به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، یکی از پیشکسوتان تخریبچی دوران دفاع مقدس درباره یک خبرنگار تخریبچی شهید روایت میکند: خبرنگار افتخاری روزنانه کیهان هم بود. همیشه یک ساک کوچوک دنبالش بود که درونش یک دفترچه ۴۰ برگ کاهی و یک عدد دوربین ۱۳۵ میلمتری قرار داشت که روش برچسب مؤسسه کیهان خورده بود. عکس هم که میگرفت سیاه سفید بود.
هرکجا میرفتیم آخر روز مینشست و خاطراتش را ثبت میکرد. مثل خبرنگاراها خیلی تند و خرچنگ قورباغه مینوشت که حتی بعد از نوشتن، خط خودش را به سختی میتوانست بخواند. سال ۶۷ داشت تحویل میشد و ما داشتیم ازمنطقه «نودشه» وارد شهر بیاره عراق میشدیم که کنار آبشاری ساکش را باز کرد و دفترچه کاهیش را درآورد و تند تند شروع کرد به نوشتن.
«الان وارد بیاره عراق شدیم و کنار آبشاری توقف کردیم تا هم ناهار بخوریم و هم دعای سال تحویل رو بخونیم». گفتم: «برادر بگذار، غروب مینویسی.» گفت: «معلوم نیست تا غروب باشیم.» چرا که در مسیری که به سمت خاک عراق در حال وارد شدن بودیم، یک چوپان با گوسفندانش وارد میدان مینی شده بودند که در کنار جاده قرار داشت. آنها روی مینهای «والمری» رفته بودند وتکههای بدنشان در اطراف جاده پراکنده بود.
چند روز به عملیات «بیت المقدس۴» باقی مانده بود که دیدم اَخم هایش در هم است. گفتم: «برادر چی شده، مگه کشتیهات غرق شده؟» با عصبانیت گفت:« دوربینم توی ساک نیست.» گفتم: «شاید اشتباهی جابجا شده.» گفت: «برای بیت المال بود از این عصبانیم که در نگهداریش سهل انگاری کردم.»
گفتم: «انشاءالله پیدا میشه. مواظب دفترچهات باش.»
روز ۱۱ فروردین ۶۷ تعدادی از رزمندگان تخریبچی برای مین گذاری مقابل دشمن وارد منطقه «شاخ شمیران» شدند. علی اکبر هم با آنها بود. آن جا هم دنبال خبر و گزارش میگشت و بساری از مسائلی که برای ما عادی بود و از کنارش بیتوجه رد میشدیم او به دقت بررسی میکرد. دشمن از صبح علیالطلوع آتش سنگینی برای پس گرفتن مواضعش بر سر ما میریخت و همه را کلافه کرده بود به طوریکه جرأت خارج شدن از سنگر رانداشتیم.
احتمال تلفات بالا بود و فرماندههان تصمیم گرفتند بچههای تخریب عقب بیایند و در یک فرصت دیگر مأموریتشان را انجام بدهند. تازه بچههایتخریب به مقر عقبه آمده بودند. وقت ظهر بود که هواپیماهای دشمن سر و کله شون پیدا شد. این هواپیماها برای بمباران عقبه واحدها و گردانها اومده بودند که یک راکت شیمیایی هم نصیب چادرهای بچههایتخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء(ع) شد و معلم و خبرنگار علیاکبر طحانی شهید دوم خانواده طحانی پرکشید.
بعد از شهادت علیاکبر نه دوربین پیدا شد و نه دفترچههای ۴۰ برگ که گزارشها و خاطراتش را نوشته بود.