-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۰/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت ششم و پایانی
خانواده فاطمیون به مشاوره نیاز دارند
من حتی صحبتش را انجام داده بودم که می شود برای مادرهای شهدا بحث های مشاوره ای گذاشت؛ اما نمی دانم چرا پیگیری نکردند. اینها بوده که مثلا در سفر یکسری مطالب گفته شده، اما به صورت دائمی و مستمر نبوده.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۹/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت پنجم
برادرم را با تربت و کفن کربلا دفن کردیم/ لطفا به خانواده فاطمیون اصفهان بیشتر رسیدگی کنید!
الان همه زخم زبان می زنند، می گویند شما پسرتان را... نه از این بابت که بگویم مقایسه، اصلا این کار درست نیست، ولی خب وقتی می گویند الان پسرتان را روانه کردید و چرا به این فلاکت افتادید!
-
شماره ۳۵۷ خط حزبالله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد
شماره سیصد و پنجاه و هفتم هفتهنامه خط حزبالله با عنوان «راهپیمایی جهانی» منتشر شد.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۸/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت چهارم
برادرم آنقدر سوخته بود که نمیشد به پیکرش دست زد
سید احمد و سید مهدی هم بودند در همان گروه پاکسازی، وارد یک ساختمانی می شوند و خب آن موقع ها تله های انفجاری زیاد بود و خیلی روی این مورد کار می کردند، بعد از اینکه چند تا خانه را گشتند وارد یکی از...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۷/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت سوم
حتی یک عکس از جهاد برادرم نداریم!
ما حتی یک عکس از آن دوران شهید نداریم، واقعا خانواده ها دلشان میگیرد. حداقل یک مصاحبه ای ازشان گرفته می شد یا نمی دانم یک مقدار این فضای رسانه ای باید قوی تر می بود. شاید هم بوده ما در جریان نیستیم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۶/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت دوم
برادرم از گوشی هوشمند دوری میکرد!
من خودم آن موقع گوشیام هوشمند بود. ولی خب مهدی نمی گرفت، باعث تعجب بود و می گفتم چرا نمی گیری؟ آن موقع گوشی گرفتن اثرات مخربی داشت. الان ما اثراتش را می بینیم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۵/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت اول
حضرت زینب(س) خواهرم را نجات داد
خواهر بزرگترم (راضیه) هم خیلی به مهدی وابسته بودند، مثلا شب هایی که هیئت می رفتند راضیه بیدار می ماند تا ساعت های دوازده یک شب تا مهدی بیاید و غذایش را گرم کند و بگذارد. از لحاظ دلسوزی مثل مادر بود.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۴/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید جواد محمدی مفرد/ قسمت چهارم و پایانی
کاش خدا شهادت پسرم را قبول کند!
اسلام عاشق می خواهد، خدا هم می فرماید هر کسی عاشق من شد من نیز عاشق او می شوم، عاشقش که بشوم، می کشمش و خون بهایش را خودم می دهم. یعنی وقتی خون بهایش را خدا می دهد من نگران باشم؟
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۳/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید جواد محمدی مفرد/ قسمت سوم
برادرم شهید شد اما از شهادت پسرم ترسی نداشتم!
ما مسئولیت در مقابل خدا داریم، ما مسئولیت در مقابل اسلام داریم، ما مسئولیت در مقابل شهدا داریم. بله. ما مسئولیت در مقابل خانواده شهدا داریم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۲/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید جواد محمدی مفرد/ قسمت دوم
پسرم مزارش را مشخص کرده بود!
می گوید این را می بینی، همه قبرها پر است، این یک قبر خالی است، این قبر من است، من شهید می شوم اینجا دفن می شوم. آقای رمضانی که خیلی هم شوخ بود برمیگردد بهش بگوید جواد جان اگر تو شهید شدی...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۱/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید جواد محمدی مفرد/ قسمت اول
مدارک افغانی گرفت و به سوریه رفت!
همه کارهایش را کرده بود، پاسپورت گرفته بود، شناسنامه افغانی گرفته بود، همه اینها را می گوید داشت، همه مدارک را داد. البته اینها را با پول گرفته بود. گفتم پس فردا بیا برو، دیگه رفت و مدتی آنجا بود.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۷۰/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید فاطمیون، سیدحسن جعفری/ قسمت پنجم و پایانی
عاقبت گردنبندی که شهید به خواهرش داد
این گردنبند را دو سال بابام از پیشم گرفت، گفت من تو را یک هدیه دیگر، هر چی، پولی هر چه خواستی بهت می دهم ولی این را ازت می گیرم، یک چیزهای دیگر بهت می دهم. من گفتم نه.
-
فیلم/ بدرقه شهید مدافع حرم تاش موسی در رامسر
همزمان با روز عاشورا پیکر مطهر شهید مدافع حرم مصطفی تاش موسی به صورت خودرویی تشییع و در گلزار شهدای گالش محله به خاک سپرده شد.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۹/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید فاطمیون، سیدحسن جعفری/ قسمت چهارم
برادر شهیدم گرفتار گریههای ما شده بود!
یک بار خواب دیدم گفت که من دارم غرق می شوم، اینقدر گریه می کنید که من دارم غرق می شوم. یعنی پاهایش انگار نصفی در آب بود، گفت ببین روزگار من اینطوری شده، شما نمی گذارید من اینجا زندگی کنم.
-
فیلم/بدون تعارف با خانواده سردار بی سر
بدون تعارف با خانواده سردار بی سر شهید عبدالله اسکندری بدون تعارف با خانواده سردار بی سر شهید عبدالله اسکندری که پس از سالها چشم انتظاری به وطن بازگشتی که پس از سالها چشم انتظاری به وطن بازگشت.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۸/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید فاطمیون، سیدحسن جعفری/ قسمت سوم
روی زخمش خاک ریختند اما خونش بند نیامد!
بی حال می شود، خون ازش می رود، یک لبخند می زند و فقط می گوید من را به طرف قبله کنید، همرزمانش می آیند با گوشیشان نور می زنند، می بینند دارد خون می آید.
-
آغاز آیین وداع با شهدای«خان طومان» در میدان امام حسین(ع)
آیین وداع و بدرقه پیکر شهدای «خان طومان» عصر امروز با حضور مردم تهران در میدان امام حسین (ع) آغاز شد.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۶/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید فاطمیون، سیدحسن جعفری/ قسمت اول
بدنش را ساخت و راهی سوریه شد + عکس
ورزشش را خیلی ادامه داد؛ یک مقدار هم در کار گوشی موبایل بود که یک کسبی، درآمدی باشد؛ نه که فقط یک سرگرمی باشد. تعمیر گوشی را یک مقدار یاد گرفت، کتاب ها را شب ها می خواند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۵/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسن قاسمیدانا/ قسمت نهم و پایانی
دعا کردم داماد شود؛ شهید شد
شکی نداشته باشید از شهدا هرچه بخواهید سریع جوابتان را میدهند؛ خیلی سریع. فقط باید قلبا و روحا و وجوداً بهشان وصل شوید. سر مزار حسن که میآیند، میگویند: حاج خانم! من این را خواستم و پسرتان جواب داده.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۴/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسن قاسمیدانا/ قسمت هشتم
مادر شهید: دین را از زنها بگیرند، کار تمام است
همه، کارِ اسرائیل است؛ کار یهود است، دین را از توی زنها بگیریم، حیا از بین برود، کار تمام است. میگویند خدا نکند زن حیا نداشته باشد، حیایش را از دست بدهد دیگر همه کار میکند...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۳/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسن قاسمیدانا/ قسمت هفتم
«حسن» از همه حادثهها جان سالم بهدر میبرد!
یک لحظه خم شد و بند پوتینش را سفت کرد. آمد بالا و ترکش بزرگ کاتیوشا خورد به دیوار، به فاصله کمی از صورتش؛ بعد ترکش را خود آقا مصطفی نگه داشته بود و میگفت این برای من خیلی خاطرهانگیز است.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسن قاسمیدانا/ قسمت ششم
موتور و سلاحش را که فروخت فهمیدم شهید میشود!
گفته بود بابا دارم میروم؛ یک سلاحم را هم فروختم. بابایش میگفت گفته سلاحم را هم فروختم، میآید پولش را میدهد به شما، ماشینم را هم قبلا فروختم جایی هزینه شده، موتورم را هم فروختم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۱/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسن قاسمیدانا/ قسمت پنجم
«حسن» فرمانده ۱۶ تکتیرانداز بود + عکس
آنجا که رفته بودیم، میگفتند فرمانده ۱۶ تا قناسهچی (تکتیرانداز) بوده؛ ولی خب فرمانده بالادست ایشان، شهید صدرزاده (تهرانی هستند) تعریف میکرد و میگفت ما ۱۶ تا قناسه (تکتیرانداز) دادیم دست ایشان.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۰/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسن قاسمیدانا/ قسمت چهارم
برای اعزام به سوریه چهرهاش را تغییر داد!
یک کارت مثل برگ شناسنامه بود که رویش عکس این مدلی درست کرده بودند. عکسش انگار با فوتوشاپ درست شده بود و چشمهایش را یک کاری کرده بودند که از شکل طبیعی خودش خارج شده بود.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۵۹/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسن قاسمیدانا/ قسمت سوم
شیرینیخوران در محرم و صفر؛ ممنوع!
حسن عاشق شیرینی بود، جعبه جعبه در خانه ما شیرینیهای خامهای و شیرینی نان خامهای (به قول ما مشهدیها نارنجک) میآورد. محرم که شروع میشد مطلقا، ابدا، دیگر شیرینی در خانه قطع میشد.