به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:
سعید حجاریان در مقالهای با عنوان «کدام اصلاحات زنده است» در دوماهنامه چشمانداز ایران (از جریان ملی - مذهبی) به آسیبشناسی اصلاحات پرداخته و معتقد است همچنان تنها راه نه «انقلاب در انقلاب» است و نه «استمرار انقلاب» و نه «آمدن کف خیابان» بلکه همان اصلاحاتی است که هنوز جسارت تعریف چیستی و نسبت آن با اندیشه سیاسی امام را پیدا نکردهاند. این آسیبشناسی که محورهای آن در ادامه خواهد آمد مربوط به یک جریان سیاسی است که به صورت طبیعی و عادی به قدرت وارد شده اما به دلایلی نتوانسته است در قدرت استمرار یابد و باید دست به اصلاح در روش ها،تاکتیکها و مشی اجتماعی بزند.
اما رفتار اصلاحطلبان که سوءظن حزبالله، متدینین و حاکمیت را بر انگیخت بعد از حضور در قدرت است. کارویژههای اصلاحطلبان که با معرفتی متفاوت از دستگاه معرفتی امام شروع شد و با دوبال «استحاله قانونی» و «جنبشهای اجتماعی» به رویارویی با حاکمیت و سیاستهای کلی آن رسید نمیتواند با این کدها و علل آسیبشناسی شود ونوعی خودفریبیآگاهانه در آن نهفته است. بد نیست یک بار از دید مقابل یا اصل حاکمیت به صحنه نگاه کنید و جزوات چندگانه خود را مطالعه بفرمایید شاید به آسیب نزدیکتر شوید. و اما خلاصه آسیبهای مدنظر حجاریان به شرح ذیل است:
۱- جوهره اصلاحات توسعه سیاسی بود، به همین دلیل به اقتصاد و فرهنگ توجه نکردیم.
۲- در کنار نوسازی باید به امر عدالت هم توجه میشد (تا امثال احمدینژاد سر بر نیاورند).
۳- اصلاحات نخبهگرابود و جامعه محوری که پایه دیگر است محقق نشد و نتوانستیم منافع متضاد اقشاری را که به خاتمی رأی دادند برآورده کنیم.
۴- عدهای از اصلاحطلبان در بالا مشغول زدوبند بودند (بخوانید بر پایبندی به نظام اصرار داشتند).
۵ -احزاب جدید اصلاحطلب مانند انجمنهای اسلامی دانشجویی مشی آماتور داشتند و حرفهای نبودند و از جیب خرج میکردند.
۶- اصلاحطلبان تئوری اخلاق نداشتند.
۷- نقدهای درونی را در گوشی میگفتیم و به خاطر ترس از رقبا به اجتماع نکشاندیم.
۸- از لشکر بیکاران ،آمدن بوش در امریکا(ناخود آگاه علقه دموکراتها به خود را لو میدهد) و میلیتاریزه شدن منطقه غافل شدیم.
۹- نهادهای موازی اطلاعاتی را پیشبینی نمیکردیم (منبع ناکامی را لو میدهد).
۱۰- عدم عدول برخی خط امامیها از مواضع پیشین (لو دادن عبور از امام).
اما به ایشان پیشنهاد میکنیم اگر انشاءالله مجدداً علاقهمند به آسیبشناسی بودند به حوزههای زیر هم سرکی بکشند؛ شاید به واقعیت آسیب نزدیک تر شوند: اول سکوت یا عدول از دستگاه معرفتی امام در وحدت دین و سیاست و تلقی دموکراسیخواهانه از امام و معاوضه ۲۱ جلد صحیفه امام با جمله «میزان رأی ملت است»
آسیب دوم رفت و برگشت بین قدرت و روشنفکری است و گرفتار آمدن بین اقتضائات این دو است.
بهطور مثال طرح مسائلی مانند نفی مهدویت و عصمت(سروش و اکبر گنجی)، پروتستانتیسم دینی(آغاجری)، باز خواستن دروازه قدرت برای نیروهای تحت انقیاد که علیه آنان با امام قیام کرده بودید با طرح شعار قشنگ ایران برای همه ایرانیان از طریق قانون انتخابات و مطبوعات (محمدرضا خاتمی و رضا یوسفیان غیرمنافقین همه را مجاز دانستهاند حتی ساواکیها در صورتی که امام نهضت آزادی را هم اخراج کردند)، فقط از روشنفکران صادر میشود نه یک جریان سیاسی وابسته به چهارچوب نظام. علت اینکه نوشته اید به توسعه سیاسی توجه شد و از اقتصاد و فرهنگ غافل شدید نیز ریشه در روشنفکری دارد و گرنه مگر میشود یک جریان سیاسی که رأی مردم را میخواهد برای اقتصاد برنامه نداشته باشد؟ اما به صورت خلاصه میتوان آسیبهای زیر را برای پرداختن به آن به جناب حجاریان توصیه کرد.
۱- اصلاحطلبان در باور به اصول و مبانی انقلاب اسلامی طیف هستند و نخبگان فکری آنان از اسلام سیاسی عدول کردهاند.
۲- نخبگان اصلاحطلب از جمله خود حجاریان در مقابل نوع نظام مستقر مدل حکومتی ارائه کردهاند.
۳- امام را تفسیر و تأویل دموکراسی خواهانه میکنند و هیچ راهی برای سازگاری شریعتمداری اجتماعی و دموکراسی ارائه نمیکنند.
۴- در مقابل سیاستهای کلی نظام یا ساکت هستند و یا پرخاشگر و این شاخصی است که اصلاحات را «بر نظام» معرفی کنند.
۵- به دعوت و صدور انقلاب نه تنها باور ندارند که تمسخر میکنند.
۶- بومیگرایی در اداره کشور را امری انتزاعی میدانند.
۷- ولایت فقیه را دیکتاتوری معرفی و مدل مشروطهخواهی و جمهوریخواهی را جایگزین آن معرفی کردند.
۸- اصلاحطلبان به اجرای شریعت توسط حکومت معتقد نیستند.
۹- درگیریهای خود با نظام را با جناح مقابل وانمود مینمایند.
۱۰- با غیریت مرزبندی ندارند و به همسویی با آنان اصرار دارند (حتی آنان که خود علیهشان انقلاب کردند).
۱۱- بخش فکری آن به جدایی دین از سیاست معتقد است.
۱۲- نسبت سیاسی خود با غرب به ویژه امریکا به عنوان گفتمان رقیب و دشمن را روشن نمیکنند و آنان را امیدوار کردهاند.
اما در بعد نگرشی ومعرفتی محورهای زیر باور به حوزه فکری اصلاحطلبان را سامان داده است و باعث گردید تا بر نظام معرفی شوند:جریان اصلاحطلبی در ایران همیشه از ویژگیهای نسبتاً ثابتی از تأسیس دارالفنون تاکنون پیروی نموده است زیرا در ۱۷۰ سال گذشته به دلیل عدم اعتقاد به مبانی بومی، الگوهای فرامرزی مدنظر بوده و نخبگان صرفاً مترجم بودهاند. توضیح شاخصهای فکری - معرفتی اصلاحطلبی در این مختصر نمیگنجد اما محورهای اساسی آن عبارتند از:
۱- سکولاریسم یا دنیا محوری یا عرفیگرایی
۲- قداست زدایی و عدم اعتقاد به امر مقدس
۳- تجربه گرایی و ساینتیسم( scientism)
۴- انسان محوری یا اومانیسم (humanism)
۵- خرد بسندگی یا عقلگرایی(Rationalism )
۶- تجددخواهی (Modernism) در مقابل سنتگرایی
۷- نسبیت حقیقت و معرفت
۸- نفی ایدئولوژی
۹- نفعانگاری (utilitarianism) بدین معنی که درستی یک عمل و تصمیم بر اساس تمایل به خوشی و نفع قابل ارزیابی است.
بدون توجه به آنچه گفته شد آسیبشناسی اصلاحات صرفاً برای طبیعی جلوه دادن مسیر اصلاحات و معمولی جلوه دادن ناکامیها است. شما سلیقه دیگری که امام در تأسیس مجمع روحانیون مبارز فرمودند نیستید. شما هویت دیگری هستید. حجاریان هم معتقد است ما آنچه در رأس نظام گفته میشود مثل طرف مقابل تکرار نمیکنیم و خودمان حرف دیگری داریم. معنی اش این است که سیاستهای کلی نظام را قبول نداریم و با دستگاه معنادهی دیگری انقلاب را تفسیر میکنیم و شاخصه اصلی این تفسیر انطباق آن با دموکراسی غربی است.