سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
این پنج سال جبران ناشدنی!
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
اسفند 92 هوا سرد بود اما سخنان پرحرارت و پرهیجان رئیسجمهور محترم در جمع رؤسای دانشگاهها و پارکهای علم و فناوری، گرمی خاصی ایجاد کرده بود و شاید بیش از هر کس دیگر، خود رئیسجمهور دستخوش آن حرارت شده بود. آن روزها تب «مذاکره با کدخدا» چنان بالا گرفته بود و چنان رویایی برای مردم از آینده مذاکرات ترسیم میشد که مخالفت و انتقاد از آن، خودکشی سیاسی بود!
همان جو شدید بود که باعث شد در آن جلسه با فریاد بگوید:«چرا دانشگاه خاموش است!؟چرا اساتید خاموشند!؟ما شهامت سقراطوار میخواهیم، از چه میترسید!؟ چرا وقتی یک کار بزرگ بینالمللی انجام میشود(منظور مذاکرات هستهای است) اساتید دانشگاه بطور خصوصی برای رئیسجمهور نامه مینویسند، چرا نمیآیند حرف بزنند!؟ چرا نمیآیند صحبت کنند!؟ فقط یک عده معدود که از جای معلوم تغذیه میشوند باید حرف بزنند!؟ چرا یک عده کمسواد حرف بزنند، (اما)اساتید دانشمند ما، بزرگان دانشگاه ما، خصوصی حرف میزنند!؟ چرا نمیآیند به میدان!؟»
حالا نزدیک 5 سال از آن سخنرانی آتشین میگذرد، مذاکرات تمام شده، مفاد آن به طور کامل از سوی ایران اجرا شده و هیچ پردهای از آن باقی نمانده است اما رئیسجمهور باز هم گلهمند است!
او این بار نه از دانشگاهیان که از مقامات دولت خودش گله میکند و میگوید: «برخی مدیران دولتی روزه سکوت گرفتند، نمیدانم از چه میترسند، هرکس در پست دولتی است در هر رده مدیریتی باید بداند او طبق قانون اساسی و طبق وظیفه شرعی از توانمندی برخوردار است و باید به وظیفهاش عمل کند و اگر از اخم این و آن هراس دارد برود کنار»!
این سخنان عجیب را چگونه میتوان تفسیر کرد؟!
چرا گلایه رئیسجمهور از جامعه اساتید کشور به گلایه وی از وزرا و مقامات دولتی بدل شد!؟
چه چیزی باعث میشود که ایشان مدام دیگران را به حرف زدن دعوت کند و این چه حرفی است که کسی حاضر نیست به زبان بیاورد!؟
برای کشف پاسخ این پرسشها، بار دیگر در یک سفر زمان به سالهای 92 و 93 برگردید. به روزهایی که دائما به جامعه گفته میشد اگر توافق هستهای صورت بگیرد، همه مشکلات حل خواهد شد! به روزهایی که شخص رئیسجمهور در سخنان تعجبآور، اعلام میکرد مشکل آب خوردن هم با برجام حل میشود:«ما وقتی میگوییم باید تحریمهای ظالمانه رفع شود بعضیها چشمانشان زیاد نچرخد. تحریمهای ظالمانه باید از بین برود تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود، منابع آبی زیاد شده(!) و بانکها احیا شوند.» این حرفها که با ادبیات خاص آقای رئیسجمهور بیان میشد، هم امید واهی و کاذب به مردم میداد و هم ما را پیش مذاکرهکنندگان کارکشته دشمن، محتاج و دست خالی نشان میداد!
حالا فرض کنید در آن روزها، یکی از اساتید دانشگاه دعوت رئیسجمهور محترم را اجابت کرده و با صدور بیانیه و اطلاعیه و نوشتن مقاله و... تمامقد پای شعارها و وعدههای هستهای رئیسجمهور ایستاده بود. به نظرتان اکنون از حیثیت علمی و دانشگاهی او چه چیزی باقی مانده بود و چگونه میتوانست در کلاس درس و راهروهای دانشگاه، با دانشجویان پرسشگر و کنجکاوش روبرو شود!؟ حتما شما هم میدانید که اساتید دانشگاه، برخلاف رئیسجمهور محترم تریبون یکطرفهای در اختیار ندارند و هرروزه در معرض پرسش و مطالبه آنها هستند.
سرنوشت آن استاد فرضی را میتوان از وضع امروز برجام و دستاوردهای(!)آن حدس زد اما برای اینکه این دستاوردها به قول رئیسجمهور محترم، از زبان«یک مشت بیسواد » مطرح نشود، دستاوردها را بر اساس سخنان دو روز قبل آقای روحانی مرور کنیم. همان سخنانی که در آن به انتقال پول با گونی تاکید شده بود! بخوانید:« در چهار سال گذشته میرفتیم با گرفتاری فراوان اسکناس تهیه میکردیم در هواپیما میگذاشتیم، بیمه میکردیم و در فرودگاه با ماشین مسلح ارز را در بانک مرکزی میآوردیم. صبح چند گونی میدادیم دلار را به صرافیها میدادیم... »
این اقرار صریح درباره سرنوشت مهمترین دستاورد برجام از زبان شخص رئیسجمهور است و جای کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که از آن «آفتاب تابان» به سیستم گونی رسیدیم!
اگر کسی بازهم تردید دارد، خوب است به افزایش حدود 70 درصدی قیمت دلار، قبل و بعد از برجام نگاه کند تا بداند دستاورد چیست و به چه بهای گزافی به دست آمده است!
حالا باید گفت اساتید دانشگاه حق داشتند، آنها که در فلان روزنامه زنجیرهای کار نمیکردند، آنها امروز را دیده بودند و میدانستند که ثمره اعتماد به آمریکا، پشیمانی و زیان جبرانناپذیر است.
البته رسیدن به این درک، ملازمه خاصی با استاد دانشگاه بودن نداشت و هر کس که برگی از تاریخ سیاه مناسبات دیپلماتیک آمریکا را خوانده بود، به روشنی میدانست که فرجام دل بستن به کدخدا چیست!
اکنون با گذشت 5 سال از آن سخنان، برجام به دستاورد«تحقیقا هیچ» رسیده و «فاجعه»روی زشت و کریه خود را بطور کامل به ما نشان داده است.
از یک سو رکود بیسابقه بر بازارهای مختلف اقتصادی حاکم است و از دیگر سو، بیکاری بهدلیل تعطیلی پی در پی واحدهای تولیدی، به مرز نگرانکننده 6 میلیون نفر رسیده است.
واردات و بخصوص واردات قاچاق همچنان ادامه دارد و با هزاران عذر و بهانه، نورچشمیها و دستاندرکاران قاچاق از مبادی رسمی و مناطق آزاد، به کارشان یعنی تعطیلی صنایع داخلی و ایجاد اشتغال برای کارگران خارجی مشغولند!
برجامی که قرار بود برای جوان ایرانی شغل ایجاد کند چنین نکرد و حتی وعده تحقیرآمیزی که رئیسجمهور کشورمان از زبان رئیسجمهور فرانسه نقل کرد هم به ثمر نرسید! یادتان هست دکتر روحانی در بهمن 94 از قول اولاند گفت:«رئیسجمهور فرانسه در نشست خبری به صراحت اعلام کرد که یکی از اهداف ما در ایجاد رابطه با ایران اشتغال جوانان ایرانی است»!
اما در عوض تنها در سال 96 و در مقابل چشمان مسئولین، 15 هزار خودروی قاچاق به کشور وارد شد!
حالا به راز مطالبه و گلایه جدید رئیسجمهور از مقامات دولتی پی میبریم. رئیسجمهور همان انتظار 5 سال قبل را از زیر مجموعه خودش دارد و میپرسد: «چرا روزه سکوت گرفتهاید»!!؟
اما راستش را بخواهید اینها هم از آبرو و حیثیتشان میترسند! واقعا باید از کدام دستاورد دولت دفاع کرد و تمامقد پای آن ایستاد!؟
وقتی رئیسجمهور در یک سخنرانی عمومی عدد مشاغل ایجاد شده در فضای مجازی را به جای 200 هزار نفر، ده برابر کرده و 2 میلیون نفر اعلام میکند و تازه تصریح میکند که «این آمار آقای وزیر ارتباطات است و آمار من بیشتر از این است»! پای کدام دستاورد دیگر دولت میتوان ایستاد و به کدام حرف میشود اعتماد کرد!؟
ذکر این نکته هم بسیار لازم است که برخلاف بسیاری از ادعاها، دولت روحانی به لحاظ همراهی سایر ارکان حاکمیت، در شرایط ممتاز و بینظیری قرار دارد، شرایطی که مثل آن در گذشته وجود نداشته است.
به یاد بیاورید یکشنبه سیاه مجلس و حضور رئیسجمهور سابق در صحن علنی پارلمان را و مقایسه کنید با اینکه ضعیفترین و پرحاشیهترین وزیر دولت روحانی سه بار استیضاح شده اما هر بار با رای بیشتر به وزارت راه برگشته است! این چک سفید امضا به دولت نیست!؟
یا به یاد بیاورید مناقشات پیشین بین رؤسای قوه قضائیه و رئیسجمهور وقت را و مقایسه کنید با حمایتهای مکرر رئیسقوه قضائیه از دولت روحانی و بهعنوان نمونه مراجعه کنید به سخنان آیتالله آملی لاریجانی بعد از جلسه دو روز قبل سران سه قوه در مجلس و در بین نمایندگان.
دیگر رئیسجمهور چه میخواهد که ندارد و چرا به وزرای خودش که دست و بازوی او در پیشبرد برنامههایش هستند، با عصبانیت و تندی حرف میزند!؟
بسیاری از کارشناسان معتقدند رئیسجمهور، وقت چندانی برای کارهای مملکتی وزرایش نمیگذارد و این تصور را دارد که با تشر و فریاد کارها درست میشود!
بهعنوان نمونه، چندی قبل عبدالله ناصری، عضو شورای مشورتی رئیس دولت اصلاحات در گفتگو با روزنامه آرمان گفته بود: «بالاخره این گلایهای است که از آقای روحانی وجود دارد و در هیچ کدام از رؤسای جمهور پس از انقلاب سابقه نداشته که رئیسجمهور برای وزرا و استانداران خود وقت گفتوگوی اختصاصی نمیگذارد... تحلیل من این است که آقای روحانی برخلاف رؤسای جمهور قبلی برای وزرای خود وقت نگذاشته و وارد کارهای ریز و درشت وزارتخانهای نشده و ارزیابی از توانمندی و کار درون وزارتخانهای ندارد... در مقایسه با 4 رئیسجمهور گذشته، آقای روحانی رئیسجمهور کمحوصلهای است و در سطح بالای مدیریتی کمحوصله بودن نمره بالایی ندارد.»
حالا همین چهره مشهور اصلاحطلب در واکنش به تندی اخیر روحانی نسبت به وزرایش میگوید:«ما در دولتهای قبلی(به جز دولت آقای احمدینژاد) ندیدیم که رئیسجمهوری از چنین ادبیاتی در برابر وزرا استفاده کند. من متاسفانه به این ادبیات آقای روحانی با بدبینی نگاه میکنم...تلقی من این است که ایشان فضاسازی میکند و در ادبیات ایشان عوامفریبی دیده میشود... رئیسجمهور با یک ابلاغ میتواند وزیر را عزل کند اما نمیدانم چرا آقای روحانی به جای استفاده از قدرتی که دارد چنین ادبیاتی را به کار میبرد»؟
اکنون معلوم میشود راز عدم اعتماد دانشگاهیان و عدم همراهی برخی سیاسیون با دعوتهای تند و آتشین رئیسجمهور چیست. البته این مهم با گذشت 5 سال و اثبات حرف منتقدین حاصل شد، همین پنج سال
جبران نشدنی!
ترامپ در رژیم امنیتی اون
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
پس از یک دوره توفانی تهدید متقابل هستهای و رجز خوانی رهبران کره شمالی و آمریکا برای یکدیگر که جهان را تا آستانه شروع جنگی ویرانگر سوق داد، اکنون وضع به یک باره دگرگون شده است. پیونگ یانگ و واشنگتن این روزها پیام های سازنده و مثبت به سوی یکدیگر مخابره می کنند و از تمایل برای گفت وگو و رفع تنش سخن به میان می آورند. مهم ترین تحولات صورت گرفته در این روزها افشای سفر جنجالبرانگیز مایک پمپئو رئیس اسبق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به پیونگ یانگ، برقراری خط تماس مستقیم میان دو کره و همچنین اعلام یک باره و غافلگیرکننده کره شمالی در تعلیق برنامه هستهای و موشکی این کشور است که عاملی شدهاند تا چشمانداز تیره و تار امنیت شبه جزیره به یک باره جای خود را به افقی روشن برای ایجاد صلح دهد. بر این اساس این پرسش اکنون مطرح است که چه عاملی باعث شده است تا سیاست پیونگ یانگ که یک بار هم تجربه ناکام مذاکره با آمریکا و تخریب رآکتور هسته ای خود را دارد در مقابل مذاکره با واشنگتن دچار تغییر شود؟
نیاز کاخ سفید به یک موفقیت در سیاست خارجی
واقعیت این است که بر خلاف تحلیل های اخیر منتشر شده درباره چرخش سیاسی در روابط دو کشور، نقش فشارهای بیرونی بر پیونگ یانگ در مقایسه با دیگر مولفه های تاثیر گذار در این تغییر بسیار اندک است. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و مایک پمپئو، نامزد وزارت خارجه این کشور بیش از کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، به یک توافق بین المللی در شبه جزیره کره نیازمندند. پمپئو که این روزها تاییدش برای ریاست دستگاه دیپلماسی آمریکا در سنا با چالش مواجه شده است به شدت تلاش می کند تا خود را به عنوان یک دیپلمات موفق و کسی که توانسته است یک معضل جدی بین المللی را حل و فصل کند، نشان دهد. از سوی دیگر ترامپ هم امیدوار است دست یابی به یک توافق قابل قبول با کره شمالی را به برگ برنده ای برای موفقیت در رقابت های آینده ریاست جمهوری آمریکا تبدیل کند. البته این تنها یک روی سکه چرخش اخیر در سیاست دو کشور است. روی سکه ای که رهبران کره شمالی بیش از هرکسی و با چشمانی کاملا باز به آن واقف هستند.
دست یابی کره به یک توازن استراتژیک و موازنه هسته ای
از سوی دیگر کره شمالی این بار بر خلاف گذشته، دیگر از موضع ضعف روی به مذاکره نیاورده است. این کشور با ایجاد یک توازن استراتژیک نظامی و دست یابی به بمب اتمی و هیدروژنی تلاش دارد تا با دست پر پشت میز گفت و گو حاضر شود. پیونگ یانگ این روزها در حالی از تمایل به گفت وگو با آمریکا سخن می گوید که زرادخانه اتمی خود را تکمیل کرده و به فناوری ساخت و پرتاب موشک های قاره پیما دست یافته است. کره شمالی می داند مذاکرات دو کره و همچنین نشست سران آمریکا و این کشور کار ساده ای نیست و برای همین لازم بوده است تا زمینه های آن از سال ها قبل آماده شود. این کشور از سال 2006 میلادی توان هسته ای نظامی خود را افزایش داده و حالا به یک قدرت هسته ای تبدیل شده است که چرخه کامل هسته ای را در اختیار دارد و می تواند موشک های بالستیک خود را به خاک آمریکا با قابلیت حمل کلاهک اتمی پرتاب کند. واقعیتی که به کره شمالی یک اقتدار ویژه می دهد به این معنا که این کشور هم ابزارهای زیادی برای تحت فشار گذاشتن آمریکا در اختیار دارد و دیگر مانند گذشته در برابر واشنگتن دست و پا بسته نیست. نزدیک به دوسال پیش به این طرف کره شمالی برای تکمیل برنامه بمب اتمی خود و نیز موشکهای حامل آن به منظور به وجود آوردن یک توازن استراتژیک با آمریکا تلاش کرد و بعد از هفت آزمایش اتمی و تقریبا به همین تعداد آزمایش موشکی ظاهرا توانسته است دستاوردهای عملی خود را به نقطه غیر قابل بازگشت برساند تا تهدیدات توخالی ترامپ و نظامیان همراه وی با اعزام چندین ناو هواپیمابر و همچنین تحریمهای سازمان ملل، در این روند خدشهای به وجود نیاورد. بنابراین برای تثبیت این دستاوردها پیونگ یانگ تصمیم گرفته است تا سیاست تعامل با کره جنوبی و «جامعه جهانی» را در پیش بگیرد. تغییری تاکتیکی که با دیپلماسی عمومی کره شمالی و مشارکت در المپیک ورزشی کره جنوبی آغاز شد.
کره شمشیر ارزشمندش را کنار نمی گذارد
هرچند این روزها رسانه های غربی تلاش دارند تا این گونه وانمود کنند که کره شمالی تصمیم گرفته به صورت یک جانبه دست به خلع سلاح هسته ای بزند اما واقعیت این است که رهبران این کشور به خوبی از محیط امنیتی پیرامون خود با خبر هستند. کره شمالی به هیچ وجه اعلان نکرده است که حاضر به انهدام تسلیحات هسته ای خود است. رویترز در این زمینه می نویسد: با توجه به اعلام تصمیم پیونگ یانگ برای تعلیق آزمایش های هسته ای و موشک های بالستیکی، رهبر کره شمالی در سخنان خود خطاب به کمیته مرکزی حزب کارگران به هیچ وجه به این موضوع اشاره ای نکرده که وی ممکن است آن چه را که "شمشیر ارزشمند" کره شمالی می خواند، کنار بگذارد. کیم جونگ اون در سخنان خود در این باره گفت: کره شمالی به صورت موفقیت آمیز توانسته است زرادخانه خود را توسعه دهد و کلاهک های کوچکی را بسازد که می تواند روی موشک سوار شود. وی افزود: "بدین ترتیب، اکنون هیچ گونه آزمایش هسته ای و شلیک آزمایشی موشک های بالستیک قاره پیما و میان برد، برای جمهوری دموکراتیک خلق کره ضروری نیست."
الگوی مذاکرات سالت برای تعامل با کره شمالی
بنابراین پیونگ یانگ احتمالا در عین حفظ توان استراتژیک هسته ای خود، در خصوص «تعلیق آزمایش های اتمی» مذاکرات مربوط به کنترل تسلیحات خود را با آمریکایی ها شروع خواهد کرد. موضوعی که در چارچوب ایجاد یک رژیم امنیت قابل تحلیل است. رژیم امنیت از دو جزء «بازدارندگی» و «کنترل تسلیحات» تشکیل می شود. جزء اول ناظر بر تلاش یک کشور برای ارتقای سطح نظامی خود تا رسیدن به بازدارندگی است که برای کره شمالی، ظاهرا محقق شده است. اکنون مقامات پیونگیانگ در تلاش برای ساختن جزء دوم رژیم امنیت خود از طریق کنترل تسلیحات هستند. در فرایند کنترل تسلیحات، دو طرف بهصورت گامبهگام و بعضاً با نظارت متقابل، به کاهش تسلیحات خود به سطحی معین اقدام میکنند.
نمونه چنین رفتاری را می توان میان واشنگتن و مسکو و در جریان گفت وگوی محدودسازی جنگافزار راهبردی Strategic Arms Limitations ، موسوم به سالت دید . پیونگ یانگ تلاش می کند تا با ایجاد رژیم امنیت مانند بسیاری از کشورهای برخوردار از سلاح هستهای، محیطی امن و مصون از تهدیدهای بیاندازه کشوری مانند ایالاتمتحده آمریکا برای خود ایجاد کند. بدین ترتیب در عین حالی که توان بازدارندگی خود را به بالاترین حد ممکن رسانده است و می تواند تمام خاک آمریکا را در دسترس موشک های خود قرار دهد، تلاش خواهد کرد مشروعیت تسلیحات خود را نیز در قالب مذاکره با شش کشور احتمالی به دست آورد. آمریکایی ها به خوبی می دانند که کره شمالی توان هسته ای خود را امحا نخواهد کرد، تنها می توانند از کره شمالی بخواهند که آزمایش آن و تهدید ناشی از آن را به حداقل ممکن برساند. بنابراین کره شمالی در عین حالی که توان بازدارندگی خود را حفظ می کند، رژیم امنیتی مشروعی نیز برای خود طراحی می کند که ابتکار عمل را از غرب بگیرد و به پیونگ یانگ تفویض کند. غرب نیز از این که توانسته کره شمالی را به میز مذاکرات روانه کند سرمست است. در این چارچوب یقینا غرب نمی تواند کره شمالی را از توان بازدارندگی اش سلب کند، چرا که این پیونگ یانگ نیست که به میز مذاکره نیاز ولع آمیز دارد، بلکه این آمریکایی ها هستند که به هر طریقی به دنبال حل کردن مسئله کره شمالی هستند.
ناکامی سعودی در خلق تصاویر مجازی
ایران رضوی در وطن امروز نوشت:
محاسبه فاصله و سنجش رابطه «جسم» و «تصویر» یکی از مباحث مهم در علم فیزیک محسوب میشود. هر اندازه شکل آینه و ویژگیهای جسم پیچیدهتر باشد، به همان نسبت تصویری که از جسم منعکس میشود نیز دارای پیچیدگیهایی خواهد بود. موضوع زمانی سختتر میشود که در کنار شکلگیری «تصویر حقیقی»، شاهد شکلگیری «تصویر مجازی» باشیم. تعمیم قوانین و قواعد جاری در این مبحث علمی به عالم سیاست چندان خالی از لطف نیست! برخی بازیگران منطقه و نظام بینالملل در صددند از خود «تصویری پیچیده» و غیرقابل محاسبه ارائه دهند تا به جای تمرکز مخاطبان و افکار عمومی دنیا روی «اصالت و موجودیت خود» آنها را به سوی تمرکز بر «تصویر مجازی» خود رهنمون کنند. عربستان سعودی از بارزترین بازیگرانی است که همواره سعی دارد «تصویر مجازی» خود را به جای «واقعیت» خود به دیگران تحمیل و القا کند تا به این ترتیب، مانع افشای چهره و ماهیت واقعی خود نزد افکار عمومی منطقه و جهان شود.
وقوع حادثه اخیر در عربستان سعودی و فرار ملکسلمان، پادشاه این رژیم به یک پایگاه نظامی، فرصت مغتنمی را برای تفکیک «تصویر مجازی» سعودیها از «واقعیت وجودی» آنها فراهم کرد. از سال 2011 میلادی تاکنون، عربستان سعودی تحت حمایت ایالات متحده آمریکا و رژیم اشغالگر قدس، به کشتار و جنایت در منطقه مشغول است. نقش پررنگ عربستان سعودی در ایجاد داعش و دیگر گروههای تروریستی و تکفیری در عراق و سوریه بر همگان آشکار است. از سوی دیگر، بیش از 3 سال کشتار بیرحمانه مردم یمن و اعمال شکنجه علیه انقلابیون بحرینی، لکههای ننگ دیگری بر دامان رژیم سعودی محسوب میشود. «محمد بنسلمان» ولیعهد سعودیها و «عادل الجبیر» وزیر خارجه این رژیم، بارها در سخنان و موضعگیریهای خود، از عربستان سعودی به عنوان تعیینکنندهترین و قدرتمندترین بازیگر منطقه یاد کرده و خود را به یک «قطب قدرت» در نظام بینالملل تشبیه کردهاند. متعاقبا دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای وابسته به رژیم سعودی با صرف پترودلارها (دلارهای نفتی) درصدد جااندازی این تصویر مجازی نزد افکار عمومی جهان و منطقه هستند اما به نظر میرسد میان سلسله تصاویر مجازی ایجاد شده از سوی سعودیها و واقعیاتی که میان بازماندگان عبدالعزیز میگذرد، تفاوتی فاحش وجود دارد.
حادثه تیراندازی اخیر در کاخ ملکسلمان، بخوبی نشان داد رژیمی که مدعی سلطه بر منطقه است، حتی در تامین امنیت مهمترین مراکز اجرایی و سیاسی خود نیز عاجز است. سعودیها در زمان آغاز تیراندازی در کاخ ملکسلمان، سعی کردند با ذکر بهانههایی مانند ورود یک پهپاد اسباببازی به محوطه کاخ، مانع افشای حقیقتی به نام «تقابل آتشین شاهزادههای سعودی» شوند. با این حال سعودیها با این توجیهات، بدترین لطمه را به حیثیت امنیتی و سیاسی خود زدند! اینکه پادشاه سعودی از ترس یک پهپاد اسباببازی به خارج از پایتخت فراری داده شود و در یک پایگاه نظامی سکنی گزیند، خود عیاری برای سنجش میزان اقتدار واقعی سعودیهاست! در بهترین حالت ممکن، ملکسلمان و ولیعهدش بر اثر تبادل آتش در کاخ سلطنتی، فرار را بر قرار ترجیح داده و به مکانی دیگر انتقال داده شدهاند. سکوت طولانیمدت دستگاههای امنیتی عربستان در قبال حادثه اخیر بخوبی نشان داد حادثه به اندازهای برای ملکسلمان و همراهانش شوکآور بوده است که قدرت توجیه ظاهری آن را نیز پیدا نکردهاند! براستی در چنین شرایطی عربستان چگونه خود را بازیگری مقتدر در منطقه و جهان میداند؟!
به نظر میرسد تاریخ مصرف بازی سعودیها با «تصاویر مجازی» دیگر به پایان رسیده است؛ عربستان دیگر قادر به توجیه شکستهای پی در پی منطقهای خود در سوریه، یمن، لبنان، عراق، بحرین و... نیست. از سوی دیگر، آلسعود نمیتواند وقوع اختلافات عمده در میان شاهزادگان و اعضای دربار را نیز از چشمان تیزبین رسانههای مستقل و افراد آگاه کتمان کند؛ در چنین شرایطی قدرت «تصویرسازی» سعودیها بهطور کامل از بین میرود.
آلسعود چه بخواهد یا نخواهد، زمان تمرکز افکار عمومی جهان اسلام و دنیا بر «واقعیت اصلی» آن فرا رسیده است؛ واقعیتی که متشکل از «ضعف»، «ناتوانی»، «انشقاق» و «شکست» در عرصه داخلی و منطقهای عربستان است. در چنین شرایطی هضم سقوط رژیم سعودی در آینده نزدیک برای بسیاری از مخاطبان منطقهای و بینالمللی دشوار نخواهد بود.
حتی ژستهای اخیر محمد بنسلمان در داخل جامعه عربستان نیز قدرت جلوگیری از در هم شکستن تصاویر مجازی ساخته شده توسط سعودیها را ندارد. سال 2011 میلادی، «اندرو تریل» یکی از اعضای مؤسسه مطالعات راهبردی (وابسته به دانشکده جنگ ارتش آمریکا) اینگونه مقامات سعودی را توصیف کرد: «رهبران عربستان بهعنوان بخشی از جهتگیری سنتگرایانه طولانیمدت خود، با ایده گسترش دموکراسی منطقهای مخالف هستند و اغلب از قدرتیابی حکومتهای افراطی، لیبرال یا پوپولیست به جای پادشاهیهای عربی یا سایر کشورهای محافظهکار نگرانند. خاندان سلطنتی سعودی به تقسیم قدرت با نهادهای منتخب در کشور خود تمایلی ندارد و به دنبال فشار بر سایر پادشاهیها بهمنظور رد این گزینه و در نتیجه ظهور آن چیزی است که عربستان آن را الگوی اشتباه میداند».
در چنین شرایطی درک واقعیات جاری در معادلات داخلی و منطقهای عربستان سعودی چندان دشوار به نظر نمیرسد! عربستان همان کشوری است که به قول «کالین پاول»، وزیر اسبق خارجه ایالات متحده آمریکا، قرار بود ظرف مدت 10 روز انصارالله یمن را نابود کرده و کنترل آن کشور را به دست گیرد! همان کشوری که در صورت حمله به ایران، حتی برای کمک خواستن از حامیان آمریکایی خود، فرصت استفاده از «تلفن» را هم نخواهد داشت!
مدال مدیریت انقلابی بر سینه امیر وحدت
رسول سنائیراد در جوان نوشت:
به دنبال تأکیدات مدبرانه امیر سرلشکر موسوی، فرمانده محترم کل ارتش جمهوری اسلامی ایران بر وحدت و همکاری بین ارتش و سپاه و اعلام اینکه آرزوی جانشینی سازمان بسیج را دارد، فرمانده معظم کل قوا، حضرت امام خامنهای در دیدار وی و جمعی از فرماندهان نیروی زمینی ارتش، با تحسین کارآمدی و تجارب ارزشمند پرسنل قدیمی و امیدواری نسبت به آینده درخشان نسل جوان ارتش، مواضع انقلابی و وحدتآفرین امیر موسوی را مورد تجلیل قرار داده و فرمودند: «آقای سرلشکر موسوی در عین دلبستگی سازمانی و پایبندی عاطفی به ارتش که حفظ و تأکید آن لازم است، سخنان بسیار خوبی در خصوص اتحاد نیروهای مسلح بیان کردند که این سخنان نشاندهنده عقل مدیریتی و صفای باطنی است و ارتش را در چشم مردم بیش از پیش ارزشمند میکند.»
گرچه تجلیل از وحدت و وحدتآفرینی به ویژه در نیروهای مسلح، همواره مورد تأیید و تأکید فرماندهی معظم کل قوا از دوره امام راحل تاکنون متداول بود، و امر بیسابقهای نیست، اما این نوع تجلیل از شخصیتی خاص و با توصیف چرایی و چگونگی آن، امری کم سابقه به حساب میآید که میتواند حاوی چند پیام باشد که مهمترین آنها عبارتند از:
1- ضرورت تقویت وحدت و انسجام بین تمامی نیروها و قوای مدافع و علاقهمند به انقلاب، نظام و کشور اسلامی و آن هم در شرایط خطیری که دشمنان زخم دیده و شکست خورده چنگ و دندان نشان داده و وحدت، همکاری و همدلی در این شرایط، خود افزایشدهنده اقتدار ملی، استحکام و ثبات کشور به حساب میآید.
2- فراهم ساختن زمینه همافزایی بین قوای داخلی از جمله نیروهای مسلح برای تقویت اقتدار و همپوشانی برای جبران کمبودها که به بازدارندگی اطمینانبخش و جلوگیری از بروز هرگونه حفره و رخنه خطرساز منتهی میشود.
3- ضرورت خنثیسازی برخی نغمههای شوم و اختلافافکنانه که گرچه بیشتر با اهداف حقیر سیاسی است اما توهم دشمن را در تأثیرگذاری حربه فشار و تهدید تقویت و در واقع نوعی خدمت به دشمن محسوب و بعضاً موجب شکاف و اختلاف نیز میشود.
4- الگوسازی از شخصیتهای وحدتآفرین که فراتر از علقههای معمول سازمانی و بخشی، مصالح نظام و ضرورتهای آن را ترجیح داده و با اجتناب از حسادت و رقابت مخرب، مسیر وحدت و همدلی را برای همکاری و همافزایی به نفع نظام و حل مشکلات کشور هموار میسازد.
بنابراین در شرایطی که دشمنان سرخورده و زخمدیده از پیروزیها و دستاوردهای نظام و نگران از روند قدرتیابی کشور عزیزمان، به فرسایش اقتدار نظام از راه بی اعتبارسازی مجموعههای مولد قدرت و ایجاد اختلاف و منازعههای بیهوده رو آوردهاند، همان گونه که اختلافافکنی در داخل و پژواک دادن صدای دشمن از زبان برخی شخصیتهای قشری و نابردبار باید مورد مذمت قرار گیرد، مواضع وحدتآفرین و مولد همدلی هم شایسته تجلیل است.
دیدهبان بیدار و رهبر حکیم و فرزانه انقلاب با تشخیص نقش این امیدآفرینی و استحکام بخشی وحدت در عبور نظام و کشور از گردنههای خطیر، به تحسین و تأیید آنان میپردازند. تجلیلی که برازنده امثال امیر موسوی است که با معنویت و بصیرت دینی و روحیه انقلابی با شجاعت و افتخار به اعلام موضع و رفتار مناسب و بهنگام رو آورده و با این اقدام خود، اثربخشی توان سختافزارانه نیروهای مسلح را نیز به رخ دشمن میکشد؛ اقدامی که فاقد هزینه بوده ولی فواید بسیاری دارد و تنها از عقل مدیریتی و صفای باطن امثال او بر میآید. چنین ویژگیهایی را باید الگوسازی کرد و به ترویج آن در سطوح مختلف مدیریتی پرداخت.
همه گزینههای روی میز ایران
دیاکو حسینی در ایران نوشت:
تنها چند هفته به زمانی باقی مانده است که رئیس جمهوری امریکا باید با تأیید پایبندی ایران، تعلیق تحریمهای هستهای را تمدید کند. شواهد نشان میدهد که احتمالاً دونالد ترامپ این بار خروج از برجام را به ماندن در آن ترجیح خواهد داد. در نگاه اول شاید به نظر برسد که این اتفاق خوشایند اسرائیل و جنگطلبان امریکایی، ایران را به دوران مشقتهای پیشین بازخواهد گرداند اما جمهوری اسلامی ایران حتی با خروج امریکا از برجام، هرگز به موقعیت سابق در انزوای بینالمللی بازنخواهد گشت.
واشنگتن در حالی که ایران به همه تعهدات خود در برجام پایبند بود و این پایبندی به تأیید تنها مرجع معتبر بینالمللی در انرژی هستهای رسیده است، نمیتواند دستاویزی بهتر از خصومت غیرموجه با میراث سلف خود و پیروی از تندروترین رهبران اسرائیل در ضرورت خروج از برجام ارائه کند و این موضوع حتی نزدیکترین متحدان امریکا را در اروپا و آسیا متقاعد نخواهد کرد. تهران پیش از این نیز آمادگی خود را برای مذاکره با واشنگتن پیرامون سایر اختلافات دو کشور اعلام کرده بود و این امریکا بود که در ناتوانی به انجام تنها شرط ایران، یعنی پایبندی و موفقیت آمیز بودن مذاکرات هستهای، این فرصت استثنایی را از دست داد. شاید امریکای ترامپ هنوز فرصت داشته باشد که با کنار زدن مشاورههای سراسر شکست خورده جنگطلبانی که مسئولیت مستقیم ناکامیهای این کشور در یک دهه اخیر را به دوش میکشند، به مسیر واقعی که منافع مشترک ملتهای ایران و امریکا را تأمین میکند، بازگردد. اما در این مرحله، ایران بیش از مقداری که واقعاً لازم است، نگران نیست.
توهم دوباره به انزوا بردن ایران چنان در ایالات متحده پیش رفته که ظاهراً مشوقان ضد ایرانی رئیس جمهوری امریکا توجه ندارند که آنچه ایران را در سالهای گذشته در تنگنای اقتصادی قرار داده بود، تحریمهای چندجانبه بینالمللی به امضای شورای امنیت سازمان ملل بود؛ تحریمهایی که نه تنها ایالات متحده با خروج یکجانبه نمیتواند آن را جز با پرداخت هزینههایی فرساینده بازگرداند بلکه با خروج از برجام همه مکانیسمهای درون برجامی را که میتوانست این تحریمهای آزار دهنده را اعاده کند، از دست خواهد داد. ایران تنها با کمی هوشمندی و شکیبایی میتواند کمترین احتمال موفقیت تحریمهای چندجانبه و اجماع شده جهانی را به طور کامل از میان بردارد. این تنها هدیهای نیست که ایالات متحده با خروج از برجام تقدیم ایران میکند. در واکنش به این هنجارشکنی، جمهوری اسلامی ایران، گزینههای متنوعی را پیش روی امریکا خواهد گذاشت که برای بکار انداختن هرکدام از آنها در شرایط عادی باید سالها و چه بسا چندین دهه صبر میکرد. در یکی از گزینهها، ایران میتواند با باقی ماندن در برجام از سایر امضاکنندگان توافق انتظار داشته باشد که از طریق آنچه در برجام نسبت به خاطیان پیشبینی شده، ایالات متحده را به انجام تعهداتش وادار و یا حداقل به دلیل عدم پایبندی به آن، توبیخ و سرزنش کنند.
در این گزینه، جمهوری اسلامی ایران در شرایطی که به تلافی و بلافاصله از برجام خارج نخواهد شد، با ایستادن در کناری میتواند جنگ ناگزیر تجاری میان این کشورها و ایالات متحده را تماشا کند؛ جنگی که حاصل آن چیزی جزافزایش تیرگی روابط و مناقشات لفظی مکرر میان آنها و ایالات متحده نیست. اگرچه مایه خرسندی و رضایت ایران است که اتحادیه اروپا، چین و روسیه قادر به حفظ تعهدات برجام بدون امریکا باشند، اما کمتر کسی در ایران به این آرزوی دور از دسترس امید بسته است. گزینه دوم در امتداد شکست گزینه نخست، تلافی محدود یا تعلیق گزینشی بخشی از تعهدات ایران در برجام مانند ایجاد محدودیت دسترسی بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی به سایتهای هستهای یا ازسرگیری غنیسازی اورانیوم فراتر از محدودههای توافق شده در برجام است. این گزینه بویژه هنگامی که متعاهدان در برجام نتوانند در برابر فشارها یا تحریمهای احتمالی ایالات متحده مقاومت کنند، از اعتبار کافی برخوردار خواهد بود. گزینه سوم در صورتی که هیچ کدام از گزینههای پیشین- که میتوانیم هر کدام از آنها را یک مرحله در امتداد و پیوستگی با هم بدانیم- نتواند ناقضان برجام را به انجام تعهداتشان مجبور کند، خروج تلافیجویانه از برجام وکنار گذاشتن همه تعهداتی است که جمهوری اسلامی ایران تاکنون به همه بندهای آن عمل کرده است.
ما همچنان میتوانیم و باید فراتر از همه این انتخابها و در صورت تداوم تحریمها و تهدیدات غیرقابل قبول، گزینه خروج از پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای موسوم به NPT را در نظر داشته باشیم. ایران نمیتواند داوطلبانه خود را درون یک قرنطینه ابدی محبوس کند در حالی که نه تنها هیچ سودی از آن عاید ایران نمیشود بلکه به دشمنان ایران این اطمینان کاذب را میدهد که جمهوری اسلامی فارغ از نحوه رفتارهای اهانت آمیز و تهدیدکننده، بی قید و شرط به هنجارهایی که صرفاً به منظور تحقیر و تحدید ایران تکریم میشوند، وفادار خواهد ماند.
هرچند شاید بازگشت تحریمها و یکبار دیگر تنشآفرینیهای سیاسی و نظامی برای ایران نامطلوب باشد اما ایالات متحده چارهای جز درک این واقعیت ندارد که ایران در مقابل پیمانشکنی امریکا، میتواند شرایط دردناک ناشی از بن بستی که ایالات متحده را از سر ناگزیری به مذاکرات هستهای با ایران با هدف خاتمه آبرومندانه بحران جعلی اتمی کشاند، احیا کند. ایران در سالهای گذشته و به کرات نشان داده است که به دلایل استراتژیک و اعتقادی اشتیاقی به ساخت تسلیحات هستهای ندارد و تصاحب آن از سوی کشورهای دارنده را برای امنیت انسانی غیرقابل قبول میداند؛ اما پیام جمهوری اسلامی ایران به ایالات متحده روشن است: هر خط قرمزی را که در راستای تهدید به نابودی ایران پشت سر بگذارید، باید در زنجیرهای از اقدامات متناسب، منتظر پشت سر گذاشتن خطوط قرمز از جانب ما هم باشید. ایران همچنان امیدوار به تصمیمات عاقلانهتر از سوی امریکاست.
ماه عسل آمریکایی- کرهای
سیدعلی خرم در شرق نوشت:
دیدار کیم جونگ اون از چین، سرآغاز اعلام مذاکره کرهشمالی با آمریکا درباره سلاحهای موشکی و هستهای این کشور شد و موجی از خوشحالی را در جهان و بهویژه میان همسایگان کرهشمالی به وجود آورد. این خوشحالی پس از آن بود که در چند ماه گذشته، کرهشمالی و آمریکا تا سرحد جنگ هستهای پیش رفتند و رهبران دو کشور یکدیگر را به باد تحقیر و ناسزا گرفتند؛ اما اخبار مثبت خیلی زود اوج گرفت و در هالهای از نگاه خوشبینانه پیش رفت، تا حدی که با اصل موضوع کمکم فاصله گرفته است.
هنگامی که در یک سال گذشته دونالد ترامپ پس از انبوهی از ناکامیها در داخل و خارج از آمریکا، آنقدر با کیم جونگ اون سروکله زد که رهبر کرهشمالی را در فاصله کوتاهی وادار کرد به تکمیل آزمایشهای هستهای و برد قارهای موشکهایش بپردازد و سیاستمداران در آمریکا و اروپا به انتقاد جدی از ترامپ پرداختند مبنی بر آنکه تندروی او باعث چنین جهشی در صنعت هستهای و موشکی کرهشمالی شده که امنیت جهانی را با خطر جدی روبهرو کرده است. همین موضوع، دلیلی منطقی برای اروپاییها شد تا روی توافق هستهای گروه 1+5 با ایران سرسختانه بایستند، به نمایندگان مجلس و دولتمردان آمریکا نامه بنویسند، به آمریکا سفر کرده و با اعمال فشار بر ایران، ترامپ را متقاعد کنند به بخشی از خواستههایش رسیده و او را از خروج از توافق هستهای برحذر دارند. در چنین شرایطی، هر نوع نرمش کرهشمالی، برای دونالد ترامپ دستاورد محسوب میشود و چهره او را بازسازی میکند. ازجمله ترامپ اعتمادبهنفس به دست میآورد که از اروپاییها بخواهد فشار بیشتری بر ایران وارد کنند. بنابراین در کوتاهمدت، آمریکای ترامپ مایل است امواج خوشبینی همکاری رهبر کرهشمالی با آمریکا را تقویت کرده و به آنها فرکانس بیشتری دهد تا دونالد ترامپ ناکام، در این موضوع موفق جلوه کند.
آنچه کرهشمالی بیان میکند، این است که مدتی برای دستیابی به رشد اقتصادی، آزمایشهای هستهای و موشکی قارهپیمای خود را به حالت تعلیق درمیآورد و آنچه میگوید، این است که کرهشمالی آماده مذاکره بر سر خلع سلاح هستهای است که بین این دو سخن، تفاوت از زمین تا آسمان است. به عبارت دیگر، ممکن است آمریکای ترامپ ابتدا خلع سلاح هستهای کرهشمالی را تبلیغ کند تا دستاوردی تبلیغاتی برای ترامپ محسوب شود و ناکامیهای او فراموش شوند؛ اما آنچه در عمل درباره تعلیق آزمایشهای هستهای و موشکی مذاکره خواهد شد، بهعنوان نقض و عهدشکنی رهبر کرهشمالی جلوه خواهد کرد.
چنانچه واقعبینانه به موضوع نگریسته شود، رهبر کرهشمالی هیچ قراری برای خلع سلاح هستهای منعقد نمیکند؛ زیرا همانطور که خودش بهصراحت گفته، توان هستهای و موشکی کرهشمالی را شمشیری طلایی میبیند که تنها نگهبان امنیت و حفظ تمامیت ارضی کشور در قبال تعرضات آمریکا و تنها اهرم برای روانسازی روابط سیاسی و اقتصادی با غرب محسوب میشود.
هرگاه دیداری بین کیم جونگ اون و دونالد ترامپ صورت بگیرد، طرفین سعی میکنند طرف مقابل را مدیریت و ارزیابی کنند؛ آیا میتوان او را به اهداف خود نزدیک کرد؟ کرهشمالی فهرست بلندبالایی از خواستهها دارد که ضمانت امنیتی آمریکا، آتشبس دائمی در مرز دو کره، تثبیت جایگاه کرهشمالی در منطقه، سرازیرشدن کمکهای اقتصادی و تکنولوژیک آمریکا و بالاخره خروج نیروهای آمریکایی از کرهجنوبی را شامل میشود. آمریکا نیز به هدف طلایی خود یعنی خلع سلاح هستهای کرهشمالی میاندیشد تا بتواند سیل کمکها را به این کشور سرازیر کرده و بازی جدیدی در قبال چین، ژاپن و کرهجنوبی راه اندازد. کرهشمالی تعلیق طولانیمدت آزمایشهای هستهای و موشکی را هدف نهایی مذاکرات بین آمریکا و کرهشمالی میداند و آمریکا آن را پیششرط مذاکرات فرض میکند. قطعا کرهشمالی و آمریکا وجه و هدف مشترکی در چنین مذاکرهای نخواهند داشت؛ زیرا آنچه آمریکا هدف قرار داده، در دید کرهشمالی اهرم محسوب میشود؛ ولی طرفین فعلا تا چندین ماه دوران ماه عسل خود را سپری میکنند تا تکلیف تندروهایی مانند جان بولتون، مایک پمپئو، نیکی هیلی و دیگران در کاخ سفید و سیاستهایشان روشن شود. آمریکا در مذاکرات آینده به زورِ بازوی خود تکیه دارد و فکر میکند این زورمندی، باعث نرمش رهبر کرهشمالی شده است. کرهشمالی نیز به عقل و کیاست دوستان چینی خود اعتماد دارد که چگونه رهبری سیوچندساله را در مقابل رهبری 70ساله اداره کنند. آینده مذاکرات آمریکا و کرهشمالی شاهد تحولات فراوانی خواهد بود، نباید قضاوت عجولانه کرد.
سیاست شکستن انحصار
در سرمقاله صبح نو آمده است:
در سه هفته اخیر وضعیت فعلی پیامرسانهای خارجی و داخلی در کانون توجه افکار عمومی قرار گرفته است؛ چرایی این اهمیت ناشی از آن است که تقریباً تمامی ایرانیانی که گوشی تلفن همراه هوشمند دارند، استفادهکننده از یک پیامرسان خارجی مشهور در ایران و بیاهمیت در جهان هستند. این سطح از دسترسی و مصرف سایبری نسبت به یک پیامرسان (و هر رسانه یا شبکه اجتماعی) بیسابقه است و میتوان از آن به شکلگیری یک جماعت یا اجتماع یاد کرد.
سیاست رسانهای آگاهسازی مردم نسبت به عواقب استفاده و فراگیر شدن یک پیامرسان با تدبیری هوشمندانه از ساحت امنیتی-سیاسی به اقتصادی-اجتماعی تغییر کرد و توانست انرژی پر قدرتی را برای ازجاکندگی اعضای این پیامرسان بهوجود آورد. عمق فاجعه اجرایی شدن «ارز مجازی گرام» آنجاست که به نابودی اقتصاد ملی منجر شده و آحاد شهروندان را درگیر مشکلی نظیر شبکههای هرمی یا مؤسسات مالی خواهد کرد، آن هم در جایی که تعداد افراد دچار مشکل از هزاران نفر به میلیونها ارتقا یافته و ضمناً کاملاً خارج از حکمرانی است و به هیچوجه امکان اعمال قانون یا اراده در قبال آن وجود ندارد. توفیق موقت ایجادشده در انتقال سواد رسانهای متناسب به مخاطبان از دوسو میتواند مورد تهدید قرار گیرد: تعلل و تردید پارهای از بخشهای حاکمیت در پروژه شکستن انحصار خارجی از جهتی و ناتوانی پیامرسانهای جدید بومی برای جایگزین و بدیلسازی. معمولاً این تهدیدها، سیاسی و فنی عنوان میشود اما به نظر میرسد که گروههای ذینفوذی در این میان اعمال فشار میکنند که منافع مالی خود را در معرض خطر میبینند؛ این فشارها دربرگیرنده ابعاد رسانهای و سیاسی و حتی حملات سایبری و هک است.
دست کم گرفتن اثرگذاری این گروههای فشار در فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری، آفت وضعیت کنونی است که با اتکا به نمایش تمسخرآمیز مقابله با سیاستهای دولت روسیه در برابر این پیامرسان در اراده ملی برای شکستن انحصار اخلال ایجاد کند. تسریع در عملیاتیسازی هوشمندانه سیاستها حتماً میتواند باطلکننده چنین اقدامات مخربی باشد.