به گزارش گروه خواندنی های مشرق، در ابتداي جلسه محاكمه كه در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران برگزار شد، ابتدا روشن، نماينده دادستان تهران در جايگاه حضور يافت و در توضيح كيفرخواست گفت: ماموران پليس 27 بهمن دو سال قبل به يك پژو پرشيا مشكوك شدند و آن را متوقف كردند، به محض اينكه راننده با پليس مواجه شد بدون هيچ مقدمهاي گفت ضارب من نبودم، عارف بود. ماموران با شنيدن اين جمله متوجه شدند احتمالا قتلي رخ داده است.
بنابراين راننده و همراهش بازداشت شدند و به اداره آگاهي انتقال يافتند. پليس در ادامه متوجه شد صاحب 26ساله پژو پرشيا به نام مرتضي با چند مرد ديگر براي راهزني همراه شده است. سپس اعضاي ديگر باند با اسامي عارف 19ساله متهم به مباشرت در قتل، مهدي 26ساله متهم به معاونت در قتل و سرقت، ابراهيم 54ساله متهم به معاونت در سرقت و جعل، سعيد 26ساله متهم به مباشرت در سرقت و مهدي 27ساله متهم به مباشرت در سرقت و اختفاي واقعيت بازداشت شدند.
همه اين افراد سابقهدار هستند. روشن ادامه داد: نتيجه تحقيقات حاكي از اين است كه آنها سه روز قبل از بازداشت هنگامي كه براي سرقت خودروهاي سنگين با بارهاي ارزشمند در جاده قم- كاشان كمين كرده بودند، به بهانه پرسيدن آدرس، جلوي راننده نيساني را گرفتند و بعد از محاصره كردن، او با ضربات متعدد چاقو، مرد راننده به نام جلال را زخمي و سپس جسم نيمهجان او را در گوشهاي رها كردند و محموله فرش را به سرقت بردند.
نمايندهدادستان تهران ادامه داد: تجسسهاي پليسي نشان داد ضارب اصلي عارف جوان 19ساله است كه به اتفاق پدرش ابراهيم عضو اين باند شده بود. ابراهيم يك محكوم به حبس ابد است كه با قرار وثيقه از زندان آزاد شده و فرار كرده بود. اين دو نفر با همدستي ساير اعضاي باند راهزني ميكردند و چند ماشين ديگر از جمله يك كاميون را كه بار فرش داشت، به سرقت برده و دو سرنشين كاميون را زخمي كرده بودند.
اين در حالي است كه متهم رديف دوم قتل به نام حميد بعد از اينكه متوجه بازداشت همجرمانش شد، فرار كرد و هنوز هم دستگير نشده است. اما متهمان ديگر همگي به جرم خود اقرار كردهاند و من به عنوان نماينده دادستان تهران درخواست دارم صدور حكم قانوني براي آنها صادر شود.
در ادامه همسر مقتول در جايگاه حاضر شد و به عنوان قيم فرزندانش براي متهم 19ساله درخواست صدور حكم قصاص كرد.
او گفت: همسرم يك سالي مي شد كه نيسان را خريده بود و براي اينكه وضعيت مالي خوبي نداشتيم، سعي ميكرد بيشتر كار كند و خيلي مواقع به مقصد شهرستانهاي مختلف بار ميبرد. آن روز هم به كاشان رفته و قرار بود تا شب برگردد، اما هرگز بازنگشت و بعد از دو روز جسد او را به ما تحويل دادند. من درخواست قصاص دارم براي اينكه شوهرم مرد زحمتكش و خوبي بود و نان حلال به خانه ميآورد.
در ادامه دو سرنشين كاميون حامل فرش كه طعمه راهزنان شده بودند، در برابر قضات ايستادند. يكي از آنها گفت: ما داشتيم بار ميبرديم كه متهمان با خودرو جلو ما پيچيدند و بعد همگي با چاقو و سلاح از ماشين پياده شدند. آنها من و برادرم را از ماشين بيرون كشيدند و همه مداركمان را گرفتند، بعد با چاقو ما را زخمي و فرشها را سرقت كردند. بعد از بازداشت متهمان بود كه متوجه شديم آنها يك چك 700 هزارتوماني ما را كه در ميان مداركمان بود، از بانك نقد كردهاند.
در ادامه عارف، متهم رديف اول به دفاع از خودش پرداخت. او گفت: اتهاماتم را قبول دارم. من و همجرمانم عضو يك باند بوديم. مدتي بود كه پدرم با گرفتن مرخصي از زندان به ما پيوسته بود و با هم كار ميكرديم. روش ما اين بود كه در جادههاي خلوت كمين ميكرديم و كاميونهايي را كه ارزش بار آنها زياد بود، ميدزديديم. شب قتل هم در جاده كمين كرده بوديم. حميد و مرتضي هم با من بودند. يك نيسان را ديدم كه بار فرش داشت. آن را متوقف كرديم.
راننده نيسان فكر كرد ما ميخواهيم آدرس بپرسيم. من از سمت شاگرد و حميد از سمت راننده به سمت راننده نيسان رفتيم. ناگهان مرد راننده متوجه هدف ما شد و در را قفل كرد اما من از سمت شاگرد وارد شدم. با ضربات چاقو آنقدر روي پاي مرد راننده كوبيدم كه تسليم شد. بعد راننده را به داخل پژو پرشيا برديم و مرتضي پشت فرمان نيسان نشست تا بار را به تهران بياورد.
من و حميد هم مرد راننده را با پرشيا حمل كرديم. او ادامه داد: در راه حميد گفت بهتر است مرد راننده را در آلونكي همان نزديكيها رها كنيم، شايد كسي او را ببيند و كمكش كند. ما مرد نيمهجان را در آلونك رها كرديم و به سمت محل قرار يعني شهرري حركت كرديم. وقتي رسيديم مرتضي، سعيد و پدرم فرشها را خالي كرده بودند. چند روز بعد هم بازداشت شديم و ديگر نتوانستيم فرشها را بفروشيم.
در ادامه با توجه به اينكه حميد متهم به معاونت در قتل و سرقت، فراري بود، ابراهيم، پدر عارف در جايگاه حاضر شد. او گفت: اتهاماتم را قبول ندارم من به خاطر حمل 80 كيلوگرم موادمخدر زنداني شدم و بعد از محاكمه من را به حبس ابد محكوم كردند. چند روز قبل از اين حادثه بود كه با پسرم نزد دوستانش رفتيم و آنها گفتند قصد كلاهبرداري دارند.
آنها دسته چك يك زن را كه همه برگهاي آن سفيد بود، سرقت كرده و قرار بود با آن دسته چك كلاهبرداري كنند. اصلا حرفي درباره راهزني به ميان نيامد. من هم از ماجرا خبر نداشتم. روز حادثه منتظر بوديم طبق نقشه عارف و دو دوستش با چكهاي سرقتي از كاشان فرش بخرند و بياورند اما با يك نيسان آمدند و گفتند كه آن را سرقت كردهاند.
اين مرد ادامه داد: «من به حبس ابد محكوم هستم و با وثيقه 90 ميليون توماني آزاد شده و در مرخصي بودم. اين اصلا عاقلانه نبود كه دست به چنين كاري بزنم. عارف فرزند بزرگ من است و سه فرزند ديگر هم دارم. من خيلي به فكر آنها هستم و نميخواهم مشكلي برايشان پيش بيايد.»
در ادامه متهم بعدي به نام مرتضي در جايگاه حاضر شد. او گفت: اصلا در جريان اين سرقتها نبوده و فقط به عنوان راننده سارقان را به محل حادثه برده بود. او گفت: من را به عنوان راننده استخدام كردند. شب حادثه هم مسير را اشتباه رفتم و پشت نيسان ايستادم تا حميد و عارف آدرس بپرسند. نميدانم چرا به او حمله كردند. بعد هم كه از من خواستند ماشين نيسان را برانم، قبول نكردم اما حميد با تهديد چاقو من را مجبور به اين كار كرد.
آخرين متهم يعني سعيد هم در جايگاه حاضر شد و اتهاماتش را رد كرد و مدعي شد از ماجرا خبر نداشته است. او گفت: حميد متهم فراري باند پسرعمه من است، اما واقعيت را به من نگفته بود و من گول خوردم. در زندان فهميدم اعضاي اين باند چندين ماشين را سرقت كردهاند و راهزن هستند. بنا بر اين گزارش بعد از پايان جلسه محاكمه هيات قضات شعبه 71 براي صدور راي دادگاه وارد شور شدند.