به گزارش مشرق، ساعت 14 و 30 دقیقه روز 26 مهر امسال یکی از ماموران کلانتری کن در تماس با بازپرس مرادی، کشیک قتل دادسرای جنایی تهران او را در جریان کشف جسد مرد 21 ساله مجهولالهویهای در باغهای کن قرار داد. با حضور بازپرس و تیم جنایی پلیس آگاهی در محل، بررسیهای اولیه نشان داد مقتول با شال گردنی که دور گردنش پیچیده، خفه شده و دستان و پاهای او هم بعد از جنایت با پارچه بسته شده است.
بیشتر بخوانید:
قتل پسر دایی به خاطر جوجه کباب
مقتول مدرک هویتی نداشت و فقط یک کارت بانکی در جیبش بود. ماموران این کارت را از بانک استعلام کردند که معلوم شد مالک آن تبعه افغان و کارگر ساختمانی است.ماموران، ساختمان محل کار مقتول در محله سید خندان را یافتند و در آنجا حاضر شدند. در تحقیق از همکاران مقتول معلوم شد که او شامگاه 25 مهر از ساختمان خارج شده و دیگر بازنگشته است.
آخرین تماس گیرنده با مقتول به عنوان تنها مظنون تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه با گذشت 12 روز از این جنایت، متهم فراری به نام حسن 21 ساله هنگام تردد در اتوبان آزادگان تهران شناسایی و بازداشت شد. او در بازجویی پلیسی اظهارت ضد و نقیضی را مطرح کرد و مدعی شد که در این جنایت نقشی نداشته است.
متهم دیروز به شعبه دوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شد و زمانی که متوجه شد همه مدارک علیه اوست و نمیتواند راز جنایت را کتمان کند، سکوت خود را شکست و به قتل جوان افغان اعتراف کرد.
متهم به بازپرس گفت: من چهارسال قبل غیرقانونی به ایران آمدم و به عنوان کارگر ساختمانی در مکانهای مختلف کار میکردم. چندی پیش هم با دختری که از هموطنانم است عقد کرده و قرار بود بزودی با هم ازدواج کنیم. چند روز قبل از این جنایت یکی از دوستانم که در افغانستان زندگی میکند با من تماس گرفت و اطلاع داد مردی به نام فرشید با زن او تلفنی حرف زده و صدای او را ضبط کرده و بعد در تلگرام منتشر کرده و آبروی خانوادهاش را برده است.
او از من خواست حالا که در تهران هستم سراغ آن مرد جوان بروم تا انگیزهاش از این کار مشخص شود. از طریق همشهریهایم فرشید را پیدا کردم و با او حرف زدم و وی را به محل قرار که یکی از باغهای کن بود، کشاندم. آن شب به خاطر سردی هوا شال گردن همراهم بود. فرشید مدعی شد، با زن من هم حرف زده و فایل صوتی از او دارد و بزودی آن فایل را هم منتشر میکند. اعصابم بههم ریخت و از شدت خشم نمیفهمیدم چه میکنم. شال گردن را دور گردن مرد مزاحم انداختم و پیچاندم و بعد گره زدم که افتاد و خفه شد. دست و پایش را با پارچهای که میان زبالهها بود بستم و فرار کردم.