سرویس جهان مشرق- اگر تحریم ایران و روسیه تشدید شد یا اگر جنگ با کره شمالی آغاز شد (که قطعاً هر چیزی خواهد بود جز یک تبادل آتش مختصر) بدانید چرا ترامپی که در مبارزات انتخاباتی خود از هزینههای مداخلات خارجی ایالات متحده برای مردم و به نفع باند حاکم بر آمریکا مینالید دوباره در همان مسیر افتاده است. دلیلش روشن است: ترامپ فراموش کرده بود این باند یک ضلع سوم یعنی نمایندگان کنگره را نیز در اختیار دارد که میتوانند او را میان دوراهی عمل به توصیه آنها یا سلب اختیاراتش قرار دهند.
جیمز جرج (James George Jatras) ۱۲ اوت یادداشتی را در پایگاه بنیاد فرهنگ راهبردی منتشر کرده است که زوایای نسبتاً پنهان سیاست و شکافهای عمیق دموکراسی در ایالات متحده را آشکار میکند. وی از اینجا شروع میکند که تصور اولیه از ترامپ در هفتههای اول ورودش به کاخ سفید، این بود که وی احتمالاً تهدیدی علیه MIC یا باند نظامی-صنعتی حاکم بر ایالات متحده است.
به تدریج با انتخاب شخصیتهایی وفادار به ساختارهای حاکم و دورکردن حلقههای وفادار به ایدههای ضدساختار ترامپ، میشد حدس زد که با این مدیران جدید، واشینگتن نمیتواند رویکرد پیشین نامزد خاص جمهوریخواهان را ادامه داد. حالا کار به جایی رسیده که برخی میگویند ترامپ بهترین دوست باند نظامی-صنعتی حاکم بر ایالات متحده است.
جیمز ادامه میدهد با این اتفاقات چگونه هنوز برخی منکر وجود چنین باندی میشوند؟ او بدون اشاره به نام، از مطالب یک وبلاگ جمهوریخواه حکایت میکند که وجود باند نظامی اقتصادی را «افسانهای بر مبنای تئوری توطئه» خوانده است. به نظر جیمز، چنین یادداشتنویسانی فکر میکنند چون سهم مالکیت ارتش بر تولید داخلی آمریکا از زمانی که آیزنهاور در حین خروج از کاخ سفید نسبت به تهدید این باند صحبت کرده بود (یعنی ۱۹۶۱ میلادی) به یک سوم کاهش یافته (از ۱۰ به ۳.۲%) بنابر این اکنون یک توهم توطئه بیش نیست.
نویسنده انکار نمیکند که نقش پول در جهتگیری و قدرت این باند، مؤثر است اما میپرسد اگر با این آمار رسمی و جدالهای رسانهای بخواهیم در مورد واقعیت سیاست آمریکا صحبت کنیم، گمراه میشویم زیرا در این صورت بهتر است حتی در مورد همان دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نیز بگوییم جدال میان نیروی دریایی و زمینی ایالات متحده خیلی مهمتر از کنترل کشور از سوی کلیت ارتش به بهانه جدال با شوروی بوده است.
نویسنده به طعنه مینویسد بله، آن اصطلاحی که آیزنهاور به کار برد، برای دوره خود بوده و اکنون قدرت این باند افزایش بیشتری یافته زیرا یک ضلع سوم نیز عملاً امورات این باند را پیش میبرد و آن کنگره است. کمیسیونهای کنگره هماکنون نقشی حیاتی در تزریق حمایتهای مالی و سیاسی از این باند نظامی-اقتصادی دارند و یک «مثلث آهنین» را تشکیل دادهاند.
وی به روایتی تاریخی اشاره میکند که آیزنهاور قرار بوده در سخنرانی خود از باند «نظامی-صنعتی-تقنینی» نام ببرد، اما بعداً به دلیل بیم از فشارها بیخیال شده است.
این روایت میتواند درست باشد زیرا پنج سال پیش از آن، کتابی از سوی سی رایت میلز با عنوان «نخبگان قدرت» منتشر شد که ضلع سوم را در ایالات متحده، سیاستمداران دانسته بود.
بگذریم. به هر حال جیمز جرج یاتراس توجیه پایان باند حاکم بر ایالات متحده با اشاره به پایان جنگ سرد را بسیار خندهدار میداند زیرا در همان دهه ۹۰ میلادی دشمنان جدیدی خلق شد و ارتش آمریکا مجدداً با حمله عراق و سپس بالکان برای خود درآمدزایی کرد.
دانلود خلاصه 6 صفحهای رایت میلز از کتاب خودش با عنوان «نخبگان قدرت»
در واقع در ربع قرنی که از پایان جنگ سرد گذشته است، سه ضلع باند حاکم قلمروهای جدیدی را در فعالیتهای خصوصی و دولتی آمریکا فتح کرده است.
اکنون یک «مجموعه متخصص متجاوز» وجود دارد که جریان اصلی رسانهای، شرکتهای خصوصی، مؤسسات مالی، رابطان اقتصادی دولتی، عرصه فناوری اطلاعات، هیأتهای اندیشهورز، دانشکدهها ومراکز تحصیلات تکمیلی (که پژوهشهای سفارشی وزارت دفاع به آنها میرسد)، حتی سازمانهای ظاهراً مردمنهاد (NGOs)، سران و متنفذان دو حزب حاکم، گروههای فشار و لابی، مشاوران تبلیغاتی، مؤسسات نظرسنجی، سلبریتیها و چهرههای سرشناس رسانهگردان، یک سری حقوقدان و وکیل و هزاران شخصیت حقیقی و حقوقی دیگر.
این همان چیزی است که مایک لافگرن از کارکنان پیشین کنگره، «دولت زیرین» (Deep State) نامیده بود. نسبت باند سهضلعی کنونی با آنچه آیزنهاور در ۱۹۶۱ هشدار داده بود، مانند نسبت یک خودروی مسابقه فرمول یک با کالسکه اسبدار است.
جیمز مدعی است این باند از مؤسسات غیرآمریکایی نیز برای اهداف خود بهره میگیرد و در این مورد صندوق مارشال آلمان را مثال میزند. وی مینویسد این صندوق پس از جنگ جهانی با الگوبرداری از صندوق مارشال ایالات متحده راهاندازی شد اما اکنون عمده بودجه آن از سوی آمریکا و متحدانش به علاوه برخی بنیادهای نوحافظهکار آمریکایی تأمین میشود.
چرا باند حاکم اجازه چنین ولخرجی را برای یک مؤسسه آلمانی داده است؟ جیمز پاسخ را در پروژههایی مانند «اتحاد برای حفاظت از دموکراسی» میجوید که توسط این مؤسسه تأمین میشود و به اسم مقابله به حسابهای روسگرا در توئیتر، عملاً رسانههای منتقد در ایالات متحده را سرکوب میکند.
با خواندن این تحلیل افشاگرانه، دستکم سه سوال مهم متبادر میشود:
۱- آیا ترامپ نهایتاً تابع این باند سه ضلعی خواهد شد؟ نکند از ابتدا بازیگر همین باند بوده و با حرفهای فریبکارانه، خود را ضدساختار نشان داده است؟
2- آیا واقعاً در نظام جمهوری ایالات متحده، این نمایندگان مردم هستند که به جای آنها حکومت میکنند یا نماینده باند حاکم؟
3- برای تحلیل وقایع آمریکا یا موضعگیری به نفع یا علیه ایالات متحده، داریم در مورد این باند قدرتمند صحبت کنیم یا در مورد امثال اوباما و ترامپ؟ مثلاً اگر مستأجر کاخ سفید در دورهای شخصیت فردی خوبی داشت اما تابع این باند بود، در مورد «آمریکا» موضع همدلانه داشته باشیم یا دشمنانه؟
منابع
https://www.strategic-culture.org/news/2017/08/12/if-war-comes-dont-blame-military-industrial-complex-things-even-worse-than-you-think.html
https://www.foreignaffairs.com/reviews/capsule-review/1984-12-01/nomenklatura-soviet-ruling-class
https://geopoliticalfutures.com/the-deep-state/?format=pdf
Power Elite, by C. Wright Mills, 1956