به گزارش مشرق، این روزها خانم آیدا پناهنده، بعد از فیلم ناهید (1393)، دومین ساختۀ سینمایی خود به نام اسرافیل (1395) را به روی پرده دارد. فیلمنامۀ این دو فیلم، نتیجۀ همکاری او و همسرش آقای ارسلان امیری است. به این بهانه با خانم پناهنده مصاحبهای صورت دادهایم. مصاحبهای که به درخواست ایشان به صورت مکتوب انجام شد و نتیجۀ دو نوبت مکاتبه است.
***
*در مورد تحصیلات و سابقۀ کاری خودتان لطفاً توضیح دهید.
من سال 77 وارد دانشکده «سینما تئاتر» شدم. لیسانس فیلمبرداری سینما و فوق لیسانس سینما دارم. همزمان با تحصیلات آکادمیک ساخت فیلمهای کوتاه شانزده میلیمتری را شروع کردم. اما تقریباً همۀ آنها تجربیات ناموفقی از کار درآمدند. چون شاید هنوز خودم را پیدا نکرده بودم و نمیدانستم هنرمند اصیل، اول از خودش شروع میکند؛ از جهان زیستهاش، تجربهها و آدمهای دور و برش.
همزمان با دوران کارشناسی ارشد سینما، یک شب که مادرم مشغول دوخت و دوز بود و من کنارش بودم و با هم حرف میزدیم، ایدۀ فیلم کوتاه «آن دستها» به نظرم رسید. فیلمی که بر اساس خاطرهای دور از دوران کودکیام شکل گرفت. «آن دستها» توانست جایزۀ بهترین فیلم کوتاه را در بخش «نگاه نو» از جشنوارۀ فیلم کوتاه تهران بگیرد و فکر میکنم آغازی بود برای من که بفهمم رجوع به خویشتن، بهترین راهی است که یک هنرمند میتواند طی کند.
بعد کمکم فیلمهای کوتاه دیگری ساختم؛ «روشناییهای شهر»، «تاج خروس»، «چراغ خورشیدی»، «گلدانهای زمستانی» (نیمه بلند). در هرکدام از اینها میشود چیزهایی از زندگی شخصی من را پیدا کرد. تا اینکه از طرف آقای «کیانوش عیاری» دعوت شدم برای ساخت اولین فیلم بلند تلویزیونیام به نام «قصۀ داوود و قمری». و بعد دو فیلم تلویزیونی دیگر ساختم به نامهای «آبروی از دست رفتۀ آقای صادقی» و «از جنوب شرقی». هر سه فیلم از تولیدات موفق تلویزیون بودند و راه مرا برای ورود به سینما و ساخت اولین فیلمم «ناهید» باز کردند.
*هر دو فیلم شما (ناهید و اسرافیل) در گیلان و مازندران میگذرند. شما به خوبی موفق شدهاید که قصه را بر بستر جغرافیا تعریف کنید و به این لحاظ، فیلمهای شما باورپذیر از کار درآمدهاند. بازیگران و لهجۀ گیلکی آنها نیز خوب است. با توجه به آذربایجانی بودن شما، چطور جغرافیای شمال و لهجۀ گیلکی را برای قصههای خود انتخاب کردید؟ این فضا چه کمکی به قصۀ فیلمهای شما کردهاند؟
بله؛ من آذری هستم و تمام نیاکان و اجدادم، پشت در پشت، آذری بودهاند. دلبستگی من به شمال ایران به دوران کودکیام برمیگردد. شوهر عمۀ نازنینی داشتم به نام آقای مهندس مسعود قربان شیرودی که از بستگان دور شهید شیرودی بود. تمام تابستانهای کودکی من در شهسوار و شیرود و ییلاقات آن منطقه گذشت. هرچند این منطقه جزو استان مازندران محسوب میشود اما هویت و فرهنگ مردمانش، به گیلانیها نزدیکتر است. شیرودیها مردمانی خونگرم و مهربان هستند و زنانشان، سرسخت و کاری و آرام. زنهایی که هنوز هم گاهی میبینمشان و مثل مادرم به من نزدیکند.
خب من با فرهنگ و آداب و رفتارهای این مردم بزرگ شدم و طی این سفرها، به انزلی و رشت و گرگان میرفتیم. مسعود شیرودی در چهل سالگی فوت شد و من انگار برای بار دوم، پدرم را از دست دادم که او هم در همان سن، از دنیا رفته بود. به هر حال زنان گیلانی در خاطرۀ من ثبت شدند و هنگام نوشتن «ناهید» وقتی خاطرات کودکی را با همسرم ارسلان امیری مرور میکردم متوجه شدم که کاراکتری مثل ناهید (که نمیخواستم در شهر بزرگی مثل تهران زندگی کند) میتواند به جایی مثل انزلی تعلق داشته باشد. هنوز در مراحل اولیۀ نگارش بودیم که برای تحقیق به انزلی رفتیم. و فیلمنامه «ناهید» کمکم شکل گرفت.
در فیلم اسرافیل هم تقریباً همینطور بود. خب من با منطقۀ سوادکوه کمی آشنا بودم. سوادکوه در شرق مازندران است و تفاوتهایی با گیلان و به طور مثال با انزلی دارد. این منطقه کوچک است و مردمانی اصیل، بافرهنگ و سنتیتر در آن زندگی میکنند. همزمان با شروع نگارش طرح فیلمنامه، با یکی از دوستانم به نام یاسر خیّر که تهیه کنندۀ چند فیلم قبلیام بود صحبت میکردم. او متولد سوادکوه است و خودش نیز فیلمساز است. در نوجوانی مثل بسیاری از جوانهای آن منطقه، کشتیگیر بوده. خاطرات او، مرا به این منطقه علاقهمند کرد. برای تحقیق به سوادکوه رفتیم و چند روزی مهمان مردم آنجا بودیم و من متوجه شدم که این منطقه و خرده فرهنگ مردمانش، با آنچه در ذهن دارم همخوانی دارد. و اینطوری «اسرافیل» شکل گرفت.
*موضوع فیلمهای خودتان را چطور انتخاب میکنید؟ نقش همسرتان آقای ارسلان امیری در انتخاب و نگارش فیلمنامه چیست؟ آیا ابتدا موضوع را میپردازید و بر طبق آن، شخصیتها خلق میشوند؟ یا ابتدا از شخصیت آغاز میکنید و درام را شکل میدهید؟
بدون اغراق تقریباً همۀ فیلمهایم بر اساس تجربههای خودم یا نزدیکانم ساخته شدهاند. و بعد البته این قصههای آدمهای واقعی دراماتیزه شدهاند و بخشهایی از آنها تغییر کردهاند.
من و ارسلان امیری هر دو کودکی سختی داشتهایم. من، پدرم را خیلی زود از دست دادم و مادرم که معلم زبان انگلیسی بود، به تنهایی و با سختی زیاد، من و برادرم را بزرگ کرد. ارسلان نیز خاطرات کمرنگی از حضور پدر در کودکیاش دارد. پدر او، ارتشی بود و تمام هشت سال جنگ را در جبهه بود و ارسلان همراه مادر و خواهر و برادرش زیر بمبارانهای سنندج و کرمانشاه، با رنج بسیار بزرگ شد. من و ارسلان هر دو، حاصل رنج مادرانمان در غیبت پدرهایمان بودهایم. خاطرات کودکی و تجربههای شخصیمان، گرچه تفاوتهای آشکاری دارند اما فصول مشترک زیادی نیز پیدا کردهایم.
از طرفی تجربههای سالها کار و زندگی مشترک، ما را به هم نزدیک کرده است. آرشیوهای ذهنیمان شبیه به یکدیگر شده؛ کتابهای یکسانی خواندهایم و فیلمهای یکسانی دیدهایم. کافی است یکیمان کلمهای بگوید تا دیگری به سرعت بفهمد آن کلام به چه چیزی ارجاع میدهد.
بنابراین ما در هر دو فیلم ناهید و اسرافیل، با شخصیتهای آدمهای واقعی شروع کردهایم. با آدمهایی که میشناختیم و چالشها و سختیهای زندگیشان را میدانستیم.
*موضوع دو فیلم ناهید و اسرافیل، سنتهای حاکم بر جامعۀ مردسالار است. آیا به عنوان یک زن، خود را فمینیست قلمداد میکنید؟ فمینیسم از منظر شما چه تعریفی دارد؟
تفسیرهای مختلف، متعدد و گهگاه متناقضی از فمینیسم وجود دارد و هر کس به تناسب فکر و نگاه و بینش خود، میتواند یکی از این شاخهها را بررسی کند. این همان رویکردی است که بعد از انقلاب ایران، سیاستگذاران ما برای حصول به آن تلاش کرده و میکنند. این همه میزان رشد زنان در عرصههای دانشگاهی و آموزشی و حضور مستمر و فعال زنان در عرصههای مختلف اجتماعی و فرهنگی، دستاورد خوبی است.
عدالت بین زن و مرد در ارکان دین و فرهنگ ماست. نکتۀ دیگر اینکه من یک هنرمندم و ترجیح میدهم زیر لوای هیچگونه «ایسم» قرار نگیرم. تعهد من تنها به هنرم و انسانها است و اینکه راوی صادقِ آدمهای واقعی باشم.
*بر خلاف نظر شما، فمینیسم ریشه در دین و فرهنگ ما ندارد و یک مقولۀ وارداتی است همانطور که نامش نیز وارداتی است. دقت کنید که این تعریفی که شما از فمینیسم برگزیدهاید دچار مشکل است. زیرا تفاوتهایی را که خداوند در مرد و زن قرار داده، انکار میشود. چرا هر دو نوع انسان، باید یکسان عمل کنند؟ مثلاً خداوند به زنان، مقام قضاوت و امامت و سیادت نداده است. آیا به نظرتان نمیرسد که اصرار برای کسب این موقعیتها، بر خلاف دین است؟
من گفتم عدالت بین زن و مرد از ارکان دین و فرهنگ ماست. نگفتم که فمینیسم در دین ما ریشه دارد. تفسیرهای مختلفی از ایسمها و برخی مفاهیم دینی وجود دارد که در تخصص من نیست.
* موارد حقوقی مطرح شده در فیلمهای شما اگرچه اندکند، اما خوب و دقیق هستند. شما با مشاور حقوقی چطور تعامل دارید؟ آیا در بدو شکلگیری قصه با او مشورت میکنید یا مشاور حقوقی، بعد از اتمام قصه ایرادهای آن را رفع میکند؟
هر دو. هم در طول نگارش با مشاوران حقوقی در تعامل هستم و هم پس از پایان فیلمنامه و هم در هنگام اجرای سکانسها. به طور مثال در اسرافیل، برخی وقایع در دادگاه یا پزشکی قانونی میگذرد. مشاوران فیلم، به وقت نگارش و همچنین در شیوۀ اجرا با من همکاری داشتند.
موضوع دیگر اینکه طبق قوانین جدید، فیلمسازان موظف هستند فیلمنامههایی را که در آنها ارتباطی بین داستان و دستگاه قضا وجود دارد، برای بررسی به قوۀ قضاییه بدهند. مشاوران قوۀ قضاییه نیز در پروسۀ ساخت و پژوهش اسرافیل ما را راهنمایی کردند. ما علاوه بر مشاور حقوقی، یک مشاور هم از پزشکی قانونی داشتیم. دو روانشناس نیز ما را همراهی میکردند.
* جدا شدن از شخصیت اصلی داستان به مدت نیم ساعت و پرداختن به قصۀ فرعی سارا، یک مخاطرۀ بزرگ در فیلمنامۀ شما است. آیا خوف نداشتید که مخاطب همراهی با فیلمتان را از دست بدهد؟
نمیشود گفت «خوف». اما میدانستیم که داریم دست به کار پر ریسکی میزنیم. از ابتدا آگاه بودیم که این استراتژی میتواند مخاطراتی به همراه داشته باشد. ساختار اسرافیل، پیشنهاد ارسلان امیری بود. در روزهای نخست کار بر روی ایده، پیشنهاد داد که قصه را به سه قطعه تقسیم کنیم و بگذاریم در هر قطعه، مخاطب با یکی از کاراکترهای محوری فیلم، تنها بماند. امیری به من هشدار داد که این سه قطعهای کردن فیلمنامه، برای مخاطب آسانپسند سینمای ایران که دههها است به فیلمهای خطی عادت کرده، ممکن است خرق عادت باشد. من اما با آگاهی به این نکته، پذیرفتم که ساختاری مدرن برای فیلمم خلق کنم. این چالش، فقط چالش تماشاگر نبود بلکه برای من هم به عنوان خالق اثر مخاطره داشت. تجربهای بود نو و تماماً متفاوت با هر آنچه قبلاً ساخته بودم و فکر میکنم این ساختار برای تماشاگران نیز تجربه حسی متفاوتی دارد.
*اسم شخصیت ماهی (هدیه تهرانی) از کجا آمده و علت تسمیۀ آن چیست؟ این نام در کجا مرسوم است؟
«ماهی»، یک نام تقریباً مرسوم در میان زنان نسلهای قدیم ایران بوده است. در همان گورستان سوادکوه که ما اسرافیل را فیلمبرداری می کردیم بر روی یکی از سنگ قبرهای قدیمی، نام زنی به نام «ماهی» نوشته شده بود. این تشابه بین زنها و ماهیها را در اسطورههای ملل مختلف میتوان پیدا کرد. رازِ پریهای دریایی میتواند از همین جا آمده باشد.
*اگر پیام فیلم اسرافیل را درست فهمیده باشم فیلم قصد دارد بگوید که زنان مظلوم، در روز قیامت شیپور اسرافیل را در دست دارند و ظالمان را برای دادخواهی فرامیخوانند. آیا خوف ندارید که دین و شرع را به نفع زنان مصادره کنید؟
پیام فیلم (اگر چنین چیزی در اثر هنری وجود داشته باشد) کاملاً متفاوت با آن چیزی است که شما برداشت کردهاید. من نخستین بار است که چنین برداشتی از اسرافیل میشنوم. شما نقدهای منتقدان سینمای ایران را که در این هفتههای گذشته دربارۀ فیلم نوشتهاند اگر مرور کنید، متوجه میشوید که تعبیر شما از اسرافیل چقدر از فیلم فاصله دارد. «اسرافیل» نام فرشتهای است که در صور میدمد و مردگان را زنده میکند. «اسرافیل» میتواند تعبیری از عشق باشد که میآید و با دمیدن در صور، خفتگان را بیدار میکند. اسرافیل، نوای بیداری و آگاهی و دوست داشتن است.
*اغلب مردم با شنیدن نام اسرافیل به یاد روز قیامت و بدهکاریهایشان میافتند. شما چطور میتوانید اسرافیل را نوای عشق بخوانید؟!
البته مردم خطاکار به یاد بدهکاریشان می افتند. آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ در فرهنگ ما تعبیر اسرافیل برای مومنان، نوید وصال به پروردگار است.
*فیلمهای عشق و عاشقی بعد از دوم خرداد 1376، رواج فراوان یافتهاند و همه نیز طرفدار این موضوع هستند که خود جوانان باید همسرشان را انتخاب کنند. اما در حالیکه ازدواجهای اجباری منسوخ شدهاند، آمار طلاق نیز چند برابر شده است. آیا به نظرتان نمیرسد که همین تلقی رایج از عشق و ازدواج است که باعث ازدیاد طلاق شده؟ وگرنه، شما علت را در چه میدانید؟
فیلمهایی که موضوعات عاشقانه دارند از ابتدای تاریخ سینما وجود داشته و خواهند بود. ملودرامها و درامهای عاشقانه، سهم قابل توجهی از تولیدات سالیانۀ سینمای کشورهای مختلف را به خودشان اختصاص میدهند و این مسئله هیچ ربطی به دوم خرداد و امثالهم ندارد.
*مقصودم این است که در بیست سال اول انقلاب، موضوعات عشق و عاشقی در تلویزیون و سینما محدودیت وجود داشت. شاید بهتر است بگویم که فیلمها از حیای بیشتری برخوردار بودند.
تا جایی که من میدانم گرچه موضوعات عشق و عاشقی در اوایل انقلاب کمتر ساخته میشدند، اما با تماشای فیلمهای دهه شصت به نظر میرسد که محدودیتها کمتر بود.
و اما در خصوص ازدواجهای اجباری، شما بر اساس چه سند و آماری از منسوخ شدن این ازدواجها میگویید؟ به کدام منبع ارجاع میدهید؟ ازدواجهای اجباری هنوز در شهرهای کوچک ایران جریان دارند و شما کافی است سفر کوتاهی به یکی از مناطق مرزنشین یا شهرهای کوچک استانهای مرکزی ایران داشته باشید تا بدانید شرایط چگونه است.
*ازدواجهای اجباری معمولاً در جوامع عشیرهای و سنتی رخ میدهند. اما در کشوری که بیش از هفتاد درصد از مردمانش شهرنشین و مدرن شدهاند چطور میتوان ازدواج اجباری را در آن رایج دانست؟
خوشبختانه در سالهای اخیر ازدواج اجباری کمتر شده و آمار آن نسبت به دهههای گذشته سیر نزولی داشته. من با این مسئله موافقم. اما اگر این مسئله را به خاطر قصۀ «ماهی» بیان کردید بدانید که ازدواج اجباری او بیست سال قبل اتفاق افتاده و صحبت از سال 1396 نیست.
اما در خصوص رشد آمار طلاق که پرسیدید، تقریباً هر هفته تحلیلهای مختلفی در رسانهها و روزنامهها منتشر میشوند و طبق تحقیقات جامعه شناسها و پژوهشکدهها، آمار بالای طلاق در ایران به علل اقتصادی و عدم آگاهی نسبت به مناسبات زناشویی ربط دارد. یعنی جدای از مشکلات اقتصادی، شخصیتهای تکامل نیافته و بیتجربه و رشد نکرده وارد زندگی مشترک میشوند بیآنکه از مخاطراتش آگاه باشند. یعنی تا «اسرافیل» در صور ندمد، چشمان ما به روی حقیقت باز نخواهد شد.