از روستاهای کشور مراسم شیرینیخورانی برگزار شد. پس از پایان شیرینیخوران و تمام شدن چک و چانههای دو طرف بر سر مهریه، شیربها و سایر مسائل، اهالی آبادی خندهزنان و شادیکنان محکم به متکاهایشان تکیه زده بودند و منتظر شام بودند اما میزبانان که قصد شام دادن به کسی را نداشتند و تدارکی برای شام ندیده بودند و از طرفی رودربایستی و حفظ ظاهر هم باعث میشد آب پاکی را روی دست مدعوان نریزند، همه را در بیم و امید نگه داشته بودند. خلاصه! زمان زیادی که گذشت، تعدادی از اهالی آبادی که شک برشان داشته بود که نکند خبری از شام نباشد و این همه آنجا علاف نشسته باشند با شوخی و مطایبه موضوع را به صاحبان مجلس منتقل کردند و صاحب اصلی مجلس گفت نه نه بزرگواران! کبریت در خانه نداشتیم، پسرم را فرستادهام که بخرد و تا آمد بساط آتش را راه میاندازیم و آب که جوشید، دست به کار پخت شام میشویم. اهالی آبادی اما از آن امیدوارتر بودند که با این پاسخ غیرمستقیم حساب کار دستشان بیاید که خبری از شام در کار نیست.
اهالی باز هم منتظر ماندند و ماندند تا باز یکی دیگر از شام پرسید و این بار شنید که آب دیگر دارد جوش میآید و اینجا بود که تعدادی از حاضران دوزاریشان بالاخره افتاد و کمکم زحمت را کم کردند ولی عدهای دیگر هنوز امیدشان را از دست نداده بودند و امیدشان به تناول ولیمه مفصل محکمتر از آن بود که با واقعیات در لفافه خدشهدار شود. خلاصه! تا اینکه همه بفهمند و بروند نیمههای شب شده بود، عدهای از امیدواران سمج، هنوز منتظر بودند ولی خواب دیگر مجال ماندن به آنها نمیداد اگرنه تا حصول موفقیت مستحکم باقی میماندند.
2- نقویحسینی یکی از اعضای کمیسیون امنیت ملی چندی پیش قسمتی از سخنان عراقچی در این کمیسیون را اینچنین نقل کرد: «در بخش کلیدی بانکی و مالی وضعیت به حالت عادی برنگشته است. در این زمینه برجام مقصر نیست بلکه تحریمهای اولیه آمریکا در این زمینه هنوز وجود دارد که ما را از بهرهبرداری از سیستم مالی و بانکی آمریکا محروم کرد و چون این سیستم بزرگ و گسترده است در بسیاری از معاملات با مشکل بانکی برخورد میکنیم. مثلا FATF یکی از مشکلات سر راه ما است». اینکه عراقچی معتقد است برجام مقصر نیست، آیا قابلیت پذیرش با توجه به مستندات را خواهد داشت؟ یا اینکه از نوع همان امید سماجتگونه اهالی آبادی داستانمان است؟ تحلیلگران اقتصادی اما به گونه دیگری به مساله نگاه میکنند. مذاکرهکنندگان ایرانی شاید مدعی باشند در مذاکراتی که برجام از آن حاصل شد، قرار بر این نبوده است که همه مسائل و مشکلات ایران با قدرتهای جهانی حل شود. این حرف درستی است اما معنای باطلی از آن مراد میشود.
این درست که همه مسائل در این مذاکرات مطرح نبوده است ولی این دلیل نمیشود که نتیجه این توافق با وضعیت قبل برای ما توفیری آنچنان نداشته باشد. آن هم وقتی که بزرگترین برگ خود در پروسه چانهزنی با قدرتهای جهانی را خرج کردهایم. آنچه عاید ما شده است هر چه باشد تا زمانی که اسیر پیوستهای اقتصادی و اما و اگرهای بیحساب باشد با «هیچ چیز» تفاوتی نخواهد داشت. چاره اما هر چه باشد این امید انفعالی نیست که هنوز عده زیادی را خوشبین به آینده این مساله نگه داشته است. آن همه دخیل و امیدی که دولت به معامله بر سر برنامه هستهای بسته بود، باعث شده تمایلی به قبول واقعیت کنونی نداشته باشد؛ درست مثل همان اهالی روستایی که امید وافرشان به سورچرانی به هیچوجه ناامید نمیشد.
نقشه راه انقلاب اسلامی
سیدعبدالله متولیان در جوان نوشت:
تردیدی نیست که «توجه به فرهنگ و معیشت مردم و مسائل اقتصادی کشور از طریق عینی کردن اقتصاد مقاومتی (که دارای مبانی محکم فکری و نظری است) تنها راه علاج مشکلات کشور است» و دل بستن به «جذب سرمایهگذاری خارجی» (اگرچه) اقدامی مثبت است، اما (چاره کار نیست و) تاکنون میزان کمی از توافقات خارجی محقق شده، نباید به امید و انتظار سرمایهگذاری آنها نشست بلکه باید آن کاری را که خودمان میتوانیم، در داخل انجام دهیم.»
واقعیت تلخ این است که حاصل دو سال تلاش دولت در حوزه اقتصاد مقاومتی در زندگی و معیشت مردم و اقتصاد کشور به دلیل عدم توجه به مقدمه ضروری آن یعنی دوست ندیدن دشمن، هجومی عمل کردن علیه غرب، رها کردن مسیر نافرجام برجام و دل کندن از تفکرات توهمی حل مشکلات از طریق تعامل با غرب، محسوس و قابل لمس نیست.
عباس عبدی در ایران نوشت:
مصوبه مجلس درباره حقوق و دستمزد مدیران و تعیین سقف برای آن پوششی شد که رسانههای اصولگرا در مقام وکیلمدافع افراد نیازمند درآیند و نسبت به نابرابری و اشرافیت و... داد سخن دهند ولی نکتهای که هیچگاه به آن اشاره نکردند، نظر شورای نگهبان بود که با چنین محدودیتهایی مخالفت کردند. به قول سخنگوی این شورا: «شورای نگهبان با توجه به اصلاح نشدن ایراد شورا در تبصره 38 لایحه برنامه ششم توسعه و اصرار مجلس بر همان مصوبه قبلی، ایراد شورا به مصوبه همچنان به قوت خود باقی است و اعضای شورا آن را تأیید نکردند. مصوبه ابتدایی مجلس درباره حقوق مدیران سبب اخلال در نظام اداری کشور میشد. ایراد از این جهت بود که اگر منجر به خروج برخی از متخصصان و نخبگان کشور شود، سبب اخلال در نظام اداری کشور میشود به همین علت مغایر قانون اساسی شناخته شد.»
این نحوه برخورد اصولگرایان که میخواهند آب سیاست را گلآلود کنند تا از آن ماهی ریاست خود را صید کنند، منطبق با هیچیک از اصول اولیه و مورد پذیرش رقابت سیاسی نیست ولی اصل قضیه چیست؟ متأسفانه درباره حقوق و دستمزد بیش از حد گفتوگو میشود. بسیاری از پستهای مدیریتی هستند که اگر فرد در آنجا حقوقی هم نگیرد و حتی اگر فسادی هم مرتکب نشود، باز هم حضور در آن پست و مقام آنقدر امکانات و قدرت فراهم میکند که درآمدهای قابل توجهی را برای صاحب آن فراهم کند. در حقیقت مشکل اصلی نظام اداری ایران، حقوق و دستمزدهای بالای برخی از مدیران نیست، بلکه در درجه اول رانتهای گوناگونی است که نصیب هر صاحب منصبی میشود. نکته دیگر این است که میان حقوق مستخدمین دولت با سایر روابط کار باید تفاوت قائل شد. مستخدمین دولت از ضوابط حقوقی روشنی تبعیت میکنند که بالاترین حقوق آنها به ترتیب از رئیس جمهوری به پایین خواهد شد ولی حقوق سایر افراد مثل رؤسای بانکها و شرکتها، طبعاً میتواند از مقررات دیگری تبعیت کند، زیرا دریافتی آنها را باید تابع سود و زیان و کارآیی اقتصادی آنان در پست مربوط ارزیابی کرد.
بالا بودن حقوق به خودی خود مسأله نیست. مسأله جای دیگری است. چرا بالا بودن حقوق مسأله اصلی نیست؟ برای اینکه همه ما در رفتار اقتصادی معمول خودمان بر این اساس عمل میکنیم. قیمت را تابع کیفیت و کارآیی میدانیم. وقتی که یک خودروی متوسط داخلی 30 میلیون تومان است و یک خودروی لوکس شرکت معتبر 300 میلیون، مردم اعتراضی به این تفاوت قیمت ندارند و شاید خودروی گرانتر را هم ترجیح دهند. مدیر هم همین طور است؛ مدیری که صد میلیارد تومان سرمایه زیر دست اوست و پس از یک سال فعالیت نه تنها سودی نمیدهد، بلکه 20 میلیارد هم ضرر میدهد، حتی اگر دستمزدی هم نگیرد به درد نمیخورد ولی عوامفریبان آن 20 میلیارد ضرر را نادیده میگیرند و فقط حقوق اندکش را برجسته میکنند. حال اگر این سرمایه دست مدیر دیگری باشد که در پایان سال 20 میلیارد هم سودآوری داشته باشد، حتی اگر ماهی 50 میلیون هم حقوق بگیرد، این دستمزد او در برابر سودی که آورده رقم اندکی است. بنابراین مسأله مدیریت در ایران، دستمزد نیست کارآیی است.
کسانی که فاقد کارآیی هستند و میخواهند عوامفریبی کنند، به جای پرداختن به کارآیی بر دستمزدها میپردازند. این بدان معنا نیست که اگر افرادی دستمزد بالا میگیرند، پس لزوماً کارآیی دارند و یا به معنای دفاع از پرداختیهای بالای دولت نیست. اصلاً چنین نیست. منظور این است که به جای دستمزد باید به کارآیی اشاره کرد. در دولت گذشته وقتی که یک جوان فاقد هیچ تجربه و مدیریت صنعتی و حتی مدیریت عادی رئیس و مدیرعامل یکی از دو خودروساز بزرگ کشور میشود، اگر هیچ دستمزدی هم نگیرد، اهمیتی ندارد چون این گونه افراد شرکت را به خاک سیاه مینشانند. بنابراین تأکید میشود که در درجه اول باید بر کارآیی مدیران و صلاحیتهای آنان تأکید کرد و دستمزد مسألهای بعدی است. اگر کارآیی ملاک باشد، مسأله دستمزد به صورت توافقی و براساس میزان تجربه افراد متقاضی یک شغل حل خواهد شد.
ما نیز در زندگی روزمره خود انتخاب یک همکار یا کارگر را براساس دستمزد پیشنهادی او انجام نمیدهیم. همیشه براساس توانایی و کارایی افراد را انتخاب میکنیم، سپس درباره دستمزد با آنان چانه میزنیم. حتی اگر کارایی و دستمزد هم حل شود، کافی نیست. تا شفافیت نباشد، فساد و رانت و سودجویی ظالمانه نیز وجود خواهد داشت. بنابراین لازمه یک نظام اداری سالم، شفافیت است. با وجود شفافیت حقوق و دستمزد بالا مشکلی نخواهد بود. چون پرداختکننده و دریافتکننده آن خواهند توانست از این رقم دفاع کنند و اگر نتوانستند، به طور طبیعی کنار خواهند رفت. مسأله اصلی شفافیت است. کسانی که حقوقها و دستمزدهای بالا را مستمسک اعتراض قرار میدهند ولی درباره کارایی و از آن مهمتر شفافیت سکوت میکنند، یا در پی فیلتر کردن رسانههای آزاد هستند، به طور قطع میتوان گفت که ریگی در کفش دارند. در درجه اول باید خواهان شفافیت شد. سپس ضوابط احراز صلاحیتهای شغلی را تعیین کرد و در مرحله آخر حقوق و دستمزد. در فضایی که شفافیت نیست و ضابطهای برای احراز صلاحیت شغل تعیین نشده یا رعایت نمیشود، پرداخت کمترین حقوق و دستمزد نیز زیاد است چه رسد به اینکه از ابتدا زیاد هم پرداخت شود.
یکی از محصولات مدرنیته، «حاکمیت قانون» است که در آن مخالفان میتوانند با سیاستها و تصمیمها مخالفت کنند. چنین بود که در نظامهای مبتنی بر دموکراسی، موجودی متولد شد به نام اپوزیسیون. حتی در بخشی از جوامع غربی از آن با عنوان دولت سایه «SHADOW GOVERNMENT» نام برده میشود. به بیان سادهتر، دولت سایه حالا دیگر همانقدر مشروعیت پیدا کرده بود که دولت رسمی. به تعبیر دیزرائیلی، پارلمان شد خانه اپوزیسیون...
پارلمانی که اپوزیسیون در آن نبود، باز به تعبیر دیزرائیلی، خانه خالی از سکنه بود. اپوزیسیون بهتدریج شد اقلیت که بدون حضور آن، عملا اکثریت بیمعنا میشد. در ایران خودمان هم، این مفاهیم بهتدریج با مشروطه وارد گفتمان سیاسیمان شدند. در مجالس اولیه، بیشتر دو جریان «اعتدالیون» و «اجتماعیون» بر زبانها در مجلس جاری بودند؛ اما از مجلس چهارم، تیر ١٣٠٠، بهتدریج اپوزیسیون به نام اقلیت متولد میشود. طرفداران دولت یا حکومت در مجلس، «اکثریت» نام گرفتند و مخالفان آن به نام اقلیت.
مرحوم سیدحسن مدرس در مجالس تاریخی چهارم و پنجم لیدر قدرتمند فراکسیون اقلیت بود؛ چه آن را دولت سایه بنامیم چه اقلیت، واقعیت آن است که حیات سیاسی اپوزیسیون در نزدیک به یک قرن گذشته که پارلمان در ایران به وجود آمده، دشوار بوده است. مشکل اصلی خیلی ساده این بود که اساسا اپوزیسیون یا اقلیت از جانب اکثریت، خیلی جایگاهش به رسمیت شناخته نمیشده است؛ اکثریت همواره نگاهی سرد و بیتفاوت به مخالفان یا همان اقلیت داشته است؛ اکثریت سیاستهایش را درست و اصولی و به نفع کشور و مردم میپنداشته؛ بنابراین اقلیت در بهترین حالت، یک «خروس بیمحل» تلقی میشد. نگاهی به این جریان در شرایط فعلی به بهترین شکل، نگاه به آنها را نشان میدهد. رفتاری که با مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی و سایر چهرههای اصلاحطلب میشد، مبین جایگاه دشوار این جریان است. البته اپوزیسیون درون نظام همواره رفتاری بهغایت نجیبانه از خود نشان داده است.
در مقابل برخی بیمهریها، شاهد رفتار بهغایت بردبارانه از جانب آنان بودهایم؛ چه نجابت مرحوم هاشمیرفسنجانی در برابر رفتارهای برخی جریانها و چه بسیاری از رفتارهای سایر منتقدان واقعا نشاندهنده نجابت و غایت تسامح و تساهل از جانب آنان است. انصافا اگر در دنیا جدولی برای رنکینگ «نجابت اپوزیسیون» ساخته میشد، این گروه در ایران اگر نگفته باشیم در صدر جدول قرار میگرفت، یقینا جزء صدر جدولیها میشد. بگذریم که اپوزیسیون جدیدی در ایران متولد میشود که حاشا و کلاّ ذرهای از محدودیتهایی را که اپوزیسیون فعلی با آن مواجه بوده، تحمل کند؛ برای مثال هنگامی که مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی امکان حضور در انتخاب یازدهم را نیافتند بدون اعتراض پذیرفتند و اصراری بر اینکه خودشان حضور داشته باشند مطلقا نشان ندادند؛ اما زمانی که از اپوزیسیون جدید خواسته میشود در انتخابات سال آینده شرکت نکند، همانطور که شاهد هستیم همچنان اگرچه غیرمستقیم، حضور بسیار فعال و پررنگی در انتخابات برای خود قائل شده؛ این همان تفاوت معناداری است که این دو جریان با یکدیگر دارند؛ بنابراین شاید و فقط هم شاید، در آینده معلوم شود منتقدان فعلی چقدر نجیب بودهاند.