به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي مشرق، پروفسور جوزف ناي تئوريسين جنگ نرم و ديپلماسي عمومي در تاريخ 20 ژوئن 2010 در جلسه آغازين پارلماني شوراي انگلستان با عنوان «قدرت نرم و ديپلماسي عمومي در قرن 21» سخناني را ايراد کرد که در آن کاربردهاي جنگ نرم در جمهوري اسلامي ايران را نيز تشريح کرد.
قدرت نرم و منتقدان آن، منابع قدرت نرم، چگونگي عملکرد قدرت نرم و به کارگيري قدرت نرم از طريق ديپلماسي عمومي از محورهاي اصلي سخنراني تئوري پرداز آمريکايي جنگ نرم را تشکيل داده است.
در اين مراسم پس از اندکي سخنراني توسط جوزف ناي، وي به پرسشهاي نمايندگان شوراي انگلستان درباره مباحث نفوذ نرم در کشورها بويژه در ايران پاسخ ميدهد.
پايگاه خبري تحليلي مشرق با توجه به اهميت موضوعات مطرح شده در اين سخنراني درباره جنگ نرم و ديپلماسي عمومي و مباحث مطرح شده پيرامون نفوذ نرم در ايران و راهکارهاي ارائه شده متن کامل سخنراني جوزف ناي را براي مخاطبان خود منتشر ميکند.
آنچه در پي ميآيد متن کامل سخنراني پرفسور جوزن ناي در جلسه آغازين پارلماني شوراي انگلستان با عنوان «قدرت نرم و ديپلماسي عمومي در قرن 21» است.
*مقدمه
از بازگشت به لندن و ملاقات دوستان قديمي خوشحالم. بايد بگويم از اينکه بعضي از شما نزد من آمديد و گفتيد که اگر من بحثهاي جنجالي را مطرح کنم جلسه را ترک خواهند کرد شوکه شدم. لازم است ابتدا از لطفي که در معرفي بنده مبذول داشتيد تشکر کنم. اين، زماني را به ياد من ميآورد که بچههاي من کم سن و سال بودند و چنانچه کسي که با منزل ما تماس ميگرفت و ميپرسيد «آقاي ناي هستند؟» آنها در جواب ميگفتند: «بله، اما او آن چيزي نيست که به حال شما مفيد واقع شود.»
مفهومي آکادميک
مايل بودم که امشب در مورد قدرت نرم و ديپلماسي عمومي با شما سخن بگويم. مشاهده چگونگي اوج گرفتن يک مفهوم آکادميک بسيار جالب است. اين عبارت را وقتي که در سال 1990 در حال نگارش کتابي بودم، وضع کردم؛ در آن کتاب تلاش ميکردم تشريح کنم چرا به نظر من قدرت ايالات متحده رو به زوال نمينهد. قدرت نظامي و اقتصادي را به مباحث خود اضافه کردم اما احساسم اين بود که چيزي کم است. بخش گم شده، توانايي يک کشور بود در تحصيل خواستههاي خود از طريق جاذبه، نه اعمال زور و کيفر. من اين جاذبه را «قدرت نرم» ناميدم.
قدرت نرم مفهوم جديدي نيست و همان رفتار انساني است. همانطور که مارتين گفت، شوراي انگلستان آن را کشف و از سال 1934 تاکنون آن را به خوبي به کارگرفته است و اکنون در هفتاد و پنجمين سالگرد تأسيس شورا، اين موفقيت را جشن گرفته است. اين که هيلاري کلينتون قدرت هوشمند يا ترکيب قدرت سخت و نرم را سياستي جديد بخواند، بسيار جالب توجه است. زماني هوجينتائو نمايندگان هفدهمين دوره کنگره چين را مخاطب قرار داد و گفت که لازم است چين روي قدرت نرم خود بيش از پيش سرمايه گذاري کند، آنچه که بر سر اين مفهوم آمد، بسيار براي من جالب توجه بود.
*قدرت نرم و منتقدان آن
1. مواردي از تاريخ ارتش؛انسانهاي بدبين و شکاک قدرت نرم را فاقد محتوا ميبينند و همه آن را با روابط عمومي، مطالب بيهوده و از اين دست موارد يکسان ميدانند. اخيراً در کتابي خواندم که «قدرت نرم يکي از آن ايدههاي زيباي آکادميک است که در بسياري از آزمونهاي سياست خارجي مردود شده است. هيچگاه ارتشها حتي به واسطه عميقترين جذبههاي فرهنگي متوقف نشدهاند.» اما در حقيقت، اين ادعا کاملاً اشتباه است. مثالي جالب از سال 1762 وجود دارد. هنگامي است که فردريک کبير (Frederick the Great) محاصره و به شکست نزديک شد، سزارينا اليزابت (Czarina Elizabeth) درگذشت و پسرش سزار پتر (Czar Peter) منصب او را بر عهده گرفت. وي بسيار به پتر کبير احترام ميگذاشت. پتر ارتش روسيه را فراخواند و فردريک نيز گريخت. اين موردي است که در آن تأثير قدرت نرم بر ارتش کاملاً مشهود است.
اگر جنگ جهاني اول را در نظر بگيرد متوجه خواهيد شد که يکي از دلايلي که آمريکاييها به جاي آلمان با انگلستان هم پيمان شدند ـ و وودرو ويلسون در اين راه بسيار تلاش کرد ـ قدرت جذبهي انگلستان بود. مورخيني که به مطالعه اين دوره پرداختهاند، صراحتاً اعلام کردهاند که قدرت نرم در آن زمان بر بسياري از ارتشهاي بزرگ اثر گذار بوده است.
2. منحصر نشدن در دولتهاي بازيگر در روابط بينالملل
مقصود من از قدرت نرم چيست؟ قدرت، توانايي اثرگذاري بر ديگران براي بدست آوردن پيامد مطلوب است. شما ميتوانيد از سه راه اعمال قدرت کنيد: از راه تهديد، از راه تطميع، از راه جذب که ديگران را وادار ميکند آنچه شما دوست داريد، دوست بدارند. اگر شما قادر باشيد ديگران را به پذيرش خواسته خود واداريد، ميتوانيد بخش عظيمي از سياست نامطلوب چماق و هويج را حذف کنيد. لذا با در نظر گرفتن اين مطلب، قدرت نرم چيزي نيست که منحصر به يک دولت خاص يا روابط بينالملل باشد. اين مقوله در رفتار انسانها جاري است. يکي از راههاي عملي شدن آن، اين است که قدرت اغوا و گمراه سازي، جهاني است.
3. منحصراً يک قدرت آمريکا نيست
برخي به بنده انتقاد ميکنند که قدرت نرم را مختص آمريکا ميدانم، به اين دليل که از قدرت نرم و جهاني بودن ايدههاي آمريکايي سخن ميگويم. اما دقيقاً عکس اين است. من در نوشتههايم سعي کردهام تا آمريکاييها را آگاه کنم که اگر از قدرت سخت خو درست استفاده نکنند، ممکن است قدرت نرم خود را از دست بدهند. علاوه بر اين قدرت نرم تنها در اختيار آمريکاييها نيست. اين گفته من ممکن است تکان دهنده داشته باشد، اما در واقع معتقدم اسامه بن لادن که براي دستگيري او بسيار تلاش ميشود، به ميزان بسيار قابل توجهي از قدرت نرم برخوردار است. او آن افراد را مجبور نکرد که به برجهاي دوقلو حمله کنند و چيزي هم به آنها نداد. او آنها را تنها با يک پيام مخرب، جذب کرد که به هر حال مثال خوبي براي جنگ نرم به حساب ميآيد. قدرت نرم آمريکايي نيست. تنها يکي ديگر از اشکال قدرت است.
4. قدرت نرم مترادفي براي فرهنگ نيست
برخي بر اين باورند که ممکن است قدرت نرم يک قدرت باشد، اما چندان حائز اهميت نيست. براي مثال نيال فرگوسن (Niall Ferguson) قدرت نرم را مبتني بر فرهنگ توصيف کرده و معتقد است که اين قدرت، نيرويي غيرسنتي است؛ به تعبير او اين قدرت «خوب و نرم» است. اين ادعا درست است. اين حقيقت که اگر عدهاي که کفش نايک به پا و پيراهن مايکل جردن به تن دارند تفنگ به دست گيرند و شما را هدف قرار دهند، اين به خودي خود، قدرت ايجاد نميکند. اين انتقادي آشفته و بي پايه و اساس است که فلاسفه آن را «مغالطه حامل» مينامند.
بين قدرت به عنوان منبع ـ چيزي که ميتوانيم مورد استفاده قرار دهيم ـ و قدرت به عنوان رفتار، تفاوت وجود دارد. اين حقيقت که فرهنگ به عنوان يک منبع به صورت خودکار در همه موقعيتها توانايي توليد قدرت ندارد، چيزي جز مغالطه حامل نيست. اين صرفاً مربوط به قدرت نرم نيست، بلکه در مورد همه اقسام قدرت صدق ميکند. براي مثال در اختيار داشتن ارتشي بزرگ از تانک، ممکن است به پيروزي منجر شود البته اگر جنگ در بيابان به پا شود، اما اگر در باتلاق روي دهد چنين نخواهد شد. منبعي که معمولاً براي اندازه گيري قدرت بکار ميگيريم رفتار قدرت ايجاد نميکند، اين به نوبه خود نتايجي را که ميخواهيم توليد ميکند.
*منابع قدرت نرم
1. اهميت اينکه مخاطب هدف به چه ميانديشد
هنگامي که سر و کار ما با قدرت نرم است، بر خلاف قدرت سخت، اينکه در فکر مخاطب هدف چه ميگذرد، بسيار اهميت مييابد. با قدرت سخت، اگر بخواهم پول شما را بدزدم، ميتوانم شما را بکشم و فوراً پولتان را تصاحب کنم. آنچه که شما در موردش فکر ميکنيد هم هيچ اهميتي ندارد. اما با قدرت نرم، اگر بخواهم پولتان را بدزدم، لازم است شما را متقاعد کنم که من يک معلم مذهبي هستم و اگر شما حساب بانکي خود را در اختيار من بگذاريد دنيا را نجات خواهم داد. اين جاست که آنچه شما در موردش فکر ميکنيد اهميت مييابد. در نتيجه، قدرت نرم به مثابه رقصي است که نياز به همراهي يک شريک دارد.
2. فرهنگ
قدرت نرم و شيوههايي که فرهنگ ميتواند از طرق آنها مورد استفاده قدرت نرم قرار گيرد، با در نظر گرفتن مضمون، به شدت تغيير ميکند. ساموئل هانتيگتون همکار قبلي من در دانشگاه هاروارد از وضعيت فعلي جهان به «برخورد تمدنها» تعبير کرد. او براي مثال، جنگ بين دولتهاي کنفسيوسي در غرب، اسلام در غرب و از اين دست را، پيش بيني کرد. اما بنده معتقدم که اين يک تفسير غلط است. آنچه که امروز شاهدش هستيم چيزي غير از برخود تمدنهاست. بلکه فقط يک جنگ داخلي در يک تمدن، يعني تمدن اسلام است. جنگ داخلي ميان بخش عظيمي از مسلمانان که با کشتار زنان و کودکان مخالفاند و گروه کوچک ديگري که رهروانشان را به بازگشت به عقايد قرن هفتم واميدارند و اينکه چگونگه بايد يک مذهب را سامان داد.
در اين حالت، شما ميتوانيد بگوييد که زمانها و مکانهايي وجود دارند که قدرت نرم ممکن است در آنها اثر داشته باشد يا نداشته باشد. گاهي اوقات اين موارد به صورت جغرافيايي تعيين ميشوند. براي مثال ايران را در نظر بگيريد. بعضي از مردم معتقدند با قدرت نرم، ما هيچگاه نميتوايم جذب ايران شويم، چرا که فاصله فرهنگي عميقي در اين ميان وجود دارد. شما هيچگاه قادر نخواهيد بود جذب روحانيون شويد. اما ميتوانيد جذب قشر جوانتر شويد. [از اين رو] اين ادعا که قدرت نرم، غربي است و فاصله فرهنگي غير قابل رفعي وجود دارد، به سادگي رد ميشود.
3. منابع اقتصادي
منابع اقتصادي ميتوانند هم قدرت نرم و هم قدرت سخت، توليد کنند. يک اقتصاد موفق و روبه رشد وسيلهاي براي اعمال تحريمها در اختيارتان قرار ميدهد؛ اما ميتواند يک مدل باشد و ميتواند ديگران را جذب کند.
4. قدرت نظامي به عنوان يک منبع
به همين نحو ميتوان گفت نيروي نظامي ـ که به عنوان منبع قدرت سخت حائز اهميت است ـ ميتواند قدرت نرم نيز توليد کند. مثال خوبي که در اين باره ميتوان ذکر نمود کمکهاي امدادي به هايتي و ايفاي نقش سربازان در آن است. مثال ديگر مربوط به تسونامي سال 2004 در اندونزي است. نظر سنجيها در سال 2000، نشان ميداد که 75 درصد مردم اندونزي، نسبت به ايالات متحده ديد مثبتي دارند. وقتي به عراق حمله کرديم اين ميزان به 15 درصد کاهش يافت و بعد از آنکه به تسونامي زدگان کمک کرديم به 45 درصد افزايش يافت و ارتش ـ در اصل نيروي دريايي ـ بود که اين کمکها را ترتيب داد. لذا ارتش ميتواند به عنوان منبعي، رفتار قدرت سخت يا رفتار قدرت نرم، توليد کند.
5. استراتژي حکومت
ما بايد اهميت چگونگي تبديل قدرت نرم به يک استراتژي حکومتي را درک کنيم. از برخي جهات، اين کا سختتر از قدرت سخت است و زمان بيشتري را ميطلبد. قدرت نرم با منابعي ارتباط پيدا ميکند که کاملاً در اختيار حکومت نيستند. همچنين در برخي موقعيتها، به راحتي نميتوان از اين منابع بهره برد. قرار نيست برنامه هستهاي کره جنوبي را متوقف کنم و کيم جونگ (Kim Jong II) را متقاعد سازم برنامه هستهاي خود را متوقف کند. اط سويي ديگر اگر بخواهم در رابطه با بهبود بخشي به حقوق بشر يا بازار آزاد کاري از پيش برم، مسلماً قدرت نرم بهتر از سخت سخت خواهد بود. ما اين را از پشيماني که جنگ عراق به بار آورد، درک کرديم.
*چگونه عملکرد قدرت نرم
1. مدلهاي مستقيم و غير مستقيم
چگونگي عملکرد قدرت نرم اساساً ذيل دو مدل تعريف ميشود: مستقيم و غير مستقيم. در مدل مستقيم، بحث از ارتباط ميان نخبگان است، مانند مورد سزار پيتر و فردريک کبير. يک نخبه جذب ديگري ميشود و کاري را براي آنها انجام ميدهد و از اين دست امور. با اين حال بيشتر اوقات، عملکرد قدرت نرم را در مدلي دو مرحلهاي مييابيم. شما ميکوشيد به منظور تأثير گذاري بر حکومت يک کشور، بر افکار عمومي جامعه آن کشور تاثير بگذاريد. اين شيوهاي غير مستقيم است.
مثالهايي از يک محيط ناکارآمد
قدرت نرم محيطي کارآمد را براي سياست گذاري ايجاد ميکند. اين امر به نوبه خود، چنانچه به نحو ناشايستي صورت گيرد، ميتواند محيطي ناکارآمد ايجاد کند. جنگ عراق در سال 2003 ميتواند مثال خوبي براي اين ادعا باشد. بوش درنظر داشت تا چهارمين بخش پياده نظام را از طريق ترکيه و شمال عراق به آن کشور بفرستد. از محبوبيت آمريکا در ترکيه به شدت کاسته شده بود و ما قدرت نرم زيادي را از دست داده بوديم تا جايي که حتي با کمک زياد قدرت سخت هم قادر نبوديم ارتش را از طريق ترکيه و شمال عراق به آن جا بفرستيم. در اين مورد ميبينيم نبود قدرت نرم و به وجود آمدن يک محيط ناکارآمد منجر به دخالت قدرت سخت ميشود.
در همين زمان، بوش اميدوار بود که دوست او، ويسنت فاکس (Vicente Fox)، رئيس جمهور مکزيک، در سازمان ملل از او پشتيباني کند تا حمله به عراق مشروعيت بيابد. رئيس جمهور فاکس احساس ميکرد از آنجا که آمريکا ميزان زيادي از قدرت نرم خود را در مکزيک از دست داده است، نميتواند چنين کاري کند. اين هم مثال ديگري از محيط ناکارآمد بود که اهميت مسير غيرمستقيم را بيش از پيش پر رنگ ميکند.
3. حمله متقابل
امروزه کارشناسان و تحليلگران نظامي بيش از پيش اهميت قدرت نرم را دريافتهاند. دکترين مشهوري که به تازگي در ارتش آمريکا مطرح شده است، «حمله متقابل» ناميده ميشود. در اين دکترين به منظور تأمين امنيت از قدرت سخت استفاده ميشود و سپس قدرت نرم وارد ميدان شده و ادامه کار را در دست ميگيرد؛ از طريق برنامههايي چون کمکهاي بشر دوستانه يا ساخت مدارس و بيمارستانها و از اين دست اقدامات. شما ميتوانيد اين را در صحبتهاي ژنرال ديويد پترائوس (David Patreus) ببينيد: «ما در عراق تصريح کرديم که شما نميکشيد يا به سمت يک شورش صنعتي پيش نميرويد.» در فيلم مستند «اتاق کنترل»، يکي از گزارشگران الجزيره اعلام ميکند که هر ژنرالي که يک استراتژي ارتباطاتي ندارد، اصلاً استراتژي ندارد. ما در دوراني به سر ميبريم که روز به روز بر اهميت نقش قدرت نرم حتي در ارتش، افزوده ميشود.
*به کار گيري قدرت نرم از طريق ديپلماسي عمومي
1. اهميت ارتباطات دوطرفه
خطر رويکرد نظاميگري بيش از حد و تمرکز دولتي همواره وجود دارد. در عصر اطلاعات، قدرت به طور گستردهاي تقسيم شده و در مقايسه با گذشته از حالت سلسله مراتبي آن کاسته شده است. اين بدين معني است که ارتباطات دوطرفه در بسياري از موارد به طور قابل توجهي اثرگذارتر از فرمان دهي است. شرکت کننده جواني از چکوسلواکي در همايش سالزبورگ نقل قول جالبي در اين باره دارد. او گفت: «اين بهترين تبليغ است چرا که تبليغ نيست.» من معتقدم راز موفقيت ما امروز، درباره اينکه چگونه بايد در مورد ديپلماسي عمومي بيانديشيم، همين است.
مثال سادهاي براي ديپلماسي سنتي کابينه ارائه کردهام. فرض کنيد دولت شماره 1 مستقيماً با دولت شماره 2 در ارتباط است. وقتي دولت شماره 1 ميکوشد تا دولت شماره 2 را تحت تأثير قرار دهد، در واقع از ديپلماسي عمومي سنتي بهره ميبرد. هرچند که اين روند به اين سادگي نيست. امروزه اشکال مختلف از ارتباط ميان جوامع وجود دارد که فوق العاده پيچيده هستند.
2. مورد تلاش براي متوقف ساختن استعمال مينهاي زميني
تلاش براي استعمال مينهاي زميني، به عنوان يک مثال قابل بررسي است. يکي از افراد دخيل در اين ماجرا، يعني جودي ويليامز (Jody Williams)، که در نهايت برنده جايزه صلح نوبل شد، در آغاز راه تنها يک فعال خواهان صلح بود. ديگري شخصيت بسيار مشهوري بود به نام پرينسس دينا (Princess Diana) که توانست توجه مطبوعات و رسانهها را به خود جلب کند و همه قدرت و اعتبارش را در اين راه صرف کرد. همچنين در اين راه برخي دولتها حضور داشتند که نميتوان آنها را قدرتهاي برتر دنيا ناميد: کانادا، نروژ، سودان و غيره. اين ائتلاف «درهم آميخته» از جوامع و دولتها، قويترين نظام بروکراسي تنها قدرت برتر جهان يعني پنتاگون را در هم شکستند. اين مورد، نحوه بسيار قابل توجهي را در سياستگذاري به تصوير کشيد.
3. ديپلماسي عمومي «جديد»
مقولهاي وجود دارد که از آن به عنوان ديپلماسي عمومي «جديد» ياد ميشود و به کل در سطح جوامع قابل بررسي است. بسيار اهميت دارد که بر اين سطح تمرکز شود، اما اگر تنها بر آن سطح تمرکز کنيد فراموش خواهيد کرد که چيزي که اهميت دارد، تصوير کلي است. ديپلماسي عمومي جديد بخش مهمي از آن تصوير است، اما همه آن نيست.
4. رقابت روايت
در عصر اطلاعات با «تناقض فراواني» (paradox of plenty) مواجهيم. اطلاعات به حد وافر قابل دسترسي هستند اما منابع کمياب، توجه و اعتبار هشتند. اين بدان معني است که امروزه بسياري از سياستگذاريهاي جهاني بر سر اعتبار رقابت ميکنند. به لحاظ سنتي، همواره گفته ميشد سياستهاي بينالمللي بازيگري پيروز خواهد بود که ارتش او پيروز شود. امروزه نيز اينکه ارتش کدام طرف پيروز شود اهميت دارد، اما اينکه روايت و داستان کدام طرف پيروز شود نيز بسيار مهم است.
5. اعتبار
بنابراين به کار گرفتن قدرت نرم به طور خاصي دشوار است. اعتبار از اهميت ويژهاي برخوردار است و راههايي که ميتوانيد اعتبار را در اين رقابت براي توجه [مورد توجه قرار گرفتن] مديريت کنيد يا از دست بدهيد، به ميزان زيادي به توانايي شما براي ايجاد آن اعتبار، مربوط ميشود.
6. سه بعد از ديپلماسي عمومي
يکي ديگر از شيوههاي تفکر در مورد ديپلماسي عمومي اين است که آن را مانند سه دايره متحدالمرکز يا سه بعد مختلف مانند عروسکهاي ماتريوشکاي روسي (Russian Matryoshka dolls) بنگريم. مرکزيترين دايره و آن که دولت کنترل بيشتري نسبت به آن دارد، با ارتباطات روزانه و واکنش سريع همراه است. اگر چيزي اتفاق بيافتد و شما به سرعت در رأس آن روايت نباشيد، شخص ديگري آن فضاي اطلاعاتي را پر خواهد کرد و شما براي هميشه بايد نقش بازنده را بازي کنيد. اگر يک شايعه کثيف رايج شود بايد هميشه عقب باشيد مگر اينکه بدانيد چگونه به آن پاسخ دهيد.
بعد دوم مربوط به ارتباط استراتژيک است که به صورت ماهيانه و ساليانه و نه روزانه سنجيده ميشود. در سياست خارجي اهداف مشخص وجود دارد، از جمله منع تکثير تسليحات کشتار جمعي يا کنفرانس اصلاح پيمان منع تکثثير تسليحات کشتار جمعي يا نشست بررسي تغييرات جوي. تلاش ميکنيد راههايي بيابيد تا از طريق آنها پيامي سازگار و نامتناقض از آن بيرون بکشيد. بخشي از آن از دولت بيرون خواهد آمد اما بخش بزرگتري از آن از سوي بازيگران غيردولتي ناشي ميشود.
دايره سوم گستردهترين دايره ميباشد. اندازهگيري آن بر اساس سال و روز صورت نميگيرد بلکه دهه مبناي اندازه گيري آن است. از اين رو غالبا به دشواري اندازه گيري ميشود، اما از بعضي جهات نسبت به موارد ديگر مهمتر است. اين ساختمان ارتباطات بادوامي را شکل ميدهد که ايجاد شرايط عمومي قدرت نرم را فراهم ميآورد و اتخاذ تصميمهاي سياستگذاري در آن را ممکن ميسازد. ادوارد آر مورو (Edward R Murrow)، رئيس آژانس اطلاعات آمريکا، که در عين حال يک پخش کننده نامي نيز هست، گفت: «اگر به فرايند پخش بيانديشيد، درمييابيد که مهمترين بخش، سه گام آخر است. [و در اين ميان] اين ارتباط چهره به چهره انسانهاست که بيشتر بيش از همه اهميت دارد.» حصول اطمينان از اينکه که روي سه گام آخر سرمايه گذاري هنگفتي کردهايم و چنين ارتباطاتي را نيز ميسر ساختهايم، بسيار حياتي است.
7. اهميت ايجاد ارتباطات بادوام
انجام آن کار سادهاي نيست و شما همواره مطمئن نخواهيد بود که چه ميکنيد. مثال جالبي در کتابم در مورد قدرت نرم مطرح کردهام. در سال 1958 آمريکاييها و شورويها يک برنامه مبادله بسيار محدود را به مذاکره گذاشتند و تقريبا 50 نفر که هر يک راه خود را ميرفتند در آن شرکت داشتند. مقامات دولت آمريکا بسيار نگران بودند که کساني که حضور دارند مبادا از عوامل ک.گ.ب باشند و از اين دست نگرانيها. يکي از نمايندگان شوروي فردي بود به نام الکساندر ياکولف (Alexander Yakovlev). او در دانشگاه کلمبيا به همراه پروفسوري به نام ديويد ترومن (David Truman)، که يکي از برجستهترين نمايندگان پلوراليزم بود، تحصيل ميکرد. ياکولف از اين ايدهها حمايت کرد و در نظام بروکراسي کشور خود بالا رفت و هنگامي که نسل گورباچف به قدرت رسيد، او در کانون توجه گرباچف قرار داشت و شکل گيري دو سياست پرستوريکا (Perestroika) و گلاسنوست (Glasnost) را موجب شد. چه بازگشت سرمايهاي! گرچه دو دهه به طول انجاميد. کدام نمايندهاي را ديدهايد که دو دهه در سمتي باقي بماند؟ در آمريکا به ندرت چنين اتفاقي ميافتد. همچنين شما نميدانيد کدام يک از 50 نفر آدم درستي است و کداميک نيست. فرد ديگري در همان گروه در حقيقت عامل ک.گ.ب بود، اما اکنون مرتد شده اينجاست.
اين مثالي است که مشخص ميکند زماني که در مورد ديپلماسي عمومي مؤثر ميانديشيم، چرا سرمايه گذاري در دايره سوم ـ با اينکه اندازه گيري آن دشوار است ـ بسيار حياتي است. اين رويکرد متفاوتي نسبت به نقش ديپلماسي عمومي است. به تازگي يکي از مقامات عالي رتبه پيشين آمريکا از بمباران ايران اعلام حمايت کرده است. او گفت: «تنها راهي که ميتواند برنامه هستهاي ايران را متوقف سازد بمباران اين کشور است.» خبرنگار از خطر انحراف و بيگانه شدن نسل جوانتر اين کشور سؤال کرد. در پاسخ وي گفت: «اهميتي ندارد. ما يک مبارزه ديپلماسي عمومي را در پيش خواهيم گرفت.» اين طرز تفکر در مورد ديپلماسي عمومي کاملاً اشتباه است.
8. رويکردي متفاوتي نسبت به ديپلماسي عمومي
ما نيازمند شيوهاي براي تفکر در مورد ديپلماسي عمومي هستيم که کاملاً متفاوت باشد. نبايد فقط در قالب روابط نظامي به آن بيانديشيم. فردي در اين باره اظهار داشت: «موظف ساختن ارتش به انجام ارتباطات استراتژيک تقريباً شبيه به آن است که از يک کارگر بخواهيم يک حمله هوايي را هدايت کند يا از يک ديپلمات بخواهيم يک بيمارستان صحرايي را اداره کند.» لازم است ديپلماتهاي خود را با رسانههاي جديد، از طريق ارتباطات فرهنگي، آشنا کنيم، تا دانشي جزء به جزء و محلي حاصل کنند و شبکههايي از ارتباطات با گروههايي که چندان مشخص نيستند ايجاد کنند. اين شيوه کاملاً متفاوتي براي تفکر در مورد ديپلماسي عمومي است.
9. پخش و ارتباط متمرکز
اين طور نيست که پخش و ارتباطات متمرکز مهم نباشند. بلکه بسيار اهميت دارند. اعتبار پخش بسيار مهم است. شهرت و اعتبار بي.بي.سي بسيار براي انگلستان مايه خوش وقتي است. نميدانم شما مصاحبه با کيکوت (Kikwete) رئيس جمهور تانزانيا را ديدهايد يا خير. در آن مصاحبه از او سوال شد که برنامه ريزي روزانهاش به چه صورت است؟ او گفت که روزش را با گوش دادن اخبار بي.بي.سي آغاز ميکند و بعد از آن اخبار خبرگذاري تانزانيا را گوش ميدهد. اگر شما بتوانيد چنين کاري را انجام دهيد در اعمال قدرت نرم خود بسيار موفق بودهايد.
عمل پخش هنوز هم حائز اهميت است. اما يکي از محدوديتهاي پخش ـ حتي وقتي که به خوبي بي.بي.سي باشد ـ اين است که همچنان از يک مرکز ناشي ميشود. اين پخش هنوز به صورت چهره به چهره و ارتباط دوطرفه نيست. از اقدامات بي.بي.سي مثالاً وبلاگهايي که ايجاد کرده است با خبرم، اما اين مرکزيت همچنان وجود دارد.
10. ارتباطات شبکهاي
ارتباطات شبکهاي، به عبارتي، يک خيابان دوطرفه است. ارتباطي چهره به چهره است. ارزشها در هر دو جهت حرکت ميکنند. ارتباطات و اهداف اساساً خواستههاي هر دو را بازتاب ميکنند. اين براي قدرت نرم بسيار مهم است. سازمانهاي مردم نها در اين ديپلماسي عمومي جديد، انعطاف پذيري بيشتري از خود نشان ميدهند. وقتي که سياستگذاريهاي دولت ميتواند کارگر باشد ـ براي مثال ميتواند به ترويج شبکهها در طول مرزها کمک کند ـ تلاش براي کنترل آنها بسيار خطرناک است.
من اطمينان دارم که همه ما افرادي هستيم که به عربي وبلاگ نوشتهايم و از تويتر استفاده ميکنيم و مانند اينها. همه اينها خوب هستند اما مشکل بسيار بزرگي براي دموکراسيها وجود دارد. اگر وبلاگ نويسان چيزي بگويند که خارج از سياست گذاريهاي دولت باشد، آنگاه چه خواهيد کرد؟ اگر آنها در پاسخ به اين سؤال که در افغانستان چه ميکنيم مطالب انتقاد آميزي بنويسند، آيا اين به مسئلهاي در پارلمان يا کنگره منجر نخواهد شد؟ در نتيجه دولت بين اينکه تا چه ميزان به زمام امور فشار آورد يا آن را به چه وا رهاند، همواره در رفت و آمد است. نکته کليدي اين است که در حالي که اين مسئله براي سياست گذاريهاي دموکراتيک داخلي به مثابه يک معما است، منافع بينالمللي حاصل از آن بسيار کلان هستند.
11. انتقاد از خود
اين واقعيت که ما ميتوانيم خود را مورد نقد قرار دهيم، به اين معني است که اعتبار بدست بياوريم. ابداع اين قلمرو جديد، اعتبار است. انتقاد از خود، براي قدرت نرم بسيار حياتي است. وقتي که هو جين تائو گفته بود که چين مايل است بيشتر در قدرت نرم سرمايه گذاري کند، تا زماني که اين نوع از اعتبار را توسعه ندهند، قادر نخواهند بود به همه اهداف خود دست يابند.
بنابراين جوامع دموکراتيک صاحب مزيت هستند، اگر ما به نفع خودمان بازي کنيم. اين يعني ما بايد خودمان را نقد کنيم و به گروههاي اجتماعي اجازه نقد دولتهايمان را بدهيم و آن را در معرض ديد براي ديگران قرار دهيم. در آن حال تناقض حاصل از استفاده از ديپلماسي عمومي براي توليد قدرت نرم در عصر جهاني اطلاعات اين خواهد بود که تمرکز زدايي و کنترل تقليل يافته براي ايجاد قدرت نرم نقش محوري دارند. بسيار دشوار است که در دولت نقشي ايفا کنيد و قرار باشد در معرض مخالفتها نيز قرار گيرد، اما بايد بدانيد که تجربه ثابت کرده اين امر راز موفقيت شما ميباشد.
نتيجهگيري
در نتيجه قدرت در عصر جهاني اطلاعات، بيش از هر زمان ديگري، يک بخش نرم جاذبه را در بر ميگيرد و از يک بخش سخت تهديد و تطميع نيز برخوردار است. تنها يکي از آنها را شامل نميشود بلکه هردو را دربر ميگيرد. اين منظور من از «قدرت هوشمند» همين است. در گذشته کشورهاي آتلانتيک قدرت هوشمند را از طريق جنگ سرد و با به کار گرفتن هر دو قدرت سخت و نرم اعمال ميکردند. قدرت سخت ما تهاجم شوروي را متنفي ساخت، اما اين قدرت نرم ما بود که اصول کمونيسم را در پس پرده آهني نگاه داشت. فروريختن ديوار برلين بر اثر آتش توپخانه نبود، بلکه بر اثر ضربه چکشها و بلدوزرها بود. اين حادثه مثال بسيار حائز اهميتي است.
ما در رويارويي با تروريسم فراملي به خوبي اقدامات گذشته عمل نميکنيم، اما قرار است که بياموزيم. قرار است که توانايي استفاده از نيروي جنگي قدرت هوشمند را بياموزيم. قدرت سخت در برخي موارد کاربرد دارد. اما وقتي سخن از «قلبها و اذهان» خيل کثيري از مردم است، قدرت نرم به کار گرفته خواهد شد. در آن حال نيروي جنگي قدرت هوشمند به ديپلماسي عمومي هوشمندانه نياز خواهد داشت. ديپلماسي عمومي هوشمند به نوبه خود به درک اهميت اعتبار و انتقاد از خود و نقش جامعه مدني در توليد اين نوع از قدرت، نيازمند است.
اگر ما به دوران استفاده از پروپاگاندا عقب گرد کنيم، نه تنها در اقناع کردن شکست خوردهايم، بلکه ضرورتاً قدرت نرم خود را تضعيف کردهايم. قدرت نرم بر درک ذهنيت ديگران تکيه دارد. بهترين ديپلماسي عمومي، آن است که به يک خيابان دو طرفه شبيه باشد. از توجه شما بسيار متشکرم.
پرسش و پاسخ از جوزف ناي
بريج کندال:ايران مورد جالب توجهي است. ماري وبستر (Mary Webster) نيز در اين باره به شوراي انگلستان ايميلي ارسال نمود. او اين سؤال را مطرح کرد: «پس از اينکه استراتژي قدرت سخت ايالات متحده و انگلستان به پايان رسيد در جوامع پس از منازعه چه اتفاقاتي ميافتد؟ به محض اينکه تانکها عقب نشستند، چگونه بايد از قدرت نرم استفاده کرد؟ قدرت سخت در مورد ايران تنها به کمک تانکها اعمال نميشود. تحريمهاي جديتر و مؤثرتري نيز وجود دارد.
جوزف ناي: بله درست است.
بريج کندال: آيا شما بر اين باوريد که به هر نحو استفاده از قدرت سخت در مورد ايران بر به عملکرد قدرت نرم تأثير منفي ميگذارد؟
جوزف ناي:خير. من برآنم که ميان استفاده از تحريمهاي اقتصادي، که با آن موافقم و استفاده از حمله و اشغال نظامي، که با آن مخالفم، تمايز قائل شوم. اميدوارم بتوان تحريمهايي را به کمک يکي از قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل، بر ايران تحميل کرد. در آخرين روزهاي مذاکرات، که چين ديپلماتهاي تقريباً سطح پاييني را به آن گسيل داشته بود، چندان اميدوار کننده نبود.
استفاده از تحريمهاي اقتصادي بسيار اهميت دارد. اين اقدامات همه چيز را در يک شب تغيير نخواهد داد، بلکه اين پيام را ميرساند که رفتاري که ايران در پيش گرفته است، قابل قبول نيست ـ در مورد معاهده منع گسترش تسليحات اتمي شيوهاي خدعه آميز را در پيش گرفت و شوراي امنيت سازمان ملل نيز اين رفتار را محکوم کرد.
کد خبر 7074
تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۱:۰۱
- ۱ نظر
- چاپ
"جوزف ناي" نظريه پرداز مشهور جنگ نرم آمريکا طي سخناني در شوراي انگلستان دايره جنگ نرم را تأثيرگذاري بر «قلبها و اذهان» ذکر کرد و گفت که بايد با قدرت نرم منافع خود را در ايران دنبال کنيم.