به گزارش مشرق، سعدالله زارعی در یادداشت روز کیهان نوشت:
پذیرش حضور ارتش سوریه در منطقه شرقی «تنف» در واقع پایان رسمی مهمترین طرح امنیتی آمریکا در سوریه و عراق به حساب میآید. اینکه آمریکا محدودیت حضور را به «ارتش سوریه» محدود کرده است نه برای این است که کماکان از نظر ارتش آمریکا نیروهای جبهه مقاومت و به عبارتی متحدین منطقهای دولت سوریه نمیتوانند در حد فاصل مرز شرقی تا حدود 50 کیلومتری داخل سوریه حضور پیدا کنند کما اینکه تاکنون هم این نیروها در این منطقه به ظاهر ممنوعه حضور داشته و دست به عملیات هم زدهاند. در واقع آمریکا برای آبروداری میگوید فقط به ارتش سوریه اجازه حضور در این مناطق را میدهد و این در حالی است که پیش از این جبهه مقاومت از طریق فرماندهی ارتش روسیه در سوریه به سرفرماندهی نیروهای آمریکا در منطقه اعلام کرده بود که هیچ قانون و دلیلی وجود ندارد که مانع حضور نیروهای سوریه در مناطق مرزی متعلق به خود شود.
پذیرش رسمی و اعلامی آمریکا یک شکست استراتژیک و غیرقابل جبران برای ارتش آمریکا به حساب میآید. چنین پذیرشی که به معنای دست کشیدن ارتش آمریکا از مهمترین طرح امنیتی خود در منطقه است، نیروهای شبهنظامی مرتبط با آمریکا- موسوم به ارتش نوین- و نیز گروه داعش که بر رقه و بخش قابل توجهی از شهر دیرالزور سیطره دارد، را دچار مشکل اساسی کرده و راه را برای عملیات گسترده ارتش سوریه و همپیمانان منطقهای آن هموارتر میکند. فرماندهان ارتش نوین که طی حدود 20 ماه گذشته توسط آمریکا جذب شده، آموزش دیده و سازمان پیدا کرده است و جمعیتی بین 5 تا 8 هزار نفر از عشایر اهل سنت مناطق جنوبی و شرقی سوریه را شامل میشود، پیش از کنار گذاشته شدن طرح امنیتی شرق سوریه در پیغامهای متعدد به فرماندهان جبهه مقاومت اطمینان داده بودند که با آنان درگیر نمیشوند و درگیر هم نشده بودند، حالا با اعلام رسمی کنار گذاشته شدن طرح امنیتی شرق که اساسا این نیروها برای شکلدهی به پوشش زمینی آن به استخدام در آمده بودند، نه تنها از فاز عملیاتی خارج میشوند بلکه فلسفه وجودی خود را نیز از دست میدهند.
از سوی دیگر در نتیجه کنارهگیری آمریکا از طرح مهم امنیتی خود، داعش سوریه دچار مشکل اساسی میشود چرا که طرح امنیتی آمریکا در عمل بقای داعش در دیرالزور را تضمین میکرد. چه اینکه بهانه اعلامی آمریکا برای این طرح وجود نیروهای تروریستی داعش در این منطقه و لزوم در اختیار گرفتن سرزمین برای مبارزه با داعش بود و این در حالی بود که آمریکا نه در یک اقدام تاکتیکی- شکست یک گروه تروریستی- بلکه در یک اقدام راهبردی- حفظ امنیت رژیم اسرائیل- بنا داشتند این منطقه وسیع که در مجموع حدود 32500 کیلومتر- سه برابر مساحت لبنان- شامل میشد را وجهالضمان امنیتی اسرائیل قرار دهند و بر این اساس به حضور طولانیمدت داعش در دیرالزور نیاز داشتند دقیقا به همین دلیل ادبیات مقامات نظامی و سیاسی آمریکا نسبت به این گروه تروریستی طی ماههای اخیر کاملا دگرگون شد و «تروریستهای تکفیری» به «رزمندگان سنی مخالف حکومت» تبدیل شدند.
شکست طرح امنیتی آمریکا در کمال ناباوری آمریکاییها اتفاق افتاد آنان ظاهرا حساب همه چیز را کرده بودند و از جمله موفق به جلب نظر موافق روسیه شده بودند و به نظرشان نمیآمد که «ارتش به شدت درگیر سوریه» ارادهای برای ممانعت از سیطره درازمدت نظامی آمریکا بر منطقه شرقی داشته باشد. برخلاف انتظار آنان، سردار سلیمانی با درک به موقع خطر طرح امنیتی آمریکا، وارد میدان شد و ظرفیتهای مردمی سوریه و عراق را برای بر هم زدن طرح امنیتی آمریکا پای کار آورد و در زمانی کمتر از سه ماه موفق به برهم زدن آن گردید.
2- جدا شدن عمار حکیم از مجلس اعلای اسلامی عراق و اقدام به راهاندازی گروه جدیدی تحت عنوان «حکمت الوطنیه» سبب شکلگیری تحلیلهای مختلف در داخل و خارج عراق گردید. واقعیت مطلب این است که این جدایی بیش از آنکه یک تهدید در موقعیت شیعیان عراق باشد یک فرصت مهم به حساب میآید.
فلسفه وجودی «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» شکل دهی به وحدت شیعیان عراق در مبارزه با رژیم سفاک صدام حسین بود و از اینرو طیفهای مختلف عراقی مبارز که شامل حزبالدعوه عراق هم میشد در ذیل این مجلس- که در واقع به معنای شوراست و نه یک قوه و سازمان- قرار گرفتند. به مرور این مجلس به دلیل بروز بعضی تنگنظریها به یک طیف خاص و در نهایت به یک خاندان خاص ختم گردید و فلسفه وجودی آن مخدوش شد. مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در واقع مهمترین ارگان شیعه در مبارزه با رژیم عراق بود و توسط علمای بزرگ رهبری و هدایت میشد و توانست نقش عمدهای در مبارزه و در اداره عراق پس از فروپاشی رژیم صدام حسین ایفا کند هرچند در مرحله پس از فروپاشی، این مجلس- یعنی شورای رهبری شیعیان- از جامعیت خود خارج شده بود تا اینکه رهبری جدید مجلس پس از شهادت آیتالله سیدمحمدباقر حکیم- عنوان انقلاب به معنای ثوره - را از تیتر خود حذف کرد به این بهانه که میخواهد با طیفهای مختلف عراقی کار کند اما این موضوع در واقع خبر از سطحی از دگردیسی مجلس اعلی میداد کما اینکه به مرور دایره وسیعتری پیدا کرده و سبب جدایی «سازمان بدر» از مجلس گردید.
در واقع وضع جدید مجلس اعلی اسلامی عراق این فرصت را پدید آورده که بار دیگر به بازخوانی فلسفه وجودی و روند خود بپردازد. شیخ همام حمودی رهبر جدید مجلس اعلی در اولین اظهارنظرهای خود از چنین نگرشی در رهبری جدید مجلس خبر داده است از آن طرف عمار حکیم که با هدف جذب طیفهای جوانتر جامعه شیعه عراق و نیز ارتباط گستردهتر با طیفها و کشورهای منطقه تشکیلات «حکمتالوطنیه» را راهاندازی کرده است، فرصت آزمون و خطا پیدا کرده و در صورت موفقیت، شیعیان موقعیت مستحکمتری پیدا میکنند. شکست این روند نیز یک درس استراتژیک، برای جامعه شیعه به حساب میآید.
3- ملاقات مقتدا صدر رهبر یک طیف از شیعیان عراق که عمدتاً در مناطق جنوبی و نیز نجف دارای نفوذ است با محمدبنسلمان حاکم جدید رژیم سعودی نشان داد که تلاشهای رژیم سعودی در ایجاد شکاف بین بخشی از شیعیان عراق تا حدی به نتیجه رسیده است. رژیم سعودی پیش از این در ملاقاتهای مختلف با مقامات عراقی از جمله در دیدار ابراهیم جعفری وزیر امور خارجه، سید عمار حکیم رئیس سابق مجلس اعلی اسلامی و مقتدا صدر رهبر فراکسیون صدریها با صراحت زیاد از شرط جدا شدن عراق از ایران برای پذیرش عراق در حوزه عربی و مشارکت اقتصادی عربستان در حل مسایل عراق صحبت کرده بودند. مداخلات وزارت خارجه و سیستم امنیتی عربستان در این موضوع تا آنجا بود که دولت حیدر العبادی، سفیر عربستان را به عنوان عنصر نامطلوب و تفرقهافکن از عراق اخراج کرد. ولی اهمیت موضوع جداسازی عراق از ایران تا آنجا بود که وزیر امور خارجه سعودی در سفر به بغداد به عزم ریاض برای حل مشکلات اقتصادی و مالی عراق تأکید کرد و موفق به جلب نظر مقامات عراق برای اعزام سفیر جدید گردید.
از دیگرسو واقعیت این است که جریانات قدیمی عراق که از یک سو به فساد مالی و از سوی دیگر به ناکارآمدی متهم میباشند و این موضوع تظاهرات گستردهای را درپی داشته است، از انتخابات اردیبهشت ماه 1397- مه 2018- نگران هستند و درپی روزنههایی برای افزایش موفقیت خویش میباشند برخی از آنان با یک بازنگری درونی به راه حلهای مناسبی رسیده و پارهای دیگر دچار سوءتفاهم شده و «جهانی دیده شدن» را برای جبران کسری محبوبیت خویش انتخاب کردهاند. در عراق ملاقات مقتدا صدر با محمدبن سلمان سعودی که دستش به خون مردم مظلوم منطقه الشرقیه عربستان و خون مردم مظلوم یمن و خون مردم بحرین آلوده است یک حرکت به قهقهرا به حساب میآید اما از آنجا که خود مقتدا در تحولات عراق هیچگاه تعیینکننده معادله نبوده است، دیدار نادرست او با خونریز شیعیان با همه تلخیاش تغییردهنده معادلهای در عراق نخواهد بود.
ملاقات صدر با بنسلمان که با انتقاد شدید مردم عراق و از جمله بسیاری از اعضای گروه صدر مواجه گردیده است بیش از آنکه نشاندهنده یک انحراف در جامعه شیعه عراق باشد، نشاندهنده تمرکز تلاشها برای ضربه زدن به موقعیت شیعیان و استقلال عراق میباشد و البته عراق امروز چند برابر زمانی که این طیف میداندار تحولات در شیعیان عراق بودند، قدرتمند شده است.